آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

ادب، حدّشناسى، قملرودانى و نگاهداشت جایگاه و حد خویشتن است که بر معرفت نفس و معرفت ربّ استوار مى‏باشد؛ چه این که ادب انسانِ خودآگاهِ خداآگاه؛ ادب مع‏الله، ادب عندالله و حریم نگاهداشتن و شریعت محورى در فکر، قول و عمل است. در آینه کربلا و تابلوى عاشورا ادب انسانهاى کامل و متکامل، از امام و مأموم به صورت تمام عیار ترسیم و تصویر شده است. عاشورا در حقیقت، فرهنگستان ادب ولایى و توحیدى و ادبستان رحمانى و روحانى است و معلم و مربى، آن انسان کامل و امام زمان عاشورا؛ یعنى حسین بن على علیه‏السلام و شاگردان ایشان از بنى هاشم (عباس بن على علیه‏السلام ، قاسم بن الحسن علیه‏السلام ، على اکبر، زینب کبرى علیهاالسلام و...) و غیر بنى هاشم (حرّ بن یزید ریاحى، زهیر بن قین، حبیب بن مظاهر، اُمّ وهب، جُون و...) بوده‏اند. هر کدام از آنان در مرتبه وجودى خود، ادب در برابر ولىّ‏الله و حجة‏الله، ادب در برابر خداى متعال و ادب حضور عنداللّهى را مراعات کرده و حیات طیّبه و زندگى پایدار پاک را با واژه ادب تفسیر کردند. ناگفته نماند از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» آن سوى جبهه عاشورا؛ یعنى کاروان یزیدى جز حدّنشناسى و بى‏ادبى در مقابل «ولىّ خدا» و شریعت الهى، ظهور دیگرى نداشت. پس ادب سرمایه کمال و سعادت انسانى و بحران فیض الهى و مَجْلاى عنایت و بارقه ربوبى است که عده‏اى از عاشوراییان را به دیدار خدا کشاند. در این نوشتار، از ادب، نقش ادب در بیدارى، بینایى و گذر از خود به خدا و نیل به فیض لقاى رب از رهگذر دیدار امام و ولىّ خدا سخن رفته است.

متن

عاشورا وجوه فراوانى دارد و تنها یک حادثه جزئى و پدیده محدود به زمان، زمین و زمینه‏هاى خاص نیست بلکه به دلیل ماهیت و هویت فراگیر، جاودانه و قدسى و در عین حال الهى ـ انسانى، همه مرزهاى مادى و آفاق محدودنگریها را در نوردید. عاشورا ظهور انسان کامل و مُکَمِّل و تجلّى سلوک عقلى در بالاترین مراتبش و سلوک قلبى و باطنى در عمیق‏ترین وجه آن است که چگونه سالکان مجذوب و مجذوبان سالک(2) پروانه‏وار گرد شمع وجود مُراد و پیر طریق خویش طواف مى‏کنند تا در شعله‏هاى شهودزایش به مقام محو و فنا تا مقام صحو و بقا نایل آیند. عاشورا تصویرى کامل از عشق، شور، شیدا و سلوک رحمانى است که رابطه عارفانه و پیوند عاشقانه مرید و مراد و شاگرد و استاد را به عرصه وجود آورده و سرمشق و الگویى از کمال‏گرایى و جمال‏پرستى و شهد شهودخواهى گشته است تا به همه عشّاق کمال و جمال، پیام «که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکلها»(3) را با «عشق از اول سرکش و خونى بود»(4) نشان دهد که عقل در مسلخ عشق قربانى گردد و دیوانه خال لب دوست شود؛(5) در پرتو عشق و جذبات و جلواتش شکوفا شده و شکفته گردد و شناخت عقلى، به شهود عقلى تبدیل شود. عاشورا ادب‏آموز جبرئیل عقل در همرأیى و همراهى پیامبر عشق گشته است تا روشن نماید:
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى  عشق داند که در این دایره سرگردانند(6)
آرى! عاشورا درس نثار و ایثار در همه ابعاد و ساحتهاى وجودى به همه سالکان کوى دوست و عاشقان روى محبوب داد که اگر کسى آستان‏بوسى حضرت دوست مى‏طلبد لا جرم باید «سر در آستین» داشته و بذل جان نماید و خون دل او بذر کمال، وصال و لقاء باشد.
مى‏توان با رویکردى تاریخى و حتى تحلیل تاریخ، تاریخ علمى و فلسفه تاریخ مى‏توان به سراغ قیام کربلا رفت که یک ضرورت عقلى، علمى و اجتماعى است و آموزه‏ها و برکات فراوانى نیز دارد اما باید رویکردى فراتاریخى نیز به قیام کربلا داشت و با چشم دیگر به سیماى کربلا نگریست و چهره باطنى واقعه کربلا را به شهود نشست واز افق و زاویه‏اى دیگر به آن نگریست که سیرت تاریخى است. این نگاه، حدیث امام صادق علیه‏السلام «کل یوم عاشوراء، کل ارض کربلاء و کل شهر محرم.»(7) را تفسیر بلکه تأویل مى‏نماید و انسان را هماره در معرض انتخاب، ساختن و سوختن، مسؤولیت‏پذیرى یا مسؤولیت‏گریزى، پیش به سوى نامحدود کمال و کمال نامحدود یا نامحدود نقص و نزول، گزینش صعود یا سقوط، عروج یا هبوط و... قرار مى‏دهد و همه حجابهاى زمانى و حصارهاى زمینى را در برمى‏گیرد تا انسان را میهمان بزم عاشورا نماید که انسان چهره ظاهرى و باطنى، صورت و سیرت، مُلک و ملکوت، پیدا و ناپیدا و غیب شهودش را در آینه کربلا به نظاره نشیند که آیا حسینى است یا یزیدى؟ چهره جنّتى دارد یا جهنّمى؟ سیماى زیبا دارد یا زشت؟ آیا به سوى نفس مطمئنه و بهشت جمال و جلال الهى در صیرورت و شدن است یا در گرداب وحشتناک و تیره و تاریک نفس امّاره و نفس مسوّله گرفتار آمده است؟ آیا مبادى به آداب وحیانى، نبوى، علوى و حسینى است یا آداب ظلمانى و ضلالتى جاهلیت سنّتى و مدرن و امیّت خودپرستى و بت‏پرستى ضخیم و رقیق و شرک ذهنى و عینى را در متن حیات و هستى‏اش نهفته دارد؟ آیا ادب الهى و رحمانى دارد یا ادب شیطانى و نفسانى؟... .
پس اگر به تأویل حادثه کربلا و تفسیر باطنى عاشورا بپردازیم و اندکى در افاق و انفس عاشورا درنگ نماییم، گوهرى جاودانه مى‏یابیم که ثقل اکبر و کبیر، ثقل اصغر و اکبر(8) و قرآن و عترت را در خویشتن متجلّى ساخته است و سیماى جهاد اکبر؛ یعنى جهاد بین عقل و عشق را به تصویر کشیده است.(9) اساسا عاشورا خودشناسى و انسان‏شناسى تمام عیار و ادب‏شناسى و ادب‏آموزى و تربیت‏شناسى و تربیت‏پذیرى همه جانبه است که «حجت کامل» الهى براى همه اصحاب عقل و ارباب کشف و شاگردان مکتب وحى است. به همین جهت، در این مقال تمام تلاش ما بر آن است تا جلوه‏اى از «ادب مع الله» و «ادب عندالله» که محصول ترکیب زیباى عقل و عشق و امتزاج متعالى «عقل و وحى» و اختلاط روشن فطرت عقلى و فطرت قلبى خواهد بود را نشان دهیم و از لابلاى پدیده‏هاى ماندگار و ملکوت پیشه عاشورایى، معارف اخلاقى ـ عرفانى و آموزه‏هاى پایدار و زوال‏ناپذیر سلوکى را استخراج کنیم و پیش روى کمال‏خواهان و معرفت‏اندوزان و تشنگان محبت قرار دهیم؛ نقش ادب را در بن مایه‏هاى حرکت جوهرى، تجدد امثالى و حرکت حبّى نشان دهیم و فصلى نوین در تفکر، تحقیق و تدقیق بگشاییم و ادب از ادبستان عاشورا و فرهنگ از فرهنگستان کربلا بیاموزیم تا آگاهانه، عاقلانه و عاشقانه در «صراط مستقیم» الهى گام نهیم و قدمگاه و قرارگاه صدق(10) را زمینه‏اى براى «عند ربهم یرزقون»(11) و زاد راه «ارجعى الى ربک راضیة مرضیه»(12) قرار دهیم و انسان کامل و مُکمِّل را اسوه حسنه خویش تلقى کنیم. در این باره، در سه محور بحث مى‏کنیم:
الف) چیستى ادب؛
ب) ظهور و حضور ادب در ادبستان کربلا؛
ج) ثمرات و ره‏آورد ادب در اخلاق و عرفان.
