مقالات
حوزه های تخصصی:
افلاطون دسته ای از هنرمندان (به ویژه شاعران) را به دلیل تاثیرگذاری منفی بر جوانان، از آرمانشهر خویش بیرون افکند ولی پیش از بیرون راندن آنان، داستانگویی و روایتگری را از ایشان گرفت و در زیر ردای فلسفه خود پنهان کرد. به یمن این شیوه های هنری است که تاثیرگذاری اندیشه های افلاطون در رساله هایش دو چندان گشت و همچنین کیفیتی زیبایی شناختی و هنری به خود گرفت که در تاریخ اندیشه و هنر بشری پیوسته مورد تامل قرار گرفته است. رساله های افلاطون به دلیل داستانگویی و گفتگوی میان شخصیت ها، نمونه ای مناسب در بررسی این ادعاست که روایت می تواند شیوه ای برای دستیابی به شناخت باشد. در این مقاله، ساختار کلاسیک روایت به ویژه درام در یکی از شاخص ترین رساله های افلاطون به نام تئای تتوس به روش توصیفی - تطبیفی بررسی می شود تا روشن شود که این رساله نمونه ای از هنر افلاطون در کاربرد ساختار روایی برای انتقال معنا و اندیشه است و همچنین توان سنجیده شدن در چارچوب های دیگر از نگره های روایی را دارد.
جهان های ممکن در اندیشه پلنتینگا و نسبت آن با مفهوم نفسالامر در فلسفه اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگرچه به نظر میرسد مفاهیم ضرورت و امکان (مفاهیم وجهی) مفاهیم جداییناپذیر مابعدالطبیعه هستند، فلاسفه تجربهگرا به طور سنتی این مفاهیم را مورد نقد قرار دادهاند. در قرن بیستم نیز چنین انتقاداتی توسط کوآین(Quine) در قالبی جدید صورت گرفته است. با وجود این، طرح مفهوم تکثر جهانهای ممکن در معناشناسی منطق موجهات، زمینهساز این باور شد که میتوان بر چالش تجربهگرایی غلبه کرد. در تبیین سرشت جهانهای ممکن، دو رویکرد متفاوت وجود دارد. گروهی از فلاسفه از رویکرد نام گرایی تقلیلی در بیان مفاهیم وجهی استفاده میکنند و سایر مفاهیم وجهی را به مفهوم جهانهای ممکن تقلیل میدهند و در مقابل، برخی از فلاسفه معتقدند مفاهیم جهانهای ممکن، ضرورت، امکان، ذاتی و عرضی اجزای یک شبکه هستند. در این مقاله ،پس از اشاره ای به رویکرد اول، انتقادی که پلنتینگا به عنوان نماینده شاخص جریان دوم به رویکرد نام گرایی تقلیلی وارد کرده است و همچنین تبیین او از ماهیت جهان ممکن شرح داده میشود و نشان داده خواهد شد که مفهوم کلیدی در اندیشه پلانتینگا وضعیت امور است و وی یک جهان ممکن را وضعیت اموری بیشینه میداند. این مسئله تبیین خواهد شد، که درک پلنتینگا از مفهوم جهانهای ممکن، با مفهوم نفسالامر در نظر حکمای مسلمان قابل تطبیق است اگرچه تمایزات مشهودی نیز با آن دارد.
