فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۱ تا ۶۰ مورد از کل ۷۵ مورد.
حوزه های تخصصی:
نظریه حداقلی صدق (MT) نظریه ای است که پول هاریچ آن را مطرح کرده و به دفاع از آن پرداخته است. این نظریه ، در گروه نظریه های انقباضی صدق قرار می گیرد و می توان آن را جدیدترین گونه از این نظریات محسوب کرد. هاریچ ادعا می کند MT، «شرایط کفایت» نظریه های صدق را برآورده می سازد؛ یعنی با استفاده از آن می توان همه امورِ واقعِ مربوط به صدق را تبیین کرد. در این مقاله، چهارچوب کلی MT و شرایط کفایت آن به اختصار معرفی می شوند.
بعضی منتقدان تلاش کرده اند با نشان دادن امورِ واقعی که به نظر می رسد به صدق مربوط هستند ولی ظاهراً MT نمی تواند آن ها را تبیین کند، کفایت MT را مورد تردید قرار دهند. انتقادهای آنیل گوپتا و اسکات سومز در این چهارچوب کلی قرار می گیرد. به طور خاص آن ها می خواهند نشان دهندMT کفایت لازم را برای تبیین امور واقعِ کلی ندارد و اصطلاحاً با مسئله تعمیم روبه رو است. در ادامه مقاله، انتقادهای گوپتا و سومز مرور می گردد، پاسخ هاریچ به آن انتقادها مورد بررسی و ارزیابی قرار می گیرد، و استدلال می شود که پاسخ او به انتقادهای مطرح شده رضایت بخش نیست. در پایان، پاسخ دیگری به انتقادهای مطرح شده فراهم می شود و نشان داده می شود که پاسخ پیشنهادی، هیچ یک از مشکلات پاسخ هاریچ را ندارد.
منطق شرطی و مبانی فلسفی آن
حوزه های تخصصی:
بررسی ادله بدیهیات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پل هورویچ؛ تئوری حداقلی صدق و مسئله واقع گرایی علمی
حوزه های تخصصی:
در سنت فلسفی، همواره مفهوم صدق در ضمن مؤلفه سمانتیکی واقع گرایی و در تعاریف متعددی که از آن و نقطه مقابل، یعنی ضد واقع گرایی، ارایه شده مورد بحث قرار گرفته است؛ هر چند این تعاریف، تاکنون به دلایل متعددی نتوانسته اند جامع و مانع باشند و انتظارات همه فیلسوفان را برآورده سازند. بسیاری از تئوری ها، از جانب ابداع کنندگان آن ها واقع گرایانه بوده اند اما با توجه به برخی از تعاریف واقع گرایی، ضد واقع گرا هستند. در این مقاله، تعریفی بنیادین از واقع گرایی ارایه می شود که مبتنی بر نوع رویکردی است که یک فیلسوف دارد. از سوی دیگر، تئوری حداقلی صدق که از سوی پل هورویچ ارایه شده است و از جمله تئوری های فروکاهشی محسوب می شود، معرفی می گردد. این تئوری، با کمترین ابزارهای نظری و مفهومی قادر است علت و چگونگی کاربرد محمول «صادق است» را تبیین کند.
در این مقاله، سه ادعای اصلی بررسی و نقد می شوند: اول این که استدلال می شود تئوری حداقلی، به راستی حداقل تئوری ممکن در باب صدق است و باید در دل تمام تئوری های دیگر صدق نیز وجود داشته باشد. ادعای دوم چنین است که اگر در نظر فیلسوفی، نوعی ناسازگاری و تضاد میان موجودیت مستقل فاکت ها و دست رسی معرفتی به آن ها وجود داشته باشد، تئوری او ضد واقع گرا خواهد بود؛ چه درصدد رفع این ناسازگاری باشد و چه آن را اصیل و حل ناشدنی بداند. اما در نظر فیلسوف واقع گرا، چنین تضادی وجود ندارد. ادعای سوم این است که اگر تعریف فوق از واقع گرایی قبول شود، آنگاه می توان تبیین کرد که هیچ رابطه ای میان صدق و بحث واقع گرایی وجود ندارد؛ و اگر چه استقلال مفهوم صدق از واقع گرایی، در مورد تئوری حداقلی صدق نیز درست است اما این تئوری صدق، حداقل ترین تئوری ای می باشد که باید توسط واقع گرایان پذیرفته شود؛ زیرا می تواند علت حضور و کاربرد مفهوم صدق را در تمام تعاریف دیگری که از واقع گرایی شده است تبیین کند.
