پژوهش های هستی شناختی
پژوهش های هستی شناختی سال دهم بهار و تابستان 1400 شماره 19 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
راسل در باب ذهن و بدن ابتدا اذعان به وجود عالم بودِ فرانمود کرده و فارغ از دادههای حسی و ظاهری که از اشیاء بر ذهن نمودار است، عینیت مستقل ذات اشیاء را میپذیرد. اما در ادامه با اعتباری دانستن این عینیت و تقلیل آن به آنچه داده حواس و تجربه مستقیم نفس است، تفسیری متفاوت از اعیان نموده و درصدد تقارب عین و ذهن برمیآید. سرانجام امور ذهنی را به امور فیزیکی تحویل نموده و اینهمانی ذهن و مغز را میپذیرد. شهید مطهری در مقابل با جانبداری از تجرد نفس با قرائت صدرالمتألهین، وحدت سِعی نفس را که شامل نفس و بدن توأمان است پذیرفته و هرگونه تقریری از ادراک و حافظه را مبنی بر فیزیکالیسم رد مینماید. در دیدگاه وی بدن و ابزارهای آن معد ادراکاتیاند که توسط نفس انجام میگیرد. در نتیجه، با اتخاذ مبانی فلسفه اسلامی که اولاً توسط ملاصدرا بیان شده و در آثار مطهری بازنمود یافتهاند، میتوان مبانی فیزیکالیستی راسل را در این باب نقد نمود.
تبیین اصل های باطنی و هستی شناختی آموزه های نانوشته در مکتب توبینگن و نقش آن در سیاست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه وجود آموزههای نانوشته در فلسفه افلاطون که مبتنی بر دو اصل یا مبدأ هستیشناختیِ «واحد» (The One) و «ثُنائی نامتعین» (The Indefinite Dyad) است، با پژوهشهای اخیر مکتب توبینگن قوام پیدا کرده است. آموزههای نانوشته به صورت شفاهی، در آکادمی افلاطون محل گفتوشنود بوده است و به عقیده دانشوران مکتب توبینگن شواهد آن در آثار ارسطو و افلاطونیان موجود است. مستندات آنان نشان میدهد این دو اصل بنیادین مبدأ تبیین مسائل دیگر فلسفه افلاطونی بوده و سنگبنای مابعدالطبیعه اوست. نقش اصل «واحد» تعینبخشی به تمام چیزها و اصل «ثنائی نامتعین» منشأ تکثر و ابهام است. «واحد» یا «خیر» نه تنها یک اصل هستیشناختی بلکه علت تمام امور نیک است. به این ترتیب در آثار افلاطون «واحد-خیر» که نظامبخش عالم و الگوی عدالت است، نقشه راه پولیس (اجتماع سیاسی) و تعینبخش کثرات است. نفس و پولیس از طریق عدالت مکنون در طبیعت که از این دو اصل پیروی میکند، میتوانندآینه عالم باشند و به وحدت و عدالت نزدیک شوند.
تبیین اهم مؤلّفه ها و لوازم معناداری زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به دنبال تبیین مفهوم معنای زندگی و تبیین مؤلّفههای حیات معنادار و نیز لوازم معناداری بر اساس قرآن کریم است. بدین منظور، ضمن بررسی نظرات متفاوت پیرامون این موضوع، به روش توصیفی- تحلیلی به تبیین مسأله از منظر قرآن با استفاده از تحلیل آیات پرداختهشدهاست. بر اساس بررسیهای انجامشده، هر چند در قرآن به هر سه مفهوم از معانی حیات یعنی معنا به مثابه ارزش زندگی، معنا به مثابه هدف زندگی و معنا به معنی کارکرد و نقش انسان در عالم خلقت، اشاره شدهاست، آنچه مشهود است این است که قرآن تنها معنا به مثابه هدف زندگی را به عنوان معنای زندگی حقیقی در نظر گرفته و بر همین اساس قرب و لقاء الهی را به عنوان معنا و هدف حیات انسانی معرفی کردهاست. سؤال اصلی پژوهش بر این مبنا استوار است که مهمترین مؤلفههای مؤثر بر حیات معنادار و لوازم آن از دیدگاه قرآن کریم چیست. شناخت، نگرش توحیدی، ایمان، عبودیت و لوازم آن، آرامش و رضایت، مؤلّفههای معناداری حیات است که طیّ فرآیند تحقیق، بدان دستیافتهایم.
