نویسنده محترم مقاله «نگرش انتقادى...» با هدف بررسى و تحقیق از عقب ماندگى علمى و صنعتى جامعه اسلامى به تحلیل فلسفه در میان مسلمانان پرداخته و از آنجا که فلسفه خاستگاه علوم و فنون در زمانهاى متاخر بوده، به این سؤال که چرا جوامع ما به لحاظ علمى عقب مانده است پاسخ گفته و ریشه آن را در وحدت فلسفه با دین و در نتیجه تقدس و قداست فلسفه و عدم نقد پذیرى و ثبات آن دانسته است. به نظر مؤلف محترم این اتحاد هم به گوهر دین آسیب رسانده و هم به فلسفه صدمه اساسى زده است.
این نوشتار در صدد پاسخ به بعضى از شبهات نویسنده مقاله فوق مىباشد.
از این رو نخستبگونهاى خلاصه و به عنوان مقدمه به سابقه رابطه دین و فلسفه در عالم اسلام و چالشى که میان به اصطلاح «متدینان و فیلسوفان» و به تعبیر دیگر «نص گرایان و عقل گرایان»، اشارهاى نموده و سپس به پاسخ مواردى از نقدهاى نویسنده محترم پرداخته است.
مطلب اصلى مقاله «نگرش انتقادى بر روش تحقیق و تفکر در فلسفه اسلامى» این است که در فلسفه اسلامى تنوع و تشعب وجود ندارد. این امر معلول نبود عنصر انتقاد در این فلسفه است. امر اخیر خود معلول مقدس شمرده شدن این فلسفه و این نیز حاصل اتحاد آن استبا دین. چون دین به عنوان یک امر مقدس بیرون و برتر از حوزه شناسایى و نقد است. در این مقاله همه این ادعاها مورد نقد قرار گرفته و بدانها پاسخ داده شده است و ثابتشده که: نه فلسفه اسلامى بى بهره از تنوع، و نه فاقد عنصر انتقاد استبلکه انتقاد همواره در آن موجود بوده است، و نه دینى استبدان معنى که مقصود نویسنده مقاله «نگرش انتقادى» است، و نه (از همه مهمتر) اسلام دخالت عقل را در فهم دین ممنوع و دین را برتر از شناسایى و نقد مىداند، بلکه، برعکس، سفارش اکید به فهم عاقلانه دین مىکند و آنرا دائر مدار عقل مىداند. ضمنا به بعضى از تناقضها و تزلزلهاى سخن نویسنده مقاله مذکور نیز اشاره شده است.