آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۸

چکیده

متن

دانش رجال از دانشهاى مقدماتى اجتهاد است.مجتهد براى رسیدن به سنت و سیره درست، سند حدیث را بررسى مى‏کند و درباره درستى و نادرستى حدیثى که به آن استناد مى‏جوید نظر مى‏دهد.اختلاف فتوا در جاهایى به دیدگاه رجال فتوا دهنده برگشت دارد.بسا،حدیثى از نظر دانشمندى با ارزش و در خور استناد باشد و از آن حکمى استنباط شود و همان حدیث از دیدگاه دانشورى دیگر غیر در خور استناد.با یک مبناى رجالى،بسیارى از احادیث معتبر بنماید و با مبنائى دیگر،غیر معتبر.در مثل کسانى که بر این باورند تمام رجال کامل الزیارات ان قولویه،استوان و در خور اعتمادند،بسیارى از روایات نزد آنها با ارزش و در خور اعتماد خواهد بود و این جاست که دیدگاههاى رجالى اهمیت خود را نشان مى‏دهد و مجتهدى شاید پاره‏اى از دیدگاههاى پیشینیان را بپذیرد و یا خود به دیدگاه جدیدى برسد.
درباره دانش رجال،ما نیازمند پژوهشهاى بیش‏ترى هستیم، تا گونه گونیها،اختلافها و نابسامانیهاى بسیارى که درباره اسناد روایات است،سامان دهیم و ناشناخته را کشف کنیم و پراکندگیها را به یگانگى دگر سازیم و نقطه اشتراکها را از یکدیگر باز شناسیم.
در دانش رجال،سه کار باید انجام گیرد:شناخت سلسله و طبقه راوى،آگاهى از شرح حال و زندگانى و رخدادهاى زمان وى،آگاهى از جرح و تعدیل و اظهار نظرى که علماى پیشین درباره راوى و یا سند روایتى داشته‏اند.
طبقه‏شناسى به ما کمک مى‏کند حدیث را از مرسل،باز شناسیم و ترجمه و شرح حال ما را در شناخت راوى یارى مى‏رساند،همان گونه که دیدگاه پیشینیان و کارشناسان مى‏تواند ما را در اعتماد به راوى کمک کند.
فقیهان به گونه معمول،براى بررسى سند و طبقه از دیدگاههاى پیشینیان بهره مى‏برند؛اما کارهایى که انجام گرفته در خور نیستند. در زمینه طبقات رجال،از کتاب رجال شیخ طوسى که بگذریم ،اردبیلى در«جامع الرواة»، آیت اللّه خوئى در«معجم رجال الحدیث»و جابلقى در «طرائف المقال»به گونه‏اى به بررسى این موضوع پرداخته‏اند؛ام+ا کامل به نظر نمى‏رسد ؛زیرا بیش‏ترین توجه به کتابهاى چهار گانه روایى اصلى شیعه بوده و طبقه شمارى از راویان را باز شناسانده‏اند. آیت اللّه بروجردى در کتاب خویش، گرچه به بررسى کتابهایى جز کتابهاى چهار گانه نیز، پرداخته،اما به یک بررسى فراگیر، همه سویه و هماهنگ در این مسأله دست نزده و هنوز جاى پژوهش و کندو کاو، باقى است.
ما مى‏توانیم براى شناخت بیش‏تر رجال حدیث شیعه و بازشناسى طبقه آنها از کتابهاى تاریخى و حتى رجال اهل سنت بهره بریم.درست است که دیدگاههاى علماى اهل سنت براى ما در خور پذیرش نیستند؛اما شرح و روشنگرى آنان درباره راویان در خور استفاده است.
بهره ورى از تاریخ‏
دانش رجال و شرح حال نگارى را دو دانش جداى از هم دانسته‏اند که به گونه‏اى با هم هماهنگى دارند.در شرح حال دانشوران از یکدیگر جدا مى‏شوند و در سخن از راویان حدیث این دو،یک هدف را پى مى‏گیرند.