چیستى ادب
استاد حسن‏زاده آملى در تعریف ادب مى‏فرماید:
«ادب یعنى نگاهداشت حدّ هر چیز. به همین لحاظ علوم ادبى را علوم ادبى نامیده‏اند چون حافظ و نگهدار حدود معارف مربوط به خودند و هر رشته‏اى از علوم ادبى، میزانى براى نگاهداشت حدّ معارف خود است...»(13)
علامه طباطبایى رحمه‏الله در تفسیر المیزان مى‏نویسند:
«الادب ـ على ما یتحصل من معناه ـ هو الهیأة الحسنة التى ینبغى أن یقع علیه الفعل المشروع اما فى الدین او عند العقلاء فى مجتمعهم کآداب الدعاء و آداب ملاقاة الأصدقاء و ان شئت قلت: ظرافة الفعل. و لا یکون الا فى الامور المشروعة غیر الممنوعة فلا أدب فى الظلم و الخیانة و الکذب و لا أدبَ فى الأعمال الشنیعه و القبیحه و لا یتحقق ایضا الا فى الافعال الاختیاریه التى لها هیئات مختلفة فوق الواحدة...»(14)
یعنى: ادب، هیأت زیبا و پسندیده‏اى است که سزاوار است هر عمل مشروعى، چه دینى باشد مثل آداب دعا و چه عقلى باشد مانند دیدار دوستان بر اساس آن انجام پذیرد. به تعبیر دیگر ادب عبارت است از ظرافت عمل و عمل ظریف، عملى است که اولاً مشروع بوده و منع تحریمى نداشته باشد؛ پس در ظلم و دروغ و خیانت و کارهاى قبیح، ادب معنا ندارد. ثانیا اختیارى باشد؛ یعنى شخص با اختیار و آگاهى خویش، آن را به صورتى محقق نماید که مصداق ادب باشد مثل آداب غذا خوردن، آداب نماز، آداب دعا و... که اسلام مشخص کرده است و در آموزه‏هاى اسلامى مندرج است. پس دستورهاى الهى و باید و نبایدهاى دینى، ادب‏آموز و فرهنگ‏پرورند و انسان تربیت یافته دین، همه افکار، افعال و احوالش را در بهترین شکل محقق مى‏سازد. اسلام، انسان‏ساز است و عقاید ناب دینى، اخلاق اصیل اسلامى و احکام جامع تکلیفى، ادبستانى هستند که انسان را آنچنان که شایسته اوست مى‏پرورانند و خداوند متعال، مربّى نفوس کامله و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه علیه‏السلام مربى نفوس مستعده و مشتاق کمال و تعالى وجودى هستند. قرآن صامت، (قرآن کریم) و قرآن ناطق (پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و عترت طاهره‏اش علیهم‏السلام ) ظهور ذات خداوندى‏اند که انسان را متخلق به اخلاق الهى و مؤدب به آداب الهى مى‏سازند و ادب مع الله و ادب عندالله را در متن وجود انسان صورت مى‏دهند؛ چنان که در حدیث شریف نبوى آمده است: «ان هذا القرآن مأدبة‏الله فتعلموا مأدبته ما استطعتم...»(15) استاد علامه حسن‏زاده آملى در شرح و تفسیر این حدیث مى‏فرماید:
«... بعد از آن مرحوم، سید وجهى دیگر در بیان مأدبه حدیث یاد شده نقل کرده است به این عبارت: «المأدبة بفتح الدّال مفعلة من الادب، معناه ان الله تعالى انزل القرآن ادبا للخلق و تقویما لهم.» بدین وجه، معناى القرآن مأدبة الله این است که قرآن براى ادب و تقویم خلق است. ادب نگاهداشت حدّ هر چیز و تقویم راست و درست ایستادن است. این وجه با تعلموا مناسبتر است؛ پس معناى حدیث این که قرآن ادب و دستور الهى است؛ از این مأدبة الله ادب فرا بگیرید و حدّ انسانى خودتان را حفظ کنید و نگاه بدارید و بدین دستور، خودتان را راست و درست به بار بیاورید و به فعلیت برسید. مأدبه، فرهنگستان و ادبستان است که به تخفیف مى‏گوییم دبستان؛ مأدبه مکتب و مدرسه است که جاى تأدیب و تربیت است. آنجایى که به انسان ادب یاد مى‏دهند، آنجا را مأدبه مى‏گویند. قرآن به انسان ادب یاد مى‏دهد.»(16)
مرحوم علامه طباطبایى رضى‏الله‏عنه پس از بیان معناى ادب و این که حسن و زیبایى از مقومات ادب است و زیبایى در میان اقوام و قبایل و صاحبان ادیان، مختلف بوده و آداب و رسوم هر اجتماعى به منزله آینه افکار و خصوصیات اخلاقى آن اجتماع است که زاییده مقاصد اجتماعى است، مى‏نویسند:
«... فالأدب الالهى الذى ادب الله سبحانه به انبیاءه و رسله علیهم‏السلام هو الهیأة الحسنة فى الاعمال الدینیة التى تحاکى غرض الدین و غایته و هو العبودیة على اختلاف الادیان الحقه بحسب کثرة موادها و قلتها و بحسب مراتبها فى الکمال و الرقىّ. و الاسلام لما کان من شأنه التعرض لجمیع جهات الحیاة الانسانیة بحیث لا یشّذ عنه شى‏ء من شؤونها یسیر أو خطیر دقیق أو جلیل فلذلک وسع الحیاة أدبا و رسم فى کل عمل هیأة حسنة تحاکى غایته و لیس له غایة عامة الا توحید الله سبحانه فى مرحلتى الاعتقاد و العمل جمیعا... فالادب الالهى ـ أو ادب النبوة ـ هى هیأة التوحید فى الفعل.»(17)
یعنى: خداى سبحان انبیا و فرستادگانش را بر هیأت زیباى اعمال دینى ادب کرده است که از غایت و غرض دین حکایت مى‏نماید و آن جز عبودیت و بندگى الهى چیز دیگرى نیست؛ اگر چه این عبودیت در ادیان حقه از نظر کمى و زیادى دستورها و از جهت مراتب کمال با هم فرق دارد. اسلام، به عنوان دین کامل که تمام جهات زندگى انسان را سامان مى‏دهد و هیچ یک از شؤون انسانیت، نه کم، نه زیاد، نه کوچک و نه بزرگ را فروگذار نکرده است، تمام زندگى را آکنده از ادب مى‏نماید که مبدأ آن، معرفت و منتهاى آن توحید است؛ یعنى آغاز و انجام آن، خداشناسى و خداپرستى و در نتیجه خداگونگى است. پس در ادب دینى چند نکته مطرح است:
1ـ دین همه اعمال و شؤون زندگى انسان را در بر گرفته و در چارچوب ادب الهى قرار مى‏دهد.
2ـ ادب دینى، به حسب اختلاف مراتب وجودى انبیا و امتهاى آنها از نظر کمىّ و کیفى و شدت و ضعف، فرق دارد.
3ـ اسلام، جامعترین و کاملترین ادب الهى است که همه مراتب و ساحتهاى زندگى آدمیان را در بر گرفته است و از رهگذر عبودیت الهى، آدمیان را به سوى توحید علمى و عملى سوق مى‏دهد و ادب رحمانى در وجود انسانها ایجاد مى‏نماید. البته این حقیقت الهى و ملکوتى، بر محورآگاهى، آزادى، انتخاب، مسؤولیت‏پذیرى، عمل و تمرین دستورهاى دینى در طول زمان، بتدریج حاصل مى‏گردد. آینه‏داران تمام عیار و الگوهاى همه جانبه علمى و عینى ادب الهى و دینى، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام هستند. شاید یکى از معانى حقیقى آیه «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً...»(18) همین معنا باشد که حیات طیبه، حیاتى آکنده از آداب الهى است و مؤمن، مؤدب به آداب الهى و دینى است و همین آداب عقیدتى، اخلاقى و عملى است که عامل صعود انسان به اوج قله کمال وجودى است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ»(19) آرى! شاه بیت ادب الهى، پیامبر اسلام و امامان پاک علیهم‏السلام هستند که بارى تعالى درباره آنان فرمود: «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ»(20). مرحوم علامه طباطبایى رضى‏الله‏عنه نوشته‏اند:
«... و بالجمله فقوله «فبهداهم اقتده» تأدیب الهى اجمالى له صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بأدب التوحید المنبسط على اعمال الانبیاء علیهم‏السلام المنزهة من الشرک...»(21)
امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«ان الله عزوجل ادب نبیّه فأحسن أدبه، فلمّا اکمل له الادب قال: «و انک لعلى خلق عظیم» ثمّ فوّض الیه امر الدین و الامّه لیَسُوسَ عباده.»(22)
یعنى: «خداى بزرگ پیامبر خود را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد و چون ادب را در او به کمال رساند فرمود: همانا تو داراى خلقى عظیم هستى. آنگاه کار دین و امت را به او سپرد تا بندگانش را اداره کند.»(23)
از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده است: «أنا ادیب الله و على أدیبى.»(24) یعنى: من پرورده خدایم و على پرورده من است.
