درباره تبار داستان ویس و رامین از دیرباز مباحث بسیاری مطرح شده است. برخی از پژوهشگران این داستان را متعلق به زمان و مکان خاصی ندانسته و با عنوان «تخیلی» از آن یاد کرده اند. برخی دیگر برای آن هویت تاریخی قائل شده و خاستگاه آن را به روزگار ساسانیان، اشکانیان و دیگر ادوار تاریخی نسبت داده اند. بر مبنای پژوهش مینورسکی، انتساب این داستان به عصر اشکانی محتمل تر از دیگر دوره هاست. در پژوهش حاضر تلاش شده است با واکاوی منابع تاریخی و ادبی از منظری نوین، افزون بر شواهد مینورسکی، شواهد و استناداتی نویافته درباره تبار اشکانی داستان ارائه شود. همچنین شواهد بیشتری در تأیید برخی دیدگاه های او به دست داده شده است. روش مورد استفاده در این پژوهش پرهیز از کلی گویی و تلاش به منظور به دست دادن جزئیاتی شفاف و مرتبط با تبارِ اشکانی داستان است. ابتدا پیشینه، فرضیه ها و نظریه های مختلف درباره تبار این داستان ذکر شده است؛ سپس با مطالعه تاریخ و منابع مربوط به روزگار اشکانیان، بازتاب وقایع این عصر در ویس و رامین نشان داده می شود. در این راستا، شواهد نویافته ای از دوره اشکانی در پیوند با قلمرو جغرافیایی، سنت های داستانی و حماسی و شفاهی، آیین ها، سرگرمی ها و بازی ها، اهمیت اسب سواری و تیراندازی، ساختار ارتش و مواردی از این دست، مورد ارزیابی و بررسی تحلیلی قرار گرفته است.
در طول تاریخ ادب فارسی، مخاطبانِ گونه گونِ شعر فارسی و حتی مردمِ هم روزگارِ شاعران قدیم و جدید، غالباً نامِ درست و کامل بسیاری شاعران را نمی دانسته اند و بیشتر، آن ها را بر اساس نامِ هنری و یا تخلص شعری شان می شناخته اند؛ بنابراین شاعران همواره در انتخاب تخلص، دقت و وسواس بسیاری به خرج می داده اند تا زیباترین و سازگارترین تخلص را برای خویشتن برگزینند. به همین سبب است که برخی شاعران بعد از مدتی درمی یافته اند که بنا به علل مختلف، نیاز است تخلص خود را تغییر دهند. باید در نظر داشت که «تغییر» آن هم از نوع «تخلص» تأثیری شگرف در تکوین و تداوم حیات شعری شاعران داشته است؛ یعنی وقتی که شاعری با تخلص قدیم، نامی برای خود دست وپا کرده بود و آن تخلص بر شعرهای وی نیز خوش نشسته بود، احتمال داشت با تغییرِ آن، ادامه حیات شعری خود را دچار چالش های سخت و دشوار نماید. در این جُستار، برخی دلایل تغییر تخلص شاعران به صورت توصیفی تحلیلی بررسی شده است و نشان داده شده که تغییر تخلص شاعران، به عنوان یک سنّت ادبی، تحت تأثیر شاخصه های سیاسی، اجتماعی، ادبی، فردی و غیره صورت پذیرفته است. دراین بین، برخی شاعران ضمن انتخاب تخلص جدید، تخلص قبلی خود را نیز رها نکرده اند و بعضی دیگر، تخلص جدید را در سروده های قبلی جایگزین تخلص قدیم کرده اند و گروهی دیگر، پایبندی چندان به تخلص جدید هم نداشته اند؛ گاه به تخلص قبلی بازگشته اند و گاه تخلص های تازه و تازه تر را آزموده اند که همه این موارد را می توان در خصوص هر شاعر به صورت جداگانه بررسی کرد.
اکنون در سال 1402 جایگاه نیما یوشیج به عنوان پدر شعر نو فارسی تثبیت شده به نظر می رسد اما در دهه های گذشته جدل های درازدامنی بر سر مسئله تحول شعر فارسی و اینکه چه کسی پیشوا و پیشرو این تحول بوده، جریان داشته است. یکی از این جدل ها به ادعای دستکاری نیما در تاریخ سرایش اشعارش مربوط می شود که در زمان حیات نیما آغاز شده بود و در سال های اخیر مجدداً مطرح شد و هیاهوی زیادی برپا کرد. شاعران و منتقدانی از دو جبهه مختلف این ادعا را مطرح کرده اند: نخست کسانی که در گسست از سنت از نیما تندروتر بودند و نیما را نه شاعری انقلابی که یک اصلاح گر می شمردند و دوم کسانی که نیما را بیش از حد تندرو می شمردند و خود هوادار نوعی تجدد محافظه کارتر یا میانه روانه تر بودند. در این نوشته به تاریخچه این ادعا می پردازیم و قوت شواهد آن را بررسی می کنیم. در جریان این بررسی به نکته مهمی درباره تاریخ گذاری اشعار نیما پی می بریم. نیما گاهی طرح اولیه شعر را به صورت منثور می نوشته و پای آن تاریخ می گذاشته و بعد از بازنویسی شعر به صورت منظوم نیز تاریخ اصلی را پای شعر حفظ می کرده است. احتمالاً همین امر باعث شده که عده ای نتیجه بگیرند نیما تاریخ شعر «غراب» را جعل کرده است. در نهایت نتیجه می گیریم هیچ یک از ادعاهایی که درباره دست کاری تاریخ اشعار نیما مطرح شده اند پیامد مهمی برای تاریخ شعر نو ندارند.