مقالات
حوزه های تخصصی:
مسأله امکان استدلال و توجیه عقلی در اخلاق، به عرصه ای برای اختلاف دیدگاه فلسفه های اخلاق معاصر بدل شده است. هیر (Hare) برآن است درحالی که شهودگرایان مانند مور، راس و پریچاد با بی واسطه دانستن شناخت خوب و بد راه را برای استدلال در اخلاق می بندند، احساس گرایان با محور قرار دادن احساس و عاطفه و تأکید برآزادی در انتخاب عمل همین راه را می پیمایند. توصیف گرایان و از جمله طبیعت گرایان نیز، هرچند با خبری دانستن گفتارهای اخلاقی، امکان استدلال در اخلاق را می پذیرند اما بهای آن را با نفی یا محدودکردن آزادی فاعل در انتخاب عمل می پردازند. او مدعی است می خواهد هم آزادی فاعل را بر منصب پذیرش بنشاند و هم امکان استدلال در اخلاق را تبیین کند. بدین سان هیر برای تأمین عقلانیت در اخلاق، به اصل عدم تناقض و سازواری توسل می جوید و فرمان های اخلاقی را «توصیه هایی تعمیم پذیر» معرفی می کند. داوری یکسان در وضعیت های مشابه، شرط سازواری در اخلاق است که تعمیم پذیری و امکان استدلال در آن را در پی دارد. هیر در پی آن است با روش تحلیل زبانی نشان دهد که همانند گزاره های خبری، میان جمله های امری و اخلاقی نیز روابط منطقی استلزام و سازواری برقرار است. از این منظر، شرط موجه بودن داوری های یک شخص آن است که با سایر داوری های او تناقض نداشته باشد و از همگان در موقعیت های مشابه، انتظار یکسانی داشته باشد. هدف این مقاله، تبیین و تحلیل و نقد ساز و کار های هیر برای تأمین عقلانیت و امکان استدلال اخلاقی و چالش های او با مکاتب رقیب است.
تخیل هنری در حکمت اشراقی سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیخ اشراق را نخستین نظریه پرداز عالم مثال در تمدن اسلامی می دانند. دیدگاه مهم او در حکمه الاشراق و دیگر آثارش در اثبات عالمی میان عالم انوار و جهان ماده به عنوان برزخ وسیط میان عالم حاضر و آخرت (یا همان عالم المثال و جهان قائم بالّذات صور و اشباح ما بین عالم ملکوت و جهان مادّی مشهود)، تأثیر مهم و بسزایی در بیان مراتب عالم در حکمت اسلامی گذاشت که تاثیر بر حضرات خمس ابن عربی از آن جمله است. در شرح و تبیین عالم مثال، کارکرد خیال و تخیل که فارابی آن را به عنوان عاملی برای تبیین و توجیه وحی و نبوت به کار گرفته و ابن سینا در الشفا آن را کاملاً تحلیل کرده بود، در حکمت اشراقی گسترده تر شد و به عنوان قوه ای از قوای باطنی نفس، مظهر و آیینه انعکاس صور خیالیه قلمرو برزخی خیال گردید. بدین ترتیب و با استناد به آیاتی چون «فتمثل لها بشرا سویا» و تمثل جبرئیل به صورت دحیه بر پیامبر اکرم، عالم مثال مخزن صور مثالیه ای شد که در قوه خیال انسان ظاهر می شدند؛ به ویژه با توجه به نکته ظریف شیخ اشراق در تبیین قاعده «کُن» که سالک را حتی در ایجاد این صور قادر می دانست. این مقاله پس از ارائه شرحی از قوه خیال و کارکرد آن به عنوان ساحت معرفت شناختی خیال (خیال متصل) و بررسی وجه هستی شناختی خیال که در حکمت اسلامی به عالم خیال یا حضرت مثال(خیال منفصل) مشهور است، به نقش این دو خیال در پایه ریزی نخستین و مهمترین آراء حکمی در ساحت هنر، ادب و معماری اسلامی به خصوص مسجد می پردازد.