حضرت على علیه‏السلام نیز فرمودند:
«انّ رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ادّبه الله عزّوجل و هو ادّبنى و انا أودّب المؤمنین و اورث الادب المکرمین.»(25)
یعنى: پیامبر خدا را خداوند تربیت کرد و او مرا و من مؤمنان را تربیت مى‏کنم و براى بزرگواران، ادب را به ارث مى‏گذارم.
این که ادب، از خدا به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به على علیه‏السلام و از على علیه‏السلام به مؤمنین منتقل شده است، دست کم بر دو نکته دلالت دارد:
الف) ادب تنها ادب الهى و دینى است؛
ب) تنها الگوهاى کامل ادب الهى، انسانهاى کامل؛ یعنى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، على علیه‏السلام و ائمه علیهم‏السلام هستند: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(26)
استاد علامه حسن‏زاده آملى چنین سروده‏اند:
ادب‏آموز نبود غیر قرآن  که قرآن مأدبه است از لطف رحمان
بیا زین مأدبه بر گیر لقمه  نیابى خوشتر از این طعمه، طعمه
طعام روح انسان است قرآن  طعام تن بود از آب و از نان»(27)
علامه طباطبایى رحمه‏الله پس از تبیین أدب دینى، نمونه‏هایى از آداب الهى و ادب انبیاء عظام خداوند عزّوجلّ را با استفاده از آیات قرآنى برشمرده است که چگونه آنها در پرتو تربیت الهى به کمالات وجودى خویش رسیده و اعضا و جوارح و جوانح آنها؛ یعنى ظاهر و باطنشان خدایى شده است و در جهان‏بینى، ایدئولوژى و یا حکمت علمى و حکمت عملى، عقل نظرى و عقل عملى، صورت و سیرت، ظاهر و باطن و فکر و فعل و حال و قال خویش مبادى به آداب الهى شده و ادب را در برابر پروردگار و حتى در برابر کفار و منافقان و ملحدان مراعات مى‏کردند و الگوهاى انسانیت براى همه طالبان سعادت شده‏اند(28) تا یاران کمال‏خواه و سعادت دوست، بر سیرت و صورت و مشرب انبیاء الهى در سه حوزه عقیدتى، اخلاقى و عملى قرار گیرند و به فلاح حقیقى و رستگارى و فوز واقعى نایل آید.
از مجموعه بحثهاى لغوى و اصطلاحى پیش‏گفته در ادب‏شناسى چنین بدست مى‏آید:
1ـ ادب؛ حدّشناسى و حدنگهدارى، قلمروشناسى، مرزشناسى و قلمرودارى و مرزبانى است که از متن آن، مراقبت نفس و خودنگهدارى به دست مى‏آید.
2ـ حدنگهدارى و مراقبت، فرع بر خودشناسى و خودیابى یا معرفت نفس است که نافعترین معارف، معرفت به خویشتن است و هر کس ظرفیت، منزلت و حدود خویش را شناخت و از حد و مرز خود فراتر نرفت، مؤدب به آداب پسندیده است.
3ـ دین، مجموعه انسان‏شناسى و انسان‏سازى است و قرآن، کتاب خودشناسى، خودیابى و خودسازى است؛ پس قرآن کتاب ادب‏شناسى و ادب آموزى و تربیت است.
4ـ انسان متدین و مؤمن، انسان خودشناس خودساخته و خودنگهدار و حدّنگهدار است و در این مسیر، از معارف فکرى و اخلاقى و عرفانى و باید و نبایدهاى دینى و قرآنى در متن زندگى‏اش بهره‏هاى لازم و کافى مى‏برد تا به حیات معقول و حیات طیبه برسد.
5ـ الگوهاى عینى و اسوه‏هاى کامل و جامع، پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه علیهم‏السلام هستند و طبق حدیث نبوى «حسینٌ منّى و انا من حسین.»(29) امام حسین علیه‏السلام و عاشوراى حسینى ادبستان، گلستان، فرهنگستان و ادب‏آموز است و بر اساس «ان الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة.»(30) حسین علیه‏السلام کشتى هدایت و نجات و کربلا صراط مستقیم الهى و آیت ادب توحیدى و الهى است و شاگردان مکتب عاشورا، شاگردان قرآن و عترت هستند که همه پروردگان مکتب نبوى، علوى و حسینى‏اند؛ پس عاشورا تجلّى ادب رحمانى و آداب دینى است که سیماى تمامى انبیاء الهى و چهره ملکوتى خاتم‏الانبیاء صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و ابوالائمه على علیه‏السلام در آینه کربلا و آینه‏داران کربلا به ظهور رسیده است.
ظهور و حضور ادب رحمانى در ادبستان کربلا (عاشورا تجلّى ادب اخلاقى ـ سلوکى)
قیام کربلا، قیامى بریده از گذشته و تمام‏شده در ظرف زمانى و مکانى خویش نبود و نیست بلکه حلقه وصل از گذشته تا آینده بیکرانه‏هاست و هر دو چهره زیبا و زشت آن (که زیبایى از آن حسین علیه‏السلام و اصحابش و زشتى از آن یزید و انصارش است.) از دو فرهنگ، ایدئولوژى، باورها و از دو طرز تفکر درباره هست‏ها و بایدها حکایت مى‏کند در حقیقت، تقابل بین نماد اسلام ناب محمدى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و علوى و اسلام ابوسفیانى و اموى است؛ یک چهره تربیت شده آداب الهى و نبوى و دیگرى فاقد ادب و آداب الهى ـ انسانى بلکه ظهور کمال بى‏ادبى است که یکى مع الله و عندالله است و دیگرى مع الشیطان و عند الشیطان. امام یک چهره، امام نور و امام چهره دیگر، امام نار است؛ پس کربلا وارث حقیقى دو چهره توحید و شرک، اطاعت و عصیان است به تعبیر استاد شهید مطهرى:
«حادثه عاشورا و تاریخچه کربلا دو صفحه دارد: یک صفحه سفید و نورانى، و یک صفحه تاریک، سیاه و ظلمانى که هر دو صفحه‏اش یا بى‏نظیر است یا کم نظیر.»(31)
حادثه عاشورا آفریده معرفت، عبودیت، توحید، ولایت، محبت، ایثار، مجاهدت، صفا و وفا، خلوص و صداقت و حکمت وعدالت است که حسین علیه‏السلام به عنوان امیر و امام کاروان عشق و جهاد و یاران عارف و سالکش به عنوان مأموم و تربیت‏یافته تمام عیار مکتب اسلام ناب، آن را خلق کرده‏اند. با نیم نگاهى به طرح منطقى، عقلانى و تاکتیک‏ها و استراتژیهاى حساب شده یا راهبردهاى جامع‏نگرانه و تبیین‏هاى همه جانبه فراقومى، فراملى و در حقیقت، اسلامى و انسانى امام حسین علیه‏السلام از مدینه به مکه و از مکه به مدینه، خطبه‏ها، نامه‏ها، گفتگوها و وقایع (اتفاق افتاده از بیست و هفتم رجب تا دهم محرم سال شصت و یک) که در دهه محرم شکل گرفته از دو جهت، ادبستان و فرهنگستان دینى است:
1ـ امام حسین علیه‏السلام مفسر و سخنگوى اصلى دین و قرآن؛ یعنى قرآنِ ناطق است. آن حضرت توانست در قالب خطبه، نامه، گفتگوها و حتى ادعیه و نیایش از مدینه تا کربلا چهره‏اى اصیل و جامع و جاودانه از اسلام حقیقى و حقیقت اسلامى ارائه دهد و ادب‏آموز معرفت و رفتارى باشد که در ساحتهاى عقلانى، نفسانى و جسمانى یا حوزه‏هاى عقلى، قلبى و قالبى دین، به صورت معارف بدیع، عرضه شده‏اند.
