فروغ امامت (نقدى بر کتاب بسط تجربه نبوى)
آرشیو
چکیده
برخى از روشنفکران دانسته یا ندانسته باورهاى اصیل شیعه را مورد تشکیک و نقد قرار داده و با استفاده از رحمت و رافتحکومت علوى در صددند تا در باورهاى جوانان عزیز کشورمان ایجاد سستى و رخوت نمایند. در راستاى این هدف از جمله مسائلى که مورد خدشه قرار گرفته مساله امامت (شان امام، حجیت و عصمت امامان علیهم السلام) است. به همین منظور این نوشتار جهت پاسخ به این گونه سخنان، مطالبى را در باره فلسفه امامت و جایگاه امامان (ع) در مکتب شیعه و بیان دلائل عقلى و نقلى براى اثبات عصمت امامان علیهم السلام بر اساس کتاب، سنت و عقل ارائه مىدهد تا از این رهگذر، جایگاه و منزلت امام تبیین شده و جداناپذیرى مقام امامت از عصمت، اثبات گردد.متن
صرف نظر از این که چگونه مساله روشنى همچون «امامت» در کشور تشیع براى نویسندهاى شیعه، محل تشکیک قرار گرفته است، جاى این تذکر برادرانه وجود دارد که در طرح مباحث اعتقادى و کلامى - خاصه، آنجا که به «اصول و مبانى تشیع» یعنى «کیان مذهبى» یک ملتبزرگ مربوط مىشود - با دقت و تحقیق کامل سخن برانیم در غیر این صورت، طرح «خام» و احیانا «وارونه» این گونه مباحث، که به مبانى عقیده عام و دیرین یک ملت مربوط مىشود چه بسا تبعات سوء فرهنگى و اجتماعى به دنبال خواهد داشت.
به هر حال، سخنان صاحب «بسط تجربه نبوى» ، اشکالات عدیدهاى را به دنبال دارد. و از آنجا که قضاوت در باره هر سخنى، موقوف به طرح آراى مخالف است، عینا قسمتى از متن کتاب یاد شده را آورده و سپس به تجزیه و تحلیل آن مىپردازیم:
«حال سخن ما این است که وقتى در کلام دلیل مىآید، رابطه کلام با شخص و شخصیت گوینده قطع مىشود ما مىمانیم و دلیلى که براى سخن آمده است. اگر دلیل قانع کننده باشد، مدعا را مىپذیریم و اگر نباشد، نمىپذیریم. دیگر مهم نیست که استدلال کننده على علیه السلام باشد یا دیگرى. از این پس، دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب کرامت آن. درست نیست که بگوییم فلان دلیل را بپذیرید چون فلان شخص اقامه کرده است. قوت دلیل باید از خودش باشد نه از جاى دیگر» . (1)
در جاى دیگر مىگوید:
«پس از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دیگر هیچ کس ظهور نخواهد کرد که شخصیتش به لحاظ دینى ضامن صحتسخن و حسن رفتارش باشد و براى دیگران تکلیف دینى بیاورد» . (2)
و در فراز دیگر مىگوید:
«امام معصوم - با فرض این که از ناحیه پیامبر نصب شده است - امامتبه معناى سیاسى ظاهرى مىکند. و معناى سیاست ظاهرى این است که رعیت مىتواند بر حاکم خرده بگیرد، بر او انتقاد کند و مىتواند در جایى فرمانش را اطاعت نکند یا دلیلش را نپذیرد» . (3)
با دقت و تامل در عبارت فوق چند مطلب را نتیجه مىگیریم:
1- بعد از پیامبر، سخن هیچ کس (به طور مطلق) حتى امامان الزامآور و مطاع نیست! !
2- صاحب سخن هر کس که باشد، و لو امام معصوم، هر چند مستدل و قوى اگر براى ما (انسانهاى ناقص که نه معصوم و نه داراى علم لدنى و نه عالم به حکمت این گونه سخنانیم) قانع کننده نباشد مورد تایید نیست! ! !
3- در این نوشته شخصیت امام، علم امام، سخنان امام، رفتار و کردار او با افراد عادى یکسان تلقى شده است.
4- از امام معصوم مىتوان انتقاد کرد و سخنانش را نپذیرفت! !
در نتیجه، شان امام، علم امام، و عصمت امام در این سخنان نادیده گرفته شده است که ما این مساله را در هر سه بعد آن، مورد دقت و بررسى قرار مىدهیم.
نقد اجمالى
قبل از ورود به بحث تفصیلى لازم مىدانم سخنان فوق را بر اساس آیات و روایات در چند جمله مورد نقد قرار دهیم:
1- نظر صاحب «بسط تجربه نبوى» کاملا مغایر با آیه اطاعت (4) است; زیرا در این آیه خداوند اطاعت «اولوالامر» را به طور مطلق و همسان اطاعتخود و پیامبر تلقى نموده است.
2- و نیز مغایر با مفاهیم صریح روایات است; زیرا طبق روایات وارده، امام قابل مقایسه با دیگران نیست و مثل و نظیر ندارد، چنان که امام على علیه السلام مىفرماید:
«احدى از امتبا آل محمد صلى الله علیه و آله قابل قیاس نیست» (5) .
و امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«امام از گناهان پاک و از عیوب منزه بوده، داراى علوم خاصى است او یگانه عصر خویش بوده کسى به پاى امام نمىرسد، عالمى مانند او پیدا نمىشود، مثل و نظیر ندارد» . (6)
با توجه به آیه و روایات فوق سخنان امام بدون استدلال عقلى به لحاظ دینى ضامن صحتسخن و حسن رفتارش بوده و براى دیگران الزامآور و مطاع است. هیچ سخن و رفتارى بالاتر از سخن و رفتار او نیست. دیگران نمىتوانند از اولوالامر انتقاد نموده یا فرمانش را نپذیرند; زیرا طبق این آیه، اولوالامر معصوم است و اطاعت از معصوم بدون چون و چرا لازم است و نمىتوان از او انتقاد کرد.
نقد تفصیلى را در دو گفتار زیر پى مىگیریم:
گفتار اول: فلسفه امامت و شان امام علیه السلام
امامت در لغتبه معناى پیشوایى و رهبرى است و در اصطلاح شیعه، امامتیک منصب عام الهى و خدادادى است. (7) امام رضا علیه السلام در تعریف امام مىفرماید:
«امامت زمام دین و نظام مسلمین، و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است، امامت اساس اسلام بارور و شاخه بلند آن است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مىشمارد (و تحقق مىبخشد) و حدود الهى را به پا مىدارد و از دین خدا دفاع مىکند، و به سوى راه پروردگارش به وسیله دانش و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم دعوت مىکند، امام امین خداوند در میان مردم، حجتحق بر خلق، خلیفه الهى در جامعه، رهبر و رهنماى خلق به سوى حق و نگهبان حریم حقوق الهى است» . (8)
امامت در مکتب تشیع جزء اصول و مذهب و در ردیف توحید، نبوت و معاد قرار دارد، امام خلیفه خدا و امامت، امتداد وظایف رسالت پیامبر مىباشد و امام به همان وظایفى که بر عهده پیامبر بوده (به جز دریافت و ابلاغ وحى) قیام مىکند.
شیعه با الهام از سنت نبوى و ائمه معصومین علیهم السلام براى امامت جایگاه ویژهاى قائلاست که ذیلا به مواردى از آن اشاره مىکنیم:
1- امام مخزن اسرار الهى و رکن دین است.
امام امیر المؤمنین علیه السلام در این باره مىفرماید:
«امامان اهل بیت علیهم السلام جایگاه راز خدا، پناهگاه دین او، صندوق علم او، مرجع حکم او، گنجینههاى کتابهاى او و کوه دین او مىباشند. به وسیله آنها دین را پایدار و تزلزلش را مرتفع ساخت (لذا) احدى از امتبا آل محمد صلى الله علیه و آله قابل قیاس نیست. کسانى را که از نعمت آنها متنعمند با خود آنها نتوان همتراز کرد، آنان رکن دین و پایه یقیناند. تند روان باید به آنان (که میانهرو اند) برگردند و کند روان باید سعى کنند به آنان برسند. شرایط ولایت امور مسلمین در آنهاجمع است و پیغمبر در باره آنها وصیت کرده است و آنان کمالات نبوى را به ارث بردهاند» . (9)
2- امامان نور خدا در آسمان و زمین هستند که تا روز قیامتسرچشمه نور و روشنایىاند.
ابوخالد از امام باقر علیه السلام در باره آیه شریفه: «فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا» (10) سؤال کرد آن حضرت فرمود:
«اى ابا خالد! به خدا سوگند که منظور از «نور» در این آیه، امامان آل محمدند. آنان تا روز قیامتسرچشمه نور و روشنایىاند. اى اباخالد، سوگند به خدا که نور امام در دلهاى مؤمنان، از تابش خورشید روشنتر است. به خدا آنان بر دلهاى مؤمنان روشنائى مىبخشند. و اگر خدا بخواهد نور آنان را از دل برخى از مردمان دریغ مىدارد که گرفتار ظلمت مىشوند. اباخالد! به خدا سوگند هر که ما را دوستبدارد و پیرو ما باشد، خداوند باطن او را از آلایش پاک مىگرداند، و خداوند باطن هیچ بندهاى را بدون سر سپردن (مطیع محض) به ما پاک نمىگرداند. اگر کسى سر سپرده ما باشد، از حساب سخت و هراس بزرگ روز رستاخیز در امان خواهد بود» . (11)
3- امام قلب عالم امکان است که وجود او موجب بقاى جهان هستى و امان خلق از فنا و نابودى استبه عبارتى دیگر وجود او سبب بقاى هستى و بقاى عالم هستى وابسته به وجود اوست.
امام صادق علیه السلام در این باره مىفرماید:
«ما امان براى اهل زمین هستیم، همان طورى که ستارگان براى اهل آسمان امانند به خاطر ما خداى متعال کرات را نگه مىدارد تا بر زمین جز به فرمان او نیفتند، به خاطر ما باران فرو فرستد و رحمتش را منتشر مىکند، و برکات زمین را خارج مىسازد، و اگر از ما کسى در زمین نباشند زمین اهلش را فرو مىبرد» . (12)
4- امام منشا خیرات و برکات و سبب نزول رحمت پروردگار در جهان هستى است، او فیوضات الهى را از فیاض مطلق دریافت نموده و به عالم هستى عرضه مىکند، به طورى که تمام جهان هستى به برکت وجود او متنعمند.
امام صادق علیه السلام در این باره مىفرماید:
«خداى عز و جل به وسیله پیشوایان هدایت، از خاندان پیامبر دین خویش را آشکار ساخت، و راه روشن خود را نمایان فرمود، و سرچشمههاى پوشیده علم خویش بگشود، اکنون هر یک از مسلمانان که وظیفه خود را در برابر امام بشناسد، طعم شیرین ایمان را خواهد چشید و شکوه همه جانبه و فراگیر اسلام را خواهد دید; زیرا خداى متعال امام را براى مردمان، چنان درفش راهیاب نصب کرده است، و او را دلیل و پیشگام مردم جهان قرار داده است.