شرح حال نگارى بخشى از دانش تاریخ است و در رجال به آن نیاز داریم. با استفاده از تاریخ مى‏توانیم سند روایات و حتى در جاهایى محتواى آنها را ارزیابى کنیم. اگر در بررسى سند روایات به تاریخ مراجعه کنیم،چه بسا که انسانهاس ناشناخته شناخته شوند و پوشیدگیها و پیچیدگیها روایات نیز،زدوده شود.
شهید مطهرى، یکى از موفقیتهاى علمى آیت اللّه بروجردى را آگاهى وى از دانش رجال و شرح حال راوى و زمان و مکان و زندگى وى مى‏داند،ژ:
«گاه اتفاق مى‏افتاد حدیثى طرح مى‏شد و ابتداء یک معنى و مفهوم از آن به نظر مى‏رسید،ولى بعد معظم له تشریح مى‏کرد که این شخصى که این سؤال را از امام کرده،اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آن جا مردم، تابع فتواى فلان فقیه از فقهاى عامه بوده‏اند و فتواى آن فقیه این بوده است و چون آن شخص در آن محیط بود و آن فتوا در آن محیط شایع بوده....وقتى که این جهات را تشریح مى‏کرد و به اصطلاح روحیه راوى را تحلیل مى‏کرد،مى‏دیدیم که معنى و مفهوم سؤال و جواب عوض مى‏شود و شکل دیگر به خود مى‏گیرد.»1
این نشان مى‏دهد که بهره ورى از تاریخ و رخدادهاى زمان راوى و جاى زندگى وى،ما را در فهم و درک معناى حدیث یارى مى‏رساند و این امر براى مجتهد لازم است؛زیرا:
1.شاید کسى در برهه‏اى از زمان انسان شایسته‏اى باشد،اما بعد دچار مشکل شود و این درباره رجال حدیث کم نیست. کسانى در زمان حکومت امام على (ع)کارگزار و یا فرمانده لشکر بودند و به همین جهت از دیدگاه شمارى از رجال شناسان، استوان و مورد اعتماد شمرده شده‏اند؛ اما سپس به کژراهه رفته‏اند.طبیعى است که براى شناخت آنان باید به کتابهاى تاریخى مراجعه کرد.
2.مراجعه به تاریخ،مجتهد را در شناخت عقائد راوى، و موضع گیریهایى که وى درباره رخدادهاى تاریخى داشته، یارى مى‏رساند. و از احادیثى که نقل کرده مى‏توان شخصیت وى را ارزیابى کرد و حتى سفرهاى او را گمان بُرد و گرایشهاس عقیدتى وى را باز شناخت.
3.از آن جا که بسیارى از کتابهاى تاریخى مسندند،بهره‏مندى از سند این گونه اخبار ما را در شناخت بهتر راویان یارى مى‏رساند.در پیش پاره‏اى از کتابهاى رجالى به نام کتاب تاریخ نگاشته مى‏شد، مانند«تاریخ کبیر»نگاشته بخارى صاحب صحیح که در آن به روایت راویان و جرح و تعدیل آنان پرداخته است.در بین همروزگاران، علامه شوشترى در «قاموس الرجال»از کتابها تاریخى سود فراوان برده و پیروزیهایى نیز به دست آورده و پوشیدگیها و پیچیدگیهایى را زدوده است.
ما در این نوشتار، به شرح حال دو تن از راویان مى‏پردازیم و با استفاده از کتابهاى تاریخى،زندگى آنان را به گونه شفاف بیان مى‏کنیم و پوشیدگیها و پیچیدگیهاى پیرامون زندگى آنان را با کمک گرفتن از تاریخ، مى‏زداییم.
مصعب بن یزید انصارى‏
در کتابهاى روایى و رجالى،دو تن به نام مصعب بن یزید یاد شده است:
یکى یار و کارگزار امیرالمؤمنین(ع)و دیگرى که روایت‏گر از امام صادق(ع)باواسطه.گروهى این دو را یکى دانسته‏اند و شمارى گفته‏اند: چگونه مى‏شود کسى در شمار یاران حضرت امیر(ع)باشد و از امام صادق(ع)با واسطه روایت کند؟و اینان نتیجه گرفته‏اند:مصعب بن یزید، نام دو شخص بوده که یکى در دوران حضرت امیر(ع)مى‏زیسته و دیگرى در دوران امام صادق(ع).براى روشن شدن موضوع،اکنون به روایات مصعب و شرح حال شمارى از راویان از وى خواهیم پرداخت.