بررسی تمایز هستی شناسی حکمت متعالیه از حکمت مشایی و اشراقی بر پایه وجود رابط و مستقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ارائه شناخت متقن از جهان هستی، از اهداف محوری سه مشرب فکری مشایی، اشراقی و صدرایی بر پایه اصول و مبانی خویش است. سوال اساسی در این نوشتار این است که وجه تمایز هستی شناسی حکمت متعالیه صدرایی نسبت به دو مکتب مشایی و اشراقی چیست؟ در پاسخ باید توجه داشت که بارقههای اصالت وجود در مکتب مشایی، برخلاف حکمت متعالیه، خالی از رسوبات تفکر ماهیتگرایانه نیست. اصول هستیشناسی این مشرب تحت تاثیر هیات بطلمیوسی نضج یافته است. مکتب اشراق نیز متاثر از نگرش اصالت ماهوی است. بدین قرار هستیشناسی این دو مکتب مبتنی بر پایههای لغزان است. حکمت متعالیه با ابتنای بر اصول مبرهنی همچون اصالت وجود، تبیینی متمایز از جهان و مراتب آن ارائه مینماید. مبانی هستیشناسی حکمت متعالیه بر پایههای عقلانی استوار بوده و حتی قادر است برخی از مبانی عرفانی مانند وحدت وجود را نیز صبغه عقلانی بخشد و زمینههای تقریب این دو مشرب را نیز فراهم نماید. صدرالمتالهین با مبنای اصالت وجود و تحلیل اصل علیت، امکان ماهوی را به امکان فقری بازگرداند و وجود را به مستقل و رابط تقسیم کرد. هستیشناسی مبتنی بر این نگرش، انحصار در هستی را به ضلع نخست آن اختصاص میدهد و از این رهگذر به مرز وحدت وجود نزدیک میشود. بررسی و تعمیق این دستاورد با روش تحلیلی مقایسهای از اهداف این نوشتار است. نتایج نشان میدهد که هستی شناسی حکمت متعالیه برخلاف حکمت مشایی و اشراقی فارغ از رسوبات کثرتزای ماهوی و مبتنی بر اصول مستحکم بوده و وحدت حقیقی هستی را بازنمایی میکند.
مقایسه نظریه عدم تطابق ذهن و خارج با سفسطه از منظر علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رابطه ذهن و عین یکی از مباحث اساسی در هستیشناسی و معرفت شناسی است که در حکمت متعالیه در ذیل بحث علم مطرح میگردد و غالب حکما تطابق عین و خارج را امری الزامی میدانند به گونهای که اگر تطابق برداشته شود، ارتباط انسان با واقع قطع میشود و تمام علوم و ادراکات بشری بیارزش میگردد و پایان آن چیزی جز سفسطه و انکار واقعیت نخواهد بود. علامه طباطبایی در برخی از آثار خود بر لزوم تطابق تأکید نموده است اما در آثار دیگر خود قائل به عدم تطابق است، بدون آن که چنین دیدگاهی را مستلزم انکار وجود ذهنی و یا سفسطه و انکار واقعیت بداند. به نظر میرسد که ایشان در مواردی که بر لزوم تطابق تأکید نموده است در مقام بیان نظر مشهور حکما بوده است نه نظر خود، چرا که چنین آثاری کتابهای درسی و مرسوم حوزه بوده است و در این موارد نظریه مشهور تبیین میگردد. لذا نظریه خاص ایشان در این رابطه بر عدم لزوم تطابق است. این پژوهش از سویی در صدد آن است که تطابق بین عین و ذهن را رد نماید چرا که دلیلی بر تطابق وجود ندارد بلکه ادلهای نقلی و تجربی( شهودی) بر عدم تطابق وجود دارد و از سوی دیگر اشکالاتی را که در رابطه با عدم تطابق به وجود میآید در ذیل بحث قول به سفسطه پاسخ دهد. اگر این رابطه به درستی تبیین گردد، بسیاری از مشکلاتی که در باب مکاشفات، تعبیر خواب و تجسم اعمال و معاد جسمانی وجود دارد برطرف میگردد.