خداى تبارک و تعالى امام را با تاج وقار مزین داشته، و او را در شعشعه انوار کبرایى غرق ساخته با رشتهاى الهى تا آسمان کشیده است تا فیوضات و رحمتخداوند از او منقطع نشود و هیچ چیز از خدا به خلق نمىرسد، مگر با وساطت او، و اعمال بندگان پذیرفته نمىشود مگر با معرفت او..» . (13)
5- امامتحجتخدا بر زمین است و بدون وجود او زمین با اهلش فرو مىریزد.
امام باقر علیه السلام این حقایق را با بیانى زیبا تشریح کرده، مىفرماید:
«اگر روزى زمین خالى از وجود امامى از ما شود، اهلش را فرو خواهد برد، و خداى بزرگ قطعا مردم را شدیدا عذاب خواهد کرد، و این براى آن است که خدا ما را حجتخود در زمین و وسیله امنیت و امان براى آنها قرار داده است.
تا مادامى که ما میان مردم هستیم آنان پیوسته از فرو رفتن در زمین در امانند، اما هر وقت اراده خدا بر نابودى و هلاکت آنان تعلق بگیرد، کمترین مهلتى به آنان نداده، اول ما را از میان برداشته نزد خودش مىبرد، سپس در باره آنان عمل مىکند هر طورى که بخواهد و دوست داشته باشد» . (14)
به هر تقدیر، جایگاه امامتبسى بالاتر از آن است که بتوان تنها با میزان عقل و اندیشه عادى او را شناختبلکه آگاهىها و شایستگىهاى خاصى را مىطلبد و جز دلهاى پاک و روشن و سینههاى صاف، کسى را یاراى تحمل آن نیست. چنان که در حدیث مىخوانیم پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
«بحث و مساله آل محمد دشوار و دیریاب است. ایمان به شان و جایگاه آل محمد، کمال معرفتى مىخواهد در حد کمال و معرفت فرشتگان مقرب، پیامبران مرسل و یا بندهاى که در پیشگاه خداوند آزمون ایمان داده باشد. بنابراین اگر چیزى در این باره شنیدید، در صورتى که از صمیم قلب و با آرامش توانستید بفهمید آن را بپذیرید، اما اگر بر دلتان ننشست و نتوانستید بپذیرید، در باره آن از خداوند و رسول حق و عالم آل محمد پرس و جو کنید، (یعنى آن موضوع را بر پایه تعالیم الهى و سنت پیامبر و راهنمائى معصوم مورد دقت و بررسى قرار دهید; زیرا سخن معصوم بر اساس حکمت و مصلحت است، ما انسانها ضعیف هستیم، عالم به حکمت آن نیستیم نه این که اگر براى ما قابل فهم نبود رد کنیم! !) بدبخت کسى است که در این باره از کسى چیزى بشنود و نتواند درکش کند و بگوید: چنین و چنان نیست. آگاه باشید که انکار به منزله کفر است» . (15)
و نیز امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«شان و کارهاى ما، سنگین و دشوار است، جز دلهاى پاک و روشن و سینههاى صاف، کسى را یاراى تحمل آن نیست» . (16)
و امام رضا علیه السلام مىفرماید:
«آیا مردم شان و جایگاه امامت را در میان امتبه درستى مىشناسند؟ ! امامت از لحاظ شان و منزلتبسى برتر از آن است که مردم تنها با میزان عقل و اندیشه به آن برسند» . (17)
فلسفه امامت و وجود امام بالاتر از آن است که ما تصور مىکنیم. آنان چراغ هدایت و نور امید و صندوق اسرار الهى، گنجینه حکمت و میراث علوم انبیا هستند، امامان سرچشمه فیاض علم و معرفت و منشا خیر و برکت و واسطه فیض و میزان یقینند. جهان هستى به مدار آنها دور مىزند با نبود آنها جهان و آنچه در آن است فرو مىریزد، امام ولى منصوب از طرف خداوند مىباشد که هیچ کس با او قابل قیاس نیست و نمىتوان امام را فقط با میزان عقل شناختبلکه شناخت او نیازمند دلى پاک و سینهاى صاف و روشن است و بشر با نقص روحى و معنوى فراوانى که دارد هر چند به رشد و بلوغ فکرى برسد باز هم نمىتواند بدون وجود امام میراث واقعى علم نبى را درک و حفظ کند; زیرا فقط امامان، عالم به اسرار علم نبى هستند و علما و دانشمندان و فقهاى معظم تنها در پرتو نور ائمه علیهم السلام مىتوانند از دین محافظت کنند.
حال با توجه به چنین شان والاى امام علیه السلام آیا مىتوان سخنان امام معصوم را با سخنان افراد عادى قابل مقایسه و یکسان تلقى کرد؟ ! آیا کسانى که از نظر علم، معرفت و تقوا با امام معصوم علیه السلام قابل مقایسه نیستند مىتوانند امام علیه السلام را مورد نقد و بررسى قرار دهند؟ ! ! و سخنان مستدل او را در صورت قانع نشدن نپذیرند؟ ! ! بلى از روى جهل و عدم درک اسرار واقعى بعضى از کارهاى امامان علیهم السلام ممکن استبه آنها ایرادى بگیرند و سخنانشان را نپذیرند! ! ولى این نوع ایرادها قطعا از روى جهل است.
