دهخدا از برجسته ترین چهره های فرهنگ و ادب این مرز و بوم است که علاوه بر عرصه های سیاست، روزنامه نگاری، پژوهش و تألیف، در نویسندگی و شاعری نیز نقش مهمی ایفا کرده است. او متعلّق به روزگار پرفراز و نشیبی است که جامعة ایرانی رویدادهای مهمی چون نهضت مشروطیت، جنگ های جهانی اوّل و دوم، استبداد رضاخانی و ملّی شدن صنعت نفت را پس پشت نهاده است. وی به عنوان پژوهشگری آگاه به مسائل سیاسی و نویسنده ای دارای ذوق شاعری بر وقایع اثر گذاشته یا از آن ها تأثیر پذیرفته است. بعضی از این وقایع در اشعار باقی ماندة او بازتابی درخور تأمّل یافته که دقت در آن ها مبین اهمیت واقعه و نظر دهخدا دربارة آن است؛ در این گفتار سعی می شود ضمن توضیح مختصری دربارة زندگانی، آثار، خدمات فرهنگی و قدرت شاعری دهخدا، بازتاب این وقایع بر سروده هایش با روش تحلیلی توصیفی نشان داده شود. بدیهی است نقد و ارزیابی عملکرد اشخاصی که به بهانه ای از آن ها نام برده می شود هدف این مقاله نبوده و مجالی درخور می طلبد. حاصل این پژوهش عرضة شناختی تازه از دهخدا در عرصة سیاست و نمایش اتفاقات مهمی است که ذهن او را به خود مشغول داشته و گذر زمان بر اهمیت آن ها صحه گذاشته است.
امپراتوران یا به گفتة مولانا «پادشاهان ظاهر» مظهر نفس و بندة هوی و شیطانند که بر خویشان خود نیز ابقا نمیکنند. امپراتور جونز در نمایشنامه ای از یوجین اونیل به همین نام، کاریکاتوری از پادشاهان ظاهری است که در پایان امپراتوری پوشالی خود، از شبی هولناک میگذرد و در آن پس از تجسم صحنه هایی از اعمال جنایتکارانة خود، سرانجام به چنگ انقلابیون گرفتار میشود. جونز در سلطنت کوتاه خود، همچون همة پادشاهان ظاهری, نه بر داد که بر طلسمی متکی است که همچون توهمی، هم او و هم بومیان را اسیر خود کرده است. طلسم گلوله ای نقره ای است که امپراتور جز با آن به چیزی هلاک نمیشود. همچون توهمی که مکبث نیز با باور به پیشگویی خرافة جادوگران بدان گرفتار بود. در مقالة زیر نمونه هایی از این توهّم در پادشاهان ظاهری,همچون امپراتور جونز، مکبث، پرگونت و اوزیماندیاس در نمایشنامه هایی از اونیل، شکسپیر و ایبسن و شعری از شلی، با نگاهی به همین مفهوم در ادبیات ایران پیگیری شده است.
از میان شاعران عصر مشروطیّت کم تر شاعری را مانند ملک الشّعرای بهار می توان سراغ داشت که مضامین و درون مایه های شعر او، ترکیبی از دو جنبه کهنه و نو باشد. بهار از واپسین شاعران قصیده پرداز، سنّت گرا و نامدار ایران است که ابعاد شخصیّتش چندگانه است. او علاوه بر اینکه سیاست مداری مجرّب و نامی است، شاعری آزادی خواه و متجدّد نیز هست. وی به تاریخ و گذشته ایران با مباهات می نگرد و همواره بدان می بالد. کم تر شعری در دیوان بهار می توان دید که در آن، تلمیح یا اشاره ای به اسطوره های کهن و داستان های تاریخی نباشد. از سوی دیگر، بهار شاعری معتدل و سیاست مداری مدرن است که عمیقاً ظهور و ضرورت مدرنیسم را درک کرده و از پیشگامان و مدافعان اصلاح و تجدّد در جامعه عصر خود است. از این روی مقاله می کوشد تا بر پایه رویکردهای سه گانه اسطوره، دین و تاریخ از یک سو و مدرنیسم از دیگر سو، شیوه ها و ابعاد نگاه این دو رویکرد متقابل را در اندیشه و آثار بهار که خود هرگز در گذشته و اساطیر متوقّف نگردیده و اهمیّت تجدّد را نیز به درستی درک و تجربه نموده است، بررسی نماید.