ناسازگاری هستی و زمان در نظریه حال باوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از جمله نظریاتی که در رابطه زمان و وجود مطرح است، نظریه حالباوری است. حالباوران معتقدند که اولاً تنها اشیائی که در زمان حال قرار دارند؛ موجودند و سایر اشیاء موجود نیستند. ثانیاً موجودیّت اشیاء مطلق و نامقیّد است. آنها نظریات رقیب مانند جاودانگی، امکانباوری و آیندهممنوع را در این رابطه به چالش میکشند. حالباوران برای واقعیت داشتن همه هویّات وجودی نظیر سقراط که در گذشته بوده و سال 3000 که در آینده خواهد بود، توجیه مناسبی ندارند. همچنین، وفق حالباوری نمیتوان از ارتباط برخی هویّات غیرزمانمند مانند «آبراهام لینکن بلندتر از ناپلئون بناپارت است.» و صدقسازهای آنها سخن گفت. از اینرو، در این نوشتار، به روش تحلیل فلسفی با تأکید بر رابطه زمان و وجود نخست؛ براهین حالباوران که شامل شهود، تجربه، پیشبینی، تیغِاکام و نسبیتگرایی است، استخراج شده با بازسازی براهین مخالفین نشان داده شده است که حالباوران با وجود مفهومسازی جدید از زمان مطلق و طرح حالباوری بدیل که قائل به نوعی زمانِ مطلق از نوع (B-theory) است و فروکاستن حالباوری قوی به نوع ضعیف آن، بهدلیل گذرابودنِ زمان، عدول از اصول اولیّه خود در باور به زمان از نوع (A-theory) و قائل بودن به وجود هویّات غیرزمانمند از جمله کلیّات در حل مسئله تغییر در ارتباط با نسبتهای موقّت زمانی، ارجاع گزارهای و صدقسازها ناکام مانده اند.
هستی شناسی معماری خانه ایرانی با توجه به سبک زندگی دینی (پژوهش موردی: مفهوم خلوت در مسکن طلاب شهر قم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفتهاست. با این حال در خانهسازی معاصر ایران، به لحاظ هستیشناسی توجه کمتری به سبک زندگی دینی و مفاهیم معنوی همچون خلوت که ریشه در باورها و اعتقادات دینی ما دارد، شدهاست. این پژوهش نخست به بررسی نظری مفهوم سبک زندگی و مفهوم خلوت پرداخته؛ سپس تاثیر و رابطه این مفاهیم با سبک زندگی دینی بررسی شدهاست. بدین منظور قشر اجتماعی طلاب، به دلیل پایبندی بیشتر به آموزههای دینی، انتخاب شدهاست. روش تحقیق کیفی و رویه عملی آن تکمیل پرسشنامه توسط طلاب میباشد. یافتههای تحقیق لزوم انطباق رویکردهای مطرح شده توسط اندیشمندان غربی در ارتباط با خلوت، با هستیشناسی اسلامی و سبک زندگی دینی را نشان میدهد. چرا که تفاوت در هستیشناسی اندیشمندان غربی و مسلمان منجر به رویکرد متفاوت در قبال سبک زندگی و مفهوم خلوت میگردد. بنابراین باید با استفاده از سبک زندگی دینی هم در هستیشناسی مسکن سنتی و هم در نظریات خانهسازی غربی، مسکن مناسب برای یک خانواده ایرانی طراحی کرد.