2ـ حسین بن على علیه‏السلام ، در برابر خداوند از یکسو و در برابر مردم از سوى دیگر ودر برابر دشمن دین و معنویت از سوى سوم در کمال معرفت و ادب نوشته‏اند و سخن گفته‏اند و به نیایش ایستاده‏اند؛ یعنى ادب الهى امام حسین علیه‏السلام او را به گونه‏اى پرورید که در برخورد با مردم و کفار و ملحدان، اوج ادب دینى را رعایت نموده و نشان دهد؛ با فکر و فعلش امتیاز اسلام ناب نبوى را از اسلام تحریف شده و انحرافى اموى، به منصه ظهور برساند. به همین جهت، حتى اصحاب عام و خاص امام حسین علیه‏السلام داراى آداب و روش و منش و گرایشهاى متعالى در طول حرکت و قیام تا دهه محرم و پس از آن بوده‏اند که ادب دینى و اسلامى را نشان مى‏داد و در مقابل، یزید، عبیدالله، عمر بن سعد و اصحاب و یارانشان در کمال بى‏ادبى مصداقهاى جاهل، غافل، مال‏اندوز، خودخواه، و مقام‏پرست، تفکر و رفتار جاهلى شده‏اند. شخصیت‏شناسى اصحاب دو سپاه ایمان و کفر و توحید و شرک خود، ادب اسلامى، ادب اخلاقى و سلوکى را در برابر حدّناشناسى و بى‏ادبى کاملاً متبلور مى‏سازد که خود سرچشمه ادب‏شناسى و ادب آموزى است؛ زیرا طبق فرمایش امام على علیه‏السلام : «تعرف الاشیاء باضدادها.»(32) نور را از ظلمت، حیات را از ممات، عقل را از جهل، و ادب را از بى ادبى مى‏توان دریافت.
چنان که گذشت در ادب‏شناسى با مؤلفه‏هایى چون معرفت دینى یا درک دینى، عبودیت دینى یا درد دین، توحیدشناسى و توحیدگروى، قلمروشناسى و حدّنگهدارى، خودآگاهى و خودنگهدارى روبرو شده‏ایم. حال ببینیم چنین مؤلفه‏هایى در عاشورا چگونه به ظهور رسیده است؟ اگر به بازشناسى، بازنگرى و دوباره‏خوانى پرونده نهضت کربلا و قیام عاشورا بپردازیم و با عمق‏اندیشى و باطن‏نگرى از سطح ظواهر و صورتها عبور کنیم، مى‏یابیم که اصحاب امام حسین علیه‏السلام ، هم در جبهه جهاد اصغر (جنگ ظاهرى با لشگریان یزید و عمر بن سعد) و هم در جبهه جهاد اوسط (جنگ فضایل اخلاقى با رذایل اخلاقى) و هم در جبهه جهاد اکبر (جنگ بین عقل و عشق) پیروز شده و توانستند ادب دینى را با همه مؤلفه‏هاى آن، نشان دهند. سرحلقه کاروان کربلا؛ یعنى امام حسین علیه‏السلام در اوج معرفت الهى و شناخت و درک دینى (دین‏شناسى) و درد دینى (دیندارى) و توحید و ادب حضور در برابر پروردگار قرار داشت که از دعاى عرفه آن حضرت تا «الهى رضا بقضائک.»(33) و قرار گرفتن در بهشت دیدارِ محبوب کاملاً هویداست و امام حسین علیه‏السلام مظهر اتمّ و اکمل ادب توحیدى و اخلاقى ـ عرفانى بوده است؛ چه این که در برابر خداى متعال عرضه مى‏دارد: «ماذا وجد من فقدک و ماالّذى فقد من وجدک.»(34) و «عمیت عین لا تراک.»(35) از نوع رفتار سید الشهداء با فرستادگان و نامه‏هاى ارسالى سران و مردم کوفه و پاسخهاى آن حضرت و ارتباط عاطفى، مهربانانه و حساب‏شده‏اش با اهل بیت خویش، پاسخ آگاهانه و مؤدبانه‏اش به على‏اکبر در بین راه، تفقد و دلجویى‏اش از فرزندان مسلم بن عقیل پس از شنیدن خبر شهادت سفیر خویش، رفتارش با لشگر حُرّ بن یزید ریاحى و آنگاه خود حرّ پس از توبه و انقلاب درونى و بازگشت به ادبستان حسینى، دیدار با تک تک اصحابش در شب و روز عاشورا، رفتن بر سر بالین هر کدام از شهداى راه فضیلت و توحید، رفتارش با خواهران، همسران و فرزندانش و مجموعه اهل بیتش در ظهر و عصر عاشورا و نگاه و نداى توحیدى و اعلان رضاى الهى در لحظه دیدار با خدا و قرار گرفتن در شبستان شهود و جنت لقاء و وصال، همگى نشانى از ادب الهى، ادب نبوى و علوى بوده است که همه فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى و انوار و لمعات غیبى و رحمانى را یکجا در تابلوى زیباى عاشورا ترسیم کرد.
از عجایب و شگفتى‏هاى شگرف رفتار امام حسین علیه‏السلام با برادرش عباس این بود که در غروب تاسوعا او را مخاطب قرار داد و فرمود: «بنفسى انت یا اخى!» یعنى: جانم به فدایت اى برادر!(36) این که امام به مأمومش، مراد به مریدش خضر راه به موساى طریقش، برادر پنجاه و هفت ساله به برادر سى و چهار ساله‏اش چنین سخن مى‏گوید، از یک طرف نشان از ادب امام حسین علیه‏السلام دارد و از طرف دیگر بیانگر اوج مقام و مرتبه وجودى و ولایى حضرت عباس است. یا وقتى امام حسین علیه‏السلام در عصر عاشورا عازم میدان جهاد و شهادت است خطاب به خواهرش حضرت زینب علیهاالسلام مى‏فرماید: «یا اُختاه لا تنسینى فى نافلة اللیل...»(37) یعنى: خواهرم! مرا در آن نیمه‏هاى شب و شبانگاهان و سحرگاهانت که به مناجات در برابر قاضى الحاجات مى‏پردازى فراموش نکن!
این جمله نیز دست کم دو پیام داشته است: الف) کمال‏طلبى نامحدود و قرب جویى دائمى امام حسین علیه‏السلام ب) منزلت ویژه و مقام ممتاز حضرت زینب علیهاالسلام عقیله بنى هاشم و عالمه غیر معلمه. پس تمام گفتار و رفتار و قول و فعل و تقریر امام حسین علیه‏السلام منبع معرفت و ادب است و روح ادب دینى و جان ادب اصحاب امام حسین علیه‏السلام را باید در ادب معلم مکتب عاشورا و آفریننده حادثه کربلا یعنى خود امام حسین علیه‏السلام جستجو کرد که تجسّم کامل ادب الهى است.
از سوى دیگر، امام حسین علیه‏السلام شب عاشورا را با هدف تلاوت قرآن، نیایش با خداى تعالى، استغفار در برابر پروردگار و نماز مهلت خواست؛(38) اگر چه تمام عمر امام حسین علیه‏السلام چون شب عاشورا بوده است اما ادب مع‏اللهى و حضور عنداللهى او را باید دید که آن دین‏شناسِ دیندار، آن حدّشناسِ حدنگهدار، چگونه معرفت و مراقبت را به هم گره زد تا نداى قرآن و نماز نیایش و استغفار را به گوش جهانیان برساند. پیشواى شهیدان، اوج ادب و ارادت و کمال محبت و حد نگهدارى را در جلوتش، در قیام و قعودش نشان داده است. یکى از بزرگان در تعریف ادب و ارادت و فرق آنها مى‏نویسد:
«... ادب نگهداشتن نسبت به جناب مقدّس حضرت ربّ العزّه و خلفاى او و این معنا با ارادت و محبت که قبلاً ذکر شد، فرق دارد؛ چه معناى ادب عبارت است از توجه به خود که مبادا از حریم خود تجاوزى شده باشد و آنچه خلاف مقتضاى عبودیت است از او سر زند؛ زیرا که ممکن در برابر واجب، حدّ و حریم دارد و لازمه حفظ این ادب، رعایت مقتضیات عالم کثرت است ولى ارادت و محبّت، انجذاب است به حضرت احدیّت و لازمه‏اش توجه به وحدت است.»(39)
پس ادب عالم کثرتى وادب عالم وحدتى (ارادت) در تمامى اعمال و احوال امام حسین علیه‏السلام بروز داده شده است و امام علما و عملاً توانست اصحاب و شاگردانى بپروراند که ارادت و ادب، محبت و حدنگهدارى را در خویشتن ایجاد نمایند و ولایت‏شناسانه و ولایت‏مدارانه عمل نمایند که از ویژگیهاى شاخص شخصیت یاران امام حسین علیه‏السلام ، ولایت است؛ ولایتى از خدا تا رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و امام علیه‏السلام . در یک نظام طولى و سیستم منطقى، ولایت به معناى درک و دیدن عالم و آدم در پرتو انوار الهى و ولایت ربوبى و فناى غیر خدا در خداست.
