چکیده
یکى از مسائل مهم تاریخ بشرى، مسئله عقلگرایى و دینگرایى است. عدهاى به بهانه عقلگرایى به دین روى خوش نشان نداده و آن را در حاشیه زندگى قرار دادهاند عدهاى نیز به بهانه دیندارى و مصون ماندن از خطرات عقلگرایى به دستاوردهاى عقل بىمهرى نشان دادهاند.
گروهى نیز راه سوم را برگزیده، معتقد شدند که عقل و دین دو گوهر وزیناند که انسان به هر دو محتاج است.
این مقاله ضمن توضیح انواع عقل، به بیان ویژگىهاى دینى عقل کلى مىپردازد.
این مقاله درصدد بررسی بحث نوظهور و مهم فلسفه دین و کلام جدید یعنی «تجربه دینی» در جهان غرب با موضوع پررونق در جهان اسلام و تشیع یعنی «تشرفات» بر آمده است و بعد از تطبیق دیدگاه های گوناگون تجربه دینی بر تشرفات به این نتیجه می رسد که تشرفات به ساحت مقدس امام زمان گونه ای از تجربه دینی است.
از زمانی که ستون «عقل» در بر پا نگاه داشتن بنای دین ناتوان گشت، متالهان به جستجوی ستونی دیگر برخاستند و «ایمان» را یافتند. به زعم آنان، ضعف عقل نظری را با استمداد ازعقل عملی جبران می توان کرد. پیش از این متألهانی چون توماس آکویناس، تزلزل عقل را در پاره ای از گزاره های دینی دریافته و راه را بر ورود عقل عملی گشوده بودند. و آنگاه از پس فرو ریختن حشمت عقل، متالّهانی چون ویلیام جیمز و پاسکال، پای عقل عملی را به محوری ترین، گزاره های دینی، یعنی وجود خدا و جهان آخرت کشاندند و به مؤمنان نوید دادند که رنجوری عقل را چه باک، «اراده» هست. رأی این بزرگان نیز چونان آراء پیشینیان از تیغ نقد محفوظ نماند و متألّهان و غیر متألّهان هر یک به نحوی به جرح آن پرداختند. جی.ال. مکّی پرسشهایی در برابر این رأی نهاد که پاسخ قطعی نیافت. طرح و شرح پرسشها و انتقادهای وی بر تئوریهای «ایمان» بر عهدة این نوشتار است.
پس از اینکه نقد تاریخی کتاب مقدس در سده های هجدهم و نوزدهم ایمان مسیحی غرب را متزلزل کرد، کسانی برای این ایمان تلاش کرده، راه حل هایی ارائه کردند. از جمله این افراد سورن کرکگور دانمارکی بود که بر «ایمان گرایی» تأکید داشت. او بر روی ماجرای ذبح فرزند توسط حضرت ابراهیم، آن گونه که در تورات روایت شده، متمرکز شده، با خردستیز شمردن این داستان، بر نظریه خود پافشاری می کند. در این نوشتار برآنیم که اولاً روایت قرآن از ماجرای ذبح فرزند با روایت توراتی آن کاملاً متفاوت است؛ ثانیاً روایت قرآن به هیچ وجه خردستیز نیست؛ و ثالثاً اساساً ابراهیمِ قرآن بر خرد متکی است و در پی آن است که از این طریق خدای خود را بیابد و هرگز به امر خردستیز تن در نمی دهد.
در جهانى که امروزه حیات فردى و اجتماعى خویش را در آن سپرى مىکنیم، چنان پیوندها و ارتباطات شدت یافته که گویا همه انسانهاى موجود در جوامع متعدد، داراى یک فرهنگ و عقیدهاند . در حالى که ما با انواع مختلف فرهنگها و عقاید و مذاهب و ادیان، اعم از الهى و غیرالهى مواجه هستیم . تا زمانى که این گونه پیوند و ارتباط میان جوامع انسانى وجود نداشت و افراد با زندگى ساده بدوى، بدون آشنایى با عقاید دیگران به زندگى خود ادامه مىدادند، با این فرهنگ خو گرفتند که حقیقت در عقیده و فرهنگ و مسلک آنها منحصر و محدود است و هیچ سخنى از کثرت حقایق در میان نبود . در آن روزگار، محور بحث، «انحصار گرایى ادیان» (exclusivism) و «شمولانگارى» (inclusivism) بوده است .
اما تدریجا این دیوار مرتفع تخریب و برخى از وجوه اشتراک میان ادیان، موجب تحول این بحثشد و مدتى نگذشت که بحث مزبور جاى خود را به موضوع «تکثرگرایى ادیان» داد . این نکتهاى است که از بررسى پیشینه بحثبه خوبى به دست مىآید .
نکته حایز اهمیت، این است که بحث مزبور در دین اسلام چه جایگاهى دارد و متفکران اسلامى چه موضعى در قبال آن گرفتهاند . آنچه که در این نوشتار بدان پرداخته مىشود، تبیین همین مساله است .
البته چون سخن در این مقوله بسیار است، هدف نگارنده بر این است که پس از بیان معنى پلورالیزم و ذکر تاریخچه و مبانى آن به نحو اجمال، دیدگاه سه متفکر بزرگ معاصر را مورد بحث قرار داده و موضع آنان را تبیین نماید .