شرح دلوز از رابطه امر واقعی و واقعیت برمبنای فعلهای تخیل در نقد اول و سوم کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله حاضر روشنکردن رابطه امر واقعی و واقعیت در شرح دلوز بر مبنای فعل های تخیل از نقد اول و سوم کانت است. این رابطه، از رهگذر فعلهای تخیل یعنی سنتز و شاکله در نقد اول و نیز تکوین در نقد سوم قابل توضیح است. مطابق خوانش دلوز، مولفه محوری در نقد اول کمیت اشتدادی، ریتم و شاکله است. او به جای کمیت امتدادی متوجه رابطه بین تغییرات بینهایت کوچک کمیتهای اشتدادی در خود ماده ادراک است. دلوز به واقعیت یعنی احساس بر مبنای کمیت اشتدادی زیر کمیت امتدادی و به ریتم در ادراک استتیکی به عنوان مبنای سنتز تکیه میکند. شاکله، قاعدهای است زمانی برای تولید مصداق مفهومی در تجربه. دلوز برایناساس، شکلگیری ایده یعنی امر واقعی را توضیح میدهد.تشریح امر والا، بههمریختن سنتز بازتولید و از دسترفتن معیار اندازهگیری، تنظیم هماهنگی آشوب بر اساس ریتم، حد تخیل و نیز تکوین ایده عدمتناهی در قوه فوق محسوس به تعبیری همان شدت محض است که پویاییهای مکانی-زمانی، شدت و روابط دیفرانسیل هستنده را رقم میزند و بنیاد فعل وی را تعین میبخشد. دلوز با تأکید بر فعل دیگری از تخیل، یعنی تکوین ایده عدمتناهی یا امرواقعی در موقعیتهای حدی، قادر میشود وجه معرفتشناختی تخیل را به هستیشناختی تغییر دهد.
تحلیل وجودشناختی رابطه خدا و جهان از دیدگاه ملاصدرا و افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشه درباره مبدا هستی و نحوه آفرینش جهان از مهمترین و قدیمیترین مسائل فلسفی است. این نوشتار میکوشد با روش توصیفی– تحلیلی، مساله رابطه خدا و جهان را در هستیشناسی افلاطون و ملاصدرا بررسی کند و وجوه تشابه و تمایز آن را دریابد. پرسش اصلی این است که رابطه وجودی خدا با جهان از دیدگاه این دو فیلسوف چگونه است؟ تفاسیر مختلفی از دیدگاه افلاطون با توجه به بیان رمزی و تمثیلیاش، ارائه میشود. در تفسیر دقیقتر، خدای افلاطون علاوه بر نظمدهندگی، دارای صفاتی چون تجرد، خیر، وحدت، ثبات، بخل نداشتن و زیبایی است که خدای ملاصدرا نیز متصف به این صفات است. ملاصدرا برخی صفات دیگر مثل معطیالوجود و پاداشدهندگی را نیز برگرفته از دین و عرفان برای خدا قائل است. او مخلوقات را با مراتب مختلف تشکیک وجودشان، عین ربط و فقر به وجود مستقل واجبالوجود میداند که در نظام وحدت شخصی وجود، آنها مراتب فیض و تجلی حقتعالی هستند. رابطه خدا با جهان در سه تفسیری که از افلاطون ارائه میشود، از سنخ رابطه ناظم با جهان منظم محسوسات و یا صاحب سایه با سایه و یا از سنخ رابطه علهالعلل با آفریدههایش است. اما این رابطه در نظام تشکیک وجود ملاصدرا از سنخ رابطه وجود مستقل با وجودات ربطی و در نظام وحدت وجودیاش از سنخ رابطه موجود با جلواتش است.
اتوس و تحول معنایی آن در آرای هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
واژه یونانی اتوس (ἦθος) نخست در آثار شعرا و هنرمندان قرنهای هشتم تا پنجم پ.م، بهمعنای «سرشت و عادت» و «ارائه محسوسِ کیفیاتِ شخصیتی و روحی» و سپس در آرای برخی از فلاسفه و بیش از همه در آرای هراکلیتوس، افلاطون و ارسطو با معانی متفاوت بهکاربرده شده است. هایدگر، با انتقاد از تلازم اتوس و انضباطِ اخلاقی افلاطون و ارسطو که بهزعم او، به سلب قدرت آشکارگری هستی و دور شدن انسان از جایگاهش در هستی و سکنیگزینی غیراصیل میگردد و با تأسی از هراکلیتوس، منش مبتنی بر تفکر اصیل انسان را در رابطه با فوزیس، بهمعنای کلیت هستندهها، اتوس مینامد. او برای تبیین اتوس خود، با عاریه گرفتن خصیصههایی از لوگوسِ هراکلیتوسی به تقویت لوگوس و اتوس ارسطویی پرداخته و نشان میدهد انسان بهعنوان «شبان هستی» باید شیوه سکنیگزیدنی را انتخاب نماید که در لوگوس کیهانی به آن ارجحیت دادهشده است؛ زیرا لوگوس، بر اساس اتوس اصیل خود را بر انسان آشکار میسازد و در صورت فقدانِ بروز اتوس مناسب، هستی از انسان روی برمیگرداند و انسان بیخانمان میشود. بهزعم هایدگر، چون اتوس او از خصلت آشکارگری و نه اخلاقی برخوردارست به یمن هستی متجلی شده و انسان را در جوار خدایان سکنی میدهد که البته تلقی او در این خصوص کاملاً قابلقبول نیست؛ زیرا هرچند که هایدگر نظام فلسفی خود را مبرا از هرگونه گرایشهای اخلاقی و مذهبی میداند ولی التزام دازاین برای دستیابی به ذات اصیل و نخستین، سکنیگزینی و همبودیاش با دیگر هستندهها و طبیعت بهعنوان یک کل را غایتی متعهدانه و مسئولانه میتوان انگاشت.