حادثه عاشورا، از یقظه و بیدارى عقلى و قلبى و بینایى درونى شروع شد تا همه منازل و مقامات با جذبه و سلوک و یا سلوک و جذبه طىّ شود و چشم دل عاشقان و بیداران و بینایان را به شهود جمال دل‏آراى حق و جنّت دیدار خداى متعال باز کند. به همین جهت، در شب عاشورا پرده‏ها را برداشت و دیدند آنچه را که مى‏باید مى‏دیدند؛ در نتیجه، شب عاشورا، شب شهود و شب وصال آنها شد و سر از پا نشناخته منتظر روز، صبح و ظهر و عصر عاشورا بودند تا خویشتن را در خدا از رهگذر ولایت ببینند که «یقظه» از مدینه صلا داده شد و بنا گشت(40) و لقاء و وصال در کربلا حاصل آمد:
پیر مى خواران به صدر اندر نشست  احتیاط خانه کرد و در ببست
محرمان راز خود را خواند پیش  جمله را بنشاند پیرامون خویش
جمله را کرد از شراب عشق مست  یادشان آورد آن عهد الست
گفت شاباش این دل آزادتان  باده خوردستید بادا، یادتان
یادتان باد اى فرامش کرده‏ها  جلوه ساقى ز پشت پرده‏ها
کاین خمار، آن باده را بُد در قفا  هان و هان آن وعده را باید وفا(41)
حرکت از مدینه تا کربلا نماد و سمبل طى طریقت بر محور شریعت و با راهبرى و راهنمایى ولایت تا رسیدن به حقیقت است و ریاضت و سلوک و جذبه را توأمان مى‏طلبد؛ چه این که برخى اصحاب امام علیه‏السلام ، محبوبان محب و برخى دیگر مُحبّان محبوب بودند؛ بعضى مجذوبان سالک و بعضى سالکان مجذوب بوده‏اند؛ برخى عام و برخى خاص و برخى اخص خواص بوده‏اند. بین سالکان نیز مراتب و درجات محفوظ است و جهاد اصغر، اوسط و اکبر در هجرتهاى اصغر، اوسط و اکبر متجلّى شده است:
چون دل تو دشمن جان آمده است  جان بر افشان ره به پایان آمده است
سدّ ره جان است جان ایثار کن  پس بر افکن دیده و دیدار کن
درد و خونِ دل بباید عشق را  قصّه مشکل بباید عشق را(42)
* * *
اى قدح نوشان صحراى الست  از مراد خویشتن شویید دست
کشته گشتن عادت جیش شماست  نامرادى بهترین عیش شماست
آرزو را ترک گفتن خوشتر است  با عروس مرگ خفتن خوشتر است(43)
پس اصحاب امام حسین علیه‏السلام از کوى معرفت به توحید راه یافته و از مقام عبودیت به منزل فناء رسیدند و مست عشق شده و اساس هستى خویش را از این مستى ویرانگر خودیت و انانیت در آن هجرت و جهاد جسته‏اند و ادب مع ولىّ الله آنها را به ادب مع الله و حضور نزد ولى خدا به حضور نزد خدا رساند و به یک گوشه چشم دوست از ملک تا ملکوتشان حجاب را برداشت. پرده درى کردند تا به مقام کشف و شهود نایل آمدند و از کثرت به وحدت و از وحدت به وحدت سیر و سیاحت کرده و سفر از افاق به انفس آنان را به سفر در حق کشاند: «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»(44)
نمونه‏هایى از ادب اصحاب امام حسین علیه‏السلام
1ـ عباس بن على یا ابوالفضل العباس را که معروف حضور همه عاشوراشناسان و عاشورا پیشگان است نیز مى‏شناسید که در تبیین مقام ومنزلت ایشان آمده است: «انّ له عندالله درجة یغبطه بها جمیع الشهداء.»(45) یعنى: او پیش خدا مقامى دارد که تمام شهدا به حال او رشک مى‏برند. چرا نباشد؟! او عارفتر، موحّدتر و عابدتر از همه و ولایت‏شناستر و ولایت‏مدارتر از همه بود؛ او که وقتى أمان نامه براى او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام و ولىّ خویش، اعتنایى نکرد و پاسخى نداد تا به فرمان امام و ولىّ خویش پاسخ دهد؛ پاسخى از سر مهر و معرفت و ولایت تاریخى.(46) به همین جهت، است که به او «پدر فضایل» گفته‏اند. به راستى که همه ارزشهاى دینى و صفات پسندیده دینى از آگاهى، عشق و محبت، بندگى، ولایت‏پذیرى، خلوص، صفا، وفا، شجاعت و مجاهده را در خویشتن به ظهور رساند. او بریده از کثرت بود و عاشق وحدت، رهیده از خود و رسیده به خدا بود. او که از سر ادب هماره حسین بن على علیه‏السلام را امام و آقا و سیّد و مولایش خطاب مى‏کرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا علیهاالسلام (که هنگام شهادتش به دیدارش آمد و او را فرزند خطاب کرد، امام حسین علیه‏السلام را «برادر» صدا زد و فریاد استغاثه‏اش را با «یا اخا ادرک اخاک!»(47) سرود تا سرود ولایت و شهادت را نیز در توحید و ادب و ارادت نشانه بگیرد یا قبل از شهادت در کنار نهر علقمه آب را بر روى آب ریخت و سیماى امام و صورت اهل بیت امام علیه‏السلام را در آینه آبِ کف دست دید و آب را ننوشید؛ در حالى که تشنه بود و جان عطشناک داشت و از این ایثار به آن نثار رسید و ادب را در همه حالات و حرکاتش متبلور ساخت. پس ابوالفضل علیه‏السلام مظهر تام ادب رحمانى و حدّنگهدارى الهى و آراستگى به صفات پسندیده بود و پروریدگى‏اش را در دامان على علیه‏السلام در جریان واقعه عاشورا نشان داد.
2ـ حرّ را مى‏شناسید؟ زندگى او را مطالعه کردید؟ سابقه و لاحقه‏اش را دیدید؟(48) به راستى چرا حر در تحیّر و تردید میان دو راه بهشت و جهنم و حسین و یزید و خدا و خود، آخرت و دنیا؛ راه بهشت، حسین علیه‏السلام خدا و آخرت را برگزید و بزرگترین انتخاب تاریخ را به رخ جهانیان کشید و از ولایت ظلم و ظلمت، به ولایت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولایت طى کرد. حد خویش را شناخت و از قلمرو وجودى‏اش تجاوز نکرد؛ چرا در پاسخ امام علیه‏السلام که فرمود مادرت به عزایت بنشیند عرضه داشت افسوس که مادرت زهرا علیهاالسلام دخت پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است و در اقامه نماز پشت سر امام حسین علیه‏السلام ایستاد و نماز را به جماعت خواند؟ آیا اینها مقدمه‏اى براى توبه و انقلاب علیه خویشتنِ تجاوز شده و بازگشتى به حدّشناسى و حدنگهدارى نبوده است؟ آیا زمینه‏اى براى رهیدن از خود و رسیدن به خدا نبود؟ آیا در نَوَردیدن فاصله دیدار الستى تا دیدارى در بهشت برزخى و قیامت کبرى نبوده است؟ آیا لقاء الله و شهادت، از رهگذر ادب داشتن در محضر انسان کامل و حجت بالغه حق و ولىّ الله و خلیفة‏الله روزى حرّ نشده است؟ پس معرفت، دیندارى، عبودیت و توحید حرّ که پوشیده مانده بود با تصرّف ولایى ولایت الهى حسین و هدایت باطنى و ولایى آن امام هُمام، شامل حال حر بن یزید ریاحى شده است که حر پرورده مکتب نبوى و علوى بود و فرجام او با اسلام حسینى و شهادت در رکاب امام زمانش حسین بن على علیه‏السلام پیوند یافت. حرّ مجذوبان سالک و محبوبان محبّ بود.