گفتار دوم: دلایل عقلى و نقلى عصمت امامان علیهم السلام
دلایل عقلى
چنان که قبلا اشاره شد از جمله مسائلى که در کتاب «بسط تجربه نبوى» مورد غفلت نویسنده کتاب مذکور قرار گرفته بود عصمت امامان است. در این قسمتبه طور مفصل به دلایل عقلى و نقلى عصمت مىپردازیم تا بدین وسیله ثابت کنیم که امام، معصوم از هر گونه خطا و نسیان بوده و امرش بدون چون و چرا مطاع و هرگز قابل نقد و رد نیست.
اندیشمندان شیعه در اثبات عصمت امامان علیهم السلام دلایل گوناگونى ارائه نمودهاند. (18) که تبیین آنها نیازمند فرصتى بیشتر و کتابى پرحجم و مستقل است چنان که علامه حلى با شرح و بسط این دلایل بیش از هزار نکته در این باره بیان کرده است. (19)
1- امتناع تسلسل: امام باید معصوم باشد; زیرا در غیر این صورت تسلسل لازم مىآید; یعنى عدد امامان نامتناهى مىشود; چون از جمله اهداف وجود امام، منع ستمگران از ستمگرى و گرفتن حق مظلوم از ظالم است پس اگر امام، معصوم نباشد ممکن ستخود او در حق کسى ظلم کند و مظلوم براى گرفتن داد خود از او به امام عادل و معصوم دیگرى محتاج باشد و اگر این امام هم داراى عصمت نباشد آنچه گفته شده در باره این شخص نیز مطرح خواهد بود و جامعه بشرى به امام دیگرى نیازمند خواهد شد و اگر او نیز معصوم نباشد تسلسل لازم مىآید و این محال است. (20)
2- قاعده نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد فوائدى که بر وجود او مترتب است تحقق نمىیابد و غرض و مقصودى که موجب نصب امام علیه السلام استحاصل نمىشود در حالیکه نقض غرض بر خداوند حکیم مستلزم جهل و یا عجز او مىشود و این محال است; زیرا جهل و عجز در ساحت قدس واجب الوجود راه ندارد.
توضیح اینکه: غرض از وجود امام حفظ شریعت و احکام آن و تکامل بشر به فضایل نفسانى و ملکات انسانى و راهنمایى آنان به طریق صواب و راه معرفت و خداشناسى و آنچه لازمه سعادت دنیا و آخرت او است مىباشد; اگر امام، معصوم نباشد و احتمال فراموشى، اشتباه، کار ناپسند و معصیت در باره او برود اطمینان به طور کامل از او سلب شده باعث آلودگى دیگران مىشود; زیرا اگر سرپرست و رئیس قومى مرتکب گناه و معصیتشود جرات زیردستان در انجام همان کردار، زیاد مىشود و آن را عذر خود مىشمارند; اهل فسق و فجور نیز بىمهابا بیش از پیش جامعه را ناامن مىسازند. بنابراین، مقصود خداوند عالم از نصب امام حاصل نمىشود و چون جهل و عجز در باره حق جل و علا راه ندارد نقض غرض نیز بر او محال است; از این رو لازم است امام از گناه و نسیان و اشتباه مبرا بوده و معصوم باشد. (21)
3- اگر امام و ولى، معصوم نباشد حجتبر بندگان تمام نمىشود، و تمامشدن حجت - بعد از بعثت رسول صلى الله علیه و آله و انزال کتب و ثبوت تکلیف - بر عصمت امام و خلیفه و جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله موقوف است. پس اگر خداوند زبان عذر بندگان را در طاعات و عبادات (اوامر و نواهى) احکام تکلیفیه و وضعیه قطع نکند به گونهاى که هیچ عذرى براى آنها نباشد، عقلا ترتب ثواب و عقاب و عتاب بر احکام، صحیح نمىباشد; زیرا بندگان مىتوانند در محضر خداوند به تمامنبودن حجت، عذر بیاورند که امام به عنوان حافظ و بیانکننده احکام کتاب و سنت از کذب و افتراء، نسیان و سوء فهم و اشتباه ایمن نبوده بلکه حال او در مقام عمل بدتر از حال ما بوده است در نتیجه حقیقتبر ما کشف نشد و تکالیف به ما نرسید; و عقل هم به طور قطعى، عقاب بلابیان را قبیح مىداند و صدور آن را از حق تعالى محال مىشمارد پس باید امام، ولى و خلیفه حضرت رسول صلى الله علیه و آله مامون و معصوم از هر خطاء و لغزش بوده، صادق و مصدق باشد تا در مقام بیان کتاب و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مورد اطمینان همه خلق باشد و راه عذر را بر بندگان ببندد تا اگر بندگان با تمامبودن حجت، چنین ولى و امامى، اطاعت نکردند بدانند که، عذرى از آنان پذیرفته نیست و خداوند مىتواند آنها را به اشد مجازات، عقاب نماید. (22)
4- قاعده عدل: معصومبودن امام داراى مصالح و فوائد بىشمارى است و از هرگونه مفسده و زیان مبراست. بنابراین به مقتضاى قاعده عدل بر خداوند عالم، واجب است که امام را معصوم قرار دهد تا به موجب ترک آن، مفسدهاى حاصل و مصلحتى فوت نشود; زیرا تفویت مصالح و ایجاد مفسده بر خداوند قبیح است. (23)
5- قاعده لطف: همانطورى که وجود امام براى جامعه بشرى لطف است، عصمت او نیز لطف استبلکه لطف بودن وجود امام بدون عصمت او محقق نمىشود. (24) چون وجودى لطف و باعث هدایت مردم است که خود از هر نوع گناه و زشتى بدور باشد در غیر این صورت مطلوب امام که راهنمایى و رهبرى انسانها است، حاصل نمىشود. (25)
6- اگر امام، معصوم نباشد ممکن است از او معصیتى صادر شود; در این صورت بازداشتن او از منکر بر امت، یا واجب است و یا واجب نیست; اگر واجب باشد، لازمهاش این است که عظمت و شرافت امام از دلهاى مردم ساقط شود و به دنبال آن، فائده نصب امام که انتصاف حق مظلوم از ظالم و حفاظت دین خدا است منتفى گردد و مردم از او اطاعت نکنند.
