سنت در فرهنگ قرآن، شیوه ای مبتنی بر حکمت و عدالت خداوند در اداره نظام هستی است. شناخت سنت های الهی از جمله انتخابی بودن سرنوشت انسان، نقش زیادی در زندگی فردی و اجتماعی و نهایتاً بندگی و عبودیت انسان دارد. پژوهش این قواعد در توقیعات امام زمانu به مفهوم مجموعه نامه ها، گفتارها و تأییداتی که از ناحیه حضرت یا نایبان به اشاره و تأیید امام عصر(ع) رسیده است، موضوعی سودمند، نو و فاقد پیشینه است. در قاموس الهی، اساس هلاکت و نجات انسان، وابسته به نوع انتخاب آگاهانه ای است که بر اساس سنت الهی، به انسان واگذار شده است. محور اصلی مقاله، پژوهش سنت مذکور در توقیعات و تطبیق آن در کلام معصومان و مفسران است. انتخابی بودن سرنوشت انسان، قرآنی بودن محتوای توقیعات، یگانگی آثار معصومانو ارتباط ژرف آنان به ویژه توقیعات با کلام الهی، از نتایج تحلیل و توصیف این تحقیق کتابخانه ای است.
محمد تقی بهار ( 1265-1330 ش) مشهور به ملک الشعرا در آثار خود به ویژه اشعار دوران جوانیش متاثر از محتوا و شیوه بیانی قران کریم است وی در اشعار خود هفت گونه از آیات و مفاهیم قران اسفتاده می کند در مواردی از مفاهیم قران بدون استفاده از لفظ اقتباس می کند در بخشی از ابیات از یک کلمه قرانی یا بخشی از یک آیه برای افاده مفهوم آیه و در بسیاری از ابیات به جای کلمات فارسی الفاظ و اصطلاحات ویژه قرانی را به کار می برد در پاره ای از ابیات یک آیه کامل (یک مفهوم کامل ) را برای افاده لفظ و معنی می آورد و در موارد دیگری تغییرات جزئی در آیات به وجود آورده تا مناسب با قالب و وزن شعر گردد و از اشاره های تلمیحی استفاده بسیار می کند آیات موجود در دیوان او اغلب دارای مفاهیم اعتقادی و اخلاقی است در بخش تلمیح به پیامبران کاربرد آیات بیشتر برای توصیف امور عادی زندگی و غالبا تشبیه و تمئیل است تحولات فکری در طی دوران زندگی او را به تدریج از افکار دینی و قرانی به سوی وطن پرستی مبارزه با استبداد و تجدد سوق می دهد به گونه ای که تاثیر قران در اشعار او کاهش یافته در خدمت توصیف امور زندگی قرار می گیرد
میزان اتکا و اطمینان به ظواهر قرآن و نقش روایات در این مهم، از مبانی زبان شناختی قرآن کریم است و همواره حجم درخوری از مباحث اصولی و هرمنوتیکی را به خود اختصاص داده و می دهد. در این مقاله در صدد هستیم موضوع مذکور را نه صرفاً با رویکرد اصولی یا هرمنوتیکی، بلکه در پرتو آموزه های نهج البلاغه بررسی کنیم. در آموزه های امیرمومنان علی علیه السلام با دو دسته از بیانات مواجه هستیم. دسته اول شواهدی که ممکن است از آنها حجیت ظواهر قرآن و استقلال آنها در فهم و استنباط برداشت شود و دسته دوم شواهدی که در آنها ذو وجوه بودن قرآن یا نیازمندی به اهل بیت علیهم السلام در فهم مطرح و ممکن است از آنها عدم حجیت ظواهر قرآن و عدم استقلال آیات در فهم و تفسیر برداشت شود. با بررسی هر دو دسته از شواهد و ارائه تقریرات و نقدهای مطروحه، چنین به نظر می رسد نه از شواهد دسته اول که ناظر به استقلال و معیاریت قرآن در فهم و حجیت آنند، می توان به پذیرش حجیت ظواهر قرآن رأی داد و نه از شواهد دسته دوم که ناظر به ذو وجوه بودن قرآن و نیازمندی فهم آن به اهل بیت علیهم السلام و قیومیت آنان است، می توان نفی حجیت ظواهر قرآن را نتیجه گرفت. هر چند دست کم می توان گفت که شواهد دسته اول ناظر به حجیت فهم در نصوص و محکمات و شواهد دسته دوم ناظر به ضرورت رجوع به روایات درباره مجملات و متشابهات هستند. نویسنده بر این باور است که ظواهر قرآن پس از فحص و یاس از قرائن ( نه الزاماً قرائن روایی) حجیت دارند و می توان به آن معنا اتکا کرد که تفصیل آن در این تحقیق خواهد آمد.
در کنار درک روابط نحوی میان اجزای کلام، تلاش برای فهم معنا نیز می تواند کارکردهای معناشناسی ساختارهای نحوی را به خوبی نشان بدهد. در قرآن کریم آیات متعددی با ساختارهای تعبیری و نحوی مشابه و نزدیک به هم دیده می شود، که ممکن است مخاطب را به این تلقی برساند که تفاوت چندانی در دلالت های معنایی این دسته از آیات نیست. کاربرد حالت های گوناگون نفی در جمله های اسمیه همراه با «لیس»، «حروف شبیه به لیس» و «لا نفی جنس» از جمله این ساختارها و تعبیرات است که با وجود شباهت ظاهری دلالت های معنایی متفاوتی دارند. پژوهش حاضر با رویکردی تحلیلی و تطبیقی در بافت و سیاق آیاتی که این ادات در آن ها به کار رفته است، نشان می دهد که اختلاف این ساختارهای نحوی، صِرفِ تغییر و تفنن در تعبیر نبوده؛ بلکه هر یک از آن ها برای بیان معنای هدفمندی هستند.
این رساله که به زبان عربی نگاشته شده است ضمن طرح لزوم پژوهش در قرآن کتاب « الوجوه و النظائر » معروف به « وجوه القرآن و نظائره » تألیف دانشمند لغوی و ادیب محقق علامه شیخ ابوهلال حسن بن عبدالله ابن سهل بن سعید بن مهران « العسگری » متوفای 395 هجری را معرفی می کند. آثار دیگری نیز از این نویسنده باقی مانده است از جمله « التلخیص فی اللغة » « المعجم فی اللغه » « جمهرة الامثال » « کتاب الصناعتین » « النظم و النشر » « کتاب الاوائل » « الفرق بین المعانی » « کتاب العمدة » « المحاسن فی تفسیر القرآن » ... که برخی به زینت طبع آراسته و بقیه خطّی است. کتاب « الوجوه و النظائر » درباره علم وجوه و نظائر بحث می کند که فرعی از علم تفسیر قرآن است و در آن مفرداتی از قرآن که به یک لفظ و با حرکات مشابه در مواضع متعدد قرآن و با معانی مختلف به کار رفته است بررسی می شود. در این فن منظور از نظائر همان لفظ مشترک و مقصود از وجوه معانی دیگر آن لفظ مشترک است . که البته افرادی کمی از جمع دانشمندان به این امر مهم اهتمام ورزیده اند.