«داد» (عدالت) ازجمله مفاهیم انتزاعی است که در دنیای خارج از ذهن صورت ملموسی ندارد و اندیشمندان در طول تاریخ از دیدگاه های گوناگون به آن پرداخته اند. فردوسی به داد و دادورزی توجهی ویژه داشته و از آن به منزله یکی از صفات برجسته و ضروری پادشاهان یاد کرده است. از دیدگاه زبان شناسان شناختی، ذهن انسان با استفاده از سازوکار استعاره، مفاهیم انتزاعی (حوزه مقصد) را ازطریق مفاهیم عینی (حوزه مبدأ) درک می کند. برای یک مفهوم انتزاعی ممکن است چندین حوزه مبدأ مختلف به کار گرفته شود. تجارب جسمانی، محیط فیزیکی، محیط اجتماعی و فرهنگی و پیشینه شخصی و اجتماعی از عوامل دخیل در تنوع استعاره ها هستند. در این پژوهش تلاش شده است تا دیدگاه فردوسی درباره داد با بررسی استعاره های مفهومی به کاررفته در شش داستان شاهنامه معرفی و عوامل مؤثر در تنوع حوزه های مبدأ با تحلیل رابطه استعاره و انواع بافت شناسایی شود. مطابق نتایج حاصل از پژوهش، پادشاه داد را، که به مثابه شیئی ارزشمند و ثروتی ناتمام است، در بین مردم و جهان می گستراند. دادورزی سبب آراستگی و روشنایی پادشاهی و کشور می شود و نگهبانی است که قلمرو حکومت را ایمن نگه می دارد و نیز به مثابه آبی است که آبادانی و تازگی جهان و شادی مردم به آن وابسته است.