الف.مصعب بن یزید انصارى کارگزار امیرالمؤمنین(ع):از وى یک روایت درباره چگونگى گرد آورى خراج و جزیه نقل شده است.این روایت را شیخ صدوق در«من با یحضره القیه»در باب خراج و جزیه چنین نقل مى‏کند:
«مصعب بن یزید انصارى گوید:امیرالمؤمنین على بن ابى طالب(ع)،مرا بر چهار روستاى مدائن گمارد:بهقبا ذات،بَهر سیر،نهر جویر و نهر ملک و به من دستور داد:بر هر جریب زراعت انبوه،، یک در هم و نیم و بر هر جریب متوسط یک درهم و بر هر جریب زراعت تُنک 13 در هم خراج قرار دهم و بر هر جریب انگور و خرما ده درهم و بر باغهاى داراى نخل و درخت،ده درهم.
و دستور داد: هردرختى که از روستا دور است بر رهگذران و فرزندان راه قرار دهم و از آن خراج نگیرم.
و دستور داد:بر دهقانهاى اسب سوار که انگشتر طلا دارند،چهل و هشت درهم و بر میانه حالان و تاجران،بیست و چهار درهم و بر گروههاى پایین جامعه و فقیر،دوازده درهم قرار دهم.من تمام آنها را گرد آورده‏ام در یک سال به هیجده میلیون درهم رسید.»2
بخش نخست روایت، درباره دریافت خراج زمین و بخش پایانى آن،درباره دریافت جزیه،یا مالیات سرانه است. این سیره،مبناى کار حکمرانان پسین قرار گرفت و فقیهان برابر آن فتوا دادند.
این روایت را شیخ طوسى، در تهذیب در باب«خراج و عمارة الارضین»3و در استبصار در باب مقدار جزیه نقل کرده و به توجیه آن پرداخته است.4فقیهان در کتابهاى فقهى نیز،به این روایت توجه داشته‏اند،ولى استفاده تعى+نى از آن نکرده‏اند.
شیخ طوسى در مبسوز،پس از این که بیان مى‏کند:مقدار جزیه به اختیار امام(ع)است،مى‏نویسد:
«اصحاب ما روایت کرده‏اند،تمیرالمؤمنین(ع)مقدار جزیه بر ثروت مندان را چهل و هشت درهم و بر گروههاى میانى جامعه،بیست و چهار درهم و بر دیگران دوازده در هم قرار داد.»5
علامه در قواعد الاحکام در نخستین فرع از فرعهاى احکام جزیه، به این حدیث پرداخته است.6
شیخ مفید در مقنعه این حدیث را از یونس بن ابراهیم از یحیى بن اشعث کندى از مصعب بن یزید انصارى نقل مى‏کند.7
ابن ادریس در سرائر،8از مفید روایت کرده است.
شیخ ماجد شیبانى در رد+ى که بر رساله خراجیه اردبیلى نگاشته 9 به این روایت استناد مى‏جوید.
این روایت،در وسائل الشیع در باب«تقدیر جزیه»10آمده است.
در روض النضیر، شرح مسند زید بن على بن الحسین، روایت از مصعب بن یزید، نقل شده‏11و مقدار آن در کتابهاى اهل سنت معیار قرار گرفته، گرچه آن را به دیگرى نسبت داده‏اند.12
ب.مصعب بن یزید انصارى از معاصران امام صادق(ع):در اسناد روایات و کتابهاى رجالى،مصعب بن یزید یاد شده که با یک میانجى از امام صادق (ع)حدیث نقل کرده است.