و اگر نهى او از منکر بر امت واجب نباشد، وجوب امر به معروف و نهى از منکر که از واجبات دین اسلام است از اعتبار ساقط مىشود; در نتیجه ضرورى است که امام، معصوم باشد. (26)
7- اگر امام مانند سایر افراد بشر معصوم نباشد، وجهى ندارد که ما او را برتر و افضل از دیگران بدانیم; زیرا چه بسا ممکن است که در اثر نداشتن عصمت، خطا و اشتباهى در دین و اجزاء احکام آن مرتکب شود یا در فهم مطلبى، ناتوان باشد و از خود چیزى به دین ببندد و به خدا نسبت دهد یا چیزى را که خداوند او را مامور به ابلاغش کرده ترک کند و به مردم نرساند و یا در حکمى به واسطه هواهاى نفسانى یا امور دنیایى بر خلاف عدالت رفتار کند در این صورت اطمینان مردم از او سلب مىشود. بنابراین، فلسفه وجود امام اقتضا مىکند که رهبر و امام امتباید فردى باشد که امتیازى بر دیگران داشته و هیچ گاه به سراغ آلودگى و گناه نرود و هرگز اشتباه و خطایى برایش پیش نیاید. (27)
8- باید امام علیه السلام در تمام عمر خویش در گفتار و رفتار و کردار معصوم از خطا و سهو باشد; زیرا اگر از او معصیت صادر شود شرافت و عظمتش از دلهاى مردم ساقط مىشود و اگر سهو و نسیان از او سر بزند، اخبار او امر و نهى و وعد و وعید او مورد اطمینان واقع نمىشود و در نتیجه نصب امام بىفایده و باطل مىگردد. (28)
9- در جاى خود ثابتشده است که امام علیه السلام منصوب از طرف خدا بوده و اطاعت او واجب است، و غرض و فلسفه نصب امام به جانشینى پیامبر براى حفظ شریعت، تفسیر و بیان آن و حفظ نظام امت و... است، از آنجا که خداوند عالم به تمام حقایق است، وقتى مىداند شخصى براى امامت امت و جانشینى نبى صلى الله علیه و آله صلاحیت ندارد، چگونه او را به این امر مهم نصب مىکند؟ نصب شخص غیرصالح و معصیت کار براى امامت از طرف خداوند قبیح است، و کار قبیح از حکیم تعالى محال است. پس امکان ندارد امام منصوب از طرف خداوند معصوم نباشد.
10- قاعده وجوب اصلح: عقل حکم مىکند که اصلح به حال بندگان و نوع مکلفین، آن است که جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله که مبین دین و حافظ احکام و شریعت الهى است; اصلح مردمان و اعدل و اعلم زمان خود به نحو تام و کامل بوده و از هر گونه خطا و نقص و کاستى مبرا و مصون باشد، و یقین به کنه وجود فرد صالح، امین و کامل و واجد اصلحیت تام و کامل جز به وسیله خداوند میسر نیست. پس همان طور که خداوند انبیاء را بر اساس صلاح براى برقرارى نظم و حفظ نظام اجتماع و حکمت مبعوث فرموده است آن فلسفه و لزوم و آن دقتبه طریق اولى باید نسبتبه جانشینى نبى صلى الله علیه و آله رعایتشود با توجه به این که اهمیت درجه امامت از نبوت بالاتر است.
11- وجوب اطاعت مطلق از امام مقتضى عصمت او است: طبق دستور خداوند اطاعت از امام علیه السلام واجب است، اگر امام معصوم نباشد اجتماع نقیضین لازم مىآید. با این توضیح که وقتى مردم امام را آلوده به گناه مىبیند، از جهت این که گناهکارند نباید از آنها تبعیت کنند و از طرفى چون امام بوده اطاعت و تبعیت از او واجب است. در نتیجه بین دو امر حد ناقض (واجب و حرام) دچار خواهد شد. و انجام دو امر ناقض در آن واحد محال است پس به ناچار باید امام معصوم باشد. (29)
دلایل نقلى عصمت امامان علیهم السلام
الف) آیات قرآن
1- آیه امامت
(و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین)
به یاد آورید هنگامى را که پروردگار ابراهیم، او را با وسایل گوناگونى آزمود، و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها بر آمد) خدا به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از خاندان من نیز امامانى قرار ده خداوند فرمود: پیمان من - یعنى امامت - هرگز به ستمکاران نمىرسد. (30)
طبق آیه فوق خداوند منصبهاى الهى را به کسانى اختصاص داده است که آلوده به «ظلم» نیستند; زیرا وقتى که حضرت ابراهیم علیه السلام منصب امامت را براى فرزندانش از خداوند درخواست کرده بود، جواب آمد: پیمان من به ستمگران نمىرسد.
