در این مقاله، بعد از مقدمهای کوتاه نخست به چند معیار کارآیی برای تعریف دستورزبانها و تئوریهای زبانی مربوط به آنها پرداختهایم، و در ضمن روشن ساختهایم که دستورزبانها چرا باید نه تنها کارآیی مشاهدهای، بلکه سطح بالاتر کارآیی توصیفی را نیز دارا باشند. در ضمن تأکید کردهایم که اصولا تئوریهای جامع زبانی باید به سطح بالاتر کارآیی توجیهی نیز برسند تا از نظر جهانی معتبر، از نظر بنیاد روانشناختی واقعی و در عین حال به حداکثر محدود باشند. در بخش دوم سعی کردهایم روشن سازیم که همین محدودیت فوق العاده تئوری زبانی است که میتواند منجر به تئوری کارآ در مورد فراگیری زبان در کودکان باشد. در این زمینه سعی کردهایم روشن نماییم که دستور جهانی در واقع تئوری “حالت آغازین” استعداد زبانی فطری و مقدم بر هر نوع تجربة زبانی بوده و بر پایه بررسی دقیق دستور زبانهای ویژه، زبان شناس مجموعه جهانیهای زبانی را فرض میکند که بنیاد تئوری پیشنهادی او را از زبان تشکیل میدهد. در بخش سوم، تئوری نشانداری و دستور مرکزی مورد بحث قرار گرفته و اشاره شده که دستور جهانی در واقع با بنیادهای زیست شناختی موروثی پردازش زبان در کودکان مطابقت دارد. در این بخش متذکر شدهایم که مفهوم دستور جهانی مبتنی بر فرض دستور مرکزی بی نشان میباشد. مجموعه قواعد مرکزی و بینشان عام در نهاد کودکان به ودیعه گذاشته شده و کمک بسیار ارزشمند ژنتیکی دریادگیری سریع نظام پیچیده و انتزاعی زبان به کودکان میباشد. در واقع نقش کودکان در رسیدن به مجموعه قواعد مرکزی، انتخاب مجموعه خاص زبان ویژه از مجموعه قواعد ممکن مرکزی است که به وسیله تئوری دستور مرکزی تعریف شدهاند.