عاشورا؛ تجلّى ادب رحمانى
آرشیو
چکیده
ادب، حدّشناسى، قملرودانى و نگاهداشت جایگاه و حد خویشتن است که بر معرفت نفس و معرفت ربّ استوار مىباشد؛ چه این که ادب انسانِ خودآگاهِ خداآگاه؛ ادب معالله، ادب عندالله و حریم نگاهداشتن و شریعت محورى در فکر، قول و عمل است. در آینه کربلا و تابلوى عاشورا ادب انسانهاى کامل و متکامل، از امام و مأموم به صورت تمام عیار ترسیم و تصویر شده است. عاشورا در حقیقت، فرهنگستان ادب ولایى و توحیدى و ادبستان رحمانى و روحانى است و معلم و مربى، آن انسان کامل و امام زمان عاشورا؛ یعنى حسین بن على علیهالسلام و شاگردان ایشان از بنى هاشم (عباس بن على علیهالسلام ، قاسم بن الحسن علیهالسلام ، على اکبر، زینب کبرى علیهاالسلام و...) و غیر بنى هاشم (حرّ بن یزید ریاحى، زهیر بن قین، حبیب بن مظاهر، اُمّ وهب، جُون و...) بودهاند. هر کدام از آنان در مرتبه وجودى خود، ادب در برابر ولىّالله و حجةالله، ادب در برابر خداى متعال و ادب حضور عنداللّهى را مراعات کرده و حیات طیّبه و زندگى پایدار پاک را با واژه ادب تفسیر کردند. ناگفته نماند از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» آن سوى جبهه عاشورا؛ یعنى کاروان یزیدى جز حدّنشناسى و بىادبى در مقابل «ولىّ خدا» و شریعت الهى، ظهور دیگرى نداشت. پس ادب سرمایه کمال و سعادت انسانى و بحران فیض الهى و مَجْلاى عنایت و بارقه ربوبى است که عدهاى از عاشوراییان را به دیدار خدا کشاند. در این نوشتار، از ادب، نقش ادب در بیدارى، بینایى و گذر از خود به خدا و نیل به فیض لقاى رب از رهگذر دیدار امام و ولىّ خدا سخن رفته است.متن
عاشورا وجوه فراوانى دارد و تنها یک حادثه جزئى و پدیده محدود به زمان، زمین و زمینههاى خاص نیست بلکه به دلیل ماهیت و هویت فراگیر، جاودانه و قدسى و در عین حال الهى ـ انسانى، همه مرزهاى مادى و آفاق محدودنگریها را در نوردید. عاشورا ظهور انسان کامل و مُکَمِّل و تجلّى سلوک عقلى در بالاترین مراتبش و سلوک قلبى و باطنى در عمیقترین وجه آن است که چگونه سالکان مجذوب و مجذوبان سالک(2) پروانهوار گرد شمع وجود مُراد و پیر طریق خویش طواف مىکنند تا در شعلههاى شهودزایش به مقام محو و فنا تا مقام صحو و بقا نایل آیند. عاشورا تصویرى کامل از عشق، شور، شیدا و سلوک رحمانى است که رابطه عارفانه و پیوند عاشقانه مرید و مراد و شاگرد و استاد را به عرصه وجود آورده و سرمشق و الگویى از کمالگرایى و جمالپرستى و شهد شهودخواهى گشته است تا به همه عشّاق کمال و جمال، پیام «که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکلها»(3) را با «عشق از اول سرکش و خونى بود»(4) نشان دهد که عقل در مسلخ عشق قربانى گردد و دیوانه خال لب دوست شود؛(5) در پرتو عشق و جذبات و جلواتش شکوفا شده و شکفته گردد و شناخت عقلى، به شهود عقلى تبدیل شود. عاشورا ادبآموز جبرئیل عقل در همرأیى و همراهى پیامبر عشق گشته است تا روشن نماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى عشق داند که در این دایره سرگردانند(6)
آرى! عاشورا درس نثار و ایثار در همه ابعاد و ساحتهاى وجودى به همه سالکان کوى دوست و عاشقان روى محبوب داد که اگر کسى آستانبوسى حضرت دوست مىطلبد لا جرم باید «سر در آستین» داشته و بذل جان نماید و خون دل او بذر کمال، وصال و لقاء باشد.
مىتوان با رویکردى تاریخى و حتى تحلیل تاریخ، تاریخ علمى و فلسفه تاریخ مىتوان به سراغ قیام کربلا رفت که یک ضرورت عقلى، علمى و اجتماعى است و آموزهها و برکات فراوانى نیز دارد اما باید رویکردى فراتاریخى نیز به قیام کربلا داشت و با چشم دیگر به سیماى کربلا نگریست و چهره باطنى واقعه کربلا را به شهود نشست واز افق و زاویهاى دیگر به آن نگریست که سیرت تاریخى است. این نگاه، حدیث امام صادق علیهالسلام «کل یوم عاشوراء، کل ارض کربلاء و کل شهر محرم.»(7) را تفسیر بلکه تأویل مىنماید و انسان را هماره در معرض انتخاب، ساختن و سوختن، مسؤولیتپذیرى یا مسؤولیتگریزى، پیش به سوى نامحدود کمال و کمال نامحدود یا نامحدود نقص و نزول، گزینش صعود یا سقوط، عروج یا هبوط و... قرار مىدهد و همه حجابهاى زمانى و حصارهاى زمینى را در برمىگیرد تا انسان را میهمان بزم عاشورا نماید که انسان چهره ظاهرى و باطنى، صورت و سیرت، مُلک و ملکوت، پیدا و ناپیدا و غیب شهودش را در آینه کربلا به نظاره نشیند که آیا حسینى است یا یزیدى؟ چهره جنّتى دارد یا جهنّمى؟ سیماى زیبا دارد یا زشت؟ آیا به سوى نفس مطمئنه و بهشت جمال و جلال الهى در صیرورت و شدن است یا در گرداب وحشتناک و تیره و تاریک نفس امّاره و نفس مسوّله گرفتار آمده است؟ آیا مبادى به آداب وحیانى، نبوى، علوى و حسینى است یا آداب ظلمانى و ضلالتى جاهلیت سنّتى و مدرن و امیّت خودپرستى و بتپرستى ضخیم و رقیق و شرک ذهنى و عینى را در متن حیات و هستىاش نهفته دارد؟ آیا ادب الهى و رحمانى دارد یا ادب شیطانى و نفسانى؟... .
پس اگر به تأویل حادثه کربلا و تفسیر باطنى عاشورا بپردازیم و اندکى در افاق و انفس عاشورا درنگ نماییم، گوهرى جاودانه مىیابیم که ثقل اکبر و کبیر، ثقل اصغر و اکبر(8) و قرآن و عترت را در خویشتن متجلّى ساخته است و سیماى جهاد اکبر؛ یعنى جهاد بین عقل و عشق را به تصویر کشیده است.(9) اساسا عاشورا خودشناسى و انسانشناسى تمام عیار و ادبشناسى و ادبآموزى و تربیتشناسى و تربیتپذیرى همه جانبه است که «حجت کامل» الهى براى همه اصحاب عقل و ارباب کشف و شاگردان مکتب وحى است. به همین جهت، در این مقال تمام تلاش ما بر آن است تا جلوهاى از «ادب مع الله» و «ادب عندالله» که محصول ترکیب زیباى عقل و عشق و امتزاج متعالى «عقل و وحى» و اختلاط روشن فطرت عقلى و فطرت قلبى خواهد بود را نشان دهیم و از لابلاى پدیدههاى ماندگار و ملکوت پیشه عاشورایى، معارف اخلاقى ـ عرفانى و آموزههاى پایدار و زوالناپذیر سلوکى را استخراج کنیم و پیش روى کمالخواهان و معرفتاندوزان و تشنگان محبت قرار دهیم؛ نقش ادب را در بن مایههاى حرکت جوهرى، تجدد امثالى و حرکت حبّى نشان دهیم و فصلى نوین در تفکر، تحقیق و تدقیق بگشاییم و ادب از ادبستان عاشورا و فرهنگ از فرهنگستان کربلا بیاموزیم تا آگاهانه، عاقلانه و عاشقانه در «صراط مستقیم» الهى گام نهیم و قدمگاه و قرارگاه صدق(10) را زمینهاى براى «عند ربهم یرزقون»(11) و زاد راه «ارجعى الى ربک راضیة مرضیه»(12) قرار دهیم و انسان کامل و مُکمِّل را اسوه حسنه خویش تلقى کنیم. در این باره، در سه محور بحث مىکنیم:
الف) چیستى ادب؛
ب) ظهور و حضور ادب در ادبستان کربلا؛
ج) ثمرات و رهآورد ادب در اخلاق و عرفان.
