در دوران تجدد، یأس و بی معنایی بر روح و جان انسان مدرن، بیش از هرزمانی تأثیر گذاشته و باعث شد تا ارزش های اخلاقی که بشر همیشه به آن به چشم ارزش های متعالی نگاه می کرد، بی ارزش شده و معنای خود را از دست بدهند. بنابراین رفته رفته بررسی و تبیین ضرورت انکارناپذیر نقش و اهمیت معنا در زندگی، اهمیت دوچندان یافت و اندیشمندان را بر آن داشت تا به آن عطف نظر نمایند. در این میان، فیلسوفان اگزیستانسیالیست به واسطه ماهیت مسأله، به آن توجه بیشتری کردند. در این پژوهش تلاش شده است تا به روش توصیفی و تطبیقی، ضمن بررسی نسبت بین هنر و ادبیات با فلسفه اگزیستانسیالیسم، به مهم ترین مسئله زیستی بشر امروز، از طریق نقش هنر در معنابخشی به زندگی، پاسخ داده شود. رویکردی که در آن ادبیات می تواند همچون راهنمایی برای ساختن ارزش های نو و متعاقب آن ساختن معنا، عمل کند. در نتیجه خواهیم دید که از منظر سارتر، نثر و از منظر هایدگر، شعر، نقش انکارناپذیری در معنابخشی به زندگی ایفا می کنند؛ چراکه ادبیات می تواند با منش آشکارکنندگیِ خود، جهان را بر انسان ها آشکار کند و از این منظر بین هنر و التزام ارتباط تنگاتنگی برقرار است که در زمینه ارتباط بین اثر هنری و هنرمند آغاز شده و در نهایت با معنابخشی به مخاطب به تکامل می رسد.اهداف پژوهش:بررسی نقش هنر و ادبیات در معنا بخشیدن به زندگی انسان معاصر.آشکارسازی نسبت میان هنر و ادبیات با اخلاق.سؤالات پژوهش:چه رابطه ای میان ادبیات و اخلاق وجود دارد؟هنر و زیبایی چگونه می تواند در معناداری مؤثر باشد؟
"Art, language and the meaning of life"A comparative study of existentialist thoughts of Sartre and Heidegger in relation to literature and art