با استفاده از منابع مسیحى و تاریخى، به دست مىآید که حضرت عیسى علیهالسلام وجود تاریخى داشته و از طرف خداوند متعال براى هدایت قوم بنىاسرائیل فرستاده شده است؛ اما متأسفانه بنا به دلایلى همچون قدرتطلبى و غرایز شخصى و سیاسى عدهاى خاص، آموزههاى این رسول الهى، دچار تغییر و تحریف شد؛ آنکه بیشترین سهم را در این ماجرا داشت، کسى نبود جز پولس. او یهودىالاصلى بود که حتى خود حضرت را نیز ندیده، و به صورت حضورى چیزى را از این پیامبر الهى دریافت نکرده بود ولى مدّعى بود که حضرت عیسى علیهالسلام را پس از به صلیب کشیده شدن دیده، و آن حضرت به او مأموریت داده است. از اینرو، آموزههاى او بیش از هر کسى ـ حتى بیش از خود مسیح علیهالسلام ـ در عهد جدید موجود مىباشد و ریشه بیشتر اعتقادات اصلى مسیحیت مثل تثلیث، تجسّم، کلیسا و... به این شخص برمىگردد. بنابراین، این اعتقادات مسیحیت است که در طى تاریخ و ادوار زمان به وجود آمده است؛ برخلاف عیسى علیهالسلام که پیامبرى از سوى خداوند، براى راهنمایى و هدایت قوم بنىاسرائیل بوده است.
هر فرد مکلفى در روز رستاخیز از فرجامى نیک یا بد برخوردار است. بر این اساس، این پرسش مطرح مىشود که سرنوشت کودکان و اطفالى که پیش از بلوغ، شمع وجودشان خاموش مىگردد و از دنیاى فانى رحلت مىکنند، چه خواهد شد؟ آیا آنان در فردوس برین، جاودان مىگردند یا در دوزخ وارد مىشوند و یا در جایگاه دیگرى جاى خواهند گرفت؟
هدف این نوشتار، بازکاوى زوایاى گوناگون فرجام کودکان در جهان آخرت است. در این بازپژوهى، دو مطلب از یکدیگر بازشناخته شده و هر کدام جداگانه مورد کاوش قرار گرفتهاند: یکى. سرنوشت اطفال مؤمنان و دیگرى، عاقبت اطفان مشرکان.
رهاورد نهایى این نوشتار، اثبات این مدعاست که همه کودکان اعم از کودکان افراد مؤمن یا کافر، از فرجامى نیک و سعادتمندانه بهرهمند هستند؛ اگرچه این نیکبختى داراى درجات و مراتب گوناگونى باشد.
این نوشتار براساس شیوه نقلى ـ عقلى پىریزى شده است و پس از