مبانی آموزه تربیت سقراطی- افلاطونی در محاوره پروتاگوراس (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
در این نوشته می کوشیم مبانی آموزه تربیتِ سقراطی-افلاطونی را در محاوره پروتاگوراس بررسی کنیم. این محاوره، سقراط و پروتاگوراس را در آتن قرن پنجم پ. م. در حال بررسی و نقد آراء تربیتی رایج، به تصویر می کشد. چالش فکری آن دو با پی بردن به وجود نوعی تعارض میان آراء خویش، به نوعی بازنگری فکری و همگرائی فکری نسبی نیز روی می نهد. این همگرائی، درواقع موضعی است که افلاطون به عنوان نویسنده محاوره در برهه ای از دوره اولیه تفکر خویش به آن دست می یابد. نشانه همگرائی نسبی در پایان محاوره، عبارت است از این جمع بندیِ سقراط که اگر فضیلت معرفت باشد، آنگاه آموختنی است ؛ افلاطون همین ادّعا را بعداً با اندکی توضیح و به صورت مشروط در محاوره منون نیز می آورد. گفتنی است که در بررسی مباحث محاوره پروتاگوراس ، از چشم اندازی بهره می بریم که از پرسش آغازین و آموزه یادآوری در محاوره منون برگرفته شده است. اگر آموزه یادآوری را بر موضوعِ تربیت اطلاق کنیم؛ خواهد دید که به طور کلّی، امکانِ تربیت بر وجود استعداد طبیعی و تمرین، وابسته است. توجه به فضیلت نیز، محتوای ارزشی تربیت را مشخص می سازد. مرور مبانی معرفت شناختی و وجودشناختی در گفت وگوی سقراط و پروتاگوراس، کمک می کند تا تأثیر این دو نفر در شکل گیری تدریجی تربیتِ سقراطی-افلاطونی را نیز بهتر بفهمیم. پس از بیان مسأله و چشم انداز، بیشتر می کوشیم به بررسی و تحلیل مبانی زیر بپردازیم: جدائی معرفت و جهل؛ جدا نبودن مقام نظر از عمل؛ فضیلت به عنوان ویژگی واقعی و مؤثر در بروز رفتارها؛ وحدت فضیلت و معرفت همراه با انکار ضعفِ اراده؛ اجزاء فضیلت؛ امکان آموختن به معنی یادآوری؛ آموختنی بودن فضیلت به شرط معرفت بودن؛ مباحث منطقی مانند تناقض، تضاد، نسبت تساوی؛ توجه اجمالی به نفس و سعادت آن؛ فروکاستن خیر و شرّ به لذت و درد؛ لزوم استعدادهای متفاوت و تمرین برای تربیت.Principles of the Socratic-Platonic Theory of Education in Protagoras
The present essay is a study and an analysis of important theoretical principles that we might find in Protagoras . Subject of this dialogue are moral virtues: their unity/plurality and teachebility or unteachebility. Virtues generally are wisdom, justice, piety, temperance and courage. Reading Protagoras and studying its parts with some points taken from other dialogue Meno , can light on the former; because Meno ’s theory of anamnesis (teaching or knowledge is recollection) as a perspective describes the meaning of to teach or teaching ( Meno , 79-80). Protagoras wanting this meaning and only takes teaching as a transition of arts and virtues from the elder to the young. Our disscution of Socrates and Protagoras's ideas on education is not only based on their differences and contrarieties but also on their similarities and intractions: coversations that are going between the philosopher and the sophist depict a relative convergence of their opinions on the education of the young. Symbol of the mentioned convergence is the principal view that emerges at the end of Protagoras ; Socrates suppose and say we (I and Protagoras) must revise our opinions until arrive at a consequence on the teachebility or unteachebility of the virtues: if virtue is knowledge (wisdom), then it is teachable. ( Protagoras , 361a-c). This result is at the same time repeated in Meno (87) and is one of theoretical principles.