3ـ امّ وهب، را نیز کم و بیش مى‏شناسید و حماسه انقلابى و جهادى که ایجاد کرد؛ چه این که وهب خود مهاجر مجاهدى بود که دست از همه تعلّقات و حتّى تعیّنات کشید. وهب و همسر او، زفاف خویش را به زفاف وصال به امام حسین علیه‏السلام و قرار گرفتن در بزم دیدار با خدا و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و على علیه‏السلام و زهراى مرضیه علیهاالسلام سپرى کردند. از خود گذشتند تا به او رسیدند و بین خود با خدا، حسین علیه‏السلام را که آینه‏دار جمال و جلال الهى بود، واسطه گرفتند و از بستر ولایت به شبستان شهادت راه یافتند، جنگیدند و خون دل خویش تقدیم محبوب کردند و به لقاء الله رسیدند اما امّ وهب خود، حماسه در حماسه و جهاد در جهاد خلق کرد و مصداق «ابرار» گشت که «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»(49) به همین جهت، آنچه دوست داشت تقدیم دوست کرد و وقتى سر فرزند شهیدش را براى او آوردند، پس از نگاهى به سر خونین فرزند عرضه داشت «سرى که به محبوب داده شد پس گرفتنى نیست.» که در چنین سرى سرّى نهفته بود و پیام ابدى به دل تاریخ فرستاد تا از ماوراء تاریخ هماره انسان مُستکمل در پرتو انسان کامل و مکمّل به کمال خویش برسد؛ خواه مرد باشد، خواه زن که فرهنگ قرآنى است و مژده نیل به حیات طیّبه.(50) پس أم وهب چون وهب و تازه عروسش ادب مع‏الله داشتند.(51)
4ـ حضرت زینب علیهاالسلام قهرمان کربلا که رهبرى ظاهرى قیام کربلا را پس از عصر عاشورا به عهده گرفت و این عالمه غیرمعلمه و عقیله بنى‏هاشم توانست على‏گونه و زهراوار از امامت و ولایت پاسدارى نماید و خود مظهر سیر و سلوک در هفت شهر عشق از مدینه تا کوفه، از کوفه تا مدینه، از مدینه تا کربلا، از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام، از شام تا مدینه و از مدینه تا شام با همه حوادث تاریخى و طاقت فرسا باشد که همه را در پرتو معرفت و عبودیت و بر مدار و محور ولایت طىّ کرده است. با على علیه‏السلام ، امام حسن علیه‏السلام ، امام حسین علیه‏السلام و امام سجاد علیه‏السلام توانست منازل سیر و سلوک را بپیماید و وارث همه مصائب و رنجهاى سیر و سلوک باشد و ریاضتهاى طاقت‏سوز را متحمل شود و صبر را معنا نماید. آرى! زینب، تجسم عینى و تمام عیار ادب الهى و توحیدى و ادب ولایى است و سالکان مؤدب و ادب پیشگان سالک باید بر سر سفره او بنشینند و معرفت‏اندوزى و ادب‏آموزى نمایند. او که همه هستى‏اش عشق به حسین علیه‏السلام بود و شرط ضمن عقدش، بودن با حسین علیه‏السلام و همراهى همیشگى با او. از نشانه‏هاى ادب اخلاقى و سلوکى‏اش این بود که وقتى امام على علیه‏السلام از او خواست بگوید یک گفت یک اما «دو» را نگفت و چنین دلیل آورد که غیر از «یک» چیزى نیست؛(52) یعنى با ذهن، ضمیر، فکر و ذکر توحیدى زندگى کرد و زینت پدر (زین اب) شد. در عصر امام حسین علیه‏السلام نیز از خط توحید و صراط نورانى ولایت خارج نشد و وقتى در عاشورا فرزندانش در رکاب امام و برادرش به شهادت رسیدند، آگاهانه از خیمه خارج نشد تا مبادا چشمان امام به او بیفتد و شاید قدرى شرمندگى و ناراحتى براى امام پیش آید یا وقتى على اکبر فرزند رشید امام حسین علیه‏السلام که شبیه‏ترین افراد به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله از حیث خَلق و خُلق بود، به شهادت رسید و امام بى‏تاب گشت، از خیمه بیرون آمد تا غیرت حسینى را به جوش آورد و امام حسین علیه‏السلام را متوجه خویش سازد و از آلام و دردهاى امام و برادرش بکاهد و التیامى بر زخم دل و درون سینه امام باشد. به فرمان امام علیه‏السلام صبر را پیشه ساخت، از امام زین‏العابدین مراقبت کرد، دختران و فرزندان امام را نیز مراقبت نمود و پس از شهادت امام علیه‏السلام قافله‏سالار کاروان حسینى شد و در حیات امام و پس از شهادت امام در همه اطوار و احوال، ادب را رعایت کرد.
5ـ به تعبیر استاد شهید مطهرى رضى‏الله‏عنه نهضت عاشورا و حادثه کربلا «جنبه توحیدى و عرفانى»، جنبه پاکباختگى در راه خدا و ماسواى خدا را هیچ انگاشتن» نیز داشت که در کنار جنبه‏هاى دیگر مثل حماسه‏سازى و پرخاشگرى، موعظه و نصیحت و فضایلى چون: مروّت، ایثار، مساوات اسلامى و... را نیز در بر داشته است. آفریننده این همه سجایاى ارزشى و اخلاقى کریمانه و ادب اسلامىِ و فضایل الهى، تربیت‏یافتگان مکتب امام حسین علیه‏السلام ؛ یعنى همه اصحاب عام و خاص آن امام همام بوده‏اند؛ از حبیب بن مظاهر که دست پرورده پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، على علیه‏السلام ، امام حسن علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام بود تا زُهیر بن قین تا جون غلام ابوذر و غلام امام حسین علیه‏السلام و تا على اکبر، على اصغر، قاسم بن الحسن علیه‏السلام و... . اعلام وفادارى همه اصحاب غیر بنى هاشم در آستانه شب عاشورا، تجلى ادب و اخلاق بود. همه آنها در ادب‏شناسى و ادب‏گرایى الگو بوده و معیارى براى خودشناسى و خودنگهدارى ما هستند که خویشتن را با آینه وجود آنها نقد نماییم و پشت سر آنها حرکت کرده و به خویشتن خویش برگردیم؛ حتى طفلى (در کربلا نه یا ده طفل شهید شدند.)(53) خود فرزند شهید بوده است و از امام اجازه به میدان رفتن خواست و امام اجازه نداد (چون پدرش شهید شده بود) و فرمود: شاید مادرش راضى نباشد؟ عرضه داشت یا ابا عبدالله! اصلاً این شمشیر را مادرم به کمر من بسته است و او مرا فرستاده تا به میدان بروم و جانم را فداى جان شما نمایم تا اجازه گرفت. ادب را بنگرید! حتى طفل نابالغ رکاب امام حسین علیه‏السلام نیز معرفت دارد و آراسته به فضائل اخلاقى و توحیدى است.)
حال این طفل، پسر مسلم بن عوسجه یا حرث بن جناده یا... بود، معلوم نشد.(54) او در معرفى خویش در میدان مبارزه، منطقى را برگزید که گوى سبقت از همه ربود؛ وسط میدان فریاد زد:
امیرى حسین و نعم الامیر  سرور فؤاد البشیر النّذیر(55)
یعنى: من کسى هستم که امیر من و رهبر و مولایم حسین است که مایه خوشحالى قلب پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بوده است.(56)
آیا این تربیت یافتگان مکتب حسین علیه‏السلام الگوهاى کامل ادب الهى نیستند؟ آیا سالکان کوى اخلاق و عرفان نباید به آنها اقتدا نمایند؟ همه اصحاب امام از خرد و کلان، زن و مرد، پیر و جوان، بنى هاشم و غیر بنى هاشم، داراى فضایلى بودند و الگوى ادب؛ اگر چه مراتب و درجات بین آنها مختلف است که عاشورا خود ادبستان است و فرهنگستان کمال اخلاقى ـ عرفانى.
ثمرات و ره‏آورد ادب اخلاقى ـ عرفانى
پیشتر گفتیم که ادب، حد نگهداشت هر چیز است و عناصرى چون عبودیت و توحید را از رهگذر دین، دارد و اسلام جامعترین و جاودانه‏ترین فرهنگ ادب در حوزه‏هاى عقیدتى، اخلاقى ـ سلوکى و رفتارى و اعمالى را در بر دارد تا انسان، ملکات فاضله و صفات پسندیده را در متن وجود خویش پیاده نماید. حادثه عاشورا، هم معلول ادب الهى و دینى، ادب توحیدى و معرفتى و هم علت ادب در ساحتهاى وجودى انسان است و الگوهاى تمام عیارى از ادب را فراروى آدمیان نهاد و خود کانون ادب توحیدى شد که انسانهاى به ادب رسیده، خودشناسِ خودساخته و تربیت یافته مکتب اسلام ناب، توان راه‏یابى به سپاه و صحابه امام حسین علیه‏السلام را داشتند و از منزل هجرت و جهاد به مقام شهادت نایل آمده‏اند:
گر رود از پى خوبان دل من معذور است  درد دارد چه کند کز پى درمان نرود
آرى! به تعبیر على علیه‏السلام : «من تأدب بآداب الله عزوجل ادّاه الى الفلاح الدائم.»(57)؛ یعنى: هر که به آداب خداوند بزرگ مؤدب شود او را به رستگارى جاوید رساند.
