تقریری تازه از نقد داماسکیوس بر مبدأ متعالیِ نوافلاطونی (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
مهمترین مشخصه تفکر نوافلاطونی در نظر گرفتن مبدئی فوق عقل و ورای وجود است؛ مبدئی که مطلقاً ناگفتنی است و هیچ عنوانی شایستهاش نیست و تنها به طریق سلب میتوان راجع به آن سخن گفت؛ اما چنین مبدأ متعالیای، که ابتکار افلوطین به حساب میآید، در میان دیگر نوافلاطونیان بدون نقض و ابرام باقی نماند. مفصلترین نقدی که به این نظریه از سوی یک نوافلاطونی به دستمان رسیده بخش نخست از کتاب درباره مبادی نخستینِ داماسکیوس است. او که آخرین رئیس آکادمی آتن بود در این متن استدلال میکند که واحد افلوطینی اگر بناست مبدأ نخستین باشد نمیتواند متعالی از وجود دانسته شود و اگر بناست متعالی از وجود فرض شود نمیتواند در عین حال مبدأ و آرخه باشد. میان مبدئیت و تعالی ناسازگاری وجود دارد و از این رو واحد نوافلاطونی که مبدأ نخستین است باید موجود دانسته شود، نه متعالی از وجود. از قضا این ادعا، یعنی موجودیت مبدأ نخستین که اساس استدلال داماسکیوس است، از سوی پژوهشگران مورد توجه واقع نشده است و ایشان به دنبال تقریرهای دیگری برای سخن داماسکیوس گشتهاند. با شواهد متنی استدلال کردهایم که میتوان این مدعا را به داماسکیوس نسبت داد و همین را مبنای اعتقاد او به امری مطلقاً متعالی و غیر از واحد دانست، امری که درباره آن هیچ نمیتوان گفت و اندیشید و تنها سکوت در موردش رواست.A New Formulation for Damascius' Critique on the Neoplatonic Transcendent Principle
Perhaps assuming a principle which is beyond reason and being is the most characteristic of the Neoplatonic thought. This principle is absolutely ineffable and no epithet deserves it. We can talk about it merely by negation. But such a transcendent principle, which Plotinus introduced it to the platonic philosophy, did not remain without any critique among Neoplatonists. The most elaborated critique by a Neoplatonist is that of Damascius in the first part of his Problems and Solutions. He argues that the One, being an arche, cannot be transcendent, and being transcendent, refuses to be an arche. So, there is an inconsistency between being an arche and being transcendent. Therefore, the Neoplatonic One, which is the first principle, is not beyond being, rather it is a being. However, this claim, which is the corner stone of Damascius’ argument, has been neglected by the writers on the topic, and they have sought other formulations for his argument. Based on Damascius’ texts, we have argued that we can ascribe such a claim to Damascius, and further, regard it as the foundation of his belief in an absolutely transcendent beyond the One, which is completely ineffable and about which only silence is due.