آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

در این نوشتار بر آن شدیم تا از اندیشه، انگیزه، بینش، گرایش و جنبش عرفانى استاد مطهرى و قرآن‏شناسى و قرآن‏پژوهى آن استاد متفکر با تبیین روش تفسیرى استاد و رویکرد و رهیافت عرفانى او به قرآن و معارف قرآن و معارف قرآنى، مطالبى را فرا روى اهل فکر و پژوهش قرار دهیم، تا حداقل چند نکته تبیین گردد: الف) قرآن منبع زلال، غنى و قویم عرفان اصیل، کارآمد، کمال‏زا، تعهدآفرین و حرارت‏زا و مسؤولیت‏بخش است. ب) معرفت عرفانى قرآن و سلوک معنوى و باطنى قرآن از سنخ و هویت و سرشتى ویژه و در عین حال جامع، جاودان و جهانى است که با فطرت همه آدمیان همگرایى و سازگارى داشته بلکه جز آن نیست. ج) از دیدگاه استاد مطهرى بایسته و شایسته است با عنایت به مقتضیات زمان، شرایط فرهنگى ـ ایدئولوژیکى خاص به دوباره نگرى و بازشناسى عرفان و آسیب‏شناسى و آسیب درمانى عرفان و تفکر و رفتار عرفانى بپردازیم تا عرفان ناب یا سلوک محمّدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و عرفان علوى حاصل گردد و عرفان و عارفان در تأسیس و توسعه جامعه نورانى و عدالت محور و مدینه فاضله اسلامى نقش برجسته ایفا نمایند و...

متن

شاید در ابتداى امر این پرسش خودنمایى کند که استاد مطهرى با قرآن پژوهى و تفسیر قرآن چه نسبتى دارد؟ به خصوص هنگامى که به آثار گفتارى و نوشتارى استاد شهید نیم‏نگاهى افکنده شود تنها به مجموعه‏اى تحت عنوان «آشنایى با قرآن» برخورد مى‏کنیم که اولاً تمام قرآن را تفسیر نکردند. ثانیا تفسیر تخصصى از قرآن ارائه ننموده‏اند؛ بلکه سلسله مباحث عمومى تفسیر از برخى سور قرآنى است. از این رو وقتى با استاد از افق حکمت و فلسفه و مباحث کلامى و فلسفه تاریخى و اجتماعى مى‏نگریم مسأله و یا حتى شبهه بیشتر خودنمایى مى‏کند که، چه نسبتى بین استاد مطهرى و تفسیر قرآن وجود دارد آنهم با رهیافتى عرفانى؟! لکن باید به این نکته محورى توجه نمود که مدار حرکت فکرى و سلوک معرفتى استاد شهید و منبع اولى، مستقل، اصیل و تمام ناشدنى و با طراوات بینش‏ها و گرایش‏هاى آن متفکر شهید همانا قرآن کریم بوده‏اند و اساسا پایگاه و قرارگاه دائمى و مطمئن آفاق اندیشه‏اى استاد قرآن کریم به شمار مى‏رفت. به خصوص اگر به گونه‏شناسى آثار و اثمار قرآنى استاد مطهرى بپردازیم با آثار تخصصى، کلامى، فلسفى، فقهى و اجتماعى ـ سیاسى استاد در طرح مباحث و مسائل قرآنى مواجه خواهیم شد. یعنى به صورت موضوع تخصصى و مستقل، سلسله مباحث تفسیرى و قرآن پژوهانه استاد شهید و رهیافت‏هاى حکمى ـ کلامى، اخلاقى ـ عرفانى و سیاسى و اجتماعى در حوزه معرفت قرآنى وى را بوضوح مى‏یابیم و این حداقل مبیّنِ چند نکته مهم و محورى است:
الف) قرآن‏شناس، قرآن پژوه و مفسّر قرآن بودن استاد مطهرى.
ب) الهام از قرآن در طرح مسائل فکرى ـ معرفتى و نیازهاى عصرى در هدایت و تکامل فرد و جامعه.
ج) اعتقاد راسخ به هدایت جامع و فراگیر قرآن، در استکمال فرد و جامعه بشرى و تأمین نیازهاى معرفتى، معنوى و اجتماعى انسان در همه ادوار، مراحل، اعصار و امصار.
این است که استاد شهید مقوله قرآن پژوهى و قرآن محورى را در آثار تئوریک و کلامىِ دین شناختى‏اش چون: وحى و نبوت، نبوت، خاتمیت و عدل الهى و آثار فقهى ـ سیاسى و اجتماعى خود چون: اسلام و مقتضیات زمان، ولاءها و ولایتها، جاذبه و دافعه على علیه‏السلام ، سیرى در نهج‏البلاغه و... و آثار اخلاقى ـ سلوکى‏اش چون: فلسفه اخلاق، حکمت‏ها و اندرزها، انسان کامل، آشنایى با علوم اسلامى بخش عرفان، و حتى در آثارى که مستقیما و مستقلاً به قرآن‏پژوهى ربطى ندارد چون: شرح مختصر و مبسوط منظومه، پاورقى اصول فلسفه و روش رئالیسم، به خصوص جلد پنجم، مقالات فلسفى جلدهاى یکم تا سوم، عرفان حافظ، فلسفه تاریخ و... نیز به مباحث و مسائل قرآنى پرداخته و نشان داده‏اند که یا به صورت موضوعى و یا به شکل طریقى به قرآن و معارف قرآنى اهتمام ویژه دارند. چه این که استاد شهید معتقدند:
«قرآن کتابى است که رسالتش هدایت مردم است لذا در صنف خاصى از علوم نمى‏گنجد، گرچه در موضوع تاریخ و فلسفه تاریخ، اخلاق و فلسفه اخلاق، منطق و فلسفه خاصه در باب توحید و معاد، سخن گفته است»(2)
و راز و سبب اصلى ختم نبوت را، در سرشت وحى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و جامعیت قرآن دانسته(3) و بقاء و ماندگارى قرآن را مرهون سخن گفتن به حسب زبان فطرت انسان و روشن و بلیغ بودن آن مى‏داند.(4) یعنى غیر از زبان فصیح، بلیغ، همه فهم یا عربى بودن، زبان ماهوى و وجودى وحى (قرآن) را زبان دل و فطرت آدمیان قلمداد کرده‏اند و از سوى دیگر بى‏بدیل بودن تعالیم قرآن(5) و قرآن را حامل و حاوى یک سلسله حقایق جامع و معارف کامل مى‏داند که به حیات بشرى عرضه کرده‏اند که به مثابه قانون تکامل فرد و جامعه است و هرگز زوال نمى‏پذیرد، بلکه ماندنى و ابدى خواهد بود.(6) و هرگز کهنه شونده، تجدیدپذیر، بازسازى شونده و تغییرپذیر نیست؛(7) از دیدگاه استاد مطهرى داراى اعجاز در دو بعد لفظى و معنوى بوده و مسأله ارائه معارف عمیق، جامع، جهانى و جاودانه در قالب و لفظ آهنگ‏پذیر جذّاب، زنده و با طراوت را مطرح نموده‏اند.(8)
پس اگر چه از دیدگاه استاد مطهرى قرآن کتاب حکمت، اخلاق، عرفان، فقه، علوم تجربى، اقتصاد، سیاست و... نیست لکن همه نیازهاى معرفتى ـ علمى و احتیاجات معنوى ـ روحانى و فقر تکاملى انسان را در ابعاد مختلف پوشش داده است. قرآن از منظر ایشان حافل و حامل عمیق‏ترین، کارسازترین، شیرین‏ترین و محکم‏ترین معارف در حوزه‏هاى عقلانى و نفسانى آدمیان است. معالم و معارف قرآنى همه جنبه‏هاى فکرى ـ عقلانى، عاطفى ـ احساسى، عرفانى معنوى، اجتماعى ـ سیاسى، مدیریتى ـ حکومتى یا ساحت‏هاى مادى ـ معنوى، دنیوى ـ اخروى و فردى و اجتماعى بشر را تأمین کرده و این حقایق و آموزه‏هاى معرفتى را بر مؤلفه‏هاى بنیادین ذیل استوار ساخته است:
1ـ اصل فطرت ـ هدایت فطرى.
2ـ اصل تربیت بر مدار تعادل و توازن در استکمال وجودى انسان.
3ـ اصل انسان سازى افراد و جامعه‏پردازى بسوى نور و تعالى وجودى.
4ـ اصل عدالت اجتماعى (که از عدالت فکرى، عدالت اخلاقى و عدالت تقنینى و تشریعى سرچشمه مى‏گیرد).
