هدف پژوهش حاضر، پاسخ به این سؤال است که آیا رقابت در بازار محصول (در سطح صنعت) می تواند میزان تأثیر اهرم مالی بر عملکرد را تغییر دهد. به عبارتی دیگر آیا تغییر میزان رقابت در بازار محصول می تواند میزان تأثیر اهرم مالی بر عملکرد را تشدید کرده یا از آن بکاهد. به این منظور 133 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران (در 6 صنعت) برای دوره زمانی 1390-1385 مورد بررسی قرار گرفت و جهت آزمون فرضیه های پژوهش، از رگرسیون با داده های ترکیبی، آزمون چاو و هاسمن استفاده شد. نتایج بدست آمده نشان داد که اهرم مالی دارای تأثیر U شکل بر عملکرد است. سطح رقابت تأثیر مثبت و معنادار بر عملکرد دارد و این تأثیر با توجه به سطوح مختلف اهرم مالی تغییر می کند، به گونه ای که با افزایش اهرم مالی، سطح رقابت تأثیر فزاینده تری را بر عملکرد می گذارد و با کاهش آن، این تأثیر کمتر می شود. همچنین از نتایج مهم پژوهش این بود که تأثیر اهرم مالی بر عملکرد نیز تحت تأثیر سطح رقابت قرار می گیرد. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که با افزایش سطح رقابت، تأثیر اهرم مالی بر عملکرد بیشتر و با کاهش آن، این تأثیر کمتر می شود. از دیگر نتایج مهم پژوهش نیز می توان به این اشاره کرد که اگر شرکت ها اهرمی باشند، در بازار رقابتی عملکرد بهتری نسبت به بازار متمرکز بدست خواهند آورد.
هدف پژوهش حاضر، بررسی تأثیر توانایی مدیریت بر اجتناب مالیاتی در شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است. اجتناب مالیاتی با استفاده از دو شاخص نرخ مؤثر مالیات و تفاوت دفتری مالیات، محاسبه شده است. توانایی مدیریت نیز با استفاده از دو رویکرد نرخ بازده دارایی ها به عنوان شاخص رویکرد سنتی و نیز روش تحلیل پوششی داده ها به پیروی از دمرجیان و همکاران 1( 2012 ) به عنوان رویکردی جدید، اندازه گیری شده است. نمونه آماری، شامل 81 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران طی دوره 1384 تا 1392 است. به منظور آزمون فرضیه های پژوهش، الگوی رگرسیون خطی چند متغیره استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که توانایی مدیریت تأثیر منفی بر اجتناب مالیاتی دارد و این نتیجه مؤید دیدگاه مبتنی بر تئوری نمایندگی است. همچنین، نتایج پژوهش نشان می دهد که اجتناب مالیاتی و تعامل آن با توانایی مدیریت بر ارزش بازار شرکت تأثیر معناداری ندارد و نمی تواند بر واکنش سرمایه گذاران در بازار سرمایه مؤثر واقع شود.
در سال های اخیر این فرضیه مطرح شده است که میزان افزایش در هزینه ها هنگام افزایش در سطح فعالیت بیشتر از میزان کاهش در هزینه ها به ازای همان میزان کاهش در سطح فعالیت است، که اصطلاحاً به آن چسبندگی هزینه گفته می شود. با گذشت بیش از یک دهه از مطرح شدن پدیده چسبندگی هزینه توسط اندرسون وهمکاران، به نظرمی رسد این مبحث از جنبه های مختلف و زوایای پنهان می تواند مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. بنابراین، در این راستا در تحقیق حاضر ضمن بررسی تئوری های مرتبط با چسبندگی هزینه، ویژگی های آن (شامل ویژگی های عمومی و اختصاصی) با استفاده از تحقیقات پیشین و به صورت کتابخانه ای مورد بررسی قرار گرفت. همچنین، ارتباط چسبندگی هزینه و بعضی از مفاهیم حسابداری مالی شامل ساختار هزینه، عدم اطمینان تقاضا، انگیزه های مدیریتی، راهبری شرکتی و مسئولیت اجتماعی شرکت مورد بررسی قرارگرفته است. در انتهای تحقیق نیز، بعضی از انتقادات وارده بر مفهوم چسبندگی هزینه ها ارائه شده است. نتایج نشان داد که تلاش پژوهشگران تا به امروز عمدتا براساس یافته های تجربی بوده و سابقه تئوریک قوی برای شناسایی علل ناشی از چسبندگی هزینه ها وجود ندارد. بنابراین، تحقیق های آتی باید به شکاف بین مفروضات نظری و یافته های تجربی پرداخته و پیامدهای معنی داری از مفهوم چسبندگی هزینه را برای کمک به فرایند تصمیم گیری فرآهم کنند.