در سنّت متصوفه، سلوک در وادی طریقت نیازمند پیری است که بایست راهنمای سالک در کشف و ادراک معرفت عرفانی و تجربه حقیقت باشد. بسیاری از کتاب هایی که ناظر بر آداب سیروسلوک اند، بر ضرورت حضور پیر طریقت و التزام سالک به پیروی از او تأکید کرده اند. در این راهبری، گفتمانی میان مرید و مراد شکل می گیرد؛ گفتمانی که در آن پیر، با طرح نظم و انضباطی که مرید را موظف و مقید به انجام آن می داند (آداب طریقت)، سعی در هدایت مرید دارد. هدف این مقاله این است که در کنار بازخوانی رابطه مرید و مراد با کاربست نظریه گفتمان قدرت میشل فوکو، جنبه های «انقیاد» و «استحاله سالک» از «فاعل شناسا و آزاد» به «سوژه تابع و مقید» در فرهنگ متصوفه را ارزیابی کند. این مقاله از روش تحلیل گفتمان بهره می گیرد. پیامد این گفتمان اقتدارگرا و وجود «سوژه های مقید» را می توان در عدم گسترش فرهنگ چند صدایی، عدم پویایی سنّت متصوفه، ولی پرستی، و شکل گیری مجموعه آیینی «آداب زیارت مزار مشایخ» ملاحظه کرد.