سخن در معنى و مفهوم «ظالم» است; باید دید منظور از ظالم چه کسى است که عهد خدا به او نمىرسد. باید دانست که هر گناهى ظلم به نفس استخواه این ظلم به معنى کفر باشد آنچنانکه قرآن مىفرماید: «ان الشرک لظلم عظیم» (31) و یا به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; که باز هم ظلم به نفس است; زیرا هر گنهکارى در عرف قرآن «ظالم» است اما آیا ظالم فقط کسى است که در هنگام تقاضاى منصب الهى موصوف به صفت ظلم استیا براى رسیدن به عهد الهى باید هیچگاه ظالم نباشد؟ بسیار بعید به نظر مىرسد، بلکه محال است که ابراهیم علیه السلام چنین تقاضایى را براى آن دسته از ذریهاش که بالفعل ظالم بودند داشته است. بنابراین، منظور از «ظالم» در اینجا کسى است که در گذشته و یا حال حتى براى یک لحظه از عمر خود موصوف به این صفتبوده باشد و در واقع خداوند با بیان آن، حقیقت را براى ابراهیم علیه السلام روشن مىکند که مقام امامت و رسالت مقامى والاست و تنها کسانى شایسته این منصب هستند که در تمام عمر از هرگونه شرک و کفر و گناه پاک و معصوم باشند (32) .
و با این استدلال، غیرمعصوم، ظالم و ستمکار است و هیچ ستمکارى براى امامتشایسته نیست. در نتیجه هیچ غیرمعصومى صلاحیت و قابلیت امامت را نخواهد داشت.
2- آیه اولى الامر
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» اى کسانى که ایمان آوردهاید از خدا و رسول و اولى الامر، اطاعت کنید. (33)
طبق روایات فراوانى که از شیعه و اهل سنت رسیده است منظور از «اولى الامر» در آیه شریفه، ائمه اثنى عشر علیهم السلام است.
با استدلال به این آیه شریفه مىتوان به روشنى عصمت اولى الامر (امامان) را به اثبات رساند. در این آیه، کلمه «اطیعوا» دو بار به کار رفته است، یک بار فقط به خدا نسبت داده شده و بار دیگر به رسول و اولى الامر; از بخش دوم آیه مىتوان روشن نمود که «اطیعوا» (دوم) بین رسول و اولى الامر مشترک است و به دلیل آن که قید و شرطى به همراه ندارد اطاعتى همه جانبه و بىچون و چرا و مانند اطاعتخدا، مطلق است اما این مطلب جز با عصمت رسول خدا صلى الله علیه و آله و اولوا الامر، سازگار نیست; زیرا اطاعتى این چنینى، تنها در برابر کسى سزاوار است که از کجاندیشى و کجروى در گفتار و رفتار و کردار در امان است و مردم را جز به آنچه امر خداوند است نمىخواند. (34)
بنابراین مقتضاى «اطیعوا الرسول و اولى الامر» این است که اطاعت آنها به طور مطلق واجب است و آنها به یقین، از هر لغزشى مصون و معصوم هستند و اوامر آنها با اوامر الهى، تناقض ندارد; زیرا اگر امر آنها به ظاهر با امر خدا مخالفت داشته باشد باز مقتضاى اطلاق آیه این است که اطاعت آنها واجب است و این یعنى دو امر متناقض در یک مورد; مثلا - العیاذ بالله - اگر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به گناهى امر کند مقتضاى «اطیعو الله» این است که آن گناه را مرتکب نشویم ولى به مقتضاى «اطیعوا الرسول» باید آن را انجام دهیم و این یعنى دو تکلیف متضاد در یک مورد که صدور آن از طرف شارع مقدس پذیرفته نیست. پس در واقع، آیه یادشده تضمینى استبر این که هیچگاه اوامر رسول و اولى الامر با اوامر الهى تناقض ندارد بلکه بر عصمت امامان علیهم السلام دلالت دارد. (35)
دلالت این آیه بر عصمت امام به قدرى روشن است که حتى فخر رازى یکى از علماى بزرگ اهل سنت نیز از آیه شریفه بر عصمت اولىالامر استدلال نموده است. (36)
3- آیه تطهیر
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (37)
این آیه همواره کانون توجه علما و اندیشمندان شیعه و اهل سنتبوده و بحثهاى گوناگونى را برانگیخته است. همه دانشمندان اسلامى بر این باورند که این آیه فضیلت والایى را براى اهلبیت علیهم السلام به اثبات مىرساند. شیعه این فضیلت را برابر با عصمت اهل بیت علیهم السلام مىداند; یعنى بر اساس این آیه، اراده تخلفناپذیر خداوند بر طهارت اهل بیت علیهم السلام تعلق گرفته است تا آنها را از هرگونه پلیدى دور سازد.
این فضیلتبا توجه به این نکته که قرآن کریم هرگونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مىشمارد، تفسیرى جز عصمت ندارد (38) .
4- آیه صادقین
«یا ایهاالذین آمنوا اتقوا الله وکونوا مع الصادقین»
اى کسانى که ایمان آوردهاید تقواى الهى داشته باشید و (همیشه) با صادقین باشید. (39)
طبق روایات فراوانى که از طریق فریقین (شیعه و سنى) نقل شده است منظور از «صادقین» پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام هستند. (40)
نکتهاى که از این آیه شریفه براى عصمت استفاده مىشود این است که خداوند به طور مطلق (بدون قید و شرطى) به مؤمنان دستور داده که همواره با صادقان باشند، این اطلاق اقتضا مىکند که «صادقین» کسانى باشند که صدقشان در همه حال معلوم و مسلم است و این معنى جز در مورد معصومین علیهم السلام امکانپذیر نیست; زیرا غیرمعصوم ممکن استخطا کند که در این صورت باید از او جدا شد. اما کسى که در همه حال مىتوان در کنار او و پیرو او بود جز معصوم نخواهد بود; بنابراین منظور از صادقین در این آیه شریفه هر فرد راستگویى نیستبلکه مقصود کسانى هستند که در سراسر زندگىشان سخن خلاف واقع - نه عمدا و نه از روى سهو - بر زبان جارى نکرده باشند.
به عبارت دیگر منظور از صادقین، صدق مطلق است نه مطلق صدق. و صادق به قول مطلق کسى است که از هر جهت راست و درستباشد و در اندیشه و گفتار و کردار و رفتار و اخلاقش کوچکترین کجى و انحراف وجود نداشته باشد چنین کسى جز معصوم نخواهد بود; زیرا مرتبه کامل صدق، همان عصمت و طهارت است که با وجود آن، راستى و صدق و گفتار و کردار به طور کامل تحقق مىیابد. (41)
ب) عصمت امامان علیهم السلام در روایات
علاوه بر آیات گذشته روایات فراوانى نقل شده است که بر عصمت امامان علیهم السلام تصریح دارند. در ذیل به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
1- ابن عباس مىگوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود:
من و على، حسن، حسین و نه نفر دیگر از فرزندان حسین [از هر نوع آلودگى و معصیت ] پاک و معصوم هستیم. (42)
2- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره امام على علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام فرمود:
آنان، برگزیدگان خداوند هستند و از هر گناه و خطایى معصوم مىباشند. (43)
3- امام رضا علیه السلام (در یک حدیث طولانى) مىفرماید:
امام کسى است که از گناهان پاک و از عیوب منزه است. (44)
4- امام سجاد علیه السلام فرمود:
امام از ما (اهل بیت علیهم السلام) حتما معصوم است. (45)
5- امام صادق علیه السلام فرمود:
پیامبران و وصى آنها گناه ندارند; زیرا آنها از هر گناه و خطایى پاک و معصوم هستند. (46)
غیر از این، روایات دیگرى را نیز علماى شیعه و سنى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده و فضایلى را براى اهل بیت علیهم السلام بر شمردهاند که جز با عصمت آنان، سازگار نیست.
حدیث ثقلین (47) :
من در میان شما دو چیز گرانبها باقى مىگذارم، کتاب خدا و عترتم، تا وقتى که به آن دو تمسک مىکنید گمراه نخواهید شد و هیچگاه این دو از یکدیگر جدا نمىشوند، تا این که در حوض (کوثر) بر من وارد شوند. (48)
اگر اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله از گناه و خطا معصوم نمىبودند پیروى از آنان موجب هدایت نمىشد و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن معناى روشنى نمىیافت.
روایات فراوانى (مانند سفینه و...) نیز از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است که مىتوان از آنها به عنوان دلایلى بر عصمت امامان علیهم السلام استفاده نمود.
پىنوشتها:
1. عبد الکریم سروش، بسط تجربه نبوى، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ طلوع آزادى، تهران، چاپ دوم، 1378ش.، ص135.
2. همان، ص133.
3. همان، ص277.
4. بعدا به طور مفصل به این آیه استدلال خواهیم نمود.
5. نهجالبلاغه صبحى صالح، خطبه 2: «لایقاس بآل محمد صلى الله علیه و آله من هذه الامة احد.»
6. اصول کافى، مترجم ج 1، ص 286، ح 1: «الامام المطهر الذنوب والمبرا عن العیوب، المخصوص بالعلم.... الامام واحد دهره، لایدانیه احد ولا یعادله عالم ولا یوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظیر...»
7. شیخ جعفر سبحانى، الالهیات، مکتبة الاعلام الاسلامى، چاپ دوم، 1411ق.، ج2، ص510: «الامامة هى رئاسة عامة الهیة.»
8. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، انتشارات علمیه اسلامیه تهران، ج1، باب فضیلت و صفات امام، ح1، ص286.
9. نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه2.
10. تغابن/8: «پس بگروید به خداوند و فرستادهاش و نورى که نازل کردهایم.»
11. اصول کافى، پیشین، ج1، ص276، ح509.
12. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج53، ص181.
13. اصول کافى، پیشین، ج1، باب فضیلت و صفات امام، ح2، صص291- 290.
14. کمال الدین، ج1، ص204; بحار الانوار، ج23، ص37.
15. اصول کافى، ح1044، : «ان حدیث آل محمد مستصعب لا یؤمن به الا ملک مقرب او نبى مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان فما ورد علیکم من حدیث آل محمد صلى الله علیه و آله فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و ما انتمازت منه قلوبکم و انکرتموه فردوه الى الله و الى الرسول و الى العالم من آل محمد و انما الهلاک ان یحدث احدکم بشىء منه لایحتمله فیقول: و الله ما کان هذا، و الانکار هو الکفر.»
16. اصول کافى، پیشین، ج1، ح1046: «ان حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا صدور مغیرة، او قلوب سلیمة.»
17. همان، ج1، ح518: «هل یعرفون قدر الامامة و محلها من الامة...؟ ! ان الامامة اجل قدرا و اعظم شانا و اعلى مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان یبلغها الناس بعقولهم...» .
18. ر.ک: علامه حلى، الالفین، مؤسسة دارالهجرة، قم، چاپ سوم، 1402ق.
- سید مرتضى (علم الهدى)، تنزیه الانبیاء (بىجا، بىتا) صص 9- 8.
- شیخ طوسى، تلخیص الشافى، علق علیه السید حسن بحر العلوم، مطبعة الآداب، نجف الاشرف، چاپ دوم، 1383ق، ج 1، صص 201- 194.
