مکاشفه صوری حالتی روحی است که در مواجهه با حقایق و در ارتباط خیال متصل با خیال منفصل برای سالکِ عارف حاصل می شود. در بسیاری از موارد، این مکاشفات صادق و رحمانی اند، اما اگر پای وهم و هواهای نفسانی در میان باشد و شیطان عرصه را برای تمثلات خود مناسب ببیند، موهومات را حقایقی انکارناپذیر می نمایاند. عارف برای تشخیص مکاشفات شیطانی از رحمانی به ناچار باید بعد از مفارقت از چنین مکاشفاتی و در مقام تحلیل ذهنی به ارزیابی آن بپردازد. عارف برای داوری صحت و سقم مکاشفات خود به معیارهایی نیاز دارد که متقن و مطمئن باشند. ازاین رو، در عرفان نظری، اصول و موازینی به این امر اختصاص یافته است. یکی از آن موازین عقل و احکام مُبرهَن عقلی است. در عرفان، عقل حجیت ذاتی دارد ازاین رو، نه تنها معارِض برای معارف کشفی نیست، بلکه مؤید آن است، زیرا نسبت عقل با عرفان همانند منطق برای فلسفه است.
هدف از این تحقیق، جستجوی ماهیت عرفانی و علل اجتماعی در این قضیه است که شیخ علاءالدوله سمنانی، در کنار حجم غالبی از مضامین عرفان عملی و معرفت الهی، تفاسیر نظری خود را به صورت اشارات پراکنده در مورد مسائل مختلف جامعه ایران در دوره حکومت ایلخانی (7و8ق) مطرح می سازد، چنان که نقش عواملی محیطی و خارجی را در تحولات اسلام و تصوف، مهم ارزیابی کرده و به امکان تأثیر بخشی گسترده مشایخ بر تعلیم و تربیت انسانها، تأکید دارد. سابقه او در ارتباط با حکّام مغول و مناظره با کافر کیشان بودایی، تلاش او را در راه حفظ دین اسلام نشان می دهد و نیز دعوت او از همه علمای مکاتب و مذاهب در رفع آسیبهای کلّی افراط، تفریط، تفرقه پراکنی و تعصّب جاهلانه، ضرورت وحدت اسلامی را در نگاه او اثبات می کند. از سوی دیگر، با انتقاد از بی عدالتی، کفر و فساد در سیاست بیگانه، توده های مردم را به التزام عملی و نظری بر محور قرآن و سنت پیامبر(ص)، گرایش به اعتدال، اخوّت، نوع دوستی و تسامح فرامی خواند و همگام با تبلیغ ارزشهای اجتماعی، طبقه صوفیه را به سلوک در شریعت، اخلاص، ورع، فقر و توکل سوق می دهد، تا این اعتبار را از آفتهای بدعت، اباحه، ریاکاری، خودبینی نفس، جاه و حبّ دنیا مبرا نموده و با تعریفی جمعی و عامه پسند از کمالات انسانی، اصول عرفانی را در جوامع توسعه بخشد.
بهاءالدین محمد، معروف به سلطان ولد، یکی از قدرتمندترین مشایخ طریقه مولویه محسوب میشود. او همواره مشایخ و بزرگان مولویه را تکریم و از اوامر پیرانه آنها اطاعت میکرد. سلطان ولد نه تنها سرسپرده پدر خود بود، بلکه صحبت سید برهانالدین محقق ترمذی را نیز درک کرد. او از زمره کسانی بود که به حقیقت وجودی شمس تبریزی پی برد و شمس نیز اسرار الهی را در گوش جانش دمید. علاوهبر این، سلطان ولد از خلافت صلاحالدین زرکوب احساس خشنودی میکرد و او را شاه دو جهان و یکتای عالم میدانست. وی حسامالدین چلبی را نیز شیخ خود دانسته، معتقد بود که با تمسک به ولایت الهی او به کعبه مقصود میتوان رسید. پس از مرگ حسام الدین، سلطان ولد پشتیبان معنوی خود را از دست داد و در فراق او به گریه و زاری پرداخت؛ اما حسامالدین به خواب او آمد و به سوی کریمالدین بکتمر هدایتش کرد. سلطان ولد اگر چه به مدت هفت سال از افاضات معنوی این مرشد بهره میگرفت، اما او را به - مریدان معرفی نکرد. نگارندگان چند عامل را در گمنام ماندن کریم الدین بکتمر دخیل میدانند: 1 - حب مفرط مریدان به سلطان ولد؛ 2- میل سلطان ولد به مقدس نشان دادن خاندان مولوی؛ 3 قدرت اجتماعی سلطان ولد و شهرت گریزی کریمالدین؛ 4- عقاید عرفانی سلطان ولد. در این جستار برآنیم تا ارتباط معنوی سلطان ولد را با مشایخ طریقه مولویه بررسی کنیم.