استاد علامه حسن‏زاده آملى سرمایه‏هاى چهارگانه حضور، ادب، همت و طلب را براى سالک مطرح کرده و سروده‏اند:
سرمایه راهرو حضور و ادب ست  آنگاه یکى همت و دیگر طلب ست
ناچار بود رهرو ازین چار اصول  ورنه به مراد دل رسیدن عجب است(58)
و در فرازى دیگر، ادب را فرع بر خویشتن‏شناسى از یکسو و مراقبت در حضور و ادب را آگاهى به سرّ وجود خویشتن شمرده‏اند تا هماره انسان را «عند اللّهى» نماید:
گرت حفظ ادب باشد مع الله  شوى از سرّ سرّ خویش آگاه
بر آن مى‏باش تا با او زنى دم  چه مى‏گویى سخن از بیش و از کم(59)
یا سفارش به ادب پیشگى در همه احوال و اطوار وجودى کرده و سروده‏اند:
ابد در پیش دارى اى برادر  ادب را کن شعار خود سراسر(60)
همچنین مرقوم داشته‏اند:
«انسان آنگاه به حقیقت، عبدالله است که عندالله است و آنگاه به حقیقت انسان است که انس او به خداى سبحان است و چون بدین موهبت عظمى نایل آمد، خلق را مظاهر اسماء و صفات او مى‏یابد و حقیقت توحید ذاتى و صفاتى و افعالى در رواق دیده یکتا بینش به منصه ظهور و شهود مى‏رسد؛ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.»(61)
پس ره آورد ادب الهى و توحیدى عبارت است از:
1ـ آراستگى به فضائل و پیراستگى از رذائل؛
2ـ حضور عندالله و مراقبت در حضور؛
3ـ قرب الى الله تا مرحله فناء و وصال؛
4ـ خویشتن‏شناسى و خویشتن‏یابى؛
5ـ نیل به مقام توحید از توحید معرفتى و صمدى در همه مراحل سه‏گانه توحید ذاتى، صفاتى، افعالى و توحید عملى.
در اهمیت و ضرورت ادب الهى و مؤدب به آداب خداوندى شدن، امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«انّ الله تعالى ادّب عباده المؤمنین ادبا حسنا، فقال جَلَّ من قائل: یحسبهم الجاهل اغنیاء من التّعفف.»(62)
یعنى: خداى تعالى بندگان مؤمن و عارف خود را نیکو تربیت فرمود و چه خوب فرمود: آنچنان عفیف و پاکدامنند که هر کس حال ایشان نداند، پندارد که از توانگرانند.
همچنین فرمودند: بلا، مایه تأدیب ستمگران، آزمایش مؤمن، ترفیع درجه پیامبران و بزرگداشت اوصیاء است.(63) آن حضرت برترین نوع ادب را نیز معرفى نمودند: «أفضل الادب ان یقف الانسان عند حَدِّه و لا یَتعَدّى قدره.»(64) یعنى: بهترین ادب آن است که انسان حدّشناس باشد و مرز و ظرفیت خویشتن را بداند و از قلمرو و توان خویش تجاوز نکند.
پس حدّ خویش را یافتن و از استعداد و ظرفیت خویش خارج نشدن، هم ادب است و هم یک ضرورت که چنین انسانى از نارواها، دورى از دروغ و خلق و خوى ناپسند اجتناب مى‏کند.(65)
ادب در منطقه عقل، دورى از شهوات و شبهات از سر آگاهى و اختیار و رها ساختن قواى ادراکى از تمایلات نفسانى و خواهش‏هاى درونى و مادى و حیوانى است و ادب در منطقه قلب، آمیختن دل است به معرفت الهى و خشیت رُبوبى، خوف داشتن در برابر پروردگار و آزادسازى دل از وساوس شیطانى. پرورش عقل و دل به آن است که انسان با خدا انس داشته و هماره خویشتن را در محضر بلکه حضور خدا ببیند و دل از دنیا بر کَنَد. با دانشمندان همنشینى داشته باشد و با اهل ذکر حشر و نشر یابد و از غافلان و گناهکاران دورى گزیند که چنین انسانهایى تیز هوش، صاحبدل، صاحب اندیشه و خردورز، مهرورز، اهل تزکیه نفس و سعادتمند حقیقى هستند. امام على علیه‏السلام فرمود: «سبب تزکیة الاخلاق حسن الأدب.»(66) البته ادب با تلاش و مجاهده و به تدریج بدست مى‏آید و در نتیجه، انسان از زشتى‏ها و بدیهاى اخلاقى و رفتارى پاک و منزّه مى‏گردد که امام على علیه‏السلام فرمودند: در برابر مشکلات روزگار باید از عقل و خرد کمک خواست و براى دست‏یابى به ادب، از کاوش و جستجو مدد گرفت.(67) از لقمان حکیم نقل شده است:
«هر که خواهان ادب باشد، بدان اهتمام ورزد و هر که بدان اهتمام ورزد، در شناخت آن رنج برد و هر که براى دانستن آن زحمت کشد، سخت جویاى آن شود و هر که بشدت آن را بجوید، به سودش دست یابد؛ پس ادب را عادت خود گردان؛ زیرا تو (به لحاظ متصف شدن به این عادات پسندیده) جانشین کسانى هستى که پیش از تو به این آداب آراسته بوده‏اند و سود آن را به آیندگان نیز مى‏رسانى.»(68)
از امام سجاد علیه‏السلام نیز نقل شده است: «اللّهم... اجعلنا من الذین تمسکوا بعروة العلم و أدّبوا انفسهم بالفهم.»(69)
یعنى: بار خدایا!... ما را از کسانى بدار که به حلقه دانش چنگ آویختند و نفس خویشتن را با فهم پروراندند.
پس ادب اولاً بتدریج و آهسته آهسته، ثانیا با تلاش و مجاهده و ثالثا با کمک و فضل الهى و عنایت ربوبى حاصل مى‏گردد و انسان را از هر آنچه نباید و نشاید منزه و مهذّب کرده و با آنچه باید و شاید آراسته و متّصف مى‏کند. به گفته مولانا:
از خدا جوییم توفیق ادب  بى‏ادب محروم ماند از لطف ربّ
از جمله آثار ادب، شکر در برابر نعمات الهى، خضوع و خشوع در برابر پروردگار عالمیان، توجه به اسماء و صفات الهى و حضور دائمى داشتن نزد خداى متعال است که به حقیقت، اصحاب امام حسین علیه‏السلام ، چنین ویژگى الهى‏اى داشتند و دائم الحضور بودند و همه عالم و آدم را جلوه حق و اسماء الهى مى‏دیدند. از جمله تجلّى روح ریحانى و ملکوتى و روحیه عارفانه وعاشقانه «حضور» و «شهود جمال جمیل حق» آن است که حضرت زینب علیهاالسلام پس از آن همه رنجها و دردها؛ چه در عصر عاشورا و پس از آن در اسارت و سفر پر از رنج و تعب به کوفه و شام آنگاه که در برابر تحریفهاى یزیدى قرار مى‏گیرد، على‏وار در کاخ ستم و استبداد فریاد توحیدى و عرفانى سر مى‏دهد: «ما رأیت الا جمیلاً.»(70) و این همان ادب کامل است که در فکر و فعل زینبى به ظهور رسید. به تعبیر یکى از حکیمان عارف و عارفان حکیم:
«ادب آن است که ممکن حدود امکانى خود را فراموش نکند، لهذا چون وقتى در نزد حضرت صادق علیه‏السلام سخنى که در آن شائبه‏اى از غلوّ در حقّ آن حضرت بود به میان آمد آن حضرت فورا به خاک افتاد و جبین مبارک را بر خاک مى‏مالید.
مرتبه کامل از ادب آن است که سالک در همه احوال خود را در محضر حضرت حق ـ سبحانه و تعالى ـ حاضر دانسته ودر حال تکلّم و سکوت، در خوردن و خوابیدن، در سکون و حرکت و بالأخره در تمام حالات و سکنات و حرکات، ادب را ملحوظ دارد. و اگر سالک پیوسته توجه به أسماء و صفات الهى داشته باشد قهرا ادب و کوچکى بر او مشهود خواهد شد.»(71)
البته همه یاران امام علیه‏السلام مستغرق در دریاى اسماء الهى بودند و از رهگذر قدرت ولایتى و تصرّفات وجودى و باطنى امام و ظرفیتى که اصحاب در طول زمان کسب کردند، متنعّم به نعمت ولایت شده بودند؛ یعنى به جایى رسیدند که قدرت مطلقه حقّ و حکمت و حاکمیت مطلقه الهى را مى‏دیدند و عالم و آدم را غرق در انوار الهى مشاهده مى‏کردند و همه چیز را تحت تدبیر و ولایت مطلقه الهیّه مى‏دانستند؛ در نتیجه، براى خود هیچ استقلال و اصالتى قائل نبودند و پسند آنها پسند خداى تعالى بود؛ یعنى مقام توحید ولایت و عبودیت تامّه را (البته بر اساس درجات وجودى خویش) در مرتبه علم وعمل درک کردند و این همان ادب الهى است که در بحثهاى پیشین گفته شد. پس ره آورد ادب مع الله و ادب عند الله، رسیدن به مقام رضوان الله و لقاء الله است.