- ابن میثم البحرانى، قواعدالمرام فى علم الکلام، مکتبة آیةالله المرعشى، قم، 1389ق.، صص179- 177.
19. الالفین فى امامة امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام.
20. ر.ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص184.
- علامه حلى، الالفین فى امامة مولانا امیرالمؤمنین على بن ابى طالب، پیشین، صص56 و 165.
- باب حادى عشر، ترجمه محمدعلى حسینى شهرستانى ، مؤسسه انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1414ق.، ص222.
- شیخ زین الدین عاملى، الصراط المستقیم الى مستحقى التقدیم، علق علیه محمدالباقر البهبودى، المکتبة المرتضویة لاحیاء آثار الجعفریه، چاپ اول، 1384ق.، ج1، صص113- 112.
21. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، با تعلیقه شیخ جعفر سبحانى، ص184.
22. همان، صص160- 150.
23. همان.
24. محقق لاهیجى، سرمایه ایمان، ص114.
25. سید محسن خرازى، بدایة المعارف الالهیة، ج2، ص82.
26. ارشاد الطالبین، ص333.
27. ر.ک: سید حسین مظفر، امامت از دیدگاه تشیع، ترجمه حبیب الله رهبر ص 98; سید محمدباقر خوانسارى، انصاف در امامت، نشر صدوق، قم ، 1371ش.، صص36- 35.
28. علامه حلى، الالفین فى امامة امیرالمؤمنین، على بن ابى طالب (ع)، پیشین، ص227; الشیخ ابى جعفر محمد بن الحسین بن على الطوسى (ره)، الرسائل العشرة، رسالة: مسائل کلامیة، ص 98.
29. ر.ک: دکتر محسن شفایى، شؤون ولایت ، ایران، چاپ اول، 1357ش.، صص136- 135.
30. بقره/124.
31. لقمان/13.
32. ر.ک: شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مؤسسه چاپ فجر، چاپ دوم، تهران، 1374 ش.، ج4، صص923- 922; شیخ جعفر سبحانى، الالهیات، پیشین، ج2، صص627- 623; جعفر سبحانى، منشور جاوید، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ج5، ص271 به بعد; باب حادى عشر، پیشین، ص231.
33. نساء/59.
34. علامه سید محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج4، صص401- 387.
35. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى، راه و راهنماشناسى، امیرکبیر، تهران، 1375 ش.، ج4، صص207- 206.
36. خلاصه بیان وى از این قرار است: خداوند در آیه کریمه به طور قطعى اطاعت اولىالامر را لازم دانسته است، و کسى که اطاعتش این گونه واجب گردد ناگزیر معصوم از خطا و اشتباه خواهد بود; زیرا اگر معصوم از خطا و اشتباه نباشد در فرضى که اقدام بر خطا کند بر اساس این آیه باید از او اطاعت کرد و این به معناى امر به آن عمل خطا و اشتباه است، در حالى که کار خطا و اشتباه مورد نهى است و نباید از امر به آن پیروى شود. این لازمهاش اجتماع امر و نهى در فعل واحد است. ر. ک. فخر رازى، التفسیر الکبیر، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1411ق.، ج10، ص116 ذیل آیه شریفه59 سوره نساء.
37. احزاب/33.
38. ر.ک: علامه سیدمحمد حسین طباطبایى، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، (بىتا)، ج16، صص313- 309.
39. توبه/ 119.
40. ر.ک: حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 341، ح 357- 350.
- محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، ح 531 و 532.
41. ر.ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، پیشین، ص196; ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، مؤسسة الامام على بن ابیطالب (ع) قم، چاپ سوم، 1375 ش.، ج9، صص223- 222.
42. شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع المودة، باب77، ص 445: «انا وعلى والحسن والحسین وتسعة من ولد الحسین مطهرون معصومون.»
43. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق.، ج25، باب 5، ح2، ص193، به نقل از عیون الاخبار ص 219: «... انهم خیرة الله وصفویه وهم المعصومون من کل ذنب وخطیئة.»
44. شیخ کلینى، اصول کافى، پیشین، ج1، ص287: «... الامام المطهر من الذنوب والمبرا عن العیوب...»
45. شیخ صدوق، معانى الاخبار، تصحیح على اکبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، 1361ش.، باب معنى عصمة الامام، ح1، ص132: «الامام منا لا یکون الا معصوما.»
46. بحارالانوار، پیشین، ج 25، ص 199، ح8 به نقل از الخصال ج2، ص 154: «الانبیاء واوصیائهم [والاوصیاء] لاذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون.»
47. علاوه بر حدیث ثقلین، احادیث معروفى همچون حدیثسفینه (مثل اهل بیتى مثل سفینة نوح) و حدیث امان (اهل بیتى امان لامتى) نیز به روشنى بر عصمت امامان (ع) مقصود دلالت مىکنند. براى آگاهى از منابع این دو روایت و چگونگى دلالت آنها بر عصمت اهل بیت علیهم السلام، ر.ک.: احمد حسین شریفى و حسن یوسفیان، پژوهشى در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران و قم، 1377ش.، صص328- 325.
48. برخى از منابع روایى اهل سنت که این حدیث را با اندک تفاوتى نقل کردهاند عبارتنداز:
- مسند احمد بن حنبل، ج4، ص366.
- مسلم بن الحجاج القسیرى، صحیح مسلم، ج5، ص26 (کتاب فضائل الحکمة) .
- محمد بن عیسى الترمذى، سنن ترمذى، ج5، ص662 (کتاب المناقب) :
«انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا، لن یفترقا حتى یردا على الحوض.»