چیستى ادب
استاد حسنزاده آملى در تعریف ادب مىفرماید:
«ادب یعنى نگاهداشت حدّ هر چیز. به همین لحاظ علوم ادبى را علوم ادبى نامیدهاند چون حافظ و نگهدار حدود معارف مربوط به خودند و هر رشتهاى از علوم ادبى، میزانى براى نگاهداشت حدّ معارف خود است...»(13)
علامه طباطبایى رحمهالله در تفسیر المیزان مىنویسند:
«الادب ـ على ما یتحصل من معناه ـ هو الهیأة الحسنة التى ینبغى أن یقع علیه الفعل المشروع اما فى الدین او عند العقلاء فى مجتمعهم کآداب الدعاء و آداب ملاقاة الأصدقاء و ان شئت قلت: ظرافة الفعل. و لا یکون الا فى الامور المشروعة غیر الممنوعة فلا أدب فى الظلم و الخیانة و الکذب و لا أدبَ فى الأعمال الشنیعه و القبیحه و لا یتحقق ایضا الا فى الافعال الاختیاریه التى لها هیئات مختلفة فوق الواحدة...»(14)
یعنى: ادب، هیأت زیبا و پسندیدهاى است که سزاوار است هر عمل مشروعى، چه دینى باشد مثل آداب دعا و چه عقلى باشد مانند دیدار دوستان بر اساس آن انجام پذیرد. به تعبیر دیگر ادب عبارت است از ظرافت عمل و عمل ظریف، عملى است که اولاً مشروع بوده و منع تحریمى نداشته باشد؛ پس در ظلم و دروغ و خیانت و کارهاى قبیح، ادب معنا ندارد. ثانیا اختیارى باشد؛ یعنى شخص با اختیار و آگاهى خویش، آن را به صورتى محقق نماید که مصداق ادب باشد مثل آداب غذا خوردن، آداب نماز، آداب دعا و... که اسلام مشخص کرده است و در آموزههاى اسلامى مندرج است. پس دستورهاى الهى و باید و نبایدهاى دینى، ادبآموز و فرهنگپرورند و انسان تربیت یافته دین، همه افکار، افعال و احوالش را در بهترین شکل محقق مىسازد. اسلام، انسانساز است و عقاید ناب دینى، اخلاق اصیل اسلامى و احکام جامع تکلیفى، ادبستانى هستند که انسان را آنچنان که شایسته اوست مىپرورانند و خداوند متعال، مربّى نفوس کامله و پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه علیهالسلام مربى نفوس مستعده و مشتاق کمال و تعالى وجودى هستند. قرآن صامت، (قرآن کریم) و قرآن ناطق (پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و عترت طاهرهاش علیهمالسلام ) ظهور ذات خداوندىاند که انسان را متخلق به اخلاق الهى و مؤدب به آداب الهى مىسازند و ادب مع الله و ادب عندالله را در متن وجود انسان صورت مىدهند؛ چنان که در حدیث شریف نبوى آمده است: «ان هذا القرآن مأدبةالله فتعلموا مأدبته ما استطعتم...»(15) استاد علامه حسنزاده آملى در شرح و تفسیر این حدیث مىفرماید:
«... بعد از آن مرحوم، سید وجهى دیگر در بیان مأدبه حدیث یاد شده نقل کرده است به این عبارت: «المأدبة بفتح الدّال مفعلة من الادب، معناه ان الله تعالى انزل القرآن ادبا للخلق و تقویما لهم.» بدین وجه، معناى القرآن مأدبة الله این است که قرآن براى ادب و تقویم خلق است. ادب نگاهداشت حدّ هر چیز و تقویم راست و درست ایستادن است. این وجه با تعلموا مناسبتر است؛ پس معناى حدیث این که قرآن ادب و دستور الهى است؛ از این مأدبة الله ادب فرا بگیرید و حدّ انسانى خودتان را حفظ کنید و نگاه بدارید و بدین دستور، خودتان را راست و درست به بار بیاورید و به فعلیت برسید. مأدبه، فرهنگستان و ادبستان است که به تخفیف مىگوییم دبستان؛ مأدبه مکتب و مدرسه است که جاى تأدیب و تربیت است. آنجایى که به انسان ادب یاد مىدهند، آنجا را مأدبه مىگویند. قرآن به انسان ادب یاد مىدهد.»(16)
مرحوم علامه طباطبایى رضىاللهعنه پس از بیان معناى ادب و این که حسن و زیبایى از مقومات ادب است و زیبایى در میان اقوام و قبایل و صاحبان ادیان، مختلف بوده و آداب و رسوم هر اجتماعى به منزله آینه افکار و خصوصیات اخلاقى آن اجتماع است که زاییده مقاصد اجتماعى است، مىنویسند:
«... فالأدب الالهى الذى ادب الله سبحانه به انبیاءه و رسله علیهمالسلام هو الهیأة الحسنة فى الاعمال الدینیة التى تحاکى غرض الدین و غایته و هو العبودیة على اختلاف الادیان الحقه بحسب کثرة موادها و قلتها و بحسب مراتبها فى الکمال و الرقىّ. و الاسلام لما کان من شأنه التعرض لجمیع جهات الحیاة الانسانیة بحیث لا یشّذ عنه شىء من شؤونها یسیر أو خطیر دقیق أو جلیل فلذلک وسع الحیاة أدبا و رسم فى کل عمل هیأة حسنة تحاکى غایته و لیس له غایة عامة الا توحید الله سبحانه فى مرحلتى الاعتقاد و العمل جمیعا... فالادب الالهى ـ أو ادب النبوة ـ هى هیأة التوحید فى الفعل.»(17)
یعنى: خداى سبحان انبیا و فرستادگانش را بر هیأت زیباى اعمال دینى ادب کرده است که از غایت و غرض دین حکایت مىنماید و آن جز عبودیت و بندگى الهى چیز دیگرى نیست؛ اگر چه این عبودیت در ادیان حقه از نظر کمى و زیادى دستورها و از جهت مراتب کمال با هم فرق دارد. اسلام، به عنوان دین کامل که تمام جهات زندگى انسان را سامان مىدهد و هیچ یک از شؤون انسانیت، نه کم، نه زیاد، نه کوچک و نه بزرگ را فروگذار نکرده است، تمام زندگى را آکنده از ادب مىنماید که مبدأ آن، معرفت و منتهاى آن توحید است؛ یعنى آغاز و انجام آن، خداشناسى و خداپرستى و در نتیجه خداگونگى است. پس در ادب دینى چند نکته مطرح است:
1ـ دین همه اعمال و شؤون زندگى انسان را در بر گرفته و در چارچوب ادب الهى قرار مىدهد.
2ـ ادب دینى، به حسب اختلاف مراتب وجودى انبیا و امتهاى آنها از نظر کمىّ و کیفى و شدت و ضعف، فرق دارد.
3ـ اسلام، جامعترین و کاملترین ادب الهى است که همه مراتب و ساحتهاى زندگى آدمیان را در بر گرفته است و از رهگذر عبودیت الهى، آدمیان را به سوى توحید علمى و عملى سوق مىدهد و ادب رحمانى در وجود انسانها ایجاد مىنماید. البته این حقیقت الهى و ملکوتى، بر محورآگاهى، آزادى، انتخاب، مسؤولیتپذیرى، عمل و تمرین دستورهاى دینى در طول زمان، بتدریج حاصل مىگردد. آینهداران تمام عیار و الگوهاى همه جانبه علمى و عینى ادب الهى و دینى، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام هستند. شاید یکى از معانى حقیقى آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً...»(18) همین معنا باشد که حیات طیبه، حیاتى آکنده از آداب الهى است و مؤمن، مؤدب به آداب الهى و دینى است و همین آداب عقیدتى، اخلاقى و عملى است که عامل صعود انسان به اوج قله کمال وجودى است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ»(19) آرى! شاه بیت ادب الهى، پیامبر اسلام و امامان پاک علیهمالسلام هستند که بارى تعالى درباره آنان فرمود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»(20). مرحوم علامه طباطبایى رضىاللهعنه نوشتهاند:
«... و بالجمله فقوله «فبهداهم اقتده» تأدیب الهى اجمالى له صلىاللهعلیهوآله بأدب التوحید المنبسط على اعمال الانبیاء علیهمالسلام المنزهة من الشرک...»(21)
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«ان الله عزوجل ادب نبیّه فأحسن أدبه، فلمّا اکمل له الادب قال: «و انک لعلى خلق عظیم» ثمّ فوّض الیه امر الدین و الامّه لیَسُوسَ عباده.»(22)
یعنى: «خداى بزرگ پیامبر خود را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد و چون ادب را در او به کمال رساند فرمود: همانا تو داراى خلقى عظیم هستى. آنگاه کار دین و امت را به او سپرد تا بندگانش را اداره کند.»(23)
از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده است: «أنا ادیب الله و على أدیبى.»(24) یعنى: من پرورده خدایم و على پرورده من است.