1.ثقة الاسلام کلینى،در باب جیائ از کتاب«ایمان و کفر»اصول کافى از حسین بن محمد،از محمد بن احمد نهدى،از مصعب بن یزید،از عوام بن زبیر از امام صادق (ع)نقل مى‏کند:
«کسى که کم رو باشد علمش اندک و سست است.»13
2.شیخ صدوق،در خصال درباره یاران مهدى حدیثى از یعقوب بن یزید، از مصعب بن یزید،از عوام بن زبیر از امام صادق (ع)نقل کرده است.14
3.با توجه به روایت یعقوب بن یزید از مصعب، به نظر مى‏رسد که مصعب در باب«حالات ائمه(ع)فى السنّ»که در اصول کافى آمده همین مصعب بن یزید است که با دو میانجى از امام صادق روایت مى‏کند،با این سند:على بن محمد و دیگرى از سهل بن زیاد از یعقوب بن یزید از مصعب از مسعده از ابى بصیر از امام صادق(ع).15
4.نجاشى براى مصعب بن یزید انصارى کتابى یاد مى‏کند:محمد بن جعفر، احمد بن محمد بن سعید،محمد بن احمد قلانسى،على بن حسن طویل،از مصعب بن یزید، از کتاب وى.16
اگر ما آنچه را که نجاشى یاد کرد،با شخصى که در سه روایت پیشین آمده،یکى بدانیم،به این معنى خواهد بود که مصعب بن یزید انصارى از عوام بن زبیر و مسعده روایت مى‏کند و محمد بن احمد نهدى و یعقوب ین یزید و على بن حسن طویل از وى روایت مى‏کنند. با توجه به روایت صدوق در باب خراج و جزیه و آنچه نجاشى یاد کرده و سه روایتى که به آن اشاره شد،دیدگاههاى گوناگونى درباره مصعب بن یزید پدید آمده است:
1.برابر دیدگاه علامه حلّى، یک مصعب بن یزید بیش‏تر نداریم و آن،همانا کارگزار حضرت امیر(ع)است.17
2.آیت الل+ه خوئى در معجم رجال حدیث،عنوانى براى مصعب بن یزید انصارى،کارگزار امیرالمؤمنین(ع)قرار داده و سند شیخ صدوق را در مشیخه نقل و آن را سست شمرده و عنوانى مستقل براى آنچه در رجال نجاشى آمده قرار داده است.
وى،پس از نقل کلام عالمه حلى،بر وى خرده مى‏گیرد:مصعب بن یزید نام دو نفر است،واى او یک نفر پنداشته؛زیرا یکى کارگزار حضرت امیر(ع)و دیگرى کسى است که نجاشى از وى نام برده و نوشته:کتابى دارد که ابن عقده با دو میانجى از کتاب وى نقل کرده است.
حال،چگونه مى‏شود احمد بن محمد بن سعید،در گذشته در سال 333،از کارگزار امیرالمؤمنین(ع)با دو میانجى نقل کرده باشد؟افزون بر این،اگر او کارگزار امیرالمؤمنین (ع)بود،نجاشى او را در طبقه نخست یاد مى‏کرد.
و در پاره‏اى از روایات،مصعب بن یزید با یک میانجى از امام صادق(ع)نقل حدیث کرده که نشان مى‏دهد از زمان حضرت نیز،واپس‏تر بوده است،مانند روایت باب جیائ کافى که به آن اشارت رفت.18
3.ما مقانى،پس از نقل قول نجاشى و علامه در خلاصه و اشکال به آن و با اشاره به روایت صدوق در باب خراج و جزیه و دو روایتى که از کافى نقل کردیم،نتیجه مى‏گیرد:مصعب بن یزید، نام دو یا سه تن است:
*مصعب بن یزید انصار انصارى کارگزار امیرالمؤمنین (ع)که ثقه است.
*مصعب بن یزید انصارى که در رجال نجاشى آمده و ابن عقده،گفته است:«لیس بذاک».