الهیات سلبی در حوزه هستی شناسی صفات الهی در اندیشه شیخ صدوق و سعدیا گائون یهودی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه «الهیات سلبی» بهمثابه نظریهای مهم و پرطرفدار در حوزه خداشناسی، در کنار دیدگاههایی نظیر «نظریه زبان نمادین»، «اشتراک لفظی»، «اشتراک معنوی» و «الهیات تمثیلی» مطرح است. این پژوهش تقریر، مقایسه و ارزیابی الهیات سلبی در حوزه هستیشناسی صفات الهی در اندیشه ابوجعفر محمدبن علیبن حسینبن موسیبن بابویه قمی مشهور به «شیخ صدوق» (۳۰۶ ۳۸۱ق) اندیشمند مشهور امامی وسعدیا بن یوسف گائون مشهور به «سعدیا بن یوسف فیومی» (883-943م)، الهیدان برجسته یهودی است. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی به تحلیل عقلانی این دو دیدگاه پرداخت. به باور این دو شخصیت، نظریه زیادت صفات بر ذات الهی در سایه بساطت و ترکیبناپذیری ذات الهی صحیح نیست. سعدیا نظریه سلبیانگاری صفات ثبوتی را در خصوص صفات حیات مطرح نمود، در حالیکه شیخ صدوق این نظریه را با انگیزه توجیه نظریه عینیت صفات با ذات الهی مطرح نمود. براساس یافته های پژوهش پیش رو «غفلت از مؤلفههای نظریه عینیت»، «ناسازگاری درونی نظریه نیابت» و «لزوم ثبوت مقابل صفات کمالی» مهمترین آسیبهای این دو دیدگاه است.
نقد مشایی ژاک مریتن بر فلاسفه مدرن در باب تقدم معرفت شناسی بر وجودشناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سنت مشائی- توماسی، مسائل مربوط به معرفت، به عنوان یکی از مسائل مابعدالطبیعه بررسی میشد و اینگونه با تأثیر برخی مبانی وجودشناختی در آنها، نه تنها رابطه وثیقی بین این دو حوزه برقرار میگشت، بلکه معرفتشناسی هموراه مؤخر از وجودشناسی قرار میگرفت. اما در دوران مدرن فلاسفهای چون دکارت و تابعان او با انگیزه دست یافتن به مبانی یقینی برای علم، به عنوان اولین مسأله مابعدالطبیعه، چگونگی بدست آمدن معرفت را مطرح نمودند و اینگونه نگاه انتقادی ایشان به علم باعث ایجاد روندی جدید گشت و مسائل معرفت بینیاز از مابعدالطبیعه هویت یافتند. مریتن به عنوان فیلسوف نوتوماسی معاصر که قائل است در تمام مسائل فلسفی باید به دیدگاههای توماس بازگشت داشته باشیم، قائل است قرار دادن معرفت به عنوان اولین موضوع فلسفه، منجر به ایدهآلیسم میگردد. او معتقد است این فلاسفه با بررسی احوال ابژه ذهنی و ارزیابی آن به عنوان معلوم، از مابإزای آن یعنی موجود خارجی غافل گشتند و اینگونه با حذف علیت شیء خارجی بر ابژه ذهنی، به ایدهآلیسم روی آوردند. این درحالی است که از نظر مریتن میتوان با پایندی به سنت در مورد تأخر معرفتشناسی از وجودشناسی، پاسخگوی مسائل انتقادی در باب علم که در واقع بررسی اعتبار علم است، بود. بر این اساس او به معرفی رئالیسم انتقادی میپردازد که در آن ضمن توجه به شیء خارجی به عنوان معلوم اصلی و تأثیر آن در ایجاد ابژه، عقل به عنوان اعتبار بخش این فرایند معرفی میگردد.