حضرت على علیهالسلام نیز فرمودند:
«انّ رسول الله صلىاللهعلیهوآله ادّبه الله عزّوجل و هو ادّبنى و انا أودّب المؤمنین و اورث الادب المکرمین.»(25)
یعنى: پیامبر خدا را خداوند تربیت کرد و او مرا و من مؤمنان را تربیت مىکنم و براى بزرگواران، ادب را به ارث مىگذارم.
این که ادب، از خدا به پیامبر صلىاللهعلیهوآله و از پیامبر صلىاللهعلیهوآله به على علیهالسلام و از على علیهالسلام به مؤمنین منتقل شده است، دست کم بر دو نکته دلالت دارد:
الف) ادب تنها ادب الهى و دینى است؛
ب) تنها الگوهاى کامل ادب الهى، انسانهاى کامل؛ یعنى پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، على علیهالسلام و ائمه علیهمالسلام هستند: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(26)
استاد علامه حسنزاده آملى چنین سرودهاند:
ادبآموز نبود غیر قرآن که قرآن مأدبه است از لطف رحمان
بیا زین مأدبه بر گیر لقمه نیابى خوشتر از این طعمه، طعمه
طعام روح انسان است قرآن طعام تن بود از آب و از نان»(27)
علامه طباطبایى رحمهالله پس از تبیین أدب دینى، نمونههایى از آداب الهى و ادب انبیاء عظام خداوند عزّوجلّ را با استفاده از آیات قرآنى برشمرده است که چگونه آنها در پرتو تربیت الهى به کمالات وجودى خویش رسیده و اعضا و جوارح و جوانح آنها؛ یعنى ظاهر و باطنشان خدایى شده است و در جهانبینى، ایدئولوژى و یا حکمت علمى و حکمت عملى، عقل نظرى و عقل عملى، صورت و سیرت، ظاهر و باطن و فکر و فعل و حال و قال خویش مبادى به آداب الهى شده و ادب را در برابر پروردگار و حتى در برابر کفار و منافقان و ملحدان مراعات مىکردند و الگوهاى انسانیت براى همه طالبان سعادت شدهاند(28) تا یاران کمالخواه و سعادت دوست، بر سیرت و صورت و مشرب انبیاء الهى در سه حوزه عقیدتى، اخلاقى و عملى قرار گیرند و به فلاح حقیقى و رستگارى و فوز واقعى نایل آید.
از مجموعه بحثهاى لغوى و اصطلاحى پیشگفته در ادبشناسى چنین بدست مىآید:
1ـ ادب؛ حدّشناسى و حدنگهدارى، قلمروشناسى، مرزشناسى و قلمرودارى و مرزبانى است که از متن آن، مراقبت نفس و خودنگهدارى به دست مىآید.
2ـ حدنگهدارى و مراقبت، فرع بر خودشناسى و خودیابى یا معرفت نفس است که نافعترین معارف، معرفت به خویشتن است و هر کس ظرفیت، منزلت و حدود خویش را شناخت و از حد و مرز خود فراتر نرفت، مؤدب به آداب پسندیده است.
3ـ دین، مجموعه انسانشناسى و انسانسازى است و قرآن، کتاب خودشناسى، خودیابى و خودسازى است؛ پس قرآن کتاب ادبشناسى و ادب آموزى و تربیت است.
4ـ انسان متدین و مؤمن، انسان خودشناس خودساخته و خودنگهدار و حدّنگهدار است و در این مسیر، از معارف فکرى و اخلاقى و عرفانى و باید و نبایدهاى دینى و قرآنى در متن زندگىاش بهرههاى لازم و کافى مىبرد تا به حیات معقول و حیات طیبه برسد.
5ـ الگوهاى عینى و اسوههاى کامل و جامع، پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام هستند و طبق حدیث نبوى «حسینٌ منّى و انا من حسین.»(29) امام حسین علیهالسلام و عاشوراى حسینى ادبستان، گلستان، فرهنگستان و ادبآموز است و بر اساس «ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة.»(30) حسین علیهالسلام کشتى هدایت و نجات و کربلا صراط مستقیم الهى و آیت ادب توحیدى و الهى است و شاگردان مکتب عاشورا، شاگردان قرآن و عترت هستند که همه پروردگان مکتب نبوى، علوى و حسینىاند؛ پس عاشورا تجلّى ادب رحمانى و آداب دینى است که سیماى تمامى انبیاء الهى و چهره ملکوتى خاتمالانبیاء صلىاللهعلیهوآله و ابوالائمه على علیهالسلام در آینه کربلا و آینهداران کربلا به ظهور رسیده است.
ظهور و حضور ادب رحمانى در ادبستان کربلا (عاشورا تجلّى ادب اخلاقى ـ سلوکى)
قیام کربلا، قیامى بریده از گذشته و تمامشده در ظرف زمانى و مکانى خویش نبود و نیست بلکه حلقه وصل از گذشته تا آینده بیکرانههاست و هر دو چهره زیبا و زشت آن (که زیبایى از آن حسین علیهالسلام و اصحابش و زشتى از آن یزید و انصارش است.) از دو فرهنگ، ایدئولوژى، باورها و از دو طرز تفکر درباره هستها و بایدها حکایت مىکند در حقیقت، تقابل بین نماد اسلام ناب محمدى صلىاللهعلیهوآله و علوى و اسلام ابوسفیانى و اموى است؛ یک چهره تربیت شده آداب الهى و نبوى و دیگرى فاقد ادب و آداب الهى ـ انسانى بلکه ظهور کمال بىادبى است که یکى مع الله و عندالله است و دیگرى مع الشیطان و عند الشیطان. امام یک چهره، امام نور و امام چهره دیگر، امام نار است؛ پس کربلا وارث حقیقى دو چهره توحید و شرک، اطاعت و عصیان است به تعبیر استاد شهید مطهرى:
«حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد: یک صفحه سفید و نورانى، و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانى که هر دو صفحهاش یا بىنظیر است یا کم نظیر.»(31)
حادثه عاشورا آفریده معرفت، عبودیت، توحید، ولایت، محبت، ایثار، مجاهدت، صفا و وفا، خلوص و صداقت و حکمت وعدالت است که حسین علیهالسلام به عنوان امیر و امام کاروان عشق و جهاد و یاران عارف و سالکش به عنوان مأموم و تربیتیافته تمام عیار مکتب اسلام ناب، آن را خلق کردهاند. با نیم نگاهى به طرح منطقى، عقلانى و تاکتیکها و استراتژیهاى حساب شده یا راهبردهاى جامعنگرانه و تبیینهاى همه جانبه فراقومى، فراملى و در حقیقت، اسلامى و انسانى امام حسین علیهالسلام از مدینه به مکه و از مکه به مدینه، خطبهها، نامهها، گفتگوها و وقایع (اتفاق افتاده از بیست و هفتم رجب تا دهم محرم سال شصت و یک) که در دهه محرم شکل گرفته از دو جهت، ادبستان و فرهنگستان دینى است:
1ـ امام حسین علیهالسلام مفسر و سخنگوى اصلى دین و قرآن؛ یعنى قرآنِ ناطق است. آن حضرت توانست در قالب خطبه، نامه، گفتگوها و حتى ادعیه و نیایش از مدینه تا کربلا چهرهاى اصیل و جامع و جاودانه از اسلام حقیقى و حقیقت اسلامى ارائه دهد و ادبآموز معرفت و رفتارى باشد که در ساحتهاى عقلانى، نفسانى و جسمانى یا حوزههاى عقلى، قلبى و قالبى دین، به صورت معارف بدیع، عرضه شدهاند.