*مصعب بن یزید، از مسعده و عوام بن زبیر روایت کرده که این دو،ناشناخته‏اند.19
ما مقانى در بررسى خود مى‏نویسد:
«با توجه به شهادت امیرالمؤمنین (ع)در سال 40 هجرى، باید کارگزار وى،حدود سى سال سن و در سال 10 هجرى متولد شده باشد و با توجه به درگذشت امام صادق (ع)در سال 148،باید سن مصعب، بیش از صد وسى سال باشد تا وى را از معاصران حضرت دانست و این بر خلاف عادت است.»20
نقد و بررسى دیدگاهها
از آن جا که على بن حسن طویل روایتى از صفوان بن یحیى دارد21 و صفوان،با یک میانجى از امام صادق(ع)روایت کرده و از اصحاب موسى بن جعفر و امام رضا(ع)است،22 مى‏توان گفت: مصعب بن یزید که در رجال نجاشى یاد شده،با کسى که در روایات آمده یک شخص است.در نتیجه، دو دیدگاه بیش‏تر نخواهد بود:دیدگاه علامه و دیدگاه آیت اللّه خوئى و دیگران که در خور نقد و بررسى است.اطلاعات ما دربارهة مصعب بن یزید انصارى اندک است؛از این روى،براى روشن شدن شرح حال و زمان زندگانى وى،مى‏توانیم از راه شناخت راویان از او، به نتیجه درست برسیم. مصعب بن یزید روایتى از امام صادق(ع)نقل نکرده و احادیث او با یک یا دو میانجى از حضرت نقل گردیده است.این میانجى در روایات،امکان دارد به معناى درک نکردن دوران امامت امام صادق (ع)باشد و امکان دارد به معناى شرفیاب نشدن به محضر حضرت باشد،چون از مدینه دور بوده و در شهرهاى دیگر زندگانى مى‏کرده است.در هر صورت، مى‏توان نتیجه گرفت که دوران زندگانى وى،در سالهاى 140 به بعد بوده است. در واقع، معاصر با امام صادق (م: 148)بوده، ام+ا محضر حضرت را درک نکرده و روایت کتاب وى،توسط على بن حسن طویل،نشانه همین مطلب است که دست کم در دوران پس از زندگانى امام صادق (ع)کتاب خود را نگاشته است.
ما همین شیوه بررسى را در روایتى که از مصعب، به عنوان کارگزار امیرالمؤمنین (ع)نقل شده به کار مى‏بریم،تا دریابیم کس یا کسانى که از مصعب آن حدیث را نقل کرده‏اند،در چه زمانى زندگى مى‏کردند،آیا آنان همروزگار امام صادق(ع)بودند؟و با پیش از حضرت زندگى مى‏کرده‏اند و یا پس از ایشان.
سند روایت مصعب درباره جزیه‏
شیخ صدوق،در مشیخه فقیه سند خود را به روایت مصعب این گونه بیان مى‏کند:
«و آنچه در آن از مصعب بن یزید انصارى کارگزار امیرالمؤمنین(ع)است،آن را از پدرم و محمد بن حسن،رضى اللّه عنهما،از سعد بن عبداللّه از احمد بن محمد بن عیسى،از على بن حکم،از ابراهیم بن عمران شیبانى، از یونس بن ابراهیم،از یحیى بن لبى الاشعث کندى،از مصعب بن یزید انصارى....نقل کرده‏ام.»23
از ظاهر سخن شیخ صدوق بر مى‏آید که وى، از مصعب،روایت بسیار نقل کرده است،اما در فقیه، بیش از یک روایت از وى،وجود ندارد.24 شاید پاره‏اى از روایات که شیخ صدوق، سند آنها را بر داشته است،از کتاب وى باشد.شیخ طوسى که همین روایت را نقل کرده،به جاى یحیى بن ابى الاشعث،یحیى بن اشعث آورده است.25
آقاى على اکبر غفارى، به دلیل آنچه در رجال نجاشى آمده،مصعب را نام دو تن از راویان دانسته است و درباره سند صدوق مى‏نویسد:
«از ظاهر بر مى‏آید،رجال سند صدوق، از عامه‏اند و نام آنان را در کتابهاى رجالى عامه ندیدم.»26
رجال این حدیث را از عامه دانستن با تعبیرى که شیخ در مبسوط داشت،هماهنگى ندارد؛زیرا ایشان نوشت:
«روى اصحابنا.»27
بنابراین،راوى از مصعب، یحیى بن ابى الاشعث کندى است.اکنون باید دید یحیى کندى کیست و در چه زمانى زندگانى مى‏کرده است. ما براى رسیدن به این هدف، مى‏توانیم از دیدگاه رجال شناسان بهره ببریم و یا با بررسى روایات وى،به نتیجه شایسته دست یابیم.