حمل اولی و حمل شایع به عنوان قید موضوع و قید گزاره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«حمل اولی ذاتی» و «حمل شایع صناعی» در دو معنا به نحو مشترک لفظی به کار می روند: (1) به عنوان قید موضوع (2) به عنوان قید گزاره. مراد ملاصدرا در استعمال این اصطلاحات، تنها معنای دوم بوده است و معنای اول پس از وی متداول شده است. برای جلوگیری از خلط این دو معنا، باید در هر گزاره، هر یک را در مکان مربوط به خود ذکر کرد. باید به حمل اولی و شایع در معنای نخست بلافاصله پس از موضوع تصریح شود، زیرا این معنا از حمل فقط ناظر به تفکیکی مفهومی-مصداقی در ناحیه موضوع است. امّا حمل اولی و شایع در معنای دوم را باید پس از گزاره ذکر نمود، زیرا موضوع و محمول، هر دو در تشخیص آن دخیل اند. مراد از این حمل یا بیان این است که «موضوع و محمول عینیت مفهومی دارند» (اتحاد مفهومی) و یا این که «موضوع از افراد محمول است» (اندراج موضوع در محمول). برای رفع تناقض، باید این دو معنا، در یک گزاره، به طور همزمان آورده شود. برای نمونه می توان به نحو صادق گفت: «جزئی به حمل اولی، کلی است به حمل شایع» و این یعنی «مفهوم جزئی، از مصادیق مفهوم کلی است» و یا می توان به نحو صادق چنین گفت که: «جزئی به حمل اولی، جزئی است به حمل اولی» و این یعنی «مفهوم جزئی، همان مفهوم جزئی است». ملاصدرا، با تمایز میان این دو نوع حمل، سعی دارد توهم تناقض در پاره ای موارد را رفع نماید و شارحان وی تصریح دارند که او وحدتی را به وحدت های هشت گانه، به عنوان شرط تناقض، افزوده است. اما آنچه در عین سازگاری با مبانی صدرا، وحدتی به وحدت های هشتگانه می افزاید، تنها معنای دوم این حمل ها نیست بلکه باید در رفع تناقض، هر دو را لحاظ نمود. با توجه به این که این دو نوع حمل، به معنای اول، در ناحیه موضوع و به معنای دوم، در ناحیه گزاره مطرح اند، چهار حالت منطقی برای هر گزاره مفروض است که با توجه به کیف گزاره یعنی سلب یا ایجاب، باید قالبی منطقی متشکل از 8 مؤلفه ارائه کرد که دو به دو در تناقض اند.
متصله لزومی در منطق سینوی و نقد و تحلیل رویکردهای مختلف درباره نسبت آن با انواع شرطی در منطق جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله پس از اشاره به اهمیت متصله لزومیه و جایگاه آن در منطق قدیم، شروط صدق متصله لزومیه در منطق سینوی و احکام آن و نیز دیدگاه های مختلف در مورد نسبت این متصله با انواع شرطی در منطق جدید بررسی، تحلیل و نقد می گردد. این دیدگاه ها به ترتیب تاریخی در رویکردهای زیر خلاصه می شود: رویکرد اول: متصله لزومیه به دلیل علاقه خاص بین مقدم و تالی غیر از استلزام مادی و به دلیل اختلاف دیدگاه منطق قدیم و منطق لوئیس در مورد چگونگی صدق متصله ای که مقدم آن ممتنع است غیر از استلزام اکید است. رویکرد دوم: شاید استلزام معنایی بیش از سایر انواع استلزام به متصله لزومی نزدیک باشد. رویکرد سوم: شرطی ربطی در منطق جدید همان شرطی لزومی درمنطق قدیم است و منطق ربط گسترش منطق کلاسیک جدید محسوب می شود. رویکرد چهارم: تعریف لوئیس از استلزام اکید، دقیقا شبیه تعریف اثیرالدین ابهری از لزوم است و احتمال اینکه متصله لزومی همان استلزام اکید باشد دور از ذهن نیست. بر اساس نتایج این تحقیق یگانه شرط صدق متصله لزومی در منطق سینوی برقراری رابطه لزومی بین مقدم و تالی است و چنین متصله ای غیرتابع ارزشی است بنابراین استفاده از ارزش سوم نامعلوم در تبیین شروط صدق آن نباید موجب این توهم شود که منطق قدیم در معنی متداول کلمه منطقی سه ارزشی است. امّا رویکرد اول به این دلیل که در آن «ممتنع» در عبارت بوعلی به معنی «محال منطقی» و امر مشتمل بر تناقض تلقی شده است و رویکرد دوم به دلیل اجمال و کلیت آن مورد نقد واقع شده است. روح حاکم بر رویکرد سوم نیز ظاهرا ایجاد نوعی تناظر بین منطق قدیم و منطق جدید است که فاقد پشتوانه لازم است و در آن ازغیبت استلزام مادی در منطق قدیم غفلت شده و منطق قدیم با نظامی از منطق ربط که گسترش یافته منطق استلزام مادی است، مقایسه شده است. مستند رویکرد چهارم هم متنی از ابهری است که تصور شده درصدد تعریف لزوم است و بر اساس آن، تعریف لوئیس از ضرورت دقیقاً شبیه تعریف ابهری از لزوم تلقی شده است در حالی که متن مذکور مربوط به مبحث عکس و شرط لزوم عکس از اصل است و به کلی از ادعای این رویکرد دور است. بر این اساس، نگارنده معتقد است نسبت متصله لزومیه با انواع شرطی در منطق جدید که پایه و اساس آن غیبت استلزام مادی در منطق قدیم و قرابت متصله لزومیه با شرطی ربطی در نظام یا نظام هایی از منطق ربط است که بدیل و جانشین منطق کلاسیک جدید محسوب می شود، تنها با بررسی و مقایسه همه جانبه دو پارادایم منطق قدیم و جدید و روابط میان ثابت های منطقی در آنها میسّر است.
