شناخت جاهلیت و متعلّقات جامعه شناختی آن از حیث ارتباط بسیار نزدیکش با جامعة صدر اسلام، اهمیت و ضرورت دارد. علاوه بر آن، ماهیت و ویژگی های جاهلیت نشان می دهد که باید آن را نه منحصر به قبل از اسلام، بلکه نقطه مقابل اسلام و هر تحول بنیادی صورت گرفته در جوامع انسانی دانست. از نخستین گام های مطالعة نسبت یک جامعه با جاهلیت، دریافت معانی، مفاهیم و مقوله های آن است. در میان منابع موجود در این زمینه، پس از قرآن و احادیث پیامبر(ص)، سخنان علی(ع) اهمیت ویژه ای دارد. این پژوهش، با رویکردی توصیفی و استفاده از روش نظریه بنیاد ، از طریق رفت و برگشت مداوم میان تفکر استقرایی(ایجاد مفاهیم، مقولات و روابط بین آن ها) و تفکر قیاسی(آزمون مفاهیم، مقولات و روابط بین آن ها)، به یافتن معیارهای غالب در سنجش نسبت جامعه با جاهلیت در نهج البلاغه پرداخته است و «ایمان غیرعقلانی» را به عنوان مقوله اصلی در این موضوع پیشنهاد می دهد.
هدف اصلی این نوشتار، بررسی روش شناسی تاریخ نگاری مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف است. این روش شناسی، ما را با یکی از الگوهای تاریخ نگاری که همانا ترکیب روش موضوعی با روش سال به سال(حولیات)، انتخاب روش مشاهده و تجربه مستقیم و اختصارنویسی در تاریخ نویسی است، آشنا می سازد. مسعودی، اولین مورخ اسلامی است که ظهور تفکر انتقادی را در تاریخ نگاری اسلامی بنیان نهاد. اصولا تاریخ نگاری مسلمانان تا قبل از ظهور او، از ضعف گفتمان انتقادی رنج می برد. نوع نگرش مسعودی به منابع تاریخ نگاری اش، در دو اثر ارزشمند و به جامانده از وی یعنی مروج الذهب و التنبیه و الاشراف، سرآغاز فصل جدیدی در تاریخ نگاری اسلامی شد و بعدها ابن خلدون، نه تنها به این روش، پای بند بود بلکه آن را به درجه اعلایی رساند. در نگارش کتاب التنبیه و الاشراف، اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عصری که مسعودی در آن می زیست، تاثیرگذار بوده، اما شرط تام به شمار نیامده، در کنار این عامل، ذوق و قریحه نویسنده، و ذهن خلّاق وی نیز، نقشی اساسی را داشته است.