شیخ طوسى، در کتاب رجال خود،یحیى را از اصحاب امام صادق دانسته و با عنوان:«یحیى بن ابى الاشعث الکندى البصرى اسند عنه»28از وى یاد مى‏کند.بنابراین،زمانى که راوى از مصعب از اصحاب امام صادق(ع)روایت کند،خود مصعب نیز،از معاصران حضرت و یاران امام باقر (ع)خواهد بود.
در تاریخ طبرى،در دو مورد محمد بن اسحاق بن یسار(م:150 یا 154)صاحب سیره از یحیى بن ابى الاشعث کندى،حدیثى مربوط به ایمان على(ع)نقل کرده است.
1.«محمد بن اسحق گوید:یحیى بن ابى الاشعث کندى از مردم کوفه،از اسماعیل بن ایاس بن عنیف،از پدرش از جدش که:در آغاز بعثت،على(ع)نخستین کسى بود که به پیامبر (ص)ایمان آورد.»
2.حدیث دوم با همین سند و به همین معنى و محتوا، ولى نقل مى‏کند:در جاى دیگر از کتابم یحیى بن اشعث است.29
ابن ابى الحدید در حدیثى به نقل از استیعاب،همین سند و حدیث راآورده است 30. با توجه به این که مرگ محمد بن اسحاق را در سال 150 تا 154 یاد کرده‏اند و او سفرهاى علمى خود را به مصر،در سال 115 آغاز کرده و بعد به کوفه رفته 31، به احتمال قوى بین سالهاى 133 تا 140 ابن اسحاق در کوفه از یحیى بن ابى الاشعث حدیث شنیده که همزمان با دوران امامت امام صادق(ع)است.
یحیى نیز،از مصعب حدیث شنیده و دور نیست که مصعب ساکن و مقیم کوفه بوده است.
گرچه شیخ طوسى،یحیى را بصرى معرفى کرده ؛ اما ابن اسحاق او را مقیم کوفه دانسته و بخارى در تاریخ الکبیر، به این مطلب اشاره دارد و مى‏نویسد:
«یحیى بن ابى الاسعث،از اسماعیل بن ایاس بن عفیف حدیص شنیده و ابن اسحاق گفته:یحیى براى من حدیث نقل کرده و او اهل گوفه است.»32
بنابراین،مى‏توان گفت:کسى که به عنوان کارگزار امیرالمؤمنین (ع)معرفى شده همان کسى است که با یک واسطه از امام صادق(ع)روایت نقل مى‏کند و نجاشى کتاب وى را به نقل از على بن حسن طویل،نام مى‏برد؛زیرا یحیى ابن الاشعث،معاصر امام صادق (ع) بووده و در کوفه زندگى کرده است و على بن حسن طویل با دو واسطه از امام صادق(ع) روایت دارد.33 پس دیدگاه دوم،نادرست است.
با توجه به آنچه ذکر شد گر چه دیدگاه دوم و سوم نادرست به نظر مى‏رسند،اما باز اشکال باقى است و پذیرش دیدگاه نخست مشکل است؛زیرا دور است که کارگزار امیرالمؤمنین از اصحاب امام صادق (ع) باشد.البته این دورى،ناسازگار با عقل نیست؛زیرا شاید مصعب اط کسانى بوده که عمر دراز کرده و ما اطلاعى نداشته باشیم و شاید سند صدوق، ناتمام باشد و در واقع روایت افتادگى سندى داشته باشد.
نگارنده پس از بررسیهاى بسیار،به این نتیجه رسیده‏ام که مصهب بن یزید انصارى کارگزار آن حضرت امیر المؤمنین (ع) نیست،بلکه کارگزار آن حضرت پدر مصعب،ابو زید یزید انصارى است.