5ـ اصل معرفت و بصیرت عمیق و جامع در همه حوزه‏هاى انسانى، یا اصل عقلانیت و تربیت عقلانى انسان در همه عرصه‏ها، و توأم سازى آن با علم، معنویت و اخلاق.
6ـ اصل کرامت انسان در پرتو هدایت و تربیت اسلامى.
7ـ تنظیم منطقى و هماهنگ روابط چهارگانه یعنى رابطه انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جامعه، و انسان با جهان.
استاد شهید مطهرى در همه ابحاث به خصوص مباحث قرآن پژوهانه و تفسیرى خویش به شهادت مجموعه ده جلدى منتشر شده از استاد با عنوان آشنایى با قرآن و مباحث پراکنده قرآنى در کتب، مقالات و گفتارهاى آموزنده‏اش به اصول هفتگانه یاد شده توجه مستمر و آگاهانه داشتند. در لابلاى بحثهاى تفسیرى گرایشها و نگرشهاى عرفانى استاد، طرح اصول و مسائل بنیادین معرفت سلوکى و عرفانى از هستى‏شناسى عرفانى، انسان‏شناسى عرفانى، خداشناسى عرفانى، توحیدشناسى، نبوت‏شناسى، امامت‏شناسى و معادشناسى عرفانى و اصلهایى چون: توحید، تکامل، انسان کامل، عشق و محبت، کشف و شهود، لقاء رب، فناء وجودى، معرفت و مراقبت نفس، احوال و مقامات معنوى و... را مى‏توان مشاهده کرد؛ چه این که استاد بر این باورند که قرآن و معارف وحیانى (کتاب و سنت) سرچشمه علوم و معارف و به خصوص عرفان ناب و جامع خواهند بود. از یک سو در قرآن چیزى که هدایت، رشد و تکامل انسان به آن وابسته باشد فروگذار نشده است و از سوى دیگر معتقدند که اسلام با عرفان پیوند وثیق وجودى داشته است. عرفان با قرآن نه تنها سازگار است، بلکه قرآن منبع الهام بخش عرفان حقیقى و حقیقت عرفانى است و اساسا عرفانِ قرآنى و عرفان اسلامى از سنخ دیگر است که هم اصیل است و هم مستقل. استاد نه تنها بر اصالت و استقلال عرفان اسلامى، بلکه بر طهارت و خلوص، توانایى و قدرت فراگیرى و جامعیت آن نیز تأکید مى‏ورزند و عرفان‏هاى التقاطى، تلفیقى و ترکیبى، عرفان‏هاى سکولاریستى و لیبرالیستى که نوعى اباحه‏گرى‏اند نه عرفان و معنویت خواهى و اساسا با فطرت انسانى هم خوانى ندارند را به وضوح و با منطق قوى و غنى نقد مى‏نمایند. عرفان انزواگرا، برونخواه، فرد مدار، عافیت جو، جامعه‏گریز و مسؤولیت‏ستیز را نیز زیر تیغ نقد عالمانه خویش مى‏برند و از عنصر جمادت و جهالت در عرصه‏هاى عرفانى و التقاط، خودباختگى، وادادگى، عرفان مسیحیت‏زده و غرب‏ستایانه نیز سخن به بیان مى‏آورند. اگر چه بر اصحاب معرفت پوشیده نیست که استاد مطهرى به دلیل پراکندگى در رویکرد تفسیرى‏اش به قرآن، روش خاصى را منظور نکرده‏اند که مثلاً روش قرآن به قرآن، روش قرآن به روایت، روش عقلى، علمى، عرفانى و یا... را در تفسیر قرآن برگزیده باشند، بلکه به نظر مى‏رسد با یک نگاه دقیق به نوع، سبک و سیاق بحثهاى تفسیرى و قرآنى استاد، ایشان با روش ترکیبى و جامع، یعنى عقلى، نقلى، عرفانى، اجتماعى ـ فقهى و سیاسى و... به تبیین، استخراج و اصطیاد معارف قرآنى پرداختند.
در این نوشتار بر آنیم تا رویکرد عرفانى تفسیر قرآن استاد مطهرى را با کند و کاوى در آثار قولى و قلمى ایشان و با جستارى در مجموعه آشنایى با قرآن و کتابهاى دیگر آن استاد شهید فراچنگ آورده و فراروى فرزانگان وادى معرفت و فرهیختگان کوى اخلاق و معنویت و مشتاقان سلوک ذوقى و باطنى قرار دهیم. همه این مسائل در چند فصل به شرح زیر تقدیم ارباب خرد و عقلانیت و عرفان و طهارت مى‏نماییم:
الف) معرفت‏پذیرى قرآن از منظر استاد شهید مطهرى رضى‏الله‏عنه ؛
ب) نسبت قرآن با عرفان و عرفان با قرآن، از دیدگاه استاد مطهرى رضى‏الله‏عنه ؛
ج) آسیب‏شناسى عرفانى در نگرش‏هاى قرآنى استاد شهید مطهرى رضى‏الله‏عنه ؛
د) نتیجه‏ گیرى.
فصل اول: معرفت‏ پذیرى قرآن
یکى از مسائل مورد بحث در حوزه قرآن‏پژوهى، مسأله معرفت‏پذیرى یا معرفت ناپذیرى قرآن کریم بوده و هست. به این معنا که آیا اساسا انسان قدرت ادراک آموزه‏هاى وحیانى و تفسیر و شناسایى آیات قرآنى را دارا مى‏باشد یا خیر؟ یعنى بحث از وجود و عدم و هستى و نیستى معرفت به قرآن و قدرت فهم وحى الهى بود. این بحث چنان اهمیتى داشت که موضع‏گیرى مثبت و منفى در پاسخ به این سؤال موجب ظهور جریان‏هاى فکرى، فرهنگى و حتى سیاسى و اجتماعى در مجموعه فرهنگ و تمدن اسلامى شد. همچنین آثار و پیامدهاى خاص به خود را نیز در پى داشته و در سرنوشت جامعه اسلامى و مسیر تکامل فرهنگ و تمدن اسلامى نیز تأثیر به سزایى بر جاى نهاد. تا جایى که، قرآن و معارف قرآنى را ابزار رسیدن به اهداف و اغراض خاصى براى گروههاى مختلف اسلامى قرارداد و در علوم قرآنى و عرصه قرآن‏پژوهى از مؤلفه‏هاى برجسته و شاخص قرار گرفت. به همین جهت، استاد شهید مطهرى در بسیارى از مباحث خویش، چه در بحث‏هاى تفسیرى و قرآن پژوهانه و چه در بحث‏هاى کلامى، معرفتى ـ فلسفى و حتى فقهى ـ حدیثى و اجتماعى خویش به آن پرداخته‏اند. از جمله تحت همین عنوان که «آیا قرآن شناختنى است؟» اشاره به جریانهاى نامطلوب در موضوع شناخت قرآن مى‏نماید که، در انحطاط مسلمین تأثیرگذار بودند و هنوز هم ریشه‏هاى آن افکار منحط و خطرناک در جامعه اسلامى وجود دارد. آنگاه به جریانهاى افراطى و تفریطى در حوزه فهم و معرفت به قرآن مى‏پردازد که دو جریان: اخباریین شیعه و اشاعره اهل سنت را مطرح مى‏نماید؛ که گروه اول معتقدند عقل به دلیل خطاپذیر بودن حجیت نداشته و حق فهم و ادراک و تفکر در قرآن نیز از آن ائمه علیهم‏السلام مى‏باشد.
«... اما در مورد قرآن محترمانه ادعا مى‏کردند که قرآن بزرگتر از آن است که ما آدمهاى حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم، فقط پیامبر و ائمه حق دارند در آیات قرآن غور کنند. ما فقط حق تلاوت آیات را داریم.»(9)
و گروه دوم، «معتقدند شناخت قرآن معنایش تدبر در آیات قرآن نیست بلکه معناى آن فهم معانى تحت‏اللفظى آیات است. معنایش این است که هر چه از ظاهر آیات فهمیدیم همان را قبول کنیم و کارى به باطن آن نداشته باشیم.»(10)
و در مقابل این جریانهاى انحرافى که خود موجب انحرافات دیگرى در جامعه اسلامى شده‏اند، گروهى پیدا شدند که قرآن را ابزارى براى رسیدن به مقاصد و اهداف خویش قرار داده‏اند. این عدّه در هر زمینه‏اى که منافعشان اقتضاء مى‏کرد به تأویل آیات قرآن مى‏پرداختند و به تعبیر استاد مطهرى:
«مسائلى را به قرآن نسبت دادند که اساسا روح قرآن از آنها بى‏خبر بود.»(11)
قهرمانان این جریان در تاریخ اسلام دو گروه‏اند: الف) اسماعیلیه که به آنها باطنیّه هم مى‏گویند. ب) متصوّفه.
