مقالات
حوزه های تخصصی:
از میان آثار نمایشی رضا کمال شهرزاد، سه نمایش نامه «شب هزارو یکم»، «عباسه خواهر امیر» و «حرم هارون الرشید» یا «عزیز و عزیزه» به عنوان اقتباس های او از داستان های هزارویک شب ثبت شده اند. به نظر می رسد تلفیق رمانتیک فرانسوی با ظرفیت های تئاتری تازه ای که در دوره پهلوی اول به وجود آمد، در این آثار به اقتباس هایی انجامیده که با فرم آگاهی و ضرورت توجه به تمهیدات تئاتری (صحنه ای)، آ ن ها را به آثاری متفاوت تر با اسلاف خود تبدیل کرده اند. در این مقاله تلاش شده است علاوه بر خوانش اقتباس های کمال از داستان های هزارو یک شب براساس روش شناسی اقتباسی لیندا هاچن، سویه های صورت گرایانه این اقتباس ها و توجه آن ها به تمهیدات تئاتری در ایجاد آثار تازه بررسی شوند.
مطالعه تطبیقی مفهوم مرگ و جاودانگی در شعر و سینما (مورد مطالعه: شعر فروغ و سینمای تارکوفسکی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، با مطالعه ارتباط ادبیات و سینما، یکی از حوزه های غنی و پرمایه ادبیات تطبیقی نوین، مفهوم هراس از نیستی و مرگ و جست وجوی نامیرایی بررسی شده است. یافتن مضمون و بن مایه ای مشترک بین آثار هنری در فرهنگ ها و زبان ها و زمان های متفاوت می تواند از یک سو نشانه جهان شمول بودن این مضمون باشد و از سوی دیگر این امکان را فراهم می آورد تا بازنمود آن در هنرهای مختلف مقایسه شود. هنرمندان به کُنه این دغدغه جهانی پی برده و آن را در آثارشان به نمایش گذاشته اند. هراس از مرگ، به عنوان مضمونی جهانی، در آثار هنرمندان مختلف خود را نشان می دهد که درعین تشابهات کلی، تفاوت هایی نیز دارند. به گفته نظریه پردازان حوزه روان شناسی، ازجمله زیگموند فروید، اتو رنک و ارنست بِکر، ترس از رها شدن و درپی آن ترس از الفت نشانه های ترس روان فرسا از مرگ است که به گریز از ایجاد ارتباط جنسی و نهایتاً خلق همزاد، به عنوان موجود تضمین کننده جاودانگی انسان، منجر می شود. این مقاله به بررسی این مقوله ها در اشعار فروغ فرخزاد و فیلم «نوستالژیا» اثر آندری تارکوفسکی، شاعر و کارگردان معروف روسی پرداخته است. در این تحقیق، با بهره گیری از نظریه های جدید ادبیات تطبیقی نشان داده شده که این دو هنرمند بدون هرگونه اثرپذیری از همدیگر، به طور همسان هراس از مرگ و آرزوی جاودانگی را در دو رسانه مختلف، شعر و سینما، بیان کرده اند. در اشعار فروغ فرخزاد، تمرکز بر دو کتاب شعر آخرش ( تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ) بوده است؛ فروغ در این دو کتاب هراس از مرگ و میل به جاودانگی را همچون حقیقتی جهانی به تصویر کشیده است. «نوستالژیا» نیز جزو آخرین آثار آندری تارکوفسکی است که همین مضمون را در قالب فیلم به نمایش گذاشته است.
جایگاه اقتباس ماتیو آرنولد از داستان رستم و سهراب شاهنامه در نظامگان ادبی عصر ویکتوریا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله جایگاه اقتباس فرهنگی آرنولد از داستان رستم و سهراب شاهنامه را در نظامگان ادبی عصر ویکتوریا در انگلستان بحث و فحص می کند. طبق نظریه نظامگان پیشنهادی اون زهر، ادبیات مترجَم می تواند بسته به اینکه فرهنگ مقصد جوان، ضعیف، یا بحران زده باشد، نوعاً از دو جایگاه اصلی/ برتر و ثانوی/ حاشیه ای در فرهنگ مقصد برخوردار شود. به نظر می رسد ترجمه وفادارانه شاهنامه به زبان انگلیسی از جایگاهی ثانوی برخوردار باشد؛ لیکن اقتباس توانسته پا را از حد اثر اقتباسی صرف فراتر بگذارد. این جستار به این پرسش می پردازد که چگونه اقتباس فرهنگی آرنولد توانسته در عصر ویکتوریا جایگاه آثار برتر را ازآنِ خود کند. برای پاسخ به این پرسش، به جایگاه آرنولد در مقام مترجِم/ اقتباس گر اشاره می شود و سپس، ضمن بررسی تطبیقی اقتباس آرنولد با داستان اصلی شاهنامه و منابع در دسترس آرنولد، وجوه تفاوت و شباهت متمایز میان دو بوطیقای ادبی فارسی و انگلیسی در پرتوِ نظریه نظامگان بحث و فحص می شود. به نظر می رسد اقتباس آرنولد توانسته از منظر دگرنویسی و نوآفرینی خلاقانه آرنولد و با لحاظ کردن ویژگی هایی بوطیقایی سنن ادبی مغرب زمین، به جایگاه آثار برتر در نظامگان ادبی این عصر ارتقا یابد.
