مقالات
حوزه های تخصصی:
کانونی سازی ها با امکانات و محدودیت های روایی خود از مهم ترین عناصر در ایجاد تعلیق و غافل گیری به شمار می روند. نویسندگان مقاله با رویکردی مبتنی بر سنت های صوری و محتوایی در تحلیل گفتمان روایی، به دنبال بررسی و یافتن امکانات و محدودیت های روایی انواع کانونی سازی در ایجاد تعلیق و غافل گیری و بیان دلیل زیبایی شناسی استفاده از یک کانونی سازی غالب در رمان بامداد خمار هستند. نتایج پژوهش نشان می دهد کانونی سازی های بیرونی و درونی به صورت متناوب از امکانات و محدودیت های روایی خاص و مشترکی در توزیع اطلاعات روایی استفاده می کنند که تعلیق و غافل گیری را در این رمان به وجود می آورد. بر این اساس، امکانات روایی آغاز از میانه، تعلیق اشیا، روایت درونه ای و پی رنگ باز مختص کانونی سازی بیرونی، و امکانات و محدودیت های روایی روایت رمان به شیوه داستان های موازی، نقض نهی، کشمکش درونی، کانونی سازی درونی چندگانه، تک گویی نمایشی، محدودیت مکانی کانونی ساز و تعلیق پس از غافل گیری مختص کانونی سازی درونی هستند. همچنین طرح پرسش های تلویحی در صحنه آغازین رمان و بخش های دیگر آن، هم سازه اندیشی، پیشواز زمانی، بازگشت به گذشته، کشمکش بیرونی و کشمکش در مکالمه امکانات روایی مشترک کانونی سازی های بیرونی و درونی در ایجاد تعلیق شمرده می شوند. در این رمان، غافل گیری فقط در حوزه کانونی سازی درونی صورت می گیرد؛ زیرا فقط این کانونی ساز با تغییر ناگهانی فرایند توزیع اطلاعات روایی به خواننده یا هریک از کنشگرهای رمان اطلاعات اضافی می دهد. همچنین کمک به تسریع غلبه جهت گیری ایدئولوژیکی کانونی ساز درونی با همکاری شگردهایی مانند فرایند همدلی یکی از مهم ترین دلایل زیبایی شناسی استفاده بیشتر از کانونی سازی درونی در رمان بامداد خمار است.
مرزشکنی خیال و خبر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در روایت شناسی، مرزشکنی به شگردی اطلاق می شود که در آن ارتباطی غیرطبیعی میان سطوح مختلف روایت برقرار می شود. رابطه طبیعی بین سطوح روایت، روایتگری است؛ یعنی شخصیت یک سطح راوی سطح دیگر می شود. با الهام از مرزشکنی روایی می توان شگردی بلاغی را نام گذاری کرد که سابقه ای طولانی در شعر فارسی دارد. هر ایماژ متشکل از دو جزء است. می توان جزئی را که مقصود اصلی شاعر یا گوینده دربردارد، خبر و جزئی را که برای مقایسه و آراستن می آید، خیال نامید. در مواردی که ایماژهای مختلف و مرتبط در کنار هم می آیند، دو سطح متمایز خیال و خبر قابل تشخیص است. رابطه طبیعی میان این دو سطح مشابهت است و هر رابطه غیرطبیعی دیگری نوعی مرزشکنی ایجاد می کند که می توان آن را مرزشکنی خیال و خبر دانست. در مرزشکنی خیال و خبر، همچون مرزشکنی روایی، همواره نوعی تناقض منطقی دیده می شود. همچنین تأثیر این دو نوع مرزشکنی نیز مشابه است و می تواند شوخ طبعانه، وهم انگیز یا ترکیبی از هر دو باشد.
نشانه- بوم زیست ادبی: نظریه و روش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرگاه مکان و کیفیت زندگی در تلاقی با یکدیگر سبب شکل گیری گزاره هایی شوند که بر اثر انتقال از یک وضعیت به وضعیت دیگر به دست آیند، با نشانه بوم زیست مواجهیم. عناصر شکل دهنده بوم زیست ها انسان، مکان و کیفیتی است که به مکان نسبت می دهیم. بوم زیست را می توان زنجیره ای تراانسان مکانی یا به نقل از بِرک، مزولوژی دانست که به معنای قابلیت انتقال، حرکت، حضور و تحول در یک مجموعه است. اگر هر موقعیتی را وابسته به یک پیش موقعیت و در تعامل با موقعیت بعدی بدانیم، باید بوم زیست را فرایند بدانیم. در این فرایند، هر بُوِشی آمادگی تبدیل شدن به بُوِشی جدید را دارد، به این شرط که در زنجیره تراانسان مکانی قرار گیرد. مهم ترین دستاورد دیدگاه مزولوژیک، حذف جهان دوقطبی است. حال چگونه نشانه بوم زیست شکل می گیرد؟ هر حضوری قابلیت جابه جایی در درون مکان و حرکت به سوی دیگری جهت تبدیل شدن به حضوری جدید را دارد. بنابراین توجه به تجربه زیسته، شکل گیری گزاره ها براساس ادراک و موقعیت های تعاملی نشان می دهد هر حضور به واسطه جهش و گسست هایی که سبب تکامل آن می شود، خود را در مسیر فرایند کنش تکامل می بخشد. حضورها متکثرند و درون زمان و مکان، در طول فرایند کنشی رشد می کنند. هدف اصلی این پژوهش نشان دادنِ چگونگی این رشد و امکان تکثیر و انتقال آن به گزاره های جدید است. رویکرد اصلی این مقاله با تمرکز بر نشانه انسان شناسی و پدیدارشناسی حضور شکل گرفته است. همچنین با استفاده از روش تحلیل کیفی تلاش می کنیم تا نظریه نشانه بوم زیست ادبی را با تکیه بر دیدگاه مزولوژیک بِرک و زنجیره تراانسان مکانی ارائه کنیم.