اسماعیلیه بیشتر در هندوستان و کم و بیش در ایران هستند و حتى یک دوره حکومت نیز تشکیل دادند (فاطمیان در مصر). متصوفه نیز در تحریف آیات و تأویل آنها مطابق عقاید شخصى خود ید طولایى داشتند؛ به عنوان مثال، ایشان داستان ابراهیم و اسماعیل در جریان قربانى کردن را چنین تأویل کردند، که مقصود از ابراهیم، ابراهیم عقل و مقصود از اسماعیل اسماعیل نفس است؛ که عقل قصد داشت نفس را ذبح کند.
به تعبیر استاد شهید مطهرى روشن است که چنین برداشتى بازى کردن با قرآن است و ارائه یک نوع شناخت انحرافى است.(12) در عصر ما برداشتهاى انحرافى و علم‏زده، تفسیرهاى التقاطى و زمان‏پرستانه و اندیشه‏هاى ضد اسلامى به رنگ اسلام (تفسیر ماتریالیستى و منافقانه از قرآن) و اینک تفسیر لیبرالیستى و پلوراستیک از آیات قرآنى شده است، که خود مایه خیانتى بزرگ و ضربه‏اى مهلک و جبران‏ناپذیر است. عرصه ورود به قرآن را غیر اجتهادى و غیر کارشناسانه جلوه داده‏اند و مقوله قرائت‏پذیرى قرآن و تکثر قرائتها را در خصوص قرآن و هرمنوتیک با قرائت غربى آن و اقسام مختلفش را مطرح کرده‏اند؛(13) تا به اصطلاح قرائت فاشیستى و قرائت رسمى را نشانه رفته و جواز فهم‏پذیرى مطلق قرآن (چه کارشناسانه و چه غیر آن) و در نهایت معرفت دینى را همسان معرفت بشرى و محکوم به احکام آن، صادر کرده‏اند. در پایان این حرکت سطحى‏نگرانه و غربگرایانه مقوله وحى را با تجربه دینى، باطنى و عرفانى و کشف و شهودهاى بشرى یکسان تلقى کرده و مقوله بسط تجربه نبوى را مطرح کرده‏اند. آرى جموداندیشى و خشک مقدسى از یکسو، تأویل‏گرایى مطلق و تفسیرپذیرى ظاهر و باطن قرآن به روایت باطنیه و متصوفه و تطبیق آراء کلامى، فلسفى، صوفیانه و علمى پوزیتویستى، از سوى دیگر راه را براى قرائت‏پذیرى و هرمنوتیک قرآنى و آنگاه بسط تجربه پیامبرانه فراهم کرد. هر کدام خطرات پیدا و پنهان فراوانى به لحاظ معرفتى ـ فرهنگى و سیاسى و اجتماعى در پس جریانهاى افراطى و تفریطى بر جاى نهاد. از جمله این جریانها مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) جریان اخبارى‏گرى؛
ب) جریان اشعریگرى؛
ج) جریان باطنى‏گرى؛
د) جریان صوفیانه.
ه) جریان علم‏گرایى، زمان زدگى؛
و) جریان التقاط گرایى؛
ز) جریان هرمنوتیکى؛
ح) جریان کثرت‏گرایى (پلورالیستى).
و استاد مطهرى از جمله شخصیت‏هایى بود که در برابر جریان‏هاى قدیم و جدید فکرى ـ فرهنگى یاد شده موضع‏گیرى عالمانه و عقلانى نموده و همانند یک مجاهد بصیر، زمان‏آگاه، مسأله‏شناس، خطرشناس، مسئولیت اندیش و دردمند دین، انجام وظیفه کرد و در نهایت در راه طهارت و خلوص دین و توانمندى و کارآمدى آن، جان خویش را تقدیم محبوب نمود و خون پاکش را نثار شجره طیبه اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله کرد. ایشان در فرازى از بحث‏ها فرمودند:
«قرآن در برابر جمود و خشک‏اندیشى اخباریون و نظایر آنها و همچنین در مقابل انحرافات و برداشتهاى نارواى باطنیه و دیگران راه وسطى پیشنهاد مى‏کند که عبارت است از تأمل و تدبر بى‏غرضانه و منصفانه»(14)
آنگاه شناخت سندى یا انتسابى، شناخت تحلیلى و شناخت ریشه‏اى قرآن را توأم با اصالت‏هاى انتساب مطالب و الهى بودن آن مطرح کرده‏اند.(15)
استاد پس از طرح روشى میانه و تعادلى، برخورد معرفتى با قرآن کریم، منزلت عقل و معرفت‏هاى عقلانى، موقعیت قلب و معارف مبتنى بر آن را مورد بحث قرار داده‏اند.(16) و ایشان در حقیقت در تفسیر دین و معرفت‏هاى دینى عقل مدار و اجتهاد محور است.
و در جایى فرموده‏اند:
«باید دانست که رمز بزرگ اسلام از نظر ائمه اهل بیت، این است که تنها کلیات کتاب و سنت، وافى به همه احتیاجات دینى مسلمین براى همیشه خواهد بود و احتیاجى به اعمال رأى و قیاس نیست. این خاصیت در مجموع دستورهاى اسلامى هست؛ که نه تنها با پیشرفت و تکامل زندگى در هیچ زمانى منافات ندارد؛ بلکه هادى و راهنماى پیشرفت تکامل زندگى بشر است. فقط درک بسیار روشن و نیرومندى لازم است که رمز این مطلب را دریابد. این است رمز بزرگ قوانین اسلام و مى‏توانیم آن را رمز بزرگ اجتهاد بنامیم.»(17)
استاد شهید در مقدمه پاورقى، اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد پنجم نیز، پس از طرح و تحلیل دو جریان متضاد «اهل حدیث» عامه و «اخباریین» امامیه، مسأله مخالفت با تفکر و تعمق در مسائل ماوراء الطبیعى با رنگ جدید، تحت عنوان فلسفه حسّى و تجربى را نیز، مطرح نموده‏اند و آنگاه راه‏هاى بشر به سوى خدا را از دیدگاه اصیل اسلامى یا قرآن کریم، مورد بحث و بررسى قرار داده‏اند.(18) علاوه بر این ایشان، پس از ریشه‏یابى جریان خارجیگرى و مارقین، به صورت مستوفى به آثار منفى و زیانبار کوته‏بینى و کج فهمى و قشرى‏گرى در دین پرداخته و فرمودند:
«قرآن کریم زیربناى دعوت اسلامى را بر بصیرت و تفکر قرار داده بود و قرآن، خود راه اجتهاد و درک عقل را براى مردم بازگذاشته بود.»(19)
و در «خاتمیت» و «ختم نبوت» رمز جاودانگى اسلام را در عنصر جامعیت و مکانیسم اجتهاد به عنوان موتور محرک اسلام قلمداد کرده‏اند.(20) ایشان همواره با جهل و جمود، به عنوان ریشه‏هاى اصلى انحراف فکرى در فهم قرآن در مبارزه بودند.(21)
با این همه، از دیدگاه استاد مطهرى رضى‏الله‏عنه قرآن، کتاب شناختنى است ولى ناشناخته مانده است و باید به تفسیر صحیح و تأویل حق و حَسَن از سوى راسخان در علم درآید و حقایق معرفتى بى‏کران آن شناسانده گردد. از جمله معارف عمیق، کارآمد، پویا، تحرک‏بخش و تکامل آور، عشق آفرین، سازنده و سوزنده‏اش همانا معارف عرفانى و سلوکى، یا به عبارت دیگر، عرفانِ قرآنى است. زیرا قرآن، دل و معارف مبتنى بر تهذیب نفس و سلوک ذوقى و باطنى را، به رسمیت شناخته است؛ ایشان در این باره فرمودند:
«یکى دیگر از آن ابزارها، ابزار دل است. (گرچه بعدا فرمود تعبیر بهتر این است که دل منبعى براى شناخت است و تزکیه نفس ابزار این منبع، چنان که طبیعت منبعى براى شناخت و حواس ابزار آن، و نیز عقل منبعى براى شناخت و استدلال و برهان ابزار آن است) دل به اصطلاح عرفانى نه اصطلاح قرآنى».(22)
در ادامه، مى‏فرمایند:
«تزکیه نفس، انسان را به خودش آشنا مى‏کند. با تزکیه نفس و تصفیه نفس یک سلسله حکمتهاى الهى، راه را و سلوک را به انسان نشان مى‏دهد و غبارها را از جلوى چشم انسان بر مى‏گیرد.»(23)
پس از آن، استاد مسأله جهاد درونى، هجرت باطنى، و جدایى‏ناپذیرى درون‏گرایى و برون‏گرایى را از منظر قرآن مطرح مى‏نماید.(24) ایشان در جایى دیگر نقش عبادت و نوسازى معنوى، تقوى و صیانت نفس و مراتب و درجات بندگى خدا، حالات و مقامات عرفانى، ارادت قلبى و عرفان جهادى، حماسى و عدالت خواهانه و عدالت گسترانه را با محوریت نهج‏البلاغه و معرفى الگوى عرفان کامل اسلام یعنى على علیه‏السلام را، مطرح مى‏نمایند.(25)
استاد مطهرى عرفان را بیشتر، از جنس عمل و سنخ سلوک قلمداد مى‏کند و مى‏فرماید:
«راه عرفان و سلوک آنچنان که با عمل و ساختن و تکمیل نفس بستگى دارد باید گفت عمل است نه علم، بعلاوه چنان که گفته شد با طریق عادى قابل تعلیم و تعلّم نیست و به اصطلاح چشیدنى است نه شنیدنى.»(26)