حاصل سخن
ادب حقیقى و حقیقت ادب، تنها در پرتو تعالیم الهى و در مکتب انبیا حاصل مى‏گردد و ادب دینى ادب اصیل است. اسلام ناب، مجموعه‏اى از عقاید، اخلاق و احکام به هم پیوسته است که همه ساحتهاى وجودى انسان را سامان مى‏دهد و نظام مى‏بخشد و مسلمان و مؤمن بر تمام شؤون حیات و هستى‏اش بر اساس آموزه‏هاى دینى مدیریت مى‏کند تا به عناصر اصلى ادب یعنى عبودیت و توحید نایل آید. بنابر گزارش محتوایى دقیق علامه طباطبایى رضى‏الله‏عنه از ادب انبیا در قرآن و ادب پیامبر اسلام، در قرآن و روایات ادب در روابط چهارگانه انسان با خدا، رابطه انسان با خود، انسان با جامعه و رابطه انسان با جهان شکل گرفته و به ظهور مى‏رسد. ادب، حضور دائمى و مراقبت نفس کامل در محضر بلکه حضور الهى است وانسان مؤدب در مکتب پیامبر اسلام و على علیه‏السلام و امام حسین علیه‏السلام ، عالم و آدم را جلوه حق و تجلّى اسماى حسناى الهى مى‏بیند. حادثه کربلا در حقیقت، تجلّى ادب الهى ـ انسانىِ «انسان کامل» و به نمایش گذارنده همه فضایل، ارزشها و کمالات وجودى وامکانى است و عاشورا در واقع، آفریده ادب حسینى و ادب یاران امام حسین علیه‏السلام است که خود تابلوى زیبا و دلنشین و شیرین از همه خوبیها و زیبایى‏هاست. شاید بتوان گفت که آیه «انى اعلم ما لا تعلمون»(72) در آینه کربلا ظهور پیدا مى‏کند و تفسیر حدیث قدسى «کنت کنزا مخفیا فَاَحْبَبْتُ أن اعرف، فخلقت الخلق لکى اعرف.»(73) در شخصیت و شاکله امام حسین علیه‏السلام و اصحاب و یارانش متبلور است که گویى همه آنها تربیت شده خداوند عزّ و جلّ و برگزیده او بودند تا ظهور اسماء جمال و جلال الهى باشند. تنها راه رستگارى و صراط کمال و سبیل سلوک حقیقى و حقیقت سلوک اخلاقى ـ عرفانى همانا در عاشورا تعبیه شد. آینه در کربلا بود و امام حسین علیه‏السلام و یارانش که به توصیف آن حجت بالغه الهى بهتر از آنان هرگز وجود نداشته و ندارد، آینه‏داران جمال و جلال الهى بودند: «... اللهم اجعلنا عندک وجیها بالحسین علیه‏السلام ... اللهم ارزقنا شفاعة الحسین یوم الورود و ثبت لنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.»
پی نوشتها:
1ـ استادیار دانشگاه آزاد اسلامى واحد کرج و عضو هیأت علمى پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى.
2ـ سالکان مجذوب، کسانى هستند که پس از یقظه و بیدارى، اراده کرده، ریاضت کشیده و مجاهده کردند و در بین راه جذبه الهى شامل حال آنها شده است و در خطبه 210 نهج‏البلاغه از اوصاف آنها سخن به میان آمده است چون على اکبر، ابوالفضل و... یا حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین که امام به او جلوه‏اى کرد و در او تصرّفى نمود و... مجذوبان سالک کسانى هستند که به یک جذبه و جلوه الهى و نفحه رحمانى به سیر و سلوک پرداخته و ریاضت کشیده تا به مقصود برسند مثل فضیل یا حرّ و ...
3ـ دیوان اشعار حافظ، ص 5.
4ـ مثنوى معنوى، بیت 115 دفتر اول.
5ـ دیوان اشعار حضرت امام خمینى رحمه‏الله ، ص 74.
6ـ دیوان اشعار حافظ، ص 105.
7ـ فروغ شهادت، ص 208.
8ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 133.
9ـ شکوفایى عقل در پرتو نهضت حسینى، صص 194ـ193، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول، 1381؛ پرسشها و پاسخهاى برگزیده، صص 290ـ249، گروه مؤلفان مرکز فرهنگى نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها، دفتر نشر معارف، قم، چاپ اول، 1382.
10ـ یونس / 2؛ قمر / 45.
11ـ آل عمران / 169.
12ـ فجر / 30ـ28.
13ـ حسن حسن‏زاده آملى، انسان و قرآن، انتشارات الزهراء، تهران، چاپ اول، 1364، ص 53.
14ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمى، بیروت، 1390 ق.، ج 6، ص 256.
15ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 19.
16ـ حسن حسن‏زاده آملى، پیشین، صص 53ـ52.
17ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، صص 258ـ257.
18ـ فاطر / 10.
19ـ نحل / 78.
20ـ انعام / 90.
21ـ المیزان فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 262ـ261.
22ـ محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 266، ح 4.
23ـ محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمة، انتشارات دار الحدیث، چاپ سوم، 1381، ج 1، ص 107.
24ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 231، ح 35 و ج 77، ص 267، ح 1.
25ـ همان، ص 231، ح 35.
26ـ احزاب / 21.
27ـ حسن حسن‏زاده آم‏لى، دیوان اشعار، نشر رجاء، تهران، چاپ اول، 1364، ص 290.
28ـ سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ص 302 تا 260.
29ـ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 43، ص 261.
30ـ سید هاشم البحرانى، مدینة المعاجز، چاپ اول، 1414 ق.
31ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، چاپ دوم، 1378، ج 17، صص 28 و 481 ـ480.
32ـ البحر الرائق، فى شرح کنز الدقائق، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1418 ق.، ج 4، ص 599.
33ـ مقرّم، مقتل الحسین، ص 357. به نقل از: مرتضى مطهرى، پیشین، صص 50 و 384.
34ـ مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.
35ـ همان.
36ـ شیخ مفید، الارشاد، نشر دار المفید، ج 2، ص 90.
37ـ وفیات الائمه، دار البلاغه، بیروت، چاپ اول، 1412 ق.، ص 449.
38ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 44، صص 394ـ392 و ج 45، ص 3.
39ـ سید محمدحسین حسینى تهرانى، رساله لبّ اللباب در سیر و سلوک اولوالالباب، تهران، چاپ دوازدهم، 1424 ق.، صص 117ـ116.
40ـ عمّان سامانى، گنجینة الاسرار، نشر دفتر معارف، چاپ اول، 1381، ص 28.
41ـ همان، ابیات 221ـ215. 42ـ همان، ابیات 224ـ222. 43ـ همان، ابیات 366ـ362.
44ـ فصلت / 53.
45ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 44، ص 298؛ شیخ عباس قمى، سفینة‏البحار، ج 6، ص 133؛ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 667؛ عبدالله جوادى آملى، حماسه و عرفان، نشر اسراء، چاپ اول، 1377.
46ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 7، ص 430؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 246.
47ـ همان.
48ـ ر.ک.: پرسشها و پاسخ‏هاى برگزیده ویژه محرم، صص 272ـ269، مرکز فرهنگى نهاد رهبرى در دانشگاه‏ها، چاپ اول، 1382.
49ـ آل‏عمران / 92.
50ـ نحل / 87.
51ـ البته در رابطه با زن وهب مطالب دیگر نیز گفته شده است. ر.ک.: مرتضى مطهرى، پیشین، صص 392ـ391.
52ـ حماسه و عرفان، صص 272ـ271 (پاورقى). البته برخى، این مسأله را در مورد حضرت ابوالفضل گفته‏اند. همچنین باید بررسى شود که «زینب» ذکر شده در این قضیه، همان زینب کبراست یا ام کلثوم است.
53ـ همان، ص 392.
54ـ همان، صص 393ـ392. آیت الله جوادى آملى او را فرزند جنادة بن کعب انصارى دانسته است. حماسه و عرفان، ص 246.
55ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 45، ص 27.
56ـ مرتضى مطهرى، پیشین، صص 393 ـ 392.
57ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 92، ص 214، ح 13.
58ـ حسن حسن‏زاده آملى، پیشین، ص 214. 59ـ همان، ص 290. 60ـ همان، ص 214.
61ـ انسان و قرآن، پیشین، ص 57.
62ـ محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ص 106.
63ـ همان، ص 109.
64ـ همان، ص 100.
65ـ همان، ص 101، برگرفته از احادیث 391 و 392.
66ـ آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ح 5520.
67ـ محمد محمدى رى‏شهرى، پیشین، ص 99.
68ـ همان، صص 99ـ98.
69ـ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 94، ص 127، ح 19 و ج 13، ص 211، ح 2.
70ـ همان، ج 45، ص 116.
71ـ سید محمدحسین حسینى تهرانى، پیشین، ص 118؛ رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، چاپ ششم، 1422 ق.، صص 155ـ154.
72ـ بقره / 37.
73ـ در رابطه با سند این حدیث از یک طرف و محتواى و مضمون آن از طرف دیگر بحثهاى فراوانى نزد علما مطرح شده است که خوب است به کتابهایى چون: سید یحیى یثربى، عرفان نظرى، بوستان کتاب، قم، چاپ چهارم، 1380، ص 47، مراجعه شود.

 

تبلیغات