تکثر نظام های منطقی : مقایسه دیدگاه های منطق دانان قدیم و جدید
حوزه های تخصصی:
مدل و صورت منطقی: ملاحظاتی درباره قاعده عکس مستوی
منبع:
فرهنگ ۱۳۶۷ شماره ۲ و ۳
حوزه های تخصصی:
دیدگاه ارجاعی در پازل فرگه و کریپکی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۳۸۵ شماره ۲۷
حوزه های تخصصی:
صدق های منطقی غیرضروری از منظر زالتا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رأی سنتی درباره صدق های منطقی، آن ها را ضروری می داند اما به ضروری بودن این صدق ها از منظرهای مختلف انتقادهایی وارد شده است. دیوید کاپلان و ادوارد زالتا با معرفی عملگرهایی منطقی مدعی اند که می توان جملاتی ساخت که بنا بر تعریفِ متعارف صدق منطقی باشند، با این حال در همه جهان ها صادق نباشند. ویلیام هانسن مثال های زالتا را مبتنی بر پیش فرض هایی ناموجه می داند و به ویژه مفهوم اعتبار جهان بالفعل را تلقی درستی از اعتبار در صدق های منطقی نمی داند اما زالتا و نلسن در مقاله ای به انتقادهای او پاسخ می دهند و آن انتقادات را مبتنی بر آرائی دفاع ناپذیر می دانند. در این مقاله ابتدا صدق منطقی و تبیین تارسکی از آن را معرفی می کنیم سپس به ارائه مثال های کاپلان و زالتا می پردازیم. آنگاه انتقادات هانسن و پاسخ هایی را که به آن ها داده شده ذکر می کنیم و در انتها می کوشیم ریشه این اختلاف را در مبانی ما بعد الطبیعی طرفین بحث نشان دهیم.
نگاهی به تفسیر و انتقادات دامت از آموزه های فرگه پیرامون مباحث معناشناسی
حوزه های تخصصی:
صورت بندی گزاره های موجهه نزد خونجی در منطق موجهات زمانی جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگر به دسته بندی بی نظیر گزارة موجهة خونجی در کتاب کشف الأسرار، مراجعه کنیم با مجموعه ای 34 عضوی مواجه خواهیم شد. 15 گزاره از این مجموعه توسط منطق دانان پیش از خونجی بیان شده، اما 19 گزارة دیگر را او افزوده است. پیگیری چگونگی صورت بندی این گزاره ها توسط خونجی این گونه می نماید که وی در صورت بندی خود 2 گزاره را از قلم انداخته و 32 گزارة دیگر را که به دو دستة اصلی(دارای 13 عضو) و فرعی ( دارای 19 عضو) دسته بندی می شوند، صورت-بندی کرده است. در بخش نخست این مقاله، به شرح و توضیح این گزاره ها پرداخته شده است.
منطق دانان جدید پس از مواجهه با گزارة موجهه، سعی کردند جهت گزاره را به صورت نمادین نمایش دهند. از جمله تلاش های صورت گرفته در این راستا، مساعی نیکولاس رشر است. اینکه می گوییم ""تقریباً موفق بوده"" به دلیل وجود کاستی هایی است که در این صورت بندی و دیگر صورت بندی ها وجود دارد؛ زیرا در گزارة موجهه علاوه بر ""جهت""، قید دیگری نیز وجود دارد ( در این مقاله آن را ""قید زمانی"" نامیده ایم) که این صورت بندی ها در نمایش آن ناموفق بوده اند. در این مقاله طرحی نو درانداخته و با نظر به اینکه "" زمان در قیود زمانی متغیر است، پس از تعریف متغیر""t"" ، صورت بندی ای به مراتب گویاتر از دیگران ارائه کرده ایم.
بررسی نسبت میان سه تز از مقاله «دوجزم»کواین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مباحث این مقاله متمرکز بر مقاله «دو جزم تجربه گرایی» کواین است. ما «کل گرایی» کواین را مورد بررسی قرار می دهیم. کل گرایی او دو بعد دارد: کل گرایی معرفت شناختی و کل گرایی معنایی. تز سومی که مورد بررسی ما قرار می گیرد، عدم تمایز تحلیلی ترکیبی است. فودور و لپور با دو تز «کل گرایی معرفت شناختی» و «عدم تمایز تحلیلی ترکیبی» مخالفتی ندارند اما مدعی هستند: الف) عدم تمایز تحلیلی ترکیبی، مقدمه کل گرایی معرفت شناختی کواین است. ب) هرچند کل گرایی معرفت شناختی کواین مقدمه کل گرایی معنایی او دانسته می شود، ولی این استنتاج قابل دفاع نیست.
از سوی دیگر اوکاشا و بکر نشان می دهند: الف) کل گرایی معرفت شناختی کواین مقدمه عدم تمایز تحلیلی ترکیبی او است. ب) استنتاج کل گرایی معنایی از کل گرایی معرفت شناختی، قابل دفاع است.
ما در این مقاله اولاً، هر دو دعوی فودور و لپور را رد و از دعاوی اوکاشا و بکر حمایت می کنیم و ثانیاً، یک ادعا را بر دعاوی اوکاشا و بکر می افزاییم، مبنی بر اینکه «عدم تمایز تحلیلی ترکیبی و کل گرایی معنایی (که هر دو مبتنی بر کل گرایی معرفت شناختی هستند)، درواقع یک تز هستند».