و استاد شهید مطهرى قرآن را منبع و سرچشمه اولى و اصلى و مایه عرفان اسلامى دانسته و مقوله‏هایى چون: توحید، لقاءالله، رضوان‏الله، حبّ و محبت الهى، یقین و... را بر اساس آیات قرآن و مقامات و منازل عرفانى و واردات و الهامات غیبى و اشراقات درونى را بر محور نهج‏البلاغه و... مطرح کرده(27) و نوشته‏اند:
«اینها و غیر اینها کافى بوده که الهام بخش معنویتى عظیم و گسترده در مورد خدا و جهان و انسان و بالاخص در مورد روابط انسان و خدا شود... سخن در وجود چنین سرمایه عظیمى است که مى‏توانسته الهام بخش خوبى در جهان اسلام باشد.»(28)
فصل دوم: نسبت قرآن با عرفان و عرفان با قرآن از دیدگاه استاد مطهرى رضى ‏الله ‏عنه
استاد مطهرى عرفان اسلامى را بیگانه، التقاطى و وارداتى نمى‏داند؛ بلکه آن را داراى اصالت و استقلال دانسته و عناصرى چون جامعیت، کارآمدى و انطباق‏پذیرى با پیشرفت و پیچیدگى جامعه اسلامى و داراى جنبه‏هاى درون‏گرایانه و برون گرایانه و درد خدا و خلق توأمان مى‏داند. اسلام را بیش از هر دین و مذهبى، تفسیر کننده روابط انسان با خدا و خود و جهان به شمار مى‏آورد و معتقد است: «عرفان هم در بخش عملى و هم در بخش نظرى، با دین مقدس اسلام تماس و اصطکاک پیدا مى‏کند.»(29) اسلام و قرآن را منبع الهام‏بخش معنویت، عرفان و سیر و سلوک معرفى مى‏نماید.(30) به نقل و نقد سه نظریه پیرامون عرفان و نسبت آن با اسلام (قرآن و سنت) پرداخته و مى‏نویسند:
الف) نظریه گروهى از محدثان و فقهاى اسلامى که معتقدند عرفا عملاً پاى بند به اسلام نیستند و استناد آنها به کتاب و سنت صرفا جنبه عوام فریبى و براى جلب قلوب مسلمانان دارد. پس عرفان با قرآن و اسلام ربطى ندارد.
ب) نظریه گروهى از متجددان عصر حاضر که معتقدند عرفان و تصوّف نهضتى از ناحیه ملل غیرعرب بر ضد اسلام و عرب، در پوششى از معنویت بوده و عرفا عملاً ایمان و اعتقادى به اسلام ندارند و استناد عرفا به کتاب و سنت را صرفا تقیّه و از ترس عوام مى‏دانند. پس از نظر این گروه نیز عرفان با قرآن و اسلام نسبتى ندارد.
ج) نظریه گروه بى‏طرف که از نظر آنها اگر چه در عرفان و تصوف به خصوص عرفان عملى و بالاخص فرقه‏هاى صوفیانه بدعتها و انحرافاتى وجود دارد که با کتاب الله و سنت معتبر وفق نمى‏دهد؛ ولى عرفا مانند سایر طبقات فرهنگ اسلامى و مانند غالب فرق اسلامى، نسبت به اسلام، نهایت خلوص نیت را داشته‏اند و هرگز نمى‏توان آنها را ضد اسلام معرفى کرد و سوءنیت ایشان در اشتباهاتى که داشته‏اند نسبت به اسلام نبوده است. استاد در ادامه مى‏نویسد:
«ما نظر سوم را ترجیح مى‏دهیم و معتقدیم عرفا سوء نیت نداشته‏اند. در عین حال لازم است افراد متخصص و وارد در عرفان و در معارف عمیق اسلامى بى‏طرفانه درباره مسائل عرفانى و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقیق نمایند.»(31)
یا در جاى دیگر مى‏نویسند:
«عرفان مایه‏هاى اوّلى خود را، چه در مورد عرفان عملى و چه در مورد عرفان نظرى، از خود اسلام گرفته و براى این مایه‏ها، قواعد و ضوابط و اصولى بیان کرده است و تحت تأثیر جریانات خارج نیز، خصوصا اندیشه‏هاى کلامى و فلسفى و بالاخص اندیشه‏هاى فلسفى اشراقى قرار گرفته است.»(32)
پس در نظر ایشان، عرفان اسلامى با قرآن نسبت مستقیم داشته و از آیات قرآنى الهام گرفته و بیگانه و ضد اسلام نیست. اگر چه، متأثر از مکتب‏هاى فلسفى و عرفانى فرهنگ و ملل دیگر نیز بوده‏اند.
استاد مطهرى به آیاتى از قرآن درباره مسائلى چون: توحید، دیدار با خدا، رضایت الهى، مجاهده با نفس، تسبیح و تحمید تمام ذرات جهان، نفخه الهى، یقین، سیر و سلوک، احوال و مقامات و... نیز اشاره کرده‏اند که برخى از آیات عبارتند از:
«فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(33)
«هُوَ الأَْوَّلُ وَ الآْخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ»(34)
«وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»(35)
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها»(36)
و همچنین به خطبه‏هایى چون 220، 218 نهج‏البلاغه نیز استناد کرده، تا نسبت عرفان با اسلام و قرآن را، نسبت فرزندى که در دامن اسلام و قرآن تولد و رشد یافته است معرفى نمایند.(37)
استاد مطهرى در تفسیر قرآن نیز مسائلى چون: معرفت ذوقى و باطنى(38)، سلوک و عرفان عملى در قرب و فناء الهى(39)، خداگونگى انسان یا تخلق به اخلاق الهى یافتن(40)، محبت و عشق به خدا(41)، عبودیت الهى(42)، توحید ناب و موحد کامل گشتن(43)، پیوند ملک و ملکوت عالم به هم(44)، کشف راه تکامل از درون(45)، نفس‏شناسى، مراقبت نفس، تهذیب و تزکیه نفس(46)، خود حقیقى و تکامل یافته انسان(47)، من علوى و آسمانى انسان(48)، و... را مطرح و تبیین نموده‏اند.
از سوى دیگر استاد شهید مطهرى اصولى چون: جهان‏شناسى عرفانى (وجودشناسى عرفانى)، توحیدشناسى عرفانى(49)، و انسان‏شناسى عرفانى(50)، ظاهر و باطن عالم و آدم(51)، انسان و ساخته‏شدن(52)، رابطه انسان با جهان(53) را با نگرش قرآن‏پژوهانه در تفسیر آیات مختلف سور قرآنى مطرح ساخته‏اند. یعنى عمیق‏ترین مقوله‏هاى عرفان علمى و عرفان عملى و عینى را در سلوک معرفتى و باطنى انسان از خود تا خدا با استفاده از منبع زلال وحى و سرچشمه ناب قرآنى استخراج و اصطیاد و آنگاه مورد بحث و سنجش و ارزیابى قرار داده‏اند؛ تا عرفان قرآنى و عارف قرآنى را معرفى نمایند. چنان که در تفسیر سوره نور آیه 35 «الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة... علیم» نور را پیدا و پیدا کننده و اعم از نور حسى و ظاهرى قلمداد کرده و خدا را عامل وجود، کمالات وجودى و روشن سازى همه چیز دانسته یعنى ابتدا «نور خدا» و سپس «مثلى براى نور خدا» و پس از تفسیرهاى نقلى و عقلى و عرفانى «مشکات» را سینه وکالبد پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، «مصباح» را نور ایمان و وحى و «زجاجه» را ولایت و امامت تفسیر کرده تا نظر، به جنبه انتقال نور ایمان از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به على علیه‏السلام داشته باشد. و سپس، هدایت‏هاى الهى را در جنبه‏هاى هدایت طبیعى، حسى، غریزى و هدایت عقل و هدایت وحى مطرح و تفسیر نموده‏اند.(54) و تفسیرى عرفانى و تأویلى از آیه: «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»(55) دارند که، بر اساس روایتى خانه را به خانه انبیاء، رسل، حکماء و ائمه هدایت تفسیر کرده‏اند و فرمودند:
«مقصود از این خانه‏ها، خانه‏هاى گلى و ظاهرى نیست، مقصود همان انسانها و بدنهاى آنهاست، یعنى اینها انسانهایى هستند که بدنشان مسجد و معبد روحشان است.»(56)
و سپس بر اساس تفسیر آیه: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ»(57) استاد شهید دو نکته بسیار مهم را پیرامون عرفان اسلامى و قرآنى نتیجه‏گیرى مى‏نمایند:
الف) در عرفان اسلام و قرآن الغاء خصوصیت مى‏شود. رجال یعنى: افراد با همّت. لذا مسأله زن و مرد و کاست اجتماعى و صنف خاص مطرح نیست. از دیدگاه عرفان اسلامى راه قرب الهى، معرفت و محبت به خدا، تحصیل رضوان و لقاء رب و مقام ولایت، به روى همه انسانها باز است؛ خواه مرد باشند یا زن. پس عرفان قرآن، عرفان طبقاتى و صنف‏گرا نیست.