شاهد بر این مطلب، همین روایت«من لا یحضره الفقیه»را بلاذرى در فتوح البلدان نقل کرده و کارگزار حضرت را پدر وى مى‏داند.سند بلاذرى چنین است:
«و حدیثى الولید بن صالح قال:
حدثنا یونس بن ارقم المالکى قال حدثنى یحیى بن ابى الاشعث الکندى عن مصعب بن یزید ابى زید الانصارى عن ابیه قال:بعثنى على بن ابى طالب ما سقى للفرات فذکر رساتیق و قرى فسمى نهرا الملک و کوئى، و بهر سیر و الرومقان و نهر جوبر، و نهر در قبط و البهقباذات... .»34
براى اطمینان از درستى این سند،به چاپ تصحیح شده دیگر فتوح البلدان مراجعه کردم در آن جا نیز،پس از نام مصعب«عن ابیه»یاد شده بود.
بنابراین،پدر مصعب به نام یزید ابو زید انصارى(یا یزید از قبیله انصار)کارگزار حضرت بوده که در مسند صدوق و شیخ طوسى و روض النضیر افتاده است.
از این روى،دیدگاه چهارم و درستى درباره مصعب بن یزید پدیده مى‏آید که مى‏توان آن را هماهنگ به اسناد روایات دانست.
و دور نیست که روایت کامل الزیارات که ابراهیم بن موسى انصارى از مصعب از جابر از محمد بن على (ع) از قول پیامبر درباره تمام حسین(ع)نقل مى‏کند:«امت پیامبر او را به شهادت خواهند رساند.»35 از همین مصعب بن یزید انصارى باشد.
در یان که کارگزار امیرالمؤمنین (ع)به نام یزید و با کنیه ابو زید انصارى کیست؟نگارنده به نتیجه روشنى نرسیده ام+ا چند احتمال وجود دارد:
1.منظور یزید بن شراحیل انصارى باشد که او کاتب امیرالمؤمنین (ع)معرفى کرده اند36؛ زیرا کاتبها به گردآورى و ثبت خراج نیز مى‏پرداختند. وى ساکن کوفه بوده و در آن شهر، به حدیث غدیر خم گواهى داده است.37متأسفانه اطلاع از کنیه وى نداریم.
2.قاضى نعمان مصرى در شرح الاخبار، آن گاه که یاران امیر المؤمنین(ع)را از انصار در جنگ صفین یاد مى‏کند از«ابو زید بن قیس»نام مى‏برد38 که ضاید کارگزار حضرت بوده باشد اما متأسفانه آگاهى از نام وى نداریم.
3.شاید منظور، یزید بن ثابت بن قیس بن خطیم ظفرى انصارى باشد که در واقع حرّه کشته شد39.گرچه درباره یزید،اطلاعى از کارگزارى او براى امیرالمؤمنین (ع) نداریم،اما درباره پدرش ثابت گفته‏اند:على (ع) او را بر مدائى گمارد.40 و شاید یزید بن قیس، همراه پدر این مهم را انجام داده باشد.
شیخ طوسى، افزون بر یزید بن قیس ارحبى، از یزید بن قیس دیگرى نام مى‏برد و او را اصحاب امام على (ع) مى‏شمارد.41
به هر حال، آنچه از مجموع بحث نتیجه‏گیرى مى‏شود این است:
1.مصعب بن یزید انصارى،از یاران و همروزگاران امام صادق (ع) بوده است و داراى کتاب.
2.راوى اصلى و کارگزار امیرالمؤمنین (ع)،پدر مصعب، به نام یزید ابو زید انصارى بوده و براى ما ناشناخته است. بنابراین پرونده بحث هنوز باز است.
________________________________________
پى نوشتها:
1.«بحثى درباره مرجعیت و روحانیت»،مقاله:
«مزایا و خدمات آیت اللّه بروجردى»،
شرکت سهامى انتشار.
2.«من لا یحضره الفقیه»،شیخ صدوق،تحقیق
على اکبر غفارى،ج 2/48،49،انتشارات‏
اسلامى،وابسته به جامعه مدرسین.
3.«تهذیب الاحکام»،شیخ طوسى ج 2/120،
ح 343،در التعارف،بیروت.
4.«الاستبصار»،شیخ طوسى ج 2/53،
دارالتعارف.
5.«المبسوط»،شیخ طوسى،ج 2/38،
مرتضوى،تهران.