نظریه ستیزی و نئوپراگماتیسم در اندیشه استیون نَپ و والتر بن مایکلز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه یکی از بنیادی ترین و بحث برانگیزترین مباحث نظری در حوزه نقد ادبی اجتناب از کلان نظریه در خوانش های ادبی است. نظریه پردازان برجسته این حوزه که با عنوان نئوپراگماتیست ها شناخته می شوند، تری ایگلتون، استنلی فیش، استیون نَپ و والتر بن مایکلز نام دارند و تأکیدشان بر این است که امروزه مسیر نقد و نظریه از اهداف اولیه خود در اوایل قرن هجدهم درجهت ارتقای عدالت اجتماعی منحرف و به بت واره ای تبدیل شده است که به خودی خود جامعه سلسله مراتبی را تقویت و بازتولید می کند. در دهه 1980م، شاهد اوج مباحث و خوانش های نظری در قلمروی مطالعات ادبی بودیم؛ اما در همین دهه مباحث ضدنظری و نظریه به اوج خود می رسد و آرای نَپ و مایکلز را یکی از بیانیه های کلیدی خود بر می شمرد. نَپ و مایکلز معتقدند که مباحث نظری از انفصال مباحثی تجزیه ناپذیر مانند معنا نیت، زبان کنش گفتار و نظریه عمل به وجود آمده و مسبِب پیدایش «تجارت نظری» شده اند. از نظر این دو منتقد با توجه به اینکه دغدغه های مربوط به نویسنده مسائلی «تجربی» اند، واکنش نظری به این مسائل نه تنها راهکاری ارائه نمی کند، بلکه صرفاً یک «اغوای نظری» است. در این مقاله سعی شده است تا با مرور فشرده آرای متفکران درباب نظریه و مفاهیم هم بسته آن، مانند ضدنظریه، فرانظریه و پساتئوری، به طور خاص به اندیشه های این دو پرداخته شود، واکنش ها به آن ها و خطاهای موجود در استدلالشان مرور گردد و در پایان نیز پیام مقاله نَپ و مایکلز برای جامعه ادبی کشورمان مورد بررسی قرار گیرد.
نقد ادبی در نخستین مطبوعات ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقد ادبی که در گذشته بدون داشتن معیاری علمی و مشخص بیشتر در قالب نقد الفاظ و معانی اثری ادبی مطرح بود، از دوره قاجار و به ویژه پس از نهضت مشروطه در اثر عواملی همچون امنیت و رفاه نسبی، تشویق شاعران درباری، میل به تجدد، رواج نهضت ترجمه آثار ادبی، رونق کار انجمن های ادبی و انتشار روزنامه ها و مجلات متعدد، با رویکردی جدید و علمی تر در، مقایسه با گذشته، مورد توجه منتقدان و محققان قرار گرفت. از آنجا که مطبوعات در این دوره در راستای تنویر افکار عمومی نقشی بسزا ایفا می کردند، در زمینه گسترش نقد ادبی با درج مقالات متعدد از نویسندگان منتقد نیز بسیار تأثیرگذار بودند و به عاملی مهم در رواج روحیه انتقادی و تألیف آثار برجسته ادبی تبدیل شدند. در این مقاله به شیوه توصیفی تحلیلی و با مرور این نوع مقالات در نخستین مطبوعات ایران، انتقادات ادبی برمبنای موضوع آن ها در سه حوزه «بحث های نظری درباره نقد»، «نقد یک جریان یا نوع ادبی» و «نقد آثار ادبی» مشخص شده است تا نخستین تلاش ها در راستای ارائه مفهومی صحیح از نقد علمی و جهت گیری های منتقدان ادبی در این سه حوزه و درنتیجه نقش آن ها در گسترش نقد علمی و عملی در دوره های بعد مورد بررسی قرار گیرد.
نگاهی به کاربرد نادرست و مکانیکی نظریه ریخت شناسی پراپ در متون ادب فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ساختارگرایی یکی از مهم ترین حوزه های نظریه ادبی مدرن محسوب می شود که در شکل گیری موضوعات جدید، تبیین مشابهت و همسانی، و قابلیت تحلیل متون ادب فارسی از الگوهای استاندارد جهانی سهمی اثرگذار داشته است. اقبال به نظریه های غربی و کاربرد الگوهای ریخت شناسی امروزه چنان مورد توجه قرار گرفته که بسیاری از مقالات و تحقیقات ادبی با هدف روشن کردن زوایای پنهان متون و ارائه دستاوردهای نوین برپایه این نظریه ها تحلیل شده است و کمتر نقدی را می توان یافت که از کارکردهای ساختاری و ریخت شناسی بی بهره باشد. این مقاله با واکاوی مقالات علمی پژوهشی، به مطالعه رشد کیفی و کمّی پژوهش های ریخت شناسی در دهه های مختلف و بررسی ژانر ادبی آن ها پرداخته است و با سنجش میزان انطباق اصولی استفاده از این نظریه با شیوه علمی و استاندارد الگوی پراپ، آسیب های کاربرد این نظریه بر متون را همراه با شواهد، انتخاب نادرست نظریه ، ساده سازی عناصر داستان، بی توجهی به هدف و بستر نظریه، تکرار روش، نارسایی و ضعف مقدمه و نتیجه گیری بی ارتباط معرفی کرده است.