" لحن و شیوه ی خواندن، مهم ترین فرآیند هستی بخش هر اثر ادبی- هنری به ویژه شعر است، هنگام خواندن، مخاطب قابلیت های هنری، عاطفی و مفهومی متن را فعالیت می بخشد و در واقع شیوه ی خوانش او، گویای تاویل و برداشت وی از متن است. بنابراین تکمیل آفرینش هنری ارتباط مستقیم با مخاطب و ذهنیت معناساز و تصویر آفرین او دارد. در این مقاله سعی بر آن است که لحن خواننده و تاویل او به عنوان حقله ی نهایی آفرینش اثر ادبی مورد بررسی قرار گیرد.
"
ادبیات عامیانه، با آنکه به ظاهر ادبیاتی شفاهی و غیرمنشیانه است، ژرف ساختی فنی دارد که آن را با ادبیات منشیانه، در حوزه ای مشترک قرار میدهد. تنها تفاوت این دو ادبیات را میتوان در زمینة به کارگرفتن عناصر صوری دانست.این پژوهش برآن است خاطرنشان کند که صور خیال در هردو نوع ادبیات، اعم از عامیانه وغیرعامیانه، در طیفی مشابه و مشترک درحرکت اند. دیده میشود برخی از مخاطبان ادبیات، ادبیات و داستان های عامیانه را چندان جدی نمیگیرند و آن را از نوع فانتزی و غیرضروری برای زندگی تعبیر میکنند، درحالیکه چنین نیست و ادبیات از هرنوعی که باشد، مهم ترین عامل انتقال اندیشه و کارکرد آن برای هرچه دقیق تر و صحیح تر ارتباط و تفاهم انسانی است.
مسألهای که این نوشتار میخواهد به آن پاسخ دهد این است که معیار تعهد در ادبیات متعهد چیست و با چه معیار و مبنایی میتوان ادب متعهد را تعریف کرد؟ اصطلاح ادب متعهد یا «الادب الملتزم» در قرن نوزدهم میلادی در اروپا پدید آمد و در حقیقت از شاخههای مکتب واقعگرایی در اروپاست. تعهد در ادبیات عربی و فارسی به صورت امروزی آن در یک قرن گذشته تحت تأثیر مکاتب ادبی اروپایی پدید آمده است. ناقدان و صاحبنظران معیارهای متفاوتی را در تعریف ادب متعهد مدنظر قرار دادهاند؛ معیارهایی مانند: اخلاق و تربیت، دین، ملیت، مسائل اجتماعی و مسائل انسانی. هر یک از این مبانی میتواند ملاک تعریف ادبیات خاصی به عنوان ادبیات متعهد گردد؛ اما اینکه کدام معیار به صحت و درستی نزدیکتر است، به تأمل نیاز دارد. به علاوه گاهی تناقضاتی در بیان معیارها پدید میآید که باید تکلیف آن روشن گردد. به هر حال تعریف ادبیات متعهد طی زمان شاهد تحول و دگرگونی نیز بوده است و تحت تأثیر تحولات اجتماعی، به سمت قبول معیارهای فراگیرتر و جهانیتر پیش رفته است.
یکی از نظریه های نقد ادبی معاصر، آشنایی زدایی defamiliariation می باشد و این روش به هر گونه تلاش هنری که رنگ رخوت و عادت را از هر دو سو تعامل ادبی می زداید و ادراک حسی و بازی با ذهن و هنر را بارور می کند، اطلاق می شود. صائب به عنوان نماینده سبکی که به تازه گویی و طرز نو و ابتکار شهرت دارد، یکی از نامبرداران تاریخ ادبیات فارسی در جهت آشنایی زدایی است. روش های...
انوری و گیوی (1374 ، ص 121) آورده اند که «گاهی اسم یا کلمه ای در جمله می آید که نه فاعل است نه مفعول یا متمم بلکه نسبت مبهمی رادر جمله روشن می کند که آن را تمیز می نامند». کلماتی که در جملات (1) زیر آنها خط کشیده شده است تمیز هستند: (1) این گونه افراد انسان دوست را مرد باید نامید . علی را همه بچه ها عقاب می نامند. در ایران باستان پهلوانی بود که را رستم می نامیدند. رستم پسری داشت که او را سهراب می گفتند. مسلمانان یکدیگر را برادر می شمارند. مرکز خوزستان را اهواز می خوانند. نکته مهم در این جملات آن است که حذف سازه تمیز باعث نادستوری شدن جمله می شود ...