2ـ حسین بن على علیهالسلام ، در برابر خداوند از یکسو و در برابر مردم از سوى دیگر ودر برابر دشمن دین و معنویت از سوى سوم در کمال معرفت و ادب نوشتهاند و سخن گفتهاند و به نیایش ایستادهاند؛ یعنى ادب الهى امام حسین علیهالسلام او را به گونهاى پرورید که در برخورد با مردم و کفار و ملحدان، اوج ادب دینى را رعایت نموده و نشان دهد؛ با فکر و فعلش امتیاز اسلام ناب نبوى را از اسلام تحریف شده و انحرافى اموى، به منصه ظهور برساند. به همین جهت، حتى اصحاب عام و خاص امام حسین علیهالسلام داراى آداب و روش و منش و گرایشهاى متعالى در طول حرکت و قیام تا دهه محرم و پس از آن بودهاند که ادب دینى و اسلامى را نشان مىداد و در مقابل، یزید، عبیدالله، عمر بن سعد و اصحاب و یارانشان در کمال بىادبى مصداقهاى جاهل، غافل، مالاندوز، خودخواه، و مقامپرست، تفکر و رفتار جاهلى شدهاند. شخصیتشناسى اصحاب دو سپاه ایمان و کفر و توحید و شرک خود، ادب اسلامى، ادب اخلاقى و سلوکى را در برابر حدّناشناسى و بىادبى کاملاً متبلور مىسازد که خود سرچشمه ادبشناسى و ادب آموزى است؛ زیرا طبق فرمایش امام على علیهالسلام : «تعرف الاشیاء باضدادها.»(32) نور را از ظلمت، حیات را از ممات، عقل را از جهل، و ادب را از بى ادبى مىتوان دریافت.
چنان که گذشت در ادبشناسى با مؤلفههایى چون معرفت دینى یا درک دینى، عبودیت دینى یا درد دین، توحیدشناسى و توحیدگروى، قلمروشناسى و حدّنگهدارى، خودآگاهى و خودنگهدارى روبرو شدهایم. حال ببینیم چنین مؤلفههایى در عاشورا چگونه به ظهور رسیده است؟ اگر به بازشناسى، بازنگرى و دوبارهخوانى پرونده نهضت کربلا و قیام عاشورا بپردازیم و با عمقاندیشى و باطننگرى از سطح ظواهر و صورتها عبور کنیم، مىیابیم که اصحاب امام حسین علیهالسلام ، هم در جبهه جهاد اصغر (جنگ ظاهرى با لشگریان یزید و عمر بن سعد) و هم در جبهه جهاد اوسط (جنگ فضایل اخلاقى با رذایل اخلاقى) و هم در جبهه جهاد اکبر (جنگ بین عقل و عشق) پیروز شده و توانستند ادب دینى را با همه مؤلفههاى آن، نشان دهند. سرحلقه کاروان کربلا؛ یعنى امام حسین علیهالسلام در اوج معرفت الهى و شناخت و درک دینى (دینشناسى) و درد دینى (دیندارى) و توحید و ادب حضور در برابر پروردگار قرار داشت که از دعاى عرفه آن حضرت تا «الهى رضا بقضائک.»(33) و قرار گرفتن در بهشت دیدارِ محبوب کاملاً هویداست و امام حسین علیهالسلام مظهر اتمّ و اکمل ادب توحیدى و اخلاقى ـ عرفانى بوده است؛ چه این که در برابر خداى متعال عرضه مىدارد: «ماذا وجد من فقدک و ماالّذى فقد من وجدک.»(34) و «عمیت عین لا تراک.»(35) از نوع رفتار سید الشهداء با فرستادگان و نامههاى ارسالى سران و مردم کوفه و پاسخهاى آن حضرت و ارتباط عاطفى، مهربانانه و حسابشدهاش با اهل بیت خویش، پاسخ آگاهانه و مؤدبانهاش به علىاکبر در بین راه، تفقد و دلجویىاش از فرزندان مسلم بن عقیل پس از شنیدن خبر شهادت سفیر خویش، رفتارش با لشگر حُرّ بن یزید ریاحى و آنگاه خود حرّ پس از توبه و انقلاب درونى و بازگشت به ادبستان حسینى، دیدار با تک تک اصحابش در شب و روز عاشورا، رفتن بر سر بالین هر کدام از شهداى راه فضیلت و توحید، رفتارش با خواهران، همسران و فرزندانش و مجموعه اهل بیتش در ظهر و عصر عاشورا و نگاه و نداى توحیدى و اعلان رضاى الهى در لحظه دیدار با خدا و قرار گرفتن در شبستان شهود و جنت لقاء و وصال، همگى نشانى از ادب الهى، ادب نبوى و علوى بوده است که همه فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى و انوار و لمعات غیبى و رحمانى را یکجا در تابلوى زیباى عاشورا ترسیم کرد.
از عجایب و شگفتىهاى شگرف رفتار امام حسین علیهالسلام با برادرش عباس این بود که در غروب تاسوعا او را مخاطب قرار داد و فرمود: «بنفسى انت یا اخى!» یعنى: جانم به فدایت اى برادر!(36) این که امام به مأمومش، مراد به مریدش خضر راه به موساى طریقش، برادر پنجاه و هفت ساله به برادر سى و چهار سالهاش چنین سخن مىگوید، از یک طرف نشان از ادب امام حسین علیهالسلام دارد و از طرف دیگر بیانگر اوج مقام و مرتبه وجودى و ولایى حضرت عباس است. یا وقتى امام حسین علیهالسلام در عصر عاشورا عازم میدان جهاد و شهادت است خطاب به خواهرش حضرت زینب علیهاالسلام مىفرماید: «یا اُختاه لا تنسینى فى نافلة اللیل...»(37) یعنى: خواهرم! مرا در آن نیمههاى شب و شبانگاهان و سحرگاهانت که به مناجات در برابر قاضى الحاجات مىپردازى فراموش نکن!
این جمله نیز دست کم دو پیام داشته است: الف) کمالطلبى نامحدود و قرب جویى دائمى امام حسین علیهالسلام ب) منزلت ویژه و مقام ممتاز حضرت زینب علیهاالسلام عقیله بنى هاشم و عالمه غیر معلمه. پس تمام گفتار و رفتار و قول و فعل و تقریر امام حسین علیهالسلام منبع معرفت و ادب است و روح ادب دینى و جان ادب اصحاب امام حسین علیهالسلام را باید در ادب معلم مکتب عاشورا و آفریننده حادثه کربلا یعنى خود امام حسین علیهالسلام جستجو کرد که تجسّم کامل ادب الهى است.
از سوى دیگر، امام حسین علیهالسلام شب عاشورا را با هدف تلاوت قرآن، نیایش با خداى تعالى، استغفار در برابر پروردگار و نماز مهلت خواست؛(38) اگر چه تمام عمر امام حسین علیهالسلام چون شب عاشورا بوده است اما ادب معاللهى و حضور عنداللهى او را باید دید که آن دینشناسِ دیندار، آن حدّشناسِ حدنگهدار، چگونه معرفت و مراقبت را به هم گره زد تا نداى قرآن و نماز نیایش و استغفار را به گوش جهانیان برساند. پیشواى شهیدان، اوج ادب و ارادت و کمال محبت و حد نگهدارى را در جلوتش، در قیام و قعودش نشان داده است. یکى از بزرگان در تعریف ادب و ارادت و فرق آنها مىنویسد:
«... ادب نگهداشتن نسبت به جناب مقدّس حضرت ربّ العزّه و خلفاى او و این معنا با ارادت و محبت که قبلاً ذکر شد، فرق دارد؛ چه معناى ادب عبارت است از توجه به خود که مبادا از حریم خود تجاوزى شده باشد و آنچه خلاف مقتضاى عبودیت است از او سر زند؛ زیرا که ممکن در برابر واجب، حدّ و حریم دارد و لازمه حفظ این ادب، رعایت مقتضیات عالم کثرت است ولى ارادت و محبّت، انجذاب است به حضرت احدیّت و لازمهاش توجه به وحدت است.»(39)
پس ادب عالم کثرتى وادب عالم وحدتى (ارادت) در تمامى اعمال و احوال امام حسین علیهالسلام بروز داده شده است و امام علما و عملاً توانست اصحاب و شاگردانى بپروراند که ارادت و ادب، محبت و حدنگهدارى را در خویشتن ایجاد نمایند و ولایتشناسانه و ولایتمدارانه عمل نمایند که از ویژگیهاى شاخص شخصیت یاران امام حسین علیهالسلام ، ولایت است؛ ولایتى از خدا تا رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و امام علیهالسلام . در یک نظام طولى و سیستم منطقى، ولایت به معناى درک و دیدن عالم و آدم در پرتو انوار الهى و ولایت ربوبى و فناى غیر خدا در خداست.