6.«قواعد الاحکام»،علامه،ج 1/511،
انتشارات اسلامى؛«جامع المقاصد»،
محقق کرکى،ج 3/453،تحقیق و
نشر مؤسسة آل البیت،قم.
7.«المقنعة»، شیخ مفید/275،انتشارات‏
اسلامى،وابسته به جامعه مدرسین،قم.
8.«السرائر»،ابن ادریس،ج 1/481،
انتشارات اسلامى،قم.
9.«هفده رساله»،از مجموعه تألیفات محقق‏
اردبیلى،ج 4/37،چاپ کنگره اردبیلى.
10.«وسائل الشیعه»،شیخ حر عاملى،ج 11 / 113،دار احیائ التراث العربى، بیروت.
11.«موسوعة فقه على بن ابى طالب»،دکتر محمد رو+اس قلعه جى / 243،به نقل از «الروض النضیر»،حسین بن احمد سیاغى صنعانى، ج 2 / 631،چاپ مصر.
12.«المغنى»،ابن قدامه،ج 9 / 267،دار الفکر، بیروت.
13.«اصول کافى»،کلینى،ج 2 / 106،دارالکتب الاسلامیة، تهران.
14.«الخصال»،شیخ صدوق،تحقیق على اکبر غفارى / 424،انتشارات اسلامى، قم.
15.«اصول کافى»ج 1 / 383.
16.«رجال النجاشى»،تحقیق محمد جواد نائینى،ج 2 / 370، شماره 1123.
17.«معجم رجال الحدیث»،سید ابوالقاسم خوئى،ج 18 / 173، 174.
18.همان مدرک،ج 18 / 173، 174.
19.«تنقیح المقال»،مامقانى،ج 3 / 219.
20.همان مدرک.
21.«معجم رجال الحدیث»،ج 11 / 350.
22.همان مدرک،ج 9 / 123 و 133.
23.«من لا یحضره الفقیه»، ج 4 / 480.
24.«معجم رجال الحدیث»، ج 18 / 174.
25.«الاستبصار»، ج 2 / 53.
26.«من لا یحضره الفقیه»، ج 4 / 480.
27.«المبسوط»، ج 2 / 38.
28.«رجال الطوسى»334/،رضى، قم.
29.«تاریخ الامم و الملوک»،جریر طبرى،ج 2 / 56،57،انتشارات اعلمى بیروت و ج 2 / 311،312،چاپ مصر.
30.«شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید»،ج 4 / 111،دار احیائ التراث العربى.
31.«تاریخ التراث العربى»،التدوین التاریخى فؤاد سزگین، ج 2 / 87،88، ابن اسحاق در مدینه در سال 85 متولد شد و در سال 115 به اسکندیه مصر رفت و در سال 132 به مدینه بر گشت و سپس به جزیره، کوفه و رى مسافرت کرد و در سال 146 به بغداد رفت و در همان جا در گذشت.
32.«تاریخ الکبیر»،بخارى، ج 8 / 261، شماره 2926،دار احیاء التراث العربى.
33.«الاستبصار»،ج 2 / 27، ح 76.
34.«فتوح البلدان»،بلاذرى،تعلیق،رضوان محمد رضوان / 270،دار الکتاب العلمیة،بیروت؛«الخراج و صناعة الکتابة»، قدامة بن جعفر / 368،در این کتاب نیز مصعب بن زید انصارى از پدرش نقل کرده است.
35.«کامل الزیارات»،محمد بن قولویه / 71 باب 22 حدیث 7؛«معجم رجال الحدیث»،ج 18 / 171.
36.«مناقب»،خوارزمى / 265،انتشارات اسلامى، قم.
37.«الغدیر»،علامه امینى،ج 2 / 38،دار احیائ التراث العربى،بیروت.
38.«شرح الاخبار»،ج 2 / 31،انتشارات اسلامى، قم.
39.«اسد الغابة»،ابن اثیر، ج 1 / 275، چاپ مصر.
40.«سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین»،على اکبر ذاکرى،ج / 276 1، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم.
41.«رجال الطوسى»/ 62.

تبلیغات