پژوهشى پیرامون اختلاف قرائتها
آرشیو
چکیده
قرآن کلام وحى و معجزه جاوید پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله است که خداوند بشارت حفظ آن را از پیش داده است؛ «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»(2) و این حفظ قرآن و عدم تحریف آن از اعتقادات مسلّم ما مسلمین مىباشد. از این رو، اختلاف قرائتها و روشن شدن حقایق آن از اهمیت ویژهاى برخوردار است؛ چرا که دیدگاه ما را نسبت به اصل اعتبار و سندیّت قرآن روشن مىکند و با پاسخگویى به سؤالهایى که در این زمینه مطرح است، به شبهاتى درباره عدم تحریف قرآن پاسخ داده مىشود. سؤالهایى از این قبیل که آیا اختلاف قرائتها در قرآن تأثیر داشته یا خیر؟ و اگر مؤثر بوده این تأثیر در چه حدى است؟ و آیا این اختلافات به اعتقاد مسلّم ما که همان عدم تحریف قرآن است خللى وارد مىسازد؟ اهمیت این موضوع ما را بر آن داشت تا پیرامون اختلاف قرائتها تحقیقى نماییم که شامل: منشأ پیدایش این اختلاف، قرّاء و راویان آنها، شرایط حاکم بر زمان آنها، بررسى روایت آنها از جهت متواتر بودن و عدم آن، بررسى آثار فقهى اختلاف قرائتها و... نظریههاى فقها در مقام قرائت در نماز و در غیر نماز و بررسى تاریخىِ پیدایش اختلاف قرائتها و نظریههاى مختلف در این زمینه مىباشد.متن
قرّاء سعبه و شرایط حاکم بر زمان آنها
عده قراء بسیار است و مشهورترین آنها هفت نفرند که به قُرّاء سبعه معروفند و راویان آنها بىواسطه یا باواسطه از قرّاء نامبرده، نقل قرائت نمودهاند. اسامى قرّاء هفتگانه بر حسب تقدّم زمان و راویان آنها عبارتند از:
1ـ عبدالله بن عامر دمشقى (ابو عمران عبدالله بن عامر دمشقى یحصبى)(3) در سال نهم هجرت متولد و در سال 118 در دمشق فوت کرد. این شخص سنّى و از تابعین بوده و در زمان خلافت ولید بن عبدالملک، قاضى و امام جماعت شهر دمشق بود. ایشان شاگرد مغیرة بن ابى شهاب مخزومى مىباشد و او از عثمان بن عفان تعلیم یافته است.
2ـ عبدالله ابن کثیر مکّى مشهور به ابو معبد که ایرانى الاصل بود و از تابعین مىباشد و در سال 45 هجرى در مکه متولد و در سال 120 در همان جا وفات نمود. وى سنّى بوده و قرائت قرآن را از عبدالله مخزومى صحابه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و مجاهد بن جبیر مخزومى و على بن عباس و ابن عباس هم از امیرمؤمنان على علیهالسلام آموخته بود.
3ـ ابو عمرو زبّان بن علاء بن عمارّ بن عبدالله بن حسن بن حارث بن جَهْم بن مازن ابن مالک بن عمرو مازانى تمیمى بصرى.(4) صاحب کتاب سرّ البیان(5) او را سنى مىداند؛ اما سید حسن صدر ابوعمرو را شیعى دانسته و با استناد به روایتى از امام صادق علیهالسلام چنین استفاده مىشود که ابو عمرو تقیه مىنموده است.(6)
4ـ نافع بن عبