تهاجم اولیه مغول (619ـ616 هـ) و مرگ سلطان محمد خوارزمشاه (617 هـ) یکپارچگی سیاسی ایران را در چارچوب قلمرو خوارزمشاهیان پایان داد. از این رو، افزون بر حکومتهای محلی بازمانده از دوره سلجوقی، پاره ای شاهزادگان و امرای دستگاه سلطنت خوارزمشاهی نیز در قلمروهایی محلی از جغرافیای پهناور ایران بساط ملکداری گستراندند. قراختاییان کرمان از زمره این حکومتهای محلی است که پس از فروپاشی سلطنت خوارزمشاهی تاسیس شد. دوران فترت اولیه مغول در ایران که از پایان تهاجم اولیه مغول آغاز گردید و با لشکرکشی هلاکوخان و تشکیل حکومت ایلخانی پایان پذیرفت، دوره ای پرالتهاب و بحرانی بود که حکومتهای محلی درون ایران به سختی آن را سپری کردند. بی تردید تنظیم مناسبات با بازماندگان سلطنت خوارزمشاهی، خلافت عباسی و چگونگی برخورد با تهدید فزاینده مغولان و دربار مرکزی مغول، حکومت های محلی ایران را وارد عرصه پیچیده ای ساخت که افزون بر جنبه عملی آن که معطوف به حفظ موجودیت و گذار از این دوران بحرانی بود، از جنبه نظری نیز با توجه به مبانی مشروعیت حکومتهای محلی ایران در چارچوب نظریه سلطنت و خلافت اسلامی قابل تامل است. از این رو، این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی بر پایه منابع کتابخانه ای، با چنین رویکردی به بررسی حکومت محلی قراختاییان کرمان به عنوان نمونه ای مهم از حکومتهای محلی ایران در دوران مغول می پردازد.
این مقاله به بررسی رابطه ی میان طریقت نقشبندیه و فعالیتهای تجاری در عصر تیموریان (771-913ه.) می پردازد. توجه به اصول عقاید این طریقت، عوامل فکری زمینه ساز در فعالیتهای اقتصادی پیروان آن را روشن می کند. این عوامل را می توان در چهار مفهوم خلوت در انجمن (صحبت)، ذکر خفی، خدمت، و کار دسته بندی کرد. وجود تعالیم معطوف به فعالیت های اقتصادی در طریقت نقشبندیه سه پیامد مهم داشت؛ نخست رواج و نفوذ گسترده ی آن در میان کشاورزان و پیشه وران به عنوان مهمترین نیروهای تولیدی، دوم حمایت تیمور و فرزندانش از آن، و سوم تدوین نگرشی مثبت به ثروت و قدرت. این پیامدها هم نیروهای تولیدی و هم حمایت های سیاسی را در اختیار نقشبندیان گذاشت. رهبران طریقت بدینوسیله توانستند نفوذ معنوی و مادی خود را در ماوراءالنّهر و خراسان گسترش دهند. سرزمین ماوراءالنّهر خاستگاه دولت تیموری، خاستگاه و مرکز قدرت خواجگان نقشبندی، نقطه ی تلاقی راههای مختلف تجاری و از مراکز محوری جاده ی ابریشم بود. این موقعیت، به علاوه ی عوامل پیشین، نقشبندیان را در تجارت این دوره بسیار فعال نمود. فعالیتهای پردامنه ی تجاری نقشبندیان در این دوره، سه تأثیر مهم بر این طریقت گذاشت. اولاً طریقت نقشبندی در طول جاده ی ابریشم، در آسیای مرکزی و ترکستان شرقی تا مرزهای چین گسترش یافت، ثانیاً رهبران نقشبندی را به ثروت، مکنت و نفوذی رساند که تا آن زمان دنیاگرایی در میان طریقت های تصوف بی سابقه بود، این مسأله در اواخر قرن نهم، مباحث و مجادلاتی را، پیرامون رابطه ی طریقت با فعالیت های اقتصادی، موجب گردید. سومین پیامد، تأثیر مصیبت باری بود که بر رهبران طریقت نقشبندی در نیمه ی دوم قرن نهم و اوایل قرن دهم یعنی خاندان احرار، گذاشت. آنان در نتیجه ی بالا گرفتن نفوذ اقتصادی و پیوندهای وثیق با دولت تیموری، ناگزیر در سرنوشت نهایی این دولت نیز سهیم شدند، برخی از آنها از دم شمشیر ازبکان گذشتند و بازماندگانشان نیز آواره ی سرزمین های دیگر شدند. بررسی آغاز و پایان پیوند میان طریقت نقشبندی و تجارت در دوره ی تیموری، روایتی موردی از مسأله ی مهم چگونگی رابطه ی اقتصاد و طریقت در تاریخ ایران است
هم زمان با شکل گیری حکومت اموی، برخی از سیاست مداران و دولت مردان برجسته بودند که در استحکام و تثبیت پایه های این حکومت تازه تاسیس اقدامات زیادی انجام دادند. ضحاک بن قیس فهری یکی از این افراد بود که از زمان حکومت یزید بن ابی سفیان در منطقه شام، به این منطقه رفت و در خدمت حاکمان اموی به فعالیت پرداخت. نام ضحاک در رویدادهای زمان سه خلیفه نخست، جز در برخی فتوحات، ثبت نشده است. اما مقارن خلافت امیرالمومنین نقش برجسته او در قوام حکومت اموی نمایان می شود. ضحاک در این دوره از فرماندهان معاویه در جنگ صفین بود و پس از این جنگ نیز نقش مهمی در غارت های منطقه عراق داشت. با به حکومت رسیدن یزید بن معاویه نقش ضحاک در حکومت اموی پررنگ تر شد و در زمان حکومت معاویه بن یزید می توان گفت که او بزرگ ترین و قدرت مندترین رجل سیاسی این دوره بود. از همین زمان او به عبدالله بن زبیر که در مکه شورش کرده بود متمایل شد.
پس از آن که امویان در شورای جابیه بر حکومت مروان حکم توافق کردند، عازم جنگ ضحاک بن قیس شدند. ضحاک که از حامیان عبدالله بن زبیر کمک گرفته بود، در مرج راهط آماده جنگ شد؛ اما به شدت شکست خورد و کشته شد.