ب) عرفان قرآنى با زندگى، کار و تلاش، تجارت و بازرگانى، مدیریت و سیاست، حکومت و زمامدارى، توسعه، صنعت و اقتصاد در تضاد نیست. انسان الهى، انسان عارف اسلامى در هر شرایطى، خلوت یا جلوت، عبادت یا تجارت، به ذکر خدا مشغول است و به وظیفه‏شناسى و وظیفه‏گرایى مى‏پردازد و کار را براى خدا انجام مى‏دهد. به تعبیر استاد مطهرى رضى‏الله‏عنه :
«از اینجا تفاوت منطق عرفانى قرآن با خیلى از عرفانها روشن مى‏شود...»(58)
از سوى دیگر در قرآن، بسیارى از آیات، دلالت مستقیم و بسیارى نیز دلالت غیرمستقیم بر عرفان و معرفت توحیدى، مراقبت نفس و محاسبت نفس در تکامل وجودى انسان به سوى خدا، دارند. که این آیات، بر بینش توحیدى و شهودى، گرایش توحیدى و شهودى، دانش و کوشش و کشش باطنى و کشفى و ذوقى نیز دلالت تام دارند. از نظر قرآن، معرفت توحیدى، محبت توحیدى، عبودیت و ولایت توحیدى، در حقیقت همه کمالات امکانى و وجودى را در بر دارد:
«و از نظر عرفان نیز معرفت الله معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفة الله و از وجهه توحیدى باید شناخته شود.»(59)
در عرفان ناب، عرفان طریقیت دارد نه موضوعیت؛ یعنى عرفان وسیله تقرب الى الله و فناء توحیدى است. هدف، لقاء الهى و معرفت شهودى به خداست و عبودیت محض در برابر پروردگار و رنگ و بوى الهى یافتن(60). به تعبیر استاد علامه حسن‏زاده آملى: «دین خدا مسیر تکاملى انسان و دستورالعمل شخص مسلمان و صراط الى الله بلکه عین صراط الله است، که انسان را به سعادت ابدى او مى‏رساند.»(61) استاد شهید در یکى از مباحث خویش مقوله الهامات اخلاقى و علم اشراقى را با استفاده از آیات و احادیث مطرح کرده‏اند؛ تا راه عمیق و کارساز معرفت الهى و توحیدى را در کنار راههاى عقلانى مطرح سازند(62). عرفا سیر تکامل وجودى و استکمال جوهرى انسان را بر اساس مکانیزم خاص و اخلاق دینامیکى که این نوع اخلاق را «سیر و سلوک» مى‏نامند ترسیم و تصویر مى‏نمایند، تا مسیر انسان «از خود تا خدا» شکل بگیرد.(63)
استاد شهید با استفاده از آیات قرآن، نهج‏البلاغه و احادیث اسلامى و بهره‏گیرى از مطالب عرفانى شیخ الرئیس ابو على سینا، منازل تکاملى و مقامات و احوال عرفانى انسان سالک کوى حق را، تبیین و تحلیل نموده‏اند.(64) و یا با بهره‏گیرى از اشعار حافظ شیرازى، مقوله‏هاى جهان‏شناختى عرفانى، انسان‏شناختى عرفانى، خداشناسى عرفانى و سلوک انسان عارف تا مقام شهود حق و توحید ناب را، با مؤلفه‏هایى چون: وحدت تجلى، وحدت شهود و وحدت وجود و از منظر یقظه به ترسیم مقامات عرفانى و معنوى تا لقاء ربوبى اهتمام ورزیده و تجزیه و تحلیل بسیار عالى صورت داده‏اند.(65) البته غیر از استفاده از ابیات دلنشین و شیرین لسان الغیب، از آیات قرآنى نیز بهره‏ها جسته‏اند.(66)
برخى از آیات قرآنى که معرفت شهودى، قلبى و علم لدنّى و افاضى را مطرح مى‏نمایند و براى معرفت سلوکى و سلوک معرفتى ارزش و اعتبار ویژه‏اى قائلند را، در معرض دید عقلى و باطنى ارباب معرفت قرار مى‏دهیم:
الف) «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»(67).
ب) «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»(68)
ج) «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها»(69)
د) «إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً»(70)
ه) «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ»(71)
و) «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(72)
ز) «وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً...»(73)
ح) «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ...»(74)
ک) «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْماً»(75)
ج) آسیب ‏شناسى عرفانى در نگرش ‏هاى قرآنى آیت‏ الله مطهرى رحمه ‏الله
از جمله مباحثى که استاد مطهرى به زبان عبارت و اشارت و به دلالت بالمطابقه و بالتضمّن و بالالتزام یا، به زبان تلویح و تصریح مطرح کرده‏اند؛ آفات‏شناسى و آسیب‏شناسى عرفانى بوده است، که در دو حوزه عرفان علمى و عرفان عملى مطرح شده است و عبارتند از:
1ـ بیگانه و نامحرم و یا غیر اسلامى دانستن عرفان اسلامى؛ یعنى آن را عرفان وارداتى و بیگانه و التقاطى پنداشتن که استاد با شور خاصى آن را نقد نموده‏اند.(76)
2ـ عرفان و راه عرفانى ـ سلوکى، یا معرفت حاصل از تهذیب و تزکیه نفس را، با برهان و راه عقلى‏و معرفت حصولى و استدلالى، غیرقابل جمع دانستن یا ممتنع الاجتماع تلقى کردن که عقل با عرفان و عرفان با عقل ناسازگارند. استاد این دیدگاه را نیز نقد و ارزیابى کرده، و بر نظریه ارزش معرفتى ادراکات عقلى و معرفت باطنى و قابل اجتماع بودن آنها تأکید مى‏ورزیدند.(77)
3ـ عرفان اسلامى را با تصوّف، به عنوان یک طبقه و فرقه خاص اجتماعى در آمیختن، و عدم تفکیک عرفان به عنوان یک مقوله فرهنگى با تصوّف به عنوان یک مقوله اجتماعى. که از منظر شهید مطهرى، این مقوله‏ها دست کم، از قرن سوم به بعد قابل تفکیک بوده‏اند.(78)
4ـ عرفان اسلامى را با زندگى، فرهنگ و تمدن، توسعه و تکنولوژى، اقتصاد و تجارت، مدیریت و سیاست، مجاهده و عدالت، حماسه و حضور، در تضاد و تعارض دیدن. که استاد شهید با این دیدگاه نیز کاملاً مخالفت نموده و آن را نقد منطقى و عملى کرده‏اند.(79)
5ـ عرفان اسلامى را مختص طبقه و صنف خاص کردن و با آن برخورد طبقاتى کردن. که استاد شهید با این نگرش نیز مخالفت نمودند، و بر اساس نصوص دینى، اعم از آیات و احادیث، آن را نقد کرده‏اند.(80)
