جابه جایی ها به مثابه پارادایم معاصر در علوم اجتماعی، ناظر به بررسی جابه جایی افراد، ایده ها و اشیا و همچنین دلالت های اجتماعی گسترده تر این جابه جایی هاست. جابه جایی های سکونتی درون شهری به مثابه یکی از انواع بسیار متداول جابه جایی، عامل مهمی در ایجاد تغییرات اساسی در حوزه های مختلف شهری است. تغییر محل سکونت در درون شهرها نقش مهمی در تغییر نظام های شهری و ساختار فضایی شهری دارد. عوامل مختلفی در سطح فردی، اجتماعی، کالبدی، فضایی، اقتصادی، فرهنگی و ترکیبی از آنها زمینه ساز این جابه جایی هاست. این پژوهش به صورت پیمایشی بر روی 240 پاسخگوی ساکن در محله های قدیمی خمینی شهر با هدف سنجش میزان گرایش به نقل مکان به محله های جدید شهر و شناسایی عوامل مؤثر بر آن صورت گرفته است. نتایج نشان می دهد که در مجموع ساکنان این محله ها گرایش متوسطی به جابه جایی دارند، اما نهایتاً حدود 65% تمایل خود و خانواده شان را برای جابه جایی به محله های جدید ابراز کرده اند. نتایح تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی نشان می دهد که سه متغیر رضامندی از محل سکونت و سرمایه اجتماعی و اهمیت حفظ حریم خصوصی، وزن بیشتری در تبیین گرایش به جابه جایی به محله های جدید در خمینی شهر دارد. نتایج رگرسیون لجستیک نیز مؤید نتایج مذکور است.
"آنچه در این مقاله به آن پرداخته میشود، زمینههایی است که سبب شد موسیقی به مثابه عاملی اساسی در بیان دراماتیک عمل کند. همچنانکه خواهیم دید، این زمینهها، از سرآغاز شکلگیری و تکوین نمایش، با آن همراه بودهاند و در واقع، هیچگاه نمایش بدون موسیقی معنا و مفهوم اصلی خود را نیافته است. موسیقی گاه عامل اصلی بوده و گاه همراهی کننده، اما در هر حال، همواره حضور داشته است. از اینرو، نخست زمینههای ارتباط موسیقی و درام در غرب و سپس در شرق و در نهایت، در ایران بررسی خواهد شد. اما نکتهی مهم آن است که موسیقی ایرانی درون مایههای بیانی منحصر به فردی را داراست که در کارکردهای دراماتیک موسیقی باید در نظر گرفته شود.
"
ایران در شهریور ۱۳۲۰ به اشغال نیروهای متفقین درآمد. در این زمان هیچ گونه مقاومت مردمی ای علیه نیروهای بیگانه صورت نگرفت. این در حالی است که ایرانیان در دورة قاجار یا سال های پس از جنگ جهانی اول، مقاومت های جدی ای در مقابل بیگانگان از خود نشان داده بودند. این مقاله با استفاده از روش شناسی تطبیقی تاریخی میل به همین مسئله می پردازد و به طور خاص مقاومت های مردمی را در برابر بیگانگان بررسی می کند و نقش نیروهای اجتماعی در هر یک از این مقاومت های مردمی را پی می گیرد. این نیروهای اجتماعی شامل روحانیون، لوطیان، اصناف و سران ایلات هستند. سپس به بررسی وضعیت این نیروها در دورة رضاشاه پرداخته می شود. مدعای این مقاله آن است که پس از فروشکستن چند روزة ارتش رضاشاه در برابر متفقین در ۱۰ شهریور ۱۳۲۰، علت عدم مشاهدة مقاومت های مردمی، تضعیف نیروهای اجتماعی در طول ۱۶ سال حکومت رضاشاه بوده است.