اقتباس مجموعه نمایشی «شهرزاد» از هزارویک شب براساس نظریه دادلی اندرو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از عرصه های پژوهش در ادبیات تطبیقی بررسی رابطه ادبیات و هنرهاست. کتاب گران سنگ هزارویک شب بر هنرهای مختلف، ازجمله هنرهای نمایشی، تأثیر چشمگیری داشته است و از این نظر شاید کمتر اثری ادبی بتواند با آن همانندی کند. دادلی اندرو میان اثر سینمایی اقتباسی و متن ادبی سه رابطه بنیادین را ممکن می داند: وام گیری، تلاقی، و وفاداری و تبدیل. این پژوهش با رویکردی تطبیقی و براساس نظریه اقتباس اندرو، درپی اثبات این فرضیه است که مجموعه نمایشی «شهرزاد» متأثر از فضای هزارویک شب بوده و از آن اقتباس کرده است. پژوهش در پایان با اثبات این فرضیه، به این نتیجه رسیده است که مجموعه نمایشی «شهرزاد» بیشتر اقتباسی از نوع وام گیری است که ایده و بن مایه های مضمونی متن این کتاب را به عاریت گرفته است. در وام گیری، فیلم ساز در جست وجوی یافتن متنی است که شهرت و اعتباری در مقام اسطوره و نقش کهن الگو در ذهن مخاطب داشته باشد و از این منظر، هزارویک شب دقیقاً همان ویژگی هایی را دارد که متن ادبی در این نوع از اقتباس باید داشته باشد.
هویت های مکانی شده: مطالعه فیلم «درخت گلابی» با رویکرد نقد زیست محیطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، به کمک نظریات نقد زیست محیطی (بوم گرا/ بوم نقد )، داستان کوتاه «درخت گلابی» نوشته گلی ترقی و فیلم «درخت گلابی» (1376) ساخته داریوش مهرجویی که نسخه ای اقتباسی از داستان ترقی است، مطالعه و بررسی شده است. نقد زیست محیطی تلاش می کند تا روابط و وابستگی های فرهنگ و طبیعت را در متون ادبی تحلیل کند. این رویکرد ادبی به مطالعه آثار ادبی و هنری می پردازد و قصد دارد تا جایگاه زیست بوم را در آن ها برجسته کند. به عبارت دیگر، بررسی چگونگی دلالتمندی «مکان» در اثر موضوع توجه این نقد است. در فیلم «درخت گلابی»، شخصیت های فیلم در موقعیت هایی خاص، ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت و فضاهای شهری دارند؛ اما در داستان کوتاه ترقی شخصیت اصلی بیشتر غرق در خاطره های خود است. طی این خوانش و براساس استراتژی های نقد زیست محیطی ، رابطه بین شخصیت ها و مکان (فضاهای طبیعی و شهری)، تضاد بنیادین بین زمان حال و گذشته، هویت جنسی زمان و مکان، و کارکرد خاطره مطالعه و بررسی شده تا شبکه معنایی که در تاروپود این دو اثر نهفته است، در ارتباط با یکدیگر آشکار شود. فیلم «درخت گلابی»، چونان که داستان کوتاه گلی ترقی، به واسطه تقابل های نام برده و همچنین زنانگی (طبیعت) و مردانگی (فرهنگ) و عشق و عقل است که معنادار می شود ؛ درواقع تقابل طبیعت (باغ دماوند) و فرهنگ (فضاهای شهری) به بررسی تطبیقی داستان کوتاه و فیلم از دیدگاه نقد زیست محیطی معنا می دهد. در داستان کوتاه و فیلم «درخت گلابی»، هویت ها نیز تنها در ارتباط با طبیعت (باغ دماوند و درخت گلابی) و فرهنگ (شهر و فضاهای شهری) قابل تعریف هستند.
گفتمان بازگشت ادبی و هنجارهای تصویری در شمایل فتحعلی شاه قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هر گفتمان متشکل از چندین گزاره و صورت گفتمانی است که با توجه به شرایط سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در هر دوره به وجود می آید. در دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار (1176 1213ق)، گفتمان مسلط بازگشت ادبی که همان گفتمان سنتی محسوب می شود، براساس نظام ادراکی حاکم بر عصری شکل گرفت که در آن شاه و دربار، در مقام نهاد تولیدکننده گفتمان یادشده، اصلی ترین حامی هنر و ادبیات شناخته می شوند. هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش گفتمان ادبی بازگشت در تصاویر مختص فتحعلی شاه قاجار با توجه به وضعیت سیاسی، اجتماعی، زمینه های معرفتی و سامانه دانایی یا همان روح حاکم بر زمانه است. اگر بپذیریم که تا این دوره، نقاشی ایرانی و ادبیات فارسی کمابیش با یکدیگر در ارتباط و تعامل بوده اند ، باید گفت که با شکل گیری و قدرت یافتن گفتمان ادبی این دوره، هنجارهای تصویری در نقاشی ایرانی نیز دگرگون و ویژگی های تازه ای در آن پدیدار شد که در نگارگری سده های پیشین سابقه نداشته است. نگارندگان در پژوهش حاضر کوشیده اند تا براساس نظریه گفتمان فوکو، به عنوان الگوی روش شناختی و رویکردی بینارشته ای، به این مسئله بپردازند که چگونه گفتمان ادبی بازگشت موجب شکل دهی به تصاویر شاهانه مکتب پیکرنگاری درباری و اثرگذاری بر آن شد. بررسی ها نشان می دهد در این دوره، شعر و توصیفات شعری همچنان به منزله منبع الهام مورد توجه نقاشان بوده است . از این رو صورت های گفتمانی غالب در سبک ادبی بازگشت، یعنی صورت تاریخ و صورت سیاست که به گفتمان قدرت بدل شده بودند، در پرده های نقاشی تصویری جدید از شاه به نمایش گذاشتند؛ به طوری که تصاویر شاه غیرواقعی تر و هاله تقدسش بزرگ تر شد و همچنین پیکره شاه غیرملموس و استعاره ای تر گردید.