بسیاری از پژوهشگران، آبشخور تصوف اسلامی را از یک مشرب فکری مشخص جستجو کرده اند. دیدگاه حاکم بر این پژوهش ها، بر مبنای درخت گونگی و داشتن ریشه متمرکز بوده است. با توجه به نظریه استحاله تمثیلی، هر یک از مباحث مورد بحث در تصوف اسلامی، می تواند از ریشه ای جداگانه سر برآورده باشد و این پژوهش بر آن است تا بر مبنای این نظریه، نشان دهد که یکی از سرچشمه های تصوف اسلامی، فرهنگ ایرانی است و تکوین نظریه ولایت عارفانه در سرزمین ایران، می تواند حاصل دگردیسی در عقیده ایرانیان به فرّه ایزدی باشد. در این مقاله زمینه های محیطی و پیش زمینه های فکری که در تدوین مبحث ولایت عارفانه توسط حکیم ترمذی اثرگذار بوده است؛ موردِ بررسی قرار می گیرد و با ترسیم خط سیر نظریه ولایت عارفانه تا زمان سهروردی و بازتاب آن در آثار تعدادی از عارفان و متفکران بزرگ به نظریه حکیمانِ متألّهِ سهروردی و ارتباط آن با مبحث ولایت عارفانه پرداخته می شود و چگونگی تلفیق این اندیشه ها که با وجود دگردیسی در عناصر، ماهیّت معنایی آن محفوظ مانده است؛ بررسی می گردد.
این بررسی نشان می دهد که پیوند میان حکمت خسروانی و عرفان ایرانی و دگردیسی های تدریجی در نظریه ولایت عارفانه، چگونه پیش زمینه های فکری و دگردیسی های نظریِ لازم را برای آن چه که بعدها حاکمیت صوفیان صفوی تفسیر شده، آماده کرده است. زمینه های اولیه چنین تحوّلی، در بستر روح و فرهنگ ایرانی فراهم بود و اندیشمندانی چون سهروردی به آن جانی دوباره بخشیدند
در طول تاریخ حیات طبیعى انسان که سلطه گران و مفسدان، دست ستم بر مردم گشوده و با هر نیرنگ و ترفندى، آنها را در ضعف و ذلت نگه مىداشتند، تا پایههاى سیطره خود را حفظ و تحکیم کنند؛ پیامبران خدا، با تکیه بر توحید عملى، در برابر آنها ایستادند و در صورتى که مردم دعوت آنها را پاسخ مىدادند شیشه عمر فرعونیان و نمرودیان را شکسته و اساس فساد و ستم را نابود مىکردند.
حضرت امام خمینى رحمهالله با الگو قرار دادن پیامبران، بویژه رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله ، میراث انبیاى گذشته را به کار گرفت و مردم ایران را زنده کرد و با توحید عملى برآمده از عرفان اسلامى، اساس حکومت ستمشاهى را ویران کرد و در برابر ابرقدرتهاى جهان قد بر افراشت. توحید عملى که شاخص اصلى آن قیام للّه است، انبیا را از معراج به معرکه نبرد با کافران و مستکبران مىآورد و حضرت روح الله، با سیر در این مسیر، از کوثر توحید ناب نوشید ولى در سرخوشى آن فرو نماند، بلکه از حق و همراه حق به سوى خلق آمد و با جانى شیدا و قلبى آکنده از عشق به خدا و خلق خدا بر مشعل هدایت اسلام دمید و فروغ آن را فزونى بخشید و جهان را پر از یاد و نام او ساخت.
در این پژوهش، ابعاد عرفانى و سیاسى توحید عملى امام را مىکاویم تا چگونگى پیوند عرفان و سیاست را در مکتب بالنده عرفان امام دریابیم.