بررسی تطبیقی مفهوم مکان نزد ارسطو، دکارت و هیدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهومی که امروزه از مکان شیوع عام دارد بر اساس تلّقی متعارف از وجود حاصل شده است. امروزه ما مکان را فضایی صرفاً ریاضی و قابل اندازه گیری که حاوی اشیاء است می دانیم و این معنا را مسلّم و بدیهی می انگاریم. در حالی که اگر نیک بنگریم چنین مفهومی از مکان، محصول تلقی دوره جدید از هستی است. از آنجا که در دوره جدید، وجود امر عینی (ابژکتیو) تلقی می گردد مکان چیزی جز فضای ممتد قابل اندازه گیری نیست که در تحلیل نهایی نیز از خود اشیاء مجزا و مستقل نخواهد بود. اما در تفکر سنتی پیش ازمدرن فی المثل در نظر ارسطو از آنجا که وجود به معنای فعلیت و کمال اول (یا جوهر) است مکان نیز متناسب با همین مفهوم، عبارت است از آخرین سطح حاوی ارسطو مکان را امری طبیعی می داند که حاوی اشیاء طبیعی است اما آن را امری صرفاً کمی (همانند دکارت) به حساب نمی آورد. ارسطو برای هر شیئ به حسب طبیعت خاص آن به مکانی طبیعی قائل است. خاک و آب و هوا و آتش هر یک مکان خاص خویش را داراست، هیدگر که تفکر متافیزیکی قدیم و جدید را مبتنی بر غفلت از حقیقت وجود می داند، تلقی از مکان در این سنت را نیز نمی پذیرد و تلاش می کند درباره آن برحسب حقیقت وجود به مثابه نامستوری تأمل نماید. به همین جهت مکان را بر حسب قرب و بعد آدمی به وجود و موجودات توضیح می دهد.
واقع گرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی در ویتگنشتاین متأخر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در نظر دارد تقسیم بندی های گوناگون واقع گرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی را بررسی کرده و با توجه به آموزه های ویتگنشتاین متاخر، نظر وی را در این باره بیان نماید. به این منظور، پس از شرح کوتاهی از آموزه های ویتگنشتاین در پژوهش های فلسفی، نظرات گوناگون شارحان وی درباره واقع گرا یا ضد واقع گرای اخلاقی بودن ویتگنشتاین بررسی می شود. مبحث واقع گرایی اخلاقی ارتباط وثیقی با مبحث شناخت گرایی و ناشناختگرایی در فرا اخلاق دارد، از همین رو به صورت کوتاه، به بررسی نظر ویتگنشتاین متاخر در این بار نیز پرداخته شده است. در انتها نیز سعی شده نشان داده شود که واقع گرا و یا ضدواقع گرا نامیدن ویتگنشتاین، ناشی از کاربرد نادرست گرامر واقعیت است و نمی توان وی را در این تقسیم بندی جای داد.
واکاوی مبانی فلسفی غرب در هندسه معرفتی رضا داوری اردکانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به موازات ظهور پست مدرنیسم در غرب و فروپاشی آرمان های مدرنیته و عصر روشنگری، متفکران ایرانی نیز در این خصوص نظریه پردازی کردند. یکی از این متفکران تأثیرگذار رضا داوری اردکانی است که با توشه گیری از آرای هایدگر و منابع اسلامی- شیعی به جنگ مدرنیته و تجدد می رود. او با پیروی از سنت پدیدارشناسی، غرب را به مثابه کل یکپارچه معرفی می کند و در این مسیر نقد خود را متوجه کسانی می بیند که حساب علم و تکنیک و ادب غرب را از قهر و سیاست استکباری جدا می کنند. محور نقد داوری نسبت به مدرنیته، انسان محوری یا اومانیسم است ودر ذیل چنین نقدی، شالوده دیگر بنیان های مدرنیته یعنی عقلانیت و علم را درهم می ریزد. داوری بر این نکته تأکید می ورزد که پست مدرنیسم نه دوران پس از مدرنیته بلکه مرحله پایانی و بحران آن است. به همین اعتبار، از نظر او تنها راه خلاصی از تفکر غربی و اومانیستی، تبری جستن از ایدئولوژی های غربی و وانهادن سوبژکتیویسم است. این جستار درپی این است اندیشه های رضا داوری درباره غرب را با نگاهی فلسفی، بازخوانی و واکاوی کند.