6ـ عدم تفکیک عرفان اصیل و ناب اسلامى و معرفتهاى زلال عرفانى با باطن‏گرایى اسماعیلى و تأویل‏گرایى متصوفه، در برخورد با آیات قرآن و احادیث اسلامى. که استاد شهید این نوع نگرش را نیز نقد کرده و عدم تعادل در تفسیر آیات قرآنى را نوعى افراط و زیانبار دانسته‏اند.(81)
7ـ عرفان را بدون قالب دینى و غیر ایدئولوژیک تفسیر کردن و معنویت منهاى دین یا اسلام را ترویج کردن، یا عرفان لیبرال، عرفان غیردینى و سکولار و عرفان منهاى مذهب و ایدئولوژى خاص را نقد و رد کردن و آن را نوعى اباحه‏گرى وعرفان نقابدار یا عرفان دروغین تلقى کردن. که استاد در برخى از مواضع فکرى خویش آن را مطرح کرده و خط درست فکرى و معرفتى را نشان دادند.(82)
8ـ عرفان اسلامى را با نوعى ریاضتهاى غیرشرعى و افراطى، که اغلب از مرتاضان هندویى و مکتب «یوگائیسم» اخذ مى‏گردد و به صوفیه و دراویش و فرقه‏هاى آنها پایان مى‏پذیرد، یکسان‏سازى نمودن و یا ریاضت و رهبانیتهاى مطلق و گوشه‏گیرى از نوع مسیحیت، را با ریاضت، خلوت، ذکر و زهد در آموزه‏هاى معنوى و اخلاقى اسلام ترکیب نمودن. استاد شهید در بسیارى از آثار علمى اعم از نوشتارى یا گفتارى خود، این نظریه را نقد کرده و ریاضت، زهد، خلوت و ذکر، در ساحت تفکر عرفان اسلام را، تبیین کردند تا بدین وسیله، عرفان اسلامى و تلقى آن از مفاهیم یاد شده، با عرفانهاى هندویى و مسیحى جداسازى شود و پویایى، کارامدى و مسؤولیت‏اندیشى جهان‏بینى و ایدئولوژى عرفانى اسلام، به درستى نمایان گردد. ایشان در این زمینه به آسیب‏شناسى پرداخته، هم با تفکر عوام زده و هم با اندیشه مسیحیت زده، بودایى‏گرى و یوگاپرستى و... مبارزه کردند.(83)
9ـ عدم تنظیم روابط چهارگانه: یعنى رابطه انسان با خدا، انسان با خود، انسان با جامعه و انسان با جهان در عرفان اسلامى و تأثیرپذیرى از مکتب‏هاى افراطى یا تفریطى در حوزه اخلاق، عرفان، معنویت‏گرایى و یا جامعه‏گرایى محض و علم‏گرایى صرف، خود، منشأ انحراف بزرگى در عرفان اسلامى شده است و چه بسا عدم تصور و تفسیر منطقى و جامع از مفاهیم کلیدى اخلاق و عرفان، خود معلول چنین نگرش و گرایش‏هاى غلط جاهلانه یا جامدانه باشد. در عرفان تنظیم دو نوع رابطه بسیار اهمیت دارد: یعنى، رابطه انسان با خدا و دیگرى، رابطه انسان با خلق خدا، که اگردرست وعالمانه و دین‏شناسانه تحلیل و تبیین نشود آفات علمى و عملى و آسیب‏هاى فردى و اجتماعى جبران‏ناپذیرى را بر جاى خواهد گذاشت. به همین دلیل استاد شهید مطهرى رحمه‏الله ضمن تأکید بر اصل سازگارى عرفان با فطرت انسان، که انسان بالفطره مؤمن، موحد، اخلاقى، خیرخواه و... خواهد بود؛ تمام هویت دین را در دو رابطه انسان با خدا و خلق خدا تفسیر کرده‏اند و به صورت پیدا و پنهان با عرفانهایى که صرفا از درد خدا منهاى درد خلق خدا، درون گرایى منفک از برون‏گرایى، رابطه با خدا بدون رابطه با خلق خدا را از یکسو و از درد خلق خدا بدون دردِ خدا و برون‏گرایى بدون درون‏گرایى، رابطه با خلق خدا بدون رابطه با خدا سخن گفته‏اند را از سوى دیگر نقد نموده‏اند. ایشان عرفان کامل اسلام و انسان کامل اسلام و اسفار چهارگانه عرفانى و سلوکى را، با تفسیر جامع و ارائه الگوهاى کامل و برتر، چه از میان معصومین علیهم‏السلام و چه غیرمعصومین علیهم‏السلام با حفظ مراتب و درجات آنها معرفى نموده‏اند.(84)
10ـ عدم معرفى درست و علمى عرفان، اخلاق و عارفان و از سوى دیگر تشبّث (دست‏یازى) به برخى متشابهات عرفانى و ادبیات عرفانى و ارائه تفسیرهاى ماتریالیستى و سکولاریستى و حتى لیبرالیستى از برخى اصول، مسائل و اشعار عرفانى و تحریف شخصیت عرفانى برخى بزرگان اهل معرفت، دیندارى، عبودیت و ولایت. تا با تئورى‏سازى و حمایت ایدئولوژیک از مادیت‏هاى اخلاقى و اخلاق و عرفان مادى، فرهنگ اباحه و اباحیگرى فرهنگى را ترویج نمایند. چنان که برخى روشنفکران دین گریز و غرب‏زده و حتى روشنفکران لائیک و ملحد و متأسفانه برخى متحجرین و واپس‏گرایان نیز، از سر جهل و جمود از چنین فرهنگ‏ها و مکتب‏هایى، حمایت مى‏نمایند.
استاد شهید با طرح ماتریالیسم دو وجهى، عرفان منهاى مذهب، مادیت فلسفى براى توجیه مادیت اخلاقى، با درک دینى و درد دینى کامل، به جنگ همه جانبه با چنین اندیشه‏ها و القائاتى رفته و آن را در تحریف دین، انزواى مسلمین، دین‏گریزى، گرایش به مادیگرى، بسیار مؤثر دانسته‏اند. یعنى: حتى مطرح کرده‏اند که آنچه اروپاییها، آن را اپیکوریسم مى‏نامند، مسلمین باید «لذت گرایى» بنامند. از مى، شراب، بت، خرابات، نقد عیش، دم غنیمت به شمار و عشق، و... تفسیر ماتریالیستى نمایند و حافظ را جبرگرا، پوچ‏گرا، منکر معاد، نظر باز و شاهدباز به معناى منفى و مادى، میگسار و از حلاّج چهره‏اى ماتریالیست و ملحد ساختن و...(85) و شگفت‏انگیزتر این که عده‏اى با پیش‏فرض، تعارض دین با عرفان و سیر و سلوک عرفانى و عدم پاسخ‏گویى درست و منطقى و عدم ارائه مکتب اخلاقى و معنوى اسلام و ارضاء نکردن غریزه عرفانى و گرایشهاى عالیه وجود انسان زمینه فرهنگى گرایش به مکتب‏هاى انحرافى اخلاقى ـ عرفانى با نامهاى مختلف از عرفان بودایى، سرخپوستى، عرفان یهودى، عرفان سوداگرانه، شَمَنْ و جادویى و... فراهم مى‏سازند. این در حالى است که باید نسل جامعه جدید و تکامل یافته امروز، به خصوص نسل جوان، با عرفان ناب اسلامى (عرفان نبوى و علوى) و چهره‏هاى کامل و تمام عیار عرفانى، از ائمه علیهم‏السلام ، اولیاء الهى و حتى با متون نظم و نثر اصیل که دریایى از معارف وحیانى و دینى را در خود دارند، آشنا شوند.