حادثه عاشورا، از یقظه و بیدارى عقلى و قلبى و بینایى درونى شروع شد تا همه منازل و مقامات با جذبه و سلوک و یا سلوک و جذبه طىّ شود و چشم دل عاشقان و بیداران و بینایان را به شهود جمال دلآراى حق و جنّت دیدار خداى متعال باز کند. به همین جهت، در شب عاشورا پردهها را برداشت و دیدند آنچه را که مىباید مىدیدند؛ در نتیجه، شب عاشورا، شب شهود و شب وصال آنها شد و سر از پا نشناخته منتظر روز، صبح و ظهر و عصر عاشورا بودند تا خویشتن را در خدا از رهگذر ولایت ببینند که «یقظه» از مدینه صلا داده شد و بنا گشت(40) و لقاء و وصال در کربلا حاصل آمد:
پیر مى خواران به صدر اندر نشست احتیاط خانه کرد و در ببست
محرمان راز خود را خواند پیش جمله را بنشاند پیرامون خویش
جمله را کرد از شراب عشق مست یادشان آورد آن عهد الست
گفت شاباش این دل آزادتان باده خوردستید بادا، یادتان
یادتان باد اى فرامش کردهها جلوه ساقى ز پشت پردهها
کاین خمار، آن باده را بُد در قفا هان و هان آن وعده را باید وفا(41)
حرکت از مدینه تا کربلا نماد و سمبل طى طریقت بر محور شریعت و با راهبرى و راهنمایى ولایت تا رسیدن به حقیقت است و ریاضت و سلوک و جذبه را توأمان مىطلبد؛ چه این که برخى اصحاب امام علیهالسلام ، محبوبان محب و برخى دیگر مُحبّان محبوب بودند؛ بعضى مجذوبان سالک و بعضى سالکان مجذوب بودهاند؛ برخى عام و برخى خاص و برخى اخص خواص بودهاند. بین سالکان نیز مراتب و درجات محفوظ است و جهاد اصغر، اوسط و اکبر در هجرتهاى اصغر، اوسط و اکبر متجلّى شده است:
چون دل تو دشمن جان آمده است جان بر افشان ره به پایان آمده است
سدّ ره جان است جان ایثار کن پس بر افکن دیده و دیدار کن
درد و خونِ دل بباید عشق را قصّه مشکل بباید عشق را(42)
* * *
اى قدح نوشان صحراى الست از مراد خویشتن شویید دست
کشته گشتن عادت جیش شماست نامرادى بهترین عیش شماست
آرزو را ترک گفتن خوشتر است با عروس مرگ خفتن خوشتر است(43)
پس اصحاب امام حسین علیهالسلام از کوى معرفت به توحید راه یافته و از مقام عبودیت به منزل فناء رسیدند و مست عشق شده و اساس هستى خویش را از این مستى ویرانگر خودیت و انانیت در آن هجرت و جهاد جستهاند و ادب مع ولىّ الله آنها را به ادب مع الله و حضور نزد ولى خدا به حضور نزد خدا رساند و به یک گوشه چشم دوست از ملک تا ملکوتشان حجاب را برداشت. پرده درى کردند تا به مقام کشف و شهود نایل آمدند و از کثرت به وحدت و از وحدت به وحدت سیر و سیاحت کرده و سفر از افاق به انفس آنان را به سفر در حق کشاند: «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»(44)
نمونههایى از ادب اصحاب امام حسین علیهالسلام
1ـ عباس بن على یا ابوالفضل العباس را که معروف حضور همه عاشوراشناسان و عاشورا پیشگان است نیز مىشناسید که در تبیین مقام ومنزلت ایشان آمده است: «انّ له عندالله درجة یغبطه بها جمیع الشهداء.»(45) یعنى: او پیش خدا مقامى دارد که تمام شهدا به حال او رشک مىبرند. چرا نباشد؟! او عارفتر، موحّدتر و عابدتر از همه و ولایتشناستر و ولایتمدارتر از همه بود؛ او که وقتى أمان نامه براى او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام و ولىّ خویش، اعتنایى نکرد و پاسخى نداد تا به فرمان امام و ولىّ خویش پاسخ دهد؛ پاسخى از سر مهر و معرفت و ولایت تاریخى.(46) به همین جهت، است که به او «پدر فضایل» گفتهاند. به راستى که همه ارزشهاى دینى و صفات پسندیده دینى از آگاهى، عشق و محبت، بندگى، ولایتپذیرى، خلوص، صفا، وفا، شجاعت و مجاهده را در خویشتن به ظهور رساند. او بریده از کثرت بود و عاشق وحدت، رهیده از خود و رسیده به خدا بود. او که از سر ادب هماره حسین بن على علیهالسلام را امام و آقا و سیّد و مولایش خطاب مىکرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا علیهاالسلام (که هنگام شهادتش به دیدارش آمد و او را فرزند خطاب کرد، امام حسین علیهالسلام را «برادر» صدا زد و فریاد استغاثهاش را با «یا اخا ادرک اخاک!»(47) سرود تا سرود ولایت و شهادت را نیز در توحید و ادب و ارادت نشانه بگیرد یا قبل از شهادت در کنار نهر علقمه آب را بر روى آب ریخت و سیماى امام و صورت اهل بیت امام علیهالسلام را در آینه آبِ کف دست دید و آب را ننوشید؛ در حالى که تشنه بود و جان عطشناک داشت و از این ایثار به آن نثار رسید و ادب را در همه حالات و حرکاتش متبلور ساخت. پس ابوالفضل علیهالسلام مظهر تام ادب رحمانى و حدّنگهدارى الهى و آراستگى به صفات پسندیده بود و پروریدگىاش را در دامان على علیهالسلام در جریان واقعه عاشورا نشان داد.
2ـ حرّ را مىشناسید؟ زندگى او را مطالعه کردید؟ سابقه و لاحقهاش را دیدید؟(48) به راستى چرا حر در تحیّر و تردید میان دو راه بهشت و جهنم و حسین و یزید و خدا و خود، آخرت و دنیا؛ راه بهشت، حسین علیهالسلام خدا و آخرت را برگزید و بزرگترین انتخاب تاریخ را به رخ جهانیان کشید و از ولایت ظلم و ظلمت، به ولایت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولایت طى کرد. حد خویش را شناخت و از قلمرو وجودىاش تجاوز نکرد؛ چرا در پاسخ امام علیهالسلام که فرمود مادرت به عزایت بنشیند عرضه داشت افسوس که مادرت زهرا علیهاالسلام دخت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله است و در اقامه نماز پشت سر امام حسین علیهالسلام ایستاد و نماز را به جماعت خواند؟ آیا اینها مقدمهاى براى توبه و انقلاب علیه خویشتنِ تجاوز شده و بازگشتى به حدّشناسى و حدنگهدارى نبوده است؟ آیا زمینهاى براى رهیدن از خود و رسیدن به خدا نبود؟ آیا در نَوَردیدن فاصله دیدار الستى تا دیدارى در بهشت برزخى و قیامت کبرى نبوده است؟ آیا لقاء الله و شهادت، از رهگذر ادب داشتن در محضر انسان کامل و حجت بالغه حق و ولىّ الله و خلیفةالله روزى حرّ نشده است؟ پس معرفت، دیندارى، عبودیت و توحید حرّ که پوشیده مانده بود با تصرّف ولایى ولایت الهى حسین و هدایت باطنى و ولایى آن امام هُمام، شامل حال حر بن یزید ریاحى شده است که حر پرورده مکتب نبوى و علوى بود و فرجام او با اسلام حسینى و شهادت در رکاب امام زمانش حسین بن على علیهالسلام پیوند یافت. حرّ مجذوبان سالک و محبوبان محبّ بود.
