مقاله حاضر تلاشی است در مسیر حل مسئله ارتباط قانونمندی جامعه و تاریخ با آزادی انسان. برخلاف دو نظریه جبرگرا و تاریخ نگر یا مخالفان قانون مندی حیات جمعی، این دو امر نه تنها هیچ گونه تعارضی با یکدیگر ندارند بلکه ارتباط دو سویه با هم دارند. به منظور اثبات این ادعا پس از بررسی مفاهیم تحقیق، مفهوم قانون مندی جامعه و تاریخ بررسی شده است، سپس نسبت آزادی با قانون مندی تاریخ،ذیل قوانین تکوینی و قواعد اجتماعی، مورد تحلیل قرار گرفته و تصویر دقیقی از رابطه فوق بیان شده است. در این نوشتار به محدودیت های اجتماعی در مسیر اعمال آزادی مانند خصلت مشروعیت اخلاقی، شی وارگی و درونی شدن اشاره شده است. علاوه بر آن به روش های اثرگذاری فرد بر جامعه و تاریخ نیز پرداخته شده که در این مورد به دو مسیر تغییر در «ایده آل ها و اهداف» و «کنش و پیامدهای آن» پرداخته شده است.
خبر دفن سیدالشهدا علیه السلام و یاران ایشان یک روز پس از شهادتشان، توسط قبیلة بنی اسد از ساکنان منطقة غاضریه، از طریق گزارش ابومخنف به منابع معتبر تاریخی شیعه و سنی راه یافته و منابع پسین از آن استقبال کرده اند. گذر زمان این خبر را با نوعی تحوّل و شهرتی متفاوت مواجه کرده است. قرن یازدهم نقطة عطف این تحولات و آغاز رویکرد کلامی و شروعِ فاصله گرفتن موضوع دفن امام علیه السلام از یک حادثة تاریخی به یک اصلِ اعتقادی است؛ اصلی که ریشه در برخی احادیث شیعی دارد و تجهیز هر امام توسط امام بعدی را لازم می شمارد. قرن سیزدهم لایه ای درون رویکرد کلامی شکل گرفت که به زودی رایج شد و جایگزین رویکردهای قبلی گردید. رویکرد جدید با تکیه بر آمدن امام سجاد علیه السلام برای تجهیز پدر، آثار عاشورایی را چنان تحت تأثیر قرار داد که بیشتر آنها تا زمان حاضر، ضمن پذیرش این رویکرد، آن را گسترش داده و در برابر رویکرد قبلی مقاومت کرده اند. مقالة حاضر با روش «توصیفی تحلیلی»، ضمن بیان سیر تاریخی اخبار و آرای گوناگون دربارة دفن شهدای کربلا و نیز تبیین چگونگی تغییر گزارش دفن امام علیه السلام از یک واقعة تاریخی به یک اصل کلامی درون مذهبی و پس از آن به خبری داستانی، به سه پرسشِ عاملان دفن، زمان دفن، و چگونگی دفن، بر اساس منابع شیعه و سنی پاسخ داده، خاستگاه رویکرد جدید را تبیین می نماید.
در این تحقیق سعی شده است مهم ترین جریان ها یا مکاتب معرفت شناسانه ای که از زمان پیدایشِ تاریخ مکتوب بر ضد تاریخ به پا خاسته اند، مورد بررسی قرار گیرد. این جریان های ضد تاریخی که به نام موسسان آن ها ارسطو، دکارت و کنت نامگذاری شده است، منجر به منازعاتی بین اصحاب تاریخ و اصحاب غیر تاریخ که بیشتر فلاسفه بوده اند، شده است. اصحاب تاریخ معتقد به علم بودن تاریخ به عنوان رشته ای علمی و معرفت شناختی بوده و هستند، در حالی که اصحاب غیر تاریخ بر این باور بوده اند که انسان نمی تواند از تاریخ به معرفت حقیقی و یقینی دست یابد. هر کدام از این علما یا فلاسفه ضد تاریخی بر اساس یک بینش یا گفتمانی که در ذهن داشته اند، این عقاید معرفت شناسانه و ضد تاریخی را مطرح می کرده اند؛ که در این تحقیق سعی می کنیم گفتمان ایشان را کالبد شکافی کنیم.