سوژه در تراکتاتوس با توجه به تفسیر دیوید پیرس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سوبژکتیویسم یکی از بنیادی ترین زیرساخت های فلسفه جدید است. در فلسفه جدید، جایگاه سوژه در منظومه معرفت بشری رنگ و بوی دیگری به خود می گیرد. سوژه در برخی نگرش های فلسفی جدید نه تنها معیار معرفت تلقی می شود بلکه شأن هستی بخشی نیز پیدا می کند. سوژه است که به غیر خود تعین می بخشد و موجودیت غیر سوژه مبتنی بر ابژه بودن آن برای سوژه می گردد. این نوشتار به تبیین جایگاه سوژه در منظومه معرفتی ویتگنشتاین متقدم می پردازد. به نظر می رسد همان گونه که کانت برای توجیه معرفت از من استعلایی بهره می گیرد، ویتگنشتاین برای توجیه تصویرگری پای سوژه متافیزیکی را به میان می کشد. هر زبانی می بایست از منظری فهمیده شود که نمی تواند در آن زبان ذکر و مشخص شود. سوژه یا «خود»، به مثابه این منظر نگریسته می شود. با توجه به تفاسیر مختلف و گاه متناقضی که از فلسفه متقدم ویتگنشتاین ارائه می شود، این بحث با توجه به تفسیر دیوید پیرس، یکی از مترجمان و شارحان بزرگ و پرآوازه تراکتاتوس، سامان می گیرد.
مبانی فلسفی منطق شهودی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منطق شهودی، به عنوان منطقی فلسفی و غیر کلاسیک، بیش از همه بر فلسفه شهودگرایی براوئر (Brouwer) و نظریات فلسفی او در مورد ریاضیات و منطق بنا شده است. این نظریات، رویکردی کاملاً متفاوت را با رویکرد کلاسیک به منطق و ریاضیات عرضه می دارد. شهودگرایی براوئری، منطق را مقدم بر ریاضیات نمی شمرد و آن را نتیجه ای برساخته از روندهای ساخت هویات و براهین ریاضی می داند. در مقاله حاضر، به تبیین مبانی نظری منطق شهودی پرداخته خواهد شد. این نظریات شامل انتقادهای براوئر به ریاضیات و منطق کلاسیک و رویکرد خاص خود او به ریاضیات و منطق است.
فضیلت و سعادت در اندیشه اخلاقی سقراط(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش ”سعادت چیست؟“ از جمله مهم ترین پرسش هایی است که اندیشه فیلسوفان یونان باستان را به خود مشغول داشته بود. در آن دسته از محاورات اولیه افلاطون که به احتمال زیاد نمایانگر اندیشه سقراط هستند، سقراط به بررسی مسائل اخلاقی و می کوشد تا حد ممکن، تبیینی از چیستی فضیلت (یا فضایل)، زندگی سعادتمندانه و نسبت میان فضیلت (یا فضایل) و تحقق سعادت به دست دهد. در این مقاله، با قبول اصل سعادت باوری سعی شده است تا آرای سقراط درباره نسبت میان فضیلت و سعادت تبین شود و دفاعی از آنچه به «اصل حاکمیت فضیلت» معروف است ارائه گردد.
نظریه دو بعدی بازنمایی علمی: تثبیت و انطباق ساختاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله فراهم آوردن نظریه ای ترکیبی از بازنمایی علمی است که نقاط ضعف نظریه های شناختی و غیرشناختی را نداشته باشد. برای این منظور، استدلال خواهد شد که اگرچه فرآیند بازنمایی نیازمند به کارگیری حیث التفاتی است، اما این حیث التفاتی برخلاف نظر مدافعان دیدگاه شناختی، صرفاً در لباسی ساختاری بروز می دهد. بنابراین، نظریه پیشنهادی با وجود محترم شمردن حیث التفاتی، بازنمایی ساختاری را کافی می داند و حضور خصلت های زبانی مثل تعبیر یا دلالت را لازم نمی داند. بخش دوم مقاله، نظریه های بازنمایی را به صورت اجمالی معرفی می کند. بخش سوم به نقد نظریه ساختاری بازنمایی می پردازد. در بخش چهارم نشان داده می شود که فرآیند بازنمایی، متشکل از دو بخش یا دو بعد است: تثبیت و انطباق ساختاری. سرانجام در بخش آخر نشان داده می شود که علی رغم آنکه تثبیت، معطوف به ملاحظات التفاتی است، انطباق ساختاری رابطه ای عینی و غیرالتفاتی است.