ما نیز باید با زبان زمان و قالبهاى جدید به ارائه محتوا و آموزه‏هاى راه گشا، کارگشا و کارامد عرفانى و معنوى اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بپردازیم تا از خلأ تئوریک در حوزه اخلاق، معنویت و عرفان سوء استفاده نشود. بیاییم چون استاد مطهرى رضى‏الله‏عنه آسیب‏شناسى و آسیب درمانى و آسیب‏زدایى از چهره حقیقى عرفان اسلامى نماییم و به افکار التقاطى، متحجرانه، سکولاریستى و پلورالیستى در ساحت عرفان ناب اسلامى دور باش زنیم و عرفان حقیقى و حقیقت عرفانى اسلام اصیل را در دو ساحت مفهوم و مصداق، آنچنان که هست، معرفى نماییم تا عرفان، با اجتماع، حماسه و جهاد، عدالت‏خواهى و عدالت‏گسترى، انتظار سازنده و پویا، وظیفه‏شناسى و اصول‏گرایى در تضاد و تعارض نباشد. در این زمینه به یقین، رسالت دین‏پژوهان اسلامى و عالمان دینى بسى سنگین و ظریف است که اسلام‏شناسى همه جانبه، زمان آگاهى عمیق، خطرشناسى فراگیر، مسؤولیت‏شناسى و درک دینى و درد دینى تام و تمام را مى‏طلبد؛ چرا که خطر تهاجم تئوریک و فلسفى غرب به بنیادهاى فکرى و فرهنگى اسلام و استحاله معرفتى و معنوى جامعه دینى، به خصوص نسل جوانِ جامعه اسلامى، بیش از تهاجم صورى، اقتصادى، سیاسى و نظامى است و تجربه تلخ قرون گذشته در استعمار فرهنگى، استخفاف فکرى، استحاله درونى جامعه اسلامى از سوى دشمن آگاه و منافق، باید مایه بصیرت و عبرت در نوسازى معنوى و بازسازى فکرى ـ فرهنگى جامعه و احیاء تفکر ناب اسلامى باشد.(86)
د) نتیجه‏ گیرى
اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حافل و حامل معرفت‏هاى عقلانى، سلوکى، اجتماعى، حکومتى، مادى، معنوى، فردى و جمعى است و قرآن براى هدایت انسان، رشد و شکوفایى استعدادها و سرمایه‏هاى نهفته در فطرت و درونش، تا سرمنزل سعادت و کمال حقیقى نازل شده است. حال چگونه است که کتاب هدایت همه جانبه انسان، براى انسان ناشناختنى و فهم‏ناپذیر باشد؟ به یقین قرآن کتابى معرفت‏پذیر و درک شونده است؛ لکن اولاً مکانیسم و اصول و اسلوب خاص به خود را داراست و ثانیا مفسّران و کارشناسان حقیقى اسلام یا اسلام‏شناسان تمام عیار، همانا پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و عترت طاهره‏اش علیهم‏السلام خواهند بود. یعنى: قرآن را با ولایت و ولایت را با قرآن باید شناخت. ثالثا: عالمان دین‏شناس دیندار و آگاه به زمان که به تفقّه در اصول و فروع دین پرداختند، قدرت فهم و معرفت دینى و فهماندن و تبلیغ و تبیین دین و آموزه‏هاى دینى را دارا هستند و رجوع عوام به عالمان، و غیرمتخصص به متخصص امرى بدیهى و عقلانى است. رابعا فهم و معرفت دینى داراى مراتب و درجات و به بیان دیگر که بیانى فلسفى است «مقول به تشکیک» است و راه درک و فهم دین و معارف دینى بر روى همگان باز است. چنان که عمل دینى، سلوک دینى، تربیت اسلامى و راه ولایت بر روى همگان گشوده است و تنها، بصیرت، پایدارى و مجاهدت مى‏طلبد. از سوى دیگر قرآن کتاب جامع، جهانى و جاودانه الهى است؛ که به همه استعدادها و نیازهاى انسان پاسخ مى‏دهد و هرگز، بعدى از ابعاد و ساحتى از ساحت‏هاى وجودى انسان اعم از عقلانى، نفسانى و جسمانى را فروگذار نکرده است. پس به یقین از عرفان، چه نظرى و چه عملى و سلوک معرفتى و باطنى، با اصول و معیارهاى دقیق و عمیق سخن به میان آورده و با وجود ظواهر و بواطن دینى و معارف ذو مراتب قرآنى، راهى براى فرار از فرهنگ و معارف قرآنى به سوى فرهنگ‏هاى دیگر ادیان و مکاتب وجود ندارد؛ مگر آن که جهالت، غفلت و خود زیانى، علم‏زدگى، غرب‏گرایى، گریز از ریاضتهاى سلوکى شرعى که تدریجى و دائمى‏اند ما را پناهنده به مکتبهاى عرفانى امانیستى، سکولاریستى، لیبرالیستى و حتى ماتریالیستى نماید.
بهر تقدیر قرآن کریم منبع تحصیل و حصول معرفت‏هاى ذوقى، باطنى، کشفى و شهودى و سرچشمه معرفى کمال عرفانى و عرفان تکامل یافته خواهد بود و راه سعادت، کمال، رشد، فلاح و صلاح تا قله بلند قرب الى الله و لقاء پروردگار را، کشف شدنى و اکتشاف‏پذیر مى‏داند. قرآن معدن راستین صراط سلوک و سفر به سوى خدا را در درون انسان (فطرت) مى‏داند و استاد شهید مطهرى رضى‏الله‏عنه که فیلسوف فطرت است و فطرت را ام المعارف مى‏داند(87) در استخراج، اصطیاد، تفسیر و تبلیغ عرفان ناب اسلامى نیز بر اصل فطرت و رکن سرشت و شاکله خاص انسان تأکید مى‏ورزد و در عرفان نیز «اصالة الفطره»(88) مى‏باشد.
از دیدگاه استاد شهید مطهرى قرآن: اولاً معارف شهودى و مبتنى بر اشراق الهى و تهذیب نفس را ارائه مى‏دهد. ثانیا؛ آن را در طول معارف عقلانى و تجربى دانسته و قابل اجتماع معرفى مى‏کند و ثالثا راه ورود به معرفتهاى کشفى و علم لدنّى را منحصر به فرد یا صنف و گروه خاصى ندانسته و حق همگان مى‏داند. ولى آیا همگان رونده آن راه هستند یا خیر؟ بحث دیگرى است. رابعا عرفان اسلامى را اصیل و مستقل، پویا و کارامد دانسته که مى‏تواند درد خدا و درد خلق خدا را بهم گره زده و بین سیر من الخلق الى الحق و من الحق الى الخلق بالحق ارتباط وثیق و همبستگى برقرار نماید. و رابطه انسان با خدا و انسان با خلق خدا را درست و منطقى ترسیم نماید. خامسا عرفان اسلامى را از بسیارى آفات و آسیب‏هاى فکرى، اجتماعى، سیاسى و... مصون ندانسته به بازشناسى و بازسازى اندیشه و بینش و گرایش‏هاى عرفانى اسلامى معتقدند و جریان احیاء تفکر دینى را در احیاء تفکر عرفانى اسلام نیز سارى و جارى مى‏دانند.
در پایان این نوشتار لازم به یادآورى است که، استاد مطهرى با روش عرفانى به تفسیر قرآن نپرداخته‏اند امّا تفسیر عرفانى از آیات قرآنى نموده و بهره‏بردارى عرفانى در جهت ارائه عرفان کامل اسلامى و معرفى انسان کامل عرفانى در اسلام کرده‏اند و قرآن را تدبّر بردار و تعقل‏پذیر و داراى باطن و تأویل‏شونده با متد و اسلوب و اصول خاص، دانسته‏اند؛ تا هم راه ورود به منبع زلال و عظیم و غنى قرآن باز باشد و هم روش تطبیق اندیشه، انظار، افکار و پیش‏انگاره‏هاى ملل و نحل و فرق مختلف فکرى و معرفتى اعم از کلامى، فلسفى، صوفیانه، علمى ـ تجربى و... بر آیات قرآن و معارف وحیانى را تخطئه کرده باشند و باب تفسیر به رأى مذموم بسته شده باشد و پلورالیسم معرفتى و تفسیرى یا قرائت‏پذیرى تکثرگرایانه در تفسیر و فهم قرآن نیز مجاز شمرده نشود. امید است با هشیارى و بصیرت عالمان اصیل اسلامى و مسئولیت اندیشى متصدیان امور فکرى ـ فرهنگى و خلوص پژوهشى و علمى و روحیه تحقیقى نسل جوان جامعه اسلامى، عرفان و عارفان اصیل اسلام شناخته و عرفان ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و علوى تأمین کننده نیازهاى معرفتى ـ معنوى و کارساز و کارامد در جامعه اسلامى باشد تا عطر دل‏انگیز عرفان ولایى در فضاى ذهن و ضمیر جامعه اسلامى منتشر و عرفان مثبت، جهادى، انقلابى و همه جانبه‏اى از عرفان امثال امام خمینى رحمه‏الله (که توان اداره معنوى ـ اجتماعى نسل حاضر را در قرون معاصر و جدید دارد) و استمرار عرفانِ اهل بیتى و شیعى است گسترش یابد.

________________________________________
1ـ دکترى عرفان اسلامى و استادیار دانشگاه آزاد اسلامى واحد کرج.
2ـ آشنایى با قرآن، ج 2ـ1، ص 249.
3ـ خاتمیت، صص 105ـ 75.
4ـ آشنایى با قرآن، ج 5، ص 229.
5ـ خاتمیت، ص 73.
6ـ تکامل اجتماعى انسان، ص 33.
7ـ اسلام و مقتضیات زمان، ص 215.
8ـ فلسفه اخلاق، ص 104؛ آشنایى با علوم اسلامى، ج 1 و ص 246؛ حماسه حسینى، ج 1، ص 216؛ عرفان حافظ، ص32.
9ـ آشنایى با قرآن، ج 1، ص 24، صدرا، 1382.
10ـ همان، ص 25.
11ـ همان.
12ـ همان، صص 27ـ25 با تصرّف.
13ـ هرمنوتیک از منظرهاى مختلف تاریخى و معرفتى به اقسامى چون هرمنوتیک عام، خاص و فلسفى یا کلاسیک، رمانتیک و فلسفى تقسیم‏پذیر مى‏باشد (درآمدى بر هرمنوتیک، ص 34ـ33، احمد واعظى، و یا دیدگاه مفسّر محور، ساختارگرا و شالوده‏شکن نیز تقسیم مى‏پذیرد) احمد واعظى، درآمدى بر هرمنوتیک؛ استاد جعفر سبحانى، هرمنوتیک.
14ـ آشنایى با قرآن، ج 1، ص 27.
15ـ همان، صص 18ـ 9.
16ـ همان، صص 77ـ49.
17ـ اصل اجتهاد در اسلام، صص 22ـ21؛ مجموعه آثار، 1383، ج 22، صص 720ـ704؛ مجموعه آثار، 1378، ج 1، صص62ـ61.
18ـ (پاورقى) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص25ـ12، مجموعه آثار، چاپ ششم، 1377، ج 6، صص 966ـ875.
19ـ مجموعه آثار، ج 16، صص 327ـ328.
20ـ مجموعه آثار، 1378، ج 2، صص 62ـ61.
21ـ اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 55ـ50؛ نظام حقوق زن در اسلام، صص 65ـ35.
22ـ مجموعه آثار، ج 12، ص 364، 1377.
23ـ همان، ص 367.
24ـ مجموعه آثار، ج 13، صص 383ـ375.
25ـ همان، ج 16، صص 425ـ411 و 538ـ502.
26ـ همان، ج 6، ص 959.
27ـ آشنایى با علوم اسلامى، انتشارات اسلامى، قم، 1362، صص 200ـ197.
28ـ همان، ص 198.
29ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 191.
30ـ همان، ص 198.
31ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 193.
32ـ همان، ص 196.
33ـ بقره / 115 «به هر سو رو کنید، خدا آنجاست».
34ـ حدید / 3 «اول و آخر و پیدا و پناه، اوست».
35ـ عنکبوت / 69 «و آنان که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه‏هاى خود، هدایتشان خواهیم کرد».
36ـ والشمس / 9 و 10 «که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده ـ و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است».
37ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، صص 202ـ197.
38ـ مجموعه آثار، ج 13، صص 387ـ376.
39ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، صص 189، 193، 197 و... .
40ـ مجموعه آثار، ج 22.
41ـ همان، ج 16، صص 425ـ411.
42ـ همان، صص 282ـ241.
43ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 188.
44ـ آشنایى با قرآن، 1381، ج 5، صص 105ـ99.
45ـ همان، ج 1 و 2، صص 115ـ106.
46ـ مجموعه آثار، ج 22، صص119ـ67.
47ـ همان، صص 418ـ409.
48ـ فلسفه اخلاق، چاپ دوم، ص 169.
49ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، صص 188ـ186.
50ـ آشنایى با قرآن، ج 5، صص 165ـ155.
51ـ آشنایى با قرآن، 1382، ج 6، صص 87ـ81.
52ـ همان، ج 7، صص 65ـ59.
53ـ همان، صص 72ـ60.
54ـ همان، ج 4، صص 118ـ97.
55ـ نور / 36. «این چراغ پرفروغ، در خانه‏هایى قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهاى آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)، خانه‏هایى که نام خدا در آنها برده مى‏شود».
56ـ همان، ص 118.
57ـ نور / 37. «مردانى که نه تجارت و نه معامله‏اى آنان را از یاد خدا غافل نمى‏کند...»
58ـ همان، ص 122 و آشنایى با قرآن (خلاصه هشت جلد تفسیر قرآن)، دفتر پنجم، چاپ سوم، 1383، انتشارات دانشگاه امام صادق علیه‏السلام ، صص 124ـ122.
59ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 225.
60ـ ابوعلى سینا، الاشارات و التنبیهات، انتشارات مطبوعات دینى، چاپ اول، ج 3، صص 420ـ419 و آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 228.
61ـ ذکر ذاکر، 1363.
62ـ راههاى اثبات خدا، 1363، صص 76ـ74.
63ـ مجموعه آثار، ج 13، صص 390ـ389.
64ـ مجموعه آثار، ج 7، صص 130ـ111؛ آشنایى با علوم اسلامى(بخش و عرفان)، صص 325ـ238.
65ـ تماشاگه راز، انتشارات صدرا، 1359، صص 56ـ52 و 163ـ135.
66ـ همان، صص 142ـ140.
67ـ ق / 37، آشنایى با قرآن ج 1، ص 65، یعنى: «در این تذکرى است براى آن که عقل دارد، یا گوش دل فرا دهد در حالى که حاضر باشد».
68ـ عنکبوت / 69، آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 198، یعنى: «و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه‏هاى خود، هدایتشان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است».
69ـ شمس / 9 و 10، آشنایى با علوم اسلامى (بخش عرفان)، ص 198؛ آشنایى با قرآن، ج 1، ص 69، یعنى: «که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده ـ و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.»
70ـ انفال / 29، همان، ص 69، یعنى: «اگر از (مخالفت فرمان، خدا بپرهیزید، براى شما وسیله‏اى جهت جدا ساخته حق از باطل قرار مى‏دهد».
71ـ نور / 41، همان، ج 4، صص 179ـ162، یعنى: «آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى‏کنند، و همچنین پرندگان به هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده‏اند؟ هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را مى‏داند، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهند داناست.»
72ـ حشر / 18، همان، ج 6، صص 177ـ168، یعنى: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید از (مخالفت) خدا بپرهیزید، و هر کس باید بنگرد تا براى فردایش چه چیز از پیش فرستاده، و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.»
73ـ واقعه / 11ـ7، همان، ج 6، صص 115ـ102، یعنى: «و شما سه گروه خواهید بود...».
74ـ نساء / 100؛ و ر.ک.: مجموعه آثار، ج 13، صص 379ـ376؛ شناخت در قرآن، نشر سپاه، 1361، صص 77ـ69، یعنى: «و هر کس به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست...»
75ـ کهف / 65، یعنى: «(در آنجا) بنده‏اى از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمى) از سوى خود به او داده و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم».
76ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، صص 202ـ191؛ تماشاگه راز، 1359، صص 169ـ124.
77ـ مجموعه آثار، ج 6، صص 957ـ933 و ج 13، صص 382ـ355؛ انسان کامل، صص 75ـ35؛ آشنایى با قرآن، ج 1، صص77ـ65.
78ـ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، صص 185ـ186؛ تماشاگه راز، صص 125ـ124؛ مجموعه آثار، ج 14، صص549ـ548.
79ـ آشنایى با قرآن، ج 4، صص 126ـ124 و ج 6، صص 136ـ122؛ مجموعه آثار، ج 16، صص 538ـ511.
80ـ آشنایى با قرآن، 1382، ج 4، ص 122؛ آشنایى با قرآن، 1381، ج 8، صص 151ـ133.
81ـ همان، ج 1، صص 26ـ25، 1383.
82ـ همان، ج 4، صص 136ـ123؛ فلسفه اخلاق، صص 246ـ238؛ انسان و ایمان، صص 26ـ25؛ مجموعه آثار، ج 22، ص 465.
83ـ همان، ج 6، صص 136ـ122؛ سیرى در نهج‏البلاغه، صص 264ـ223؛ مجموعه آثار، ج 16، صص 522ـ511 و ج 22، صص 230ـ211.
84ـ آشنایى با قرآن، 1382، ج 9، صص 39ـ38 و صص 25ـ23 و صص 176ـ170؛ تکامل اجتماعى انسان، صص 35ـ14؛ آشنایى با علوم اسلامى(بخش عرفان)، ص 238؛ انسان کامل، صص 244ـ120.
85ـ مقدمه علل گرایش به مادیگرى ماتریالیسم، صص 27ـ10؛ تماشاگه‏راز (عرفان حافظ)، صص 20ـ19، 35، 39، 61، 115 و 116 و...؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، صص 48ـ47؛ تعلیم و تربیت، صص 119ـ118؛ مجموعه آثار، 1377، ج 1، صص 470ـ444.
86ـ در این زمینه به آثارى از استاد مطهرى چون: احیاء تفکر دینى؛ رهبرى نسل جوان؛ علل گرایش به مادیگرى؛ اسلام و مقتضیات زمان؛ اسلام و تجدد؛ اسلام و نیازهاى امروز و... مراجعه شود.
87ـ مجموعه آثار، ج 1، ص 61.
88ـ آفتاب احیاگران، ص 29.

 

تبلیغات