خوانش تصویر مرگ از دیدگاه رولان بارت (رویکردی نشانه شناسانه تصویری بر کتاب اتاق روشن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رولان بارت از پیشگامان نشانهشناسی تصویری بود؛ نشانهشناسی تصویری به تبیین و تحلیل تصویر در چارچوب نظام های دلالتی و در جستجوی راهی برای ترجمه تصاویر به زبان گفتار است. وی آخرین کتابش، اتاق روشن ، را به تأملات درباره عکاسی اختصاص داد، و باور داشت که عکس بیش از آنکه واقعیت را منعکس یا بازنمایی کند، بر آن دلالت دارد، نشانهها و چیزهایی که بر بیننده در مقام خواننده عکس مهم تلقی میشود، مبنای تفسیر و واکاوی قرار میگیرد. بخش نخست کتاب، در پی توصیف و تفسیر عکسهای مختلف جهت دستیابی به ذات عکس و بخش بعدی پیرامون عکس باغِ زمستانی است و درباره دوران سوگواری در غیاب و مرگ مادر است. در پژوهش حاضر به این سوالات پاسخ داده میشود، نخست، منظور بارت از حقیقت عکس درباره مرگ چیست؟ دو اینکه، تفاوت عکس پرتره و پرتره نقاشی چیست؟ در نهایت، چگونه یک عکس، نشانههایی از هستی و مرگ را توأمان تفسیر میکند؟ روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و جمعآوری اطلاعات، با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام شده است. ابتدا، ابزارهای رویکرد نشانهشناسی در تحلیل متون، بیان شده و سپس سازوکار، نقش و اهمیت این ابزارها در تحلیل و خوانش عکس، تشریح و تبیین شده است.
تحلیل هستی شناسانه «لم یولد» با تاکید بر آرای ابن سینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سوره توحید، محفوف در مضامین عمیق فلسفی و هستیشناسانه است، که با توجه به سنخ استدلالی آن، تفاسیر فلاسفه اسلامی، مستمسک خوبی برای فهم میباشد. پژوهش حاضر در پی آن است که استدلال ها و نکات مربوط به «لم یولد» را، از منظر فلاسفه اسلامی (با محوریت تفاسیر هستیشناختی ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی)، مورد تحلیل مستقل و نقد تطبیقی قرار دهد. روش پژوهش، تحلیلی- توصیفی است. در طول پژوهش از نماد ها و جداول برای بازنویسی منطقی استدلال ها بهره گیری شده است. مبتنی بر یافته های پژوهش، استدلال ابنسینا [نفی مولودیت خداوند، مبتنی بر ناسازگاری لذاته بودن با مولودیت و نیاز به غیر]، جامع نمیباشد؛ این استدلال، با لحاظ مقدمات دیگر قابلیت اصلاح و تقریر نو دارد. استدلال علامه طباطبایی [نفی مولودیت خداوند، مبتنی بر ناسازگاری صمدیت با مولودیت و نیازمندی]، بدلیل متفرع شدن بر «صمدیت» قابلیت نقد دارد. با ملاحظه انتقادی- ترکیبیِ استدلال ابنسینا و علامه طباطبایی میتوان استدلال جدیدی را سامان داد. استدلال اول ملاصدرا [ نفی مولودیت مبتنی بر تناقض مابین اقدم بودن واجب با تقدم والد]، بدلیل دخالت غیر ضروریِ مساله «اولویت»، قابل نقد و اصلاح است. استدلال دوم ملاصدرا [نفی مولودیت بدلیل استلزام امکان] پسندیده است.