3ـ امّ وهب، را نیز کم و بیش مىشناسید و حماسه انقلابى و جهادى که ایجاد کرد؛ چه این که وهب خود مهاجر مجاهدى بود که دست از همه تعلّقات و حتّى تعیّنات کشید. وهب و همسر او، زفاف خویش را به زفاف وصال به امام حسین علیهالسلام و قرار گرفتن در بزم دیدار با خدا و رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام و زهراى مرضیه علیهاالسلام سپرى کردند. از خود گذشتند تا به او رسیدند و بین خود با خدا، حسین علیهالسلام را که آینهدار جمال و جلال الهى بود، واسطه گرفتند و از بستر ولایت به شبستان شهادت راه یافتند، جنگیدند و خون دل خویش تقدیم محبوب کردند و به لقاء الله رسیدند اما امّ وهب خود، حماسه در حماسه و جهاد در جهاد خلق کرد و مصداق «ابرار» گشت که «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»(49) به همین جهت، آنچه دوست داشت تقدیم دوست کرد و وقتى سر فرزند شهیدش را براى او آوردند، پس از نگاهى به سر خونین فرزند عرضه داشت «سرى که به محبوب داده شد پس گرفتنى نیست.» که در چنین سرى سرّى نهفته بود و پیام ابدى به دل تاریخ فرستاد تا از ماوراء تاریخ هماره انسان مُستکمل در پرتو انسان کامل و مکمّل به کمال خویش برسد؛ خواه مرد باشد، خواه زن که فرهنگ قرآنى است و مژده نیل به حیات طیّبه.(50) پس أم وهب چون وهب و تازه عروسش ادب معالله داشتند.(51)
4ـ حضرت زینب علیهاالسلام قهرمان کربلا که رهبرى ظاهرى قیام کربلا را پس از عصر عاشورا به عهده گرفت و این عالمه غیرمعلمه و عقیله بنىهاشم توانست علىگونه و زهراوار از امامت و ولایت پاسدارى نماید و خود مظهر سیر و سلوک در هفت شهر عشق از مدینه تا کوفه، از کوفه تا مدینه، از مدینه تا کربلا، از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام، از شام تا مدینه و از مدینه تا شام با همه حوادث تاریخى و طاقت فرسا باشد که همه را در پرتو معرفت و عبودیت و بر مدار و محور ولایت طىّ کرده است. با على علیهالسلام ، امام حسن علیهالسلام ، امام حسین علیهالسلام و امام سجاد علیهالسلام توانست منازل سیر و سلوک را بپیماید و وارث همه مصائب و رنجهاى سیر و سلوک باشد و ریاضتهاى طاقتسوز را متحمل شود و صبر را معنا نماید. آرى! زینب، تجسم عینى و تمام عیار ادب الهى و توحیدى و ادب ولایى است و سالکان مؤدب و ادب پیشگان سالک باید بر سر سفره او بنشینند و معرفتاندوزى و ادبآموزى نمایند. او که همه هستىاش عشق به حسین علیهالسلام بود و شرط ضمن عقدش، بودن با حسین علیهالسلام و همراهى همیشگى با او. از نشانههاى ادب اخلاقى و سلوکىاش این بود که وقتى امام على علیهالسلام از او خواست بگوید یک گفت یک اما «دو» را نگفت و چنین دلیل آورد که غیر از «یک» چیزى نیست؛(52) یعنى با ذهن، ضمیر، فکر و ذکر توحیدى زندگى کرد و زینت پدر (زین اب) شد. در عصر امام حسین علیهالسلام نیز از خط توحید و صراط نورانى ولایت خارج نشد و وقتى در عاشورا فرزندانش در رکاب امام و برادرش به شهادت رسیدند، آگاهانه از خیمه خارج نشد تا مبادا چشمان امام به او بیفتد و شاید قدرى شرمندگى و ناراحتى براى امام پیش آید یا وقتى على اکبر فرزند رشید امام حسین علیهالسلام که شبیهترین افراد به پیامبر صلىاللهعلیهوآله از حیث خَلق و خُلق بود، به شهادت رسید و امام بىتاب گشت، از خیمه بیرون آمد تا غیرت حسینى را به جوش آورد و امام حسین علیهالسلام را متوجه خویش سازد و از آلام و دردهاى امام و برادرش بکاهد و التیامى بر زخم دل و درون سینه امام باشد. به فرمان امام علیهالسلام صبر را پیشه ساخت، از امام زینالعابدین مراقبت کرد، دختران و فرزندان امام را نیز مراقبت نمود و پس از شهادت امام علیهالسلام قافلهسالار کاروان حسینى شد و در حیات امام و پس از شهادت امام در همه اطوار و احوال، ادب را رعایت کرد.
5ـ به تعبیر استاد شهید مطهرى رضىاللهعنه نهضت عاشورا و حادثه کربلا «جنبه توحیدى و عرفانى»، جنبه پاکباختگى در راه خدا و ماسواى خدا را هیچ انگاشتن» نیز داشت که در کنار جنبههاى دیگر مثل حماسهسازى و پرخاشگرى، موعظه و نصیحت و فضایلى چون: مروّت، ایثار، مساوات اسلامى و... را نیز در بر داشته است. آفریننده این همه سجایاى ارزشى و اخلاقى کریمانه و ادب اسلامىِ و فضایل الهى، تربیتیافتگان مکتب امام حسین علیهالسلام ؛ یعنى همه اصحاب عام و خاص آن امام همام بودهاند؛ از حبیب بن مظاهر که دست پرورده پیامبر صلىاللهعلیهوآله ، على علیهالسلام ، امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام بود تا زُهیر بن قین تا جون غلام ابوذر و غلام امام حسین علیهالسلام و تا على اکبر، على اصغر، قاسم بن الحسن علیهالسلام و... . اعلام وفادارى همه اصحاب غیر بنى هاشم در آستانه شب عاشورا، تجلى ادب و اخلاق بود. همه آنها در ادبشناسى و ادبگرایى الگو بوده و معیارى براى خودشناسى و خودنگهدارى ما هستند که خویشتن را با آینه وجود آنها نقد نماییم و پشت سر آنها حرکت کرده و به خویشتن خویش برگردیم؛ حتى طفلى (در کربلا نه یا ده طفل شهید شدند.)(53) خود فرزند شهید بوده است و از امام اجازه به میدان رفتن خواست و امام اجازه نداد (چون پدرش شهید شده بود) و فرمود: شاید مادرش راضى نباشد؟ عرضه داشت یا ابا عبدالله! اصلاً این شمشیر را مادرم به کمر من بسته است و او مرا فرستاده تا به میدان بروم و جانم را فداى جان شما نمایم تا اجازه گرفت. ادب را بنگرید! حتى طفل نابالغ رکاب امام حسین علیهالسلام نیز معرفت دارد و آراسته به فضائل اخلاقى و توحیدى است.)
حال این طفل، پسر مسلم بن عوسجه یا حرث بن جناده یا... بود، معلوم نشد.(54) او در معرفى خویش در میدان مبارزه، منطقى را برگزید که گوى سبقت از همه ربود؛ وسط میدان فریاد زد:
امیرى حسین و نعم الامیر سرور فؤاد البشیر النّذیر(55)
یعنى: من کسى هستم که امیر من و رهبر و مولایم حسین است که مایه خوشحالى قلب پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله بوده است.(56)
آیا این تربیت یافتگان مکتب حسین علیهالسلام الگوهاى کامل ادب الهى نیستند؟ آیا سالکان کوى اخلاق و عرفان نباید به آنها اقتدا نمایند؟ همه اصحاب امام از خرد و کلان، زن و مرد، پیر و جوان، بنى هاشم و غیر بنى هاشم، داراى فضایلى بودند و الگوى ادب؛ اگر چه مراتب و درجات بین آنها مختلف است که عاشورا خود ادبستان است و فرهنگستان کمال اخلاقى ـ عرفانى.
ثمرات و رهآورد ادب اخلاقى ـ عرفانى
پیشتر گفتیم که ادب، حد نگهداشت هر چیز است و عناصرى چون عبودیت و توحید را از رهگذر دین، دارد و اسلام جامعترین و جاودانهترین فرهنگ ادب در حوزههاى عقیدتى، اخلاقى ـ سلوکى و رفتارى و اعمالى را در بر دارد تا انسان، ملکات فاضله و صفات پسندیده را در متن وجود خویش پیاده نماید. حادثه عاشورا، هم معلول ادب الهى و دینى، ادب توحیدى و معرفتى و هم علت ادب در ساحتهاى وجودى انسان است و الگوهاى تمام عیارى از ادب را فراروى آدمیان نهاد و خود کانون ادب توحیدى شد که انسانهاى به ادب رسیده، خودشناسِ خودساخته و تربیت یافته مکتب اسلام ناب، توان راهیابى به سپاه و صحابه امام حسین علیهالسلام را داشتند و از منزل هجرت و جهاد به مقام شهادت نایل آمدهاند:
گر رود از پى خوبان دل من معذور است درد دارد چه کند کز پى درمان نرود
آرى! به تعبیر على علیهالسلام : «من تأدب بآداب الله عزوجل ادّاه الى الفلاح الدائم.»(57)؛ یعنى: هر که به آداب خداوند بزرگ مؤدب شود او را به رستگارى جاوید رساند.
استاد علامه حسنزاده آملى سرمایههاى چهارگانه حضور، ادب، همت و طلب را براى سالک مطرح کرده و سرودهاند:
سرمایه راهرو حضور و ادب ست آنگاه یکى همت و دیگر طلب ست
ناچار بود رهرو ازین چار اصول ورنه به مراد دل رسیدن عجب است(58)
و در فرازى دیگر، ادب را فرع بر خویشتنشناسى از یکسو و مراقبت در حضور و ادب را آگاهى به سرّ وجود خویشتن شمردهاند تا هماره انسان را «عند اللّهى» نماید:
گرت حفظ ادب باشد مع الله شوى از سرّ سرّ خویش آگاه
بر آن مىباش تا با او زنى دم چه مىگویى سخن از بیش و از کم(59)
یا سفارش به ادب پیشگى در همه احوال و اطوار وجودى کرده و سرودهاند:
ابد در پیش دارى اى برادر ادب را کن شعار خود سراسر(60)
همچنین مرقوم داشتهاند:
«انسان آنگاه به حقیقت، عبدالله است که عندالله است و آنگاه به حقیقت انسان است که انس او به خداى سبحان است و چون بدین موهبت عظمى نایل آمد، خلق را مظاهر اسماء و صفات او مىیابد و حقیقت توحید ذاتى و صفاتى و افعالى در رواق دیده یکتا بینش به منصه ظهور و شهود مىرسد؛ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.»(61)
پس ره آورد ادب الهى و توحیدى عبارت است از:
1ـ آراستگى به فضائل و پیراستگى از رذائل؛
2ـ حضور عندالله و مراقبت در حضور؛
3ـ قرب الى الله تا مرحله فناء و وصال؛
4ـ خویشتنشناسى و خویشتنیابى؛
5ـ نیل به مقام توحید از توحید معرفتى و صمدى در همه مراحل سهگانه توحید ذاتى، صفاتى، افعالى و توحید عملى.
در اهمیت و ضرورت ادب الهى و مؤدب به آداب خداوندى شدن، امام على علیهالسلام مىفرماید:
«انّ الله تعالى ادّب عباده المؤمنین ادبا حسنا، فقال جَلَّ من قائل: یحسبهم الجاهل اغنیاء من التّعفف.»(62)
یعنى: خداى تعالى بندگان مؤمن و عارف خود را نیکو تربیت فرمود و چه خوب فرمود: آنچنان عفیف و پاکدامنند که هر کس حال ایشان نداند، پندارد که از توانگرانند.
همچنین فرمودند: بلا، مایه تأدیب ستمگران، آزمایش مؤمن، ترفیع درجه پیامبران و بزرگداشت اوصیاء است.(63) آن حضرت برترین نوع ادب را نیز معرفى نمودند: «أفضل الادب ان یقف الانسان عند حَدِّه و لا یَتعَدّى قدره.»(64) یعنى: بهترین ادب آن است که انسان حدّشناس باشد و مرز و ظرفیت خویشتن را بداند و از قلمرو و توان خویش تجاوز نکند.
پس حدّ خویش را یافتن و از استعداد و ظرفیت خویش خارج نشدن، هم ادب است و هم یک ضرورت که چنین انسانى از نارواها، دورى از دروغ و خلق و خوى ناپسند اجتناب مىکند.(65)
ادب در منطقه عقل، دورى از شهوات و شبهات از سر آگاهى و اختیار و رها ساختن قواى ادراکى از تمایلات نفسانى و خواهشهاى درونى و مادى و حیوانى است و ادب در منطقه قلب، آمیختن دل است به معرفت الهى و خشیت رُبوبى، خوف داشتن در برابر پروردگار و آزادسازى دل از وساوس شیطانى. پرورش عقل و دل به آن است که انسان با خدا انس داشته و هماره خویشتن را در محضر بلکه حضور خدا ببیند و دل از دنیا بر کَنَد. با دانشمندان همنشینى داشته باشد و با اهل ذکر حشر و نشر یابد و از غافلان و گناهکاران دورى گزیند که چنین انسانهایى تیز هوش، صاحبدل، صاحب اندیشه و خردورز، مهرورز، اهل تزکیه نفس و سعادتمند حقیقى هستند. امام على علیهالسلام فرمود: «سبب تزکیة الاخلاق حسن الأدب.»(66) البته ادب با تلاش و مجاهده و به تدریج بدست مىآید و در نتیجه، انسان از زشتىها و بدیهاى اخلاقى و رفتارى پاک و منزّه مىگردد که امام على علیهالسلام فرمودند: در برابر مشکلات روزگار باید از عقل و خرد کمک خواست و براى دستیابى به ادب، از کاوش و جستجو مدد گرفت.(67) از لقمان حکیم نقل شده است:
«هر که خواهان ادب باشد، بدان اهتمام ورزد و هر که بدان اهتمام ورزد، در شناخت آن رنج برد و هر که براى دانستن آن زحمت کشد، سخت جویاى آن شود و هر که بشدت آن را بجوید، به سودش دست یابد؛ پس ادب را عادت خود گردان؛ زیرا تو (به لحاظ متصف شدن به این عادات پسندیده) جانشین کسانى هستى که پیش از تو به این آداب آراسته بودهاند و سود آن را به آیندگان نیز مىرسانى.»(68)
از امام سجاد علیهالسلام نیز نقل شده است: «اللّهم... اجعلنا من الذین تمسکوا بعروة العلم و أدّبوا انفسهم بالفهم.»(69)
یعنى: بار خدایا!... ما را از کسانى بدار که به حلقه دانش چنگ آویختند و نفس خویشتن را با فهم پروراندند.
پس ادب اولاً بتدریج و آهسته آهسته، ثانیا با تلاش و مجاهده و ثالثا با کمک و فضل الهى و عنایت ربوبى حاصل مىگردد و انسان را از هر آنچه نباید و نشاید منزه و مهذّب کرده و با آنچه باید و شاید آراسته و متّصف مىکند. به گفته مولانا:
از خدا جوییم توفیق ادب بىادب محروم ماند از لطف ربّ
از جمله آثار ادب، شکر در برابر نعمات الهى، خضوع و خشوع در برابر پروردگار عالمیان، توجه به اسماء و صفات الهى و حضور دائمى داشتن نزد خداى متعال است که به حقیقت، اصحاب امام حسین علیهالسلام ، چنین ویژگى الهىاى داشتند و دائم الحضور بودند و همه عالم و آدم را جلوه حق و اسماء الهى مىدیدند. از جمله تجلّى روح ریحانى و ملکوتى و روحیه عارفانه وعاشقانه «حضور» و «شهود جمال جمیل حق» آن است که حضرت زینب علیهاالسلام پس از آن همه رنجها و دردها؛ چه در عصر عاشورا و پس از آن در اسارت و سفر پر از رنج و تعب به کوفه و شام آنگاه که در برابر تحریفهاى یزیدى قرار مىگیرد، علىوار در کاخ ستم و استبداد فریاد توحیدى و عرفانى سر مىدهد: «ما رأیت الا جمیلاً.»(70) و این همان ادب کامل است که در فکر و فعل زینبى به ظهور رسید. به تعبیر یکى از حکیمان عارف و عارفان حکیم:
«ادب آن است که ممکن حدود امکانى خود را فراموش نکند، لهذا چون وقتى در نزد حضرت صادق علیهالسلام سخنى که در آن شائبهاى از غلوّ در حقّ آن حضرت بود به میان آمد آن حضرت فورا به خاک افتاد و جبین مبارک را بر خاک مىمالید.
مرتبه کامل از ادب آن است که سالک در همه احوال خود را در محضر حضرت حق ـ سبحانه و تعالى ـ حاضر دانسته ودر حال تکلّم و سکوت، در خوردن و خوابیدن، در سکون و حرکت و بالأخره در تمام حالات و سکنات و حرکات، ادب را ملحوظ دارد. و اگر سالک پیوسته توجه به أسماء و صفات الهى داشته باشد قهرا ادب و کوچکى بر او مشهود خواهد شد.»(71)
البته همه یاران امام علیهالسلام مستغرق در دریاى اسماء الهى بودند و از رهگذر قدرت ولایتى و تصرّفات وجودى و باطنى امام و ظرفیتى که اصحاب در طول زمان کسب کردند، متنعّم به نعمت ولایت شده بودند؛ یعنى به جایى رسیدند که قدرت مطلقه حقّ و حکمت و حاکمیت مطلقه الهى را مىدیدند و عالم و آدم را غرق در انوار الهى مشاهده مىکردند و همه چیز را تحت تدبیر و ولایت مطلقه الهیّه مىدانستند؛ در نتیجه، براى خود هیچ استقلال و اصالتى قائل نبودند و پسند آنها پسند خداى تعالى بود؛ یعنى مقام توحید ولایت و عبودیت تامّه را (البته بر اساس درجات وجودى خویش) در مرتبه علم وعمل درک کردند و این همان ادب الهى است که در بحثهاى پیشین گفته شد. پس ره آورد ادب مع الله و ادب عند الله، رسیدن به مقام رضوان الله و لقاء الله است.
حاصل سخن
ادب حقیقى و حقیقت ادب، تنها در پرتو تعالیم الهى و در مکتب انبیا حاصل مىگردد و ادب دینى ادب اصیل است. اسلام ناب، مجموعهاى از عقاید، اخلاق و احکام به هم پیوسته است که همه ساحتهاى وجودى انسان را سامان مىدهد و نظام مىبخشد و مسلمان و مؤمن بر تمام شؤون حیات و هستىاش بر اساس آموزههاى دینى مدیریت مىکند تا به عناصر اصلى ادب یعنى عبودیت و توحید نایل آید. بنابر گزارش محتوایى دقیق علامه طباطبایى رضىاللهعنه از ادب انبیا در قرآن و ادب پیامبر اسلام، در قرآن و روایات ادب در روابط چهارگانه انسان با خدا، رابطه انسان با خود، انسان با جامعه و رابطه انسان با جهان شکل گرفته و به ظهور مىرسد. ادب، حضور دائمى و مراقبت نفس کامل در محضر بلکه حضور الهى است وانسان مؤدب در مکتب پیامبر اسلام و على علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام ، عالم و آدم را جلوه حق و تجلّى اسماى حسناى الهى مىبیند. حادثه کربلا در حقیقت، تجلّى ادب الهى ـ انسانىِ «انسان کامل» و به نمایش گذارنده همه فضایل، ارزشها و کمالات وجودى وامکانى است و عاشورا در واقع، آفریده ادب حسینى و ادب یاران امام حسین علیهالسلام است که خود تابلوى زیبا و دلنشین و شیرین از همه خوبیها و زیبایىهاست. شاید بتوان گفت که آیه «انى اعلم ما لا تعلمون»(72) در آینه کربلا ظهور پیدا مىکند و تفسیر حدیث قدسى «کنت کنزا مخفیا فَاَحْبَبْتُ أن اعرف، فخلقت الخلق لکى اعرف.»(73) در شخصیت و شاکله امام حسین علیهالسلام و اصحاب و یارانش متبلور است که گویى همه آنها تربیت شده خداوند عزّ و جلّ و برگزیده او بودند تا ظهور اسماء جمال و جلال الهى باشند. تنها راه رستگارى و صراط کمال و سبیل سلوک حقیقى و حقیقت سلوک اخلاقى ـ عرفانى همانا در عاشورا تعبیه شد. آینه در کربلا بود و امام حسین علیهالسلام و یارانش که به توصیف آن حجت بالغه الهى بهتر از آنان هرگز وجود نداشته و ندارد، آینهداران جمال و جلال الهى بودند: «... اللهم اجعلنا عندک وجیها بالحسین علیهالسلام ... اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود و ثبت لنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.»
پی نوشتها:
1ـ استادیار دانشگاه آزاد اسلامى واحد کرج و عضو هیأت علمى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2ـ سالکان مجذوب، کسانى هستند که پس از یقظه و بیدارى، اراده کرده، ریاضت کشیده و مجاهده کردند و در بین راه جذبه الهى شامل حال آنها شده است و در خطبه 210 نهجالبلاغه از اوصاف آنها سخن به میان آمده است چون على اکبر، ابوالفضل و... یا حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین که امام به او جلوهاى کرد و در او تصرّفى نمود و... مجذوبان سالک کسانى هستند که به یک جذبه و جلوه الهى و نفحه رحمانى به سیر و سلوک پرداخته و ریاضت کشیده تا به مقصود برسند مثل فضیل یا حرّ و ...
3ـ دیوان اشعار حافظ، ص 5.
4ـ مثنوى معنوى، بیت 115 دفتر اول.
5ـ دیوان اشعار حضرت امام خمینى رحمهالله ، ص 74.
6ـ دیوان اشعار حافظ، ص 105.
7ـ فروغ شهادت، ص 208.
8ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 133.
9ـ شکوفایى عقل در پرتو نهضت حسینى، صص 194ـ193، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول، 1381؛ پرسشها و پاسخهاى برگزیده، صص 290ـ249، گروه مؤلفان مرکز فرهنگى نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، قم، چاپ اول، 1382.
10ـ یونس / 2؛ قمر / 45.
11ـ آل عمران / 169.
12ـ فجر / 30ـ28.
13ـ حسن حسنزاده آملى، انسان و قرآن، انتشارات الزهراء، تهران، چاپ اول، 1364، ص 53.
14ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمى، بیروت، 1390 ق.، ج 6، ص 256.
15ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 19.
16ـ حسن حسنزاده آملى، پیشین، صص 53ـ52.
17ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، صص 258ـ257.
18ـ فاطر / 10.
19ـ نحل / 78.
20ـ انعام / 90.
21ـ المیزان فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 262ـ261.
22ـ محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 266، ح 4.
23ـ محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکمة، انتشارات دار الحدیث، چاپ سوم، 1381، ج 1، ص 107.
24ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 231، ح 35 و ج 77، ص 267، ح 1.
25ـ همان، ص 231، ح 35.
26ـ احزاب / 21.
27ـ حسن حسنزاده آملى، دیوان اشعار، نشر رجاء، تهران، چاپ اول، 1364، ص 290.
28ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ص 302 تا 260.
29ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 261.
30ـ سید هاشم البحرانى، مدینة المعاجز، چاپ اول، 1414 ق.
31ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، چاپ دوم، 1378، ج 17، صص 28 و 481 ـ480.
32ـ البحر الرائق، فى شرح کنز الدقائق، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1418 ق.، ج 4، ص 599.
33ـ مقرّم، مقتل الحسین، ص 357. به نقل از: مرتضى مطهرى، پیشین، صص 50 و 384.
34ـ مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
35ـ همان.
36ـ شیخ مفید، الارشاد، نشر دار المفید، ج 2، ص 90.
37ـ وفیات الائمه، دار البلاغه، بیروت، چاپ اول، 1412 ق.، ص 449.
38ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 44، صص 394ـ392 و ج 45، ص 3.
39ـ سید محمدحسین حسینى تهرانى، رساله لبّ اللباب در سیر و سلوک اولوالالباب، تهران، چاپ دوازدهم، 1424 ق.، صص 117ـ116.
40ـ عمّان سامانى، گنجینة الاسرار، نشر دفتر معارف، چاپ اول، 1381، ص 28.
41ـ همان، ابیات 221ـ215. 42ـ همان، ابیات 224ـ222. 43ـ همان، ابیات 366ـ362.
44ـ فصلت / 53.
45ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 44، ص 298؛ شیخ عباس قمى، سفینةالبحار، ج 6، ص 133؛ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 667؛ عبدالله جوادى آملى، حماسه و عرفان، نشر اسراء، چاپ اول، 1377.
46ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 7، ص 430؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 246.
47ـ همان.
48ـ ر.ک.: پرسشها و پاسخهاى برگزیده ویژه محرم، صص 272ـ269، مرکز فرهنگى نهاد رهبرى در دانشگاهها، چاپ اول، 1382.
49ـ آلعمران / 92.
50ـ نحل / 87.
51ـ البته در رابطه با زن وهب مطالب دیگر نیز گفته شده است. ر.ک.: مرتضى مطهرى، پیشین، صص 392ـ391.
52ـ حماسه و عرفان، صص 272ـ271 (پاورقى). البته برخى، این مسأله را در مورد حضرت ابوالفضل گفتهاند. همچنین باید بررسى شود که «زینب» ذکر شده در این قضیه، همان زینب کبراست یا ام کلثوم است.
53ـ همان، ص 392.
54ـ همان، صص 393ـ392. آیت الله جوادى آملى او را فرزند جنادة بن کعب انصارى دانسته است. حماسه و عرفان، ص 246.
55ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 45، ص 27.
56ـ مرتضى مطهرى، پیشین، صص 393 ـ 392.
57ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 214، ح 13.
58ـ حسن حسنزاده آملى، پیشین، ص 214. 59ـ همان، ص 290. 60ـ همان، ص 214.
61ـ انسان و قرآن، پیشین، ص 57.
62ـ محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ص 106.
63ـ همان، ص 109.
64ـ همان، ص 100.
65ـ همان، ص 101، برگرفته از احادیث 391 و 392.
66ـ آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ح 5520.
67ـ محمد محمدى رىشهرى، پیشین، ص 99.
68ـ همان، صص 99ـ98.
69ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 94، ص 127، ح 19 و ج 13، ص 211، ح 2.
70ـ همان، ج 45، ص 116.
71ـ سید محمدحسین حسینى تهرانى، پیشین، ص 118؛ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، چاپ ششم، 1422 ق.، صص 155ـ154.
72ـ بقره / 37.
73ـ در رابطه با سند این حدیث از یک طرف و محتواى و مضمون آن از طرف دیگر بحثهاى فراوانى نزد علما مطرح شده است که خوب است به کتابهایى چون: سید یحیى یثربى، عرفان نظرى، بوستان کتاب، قم، چاپ چهارم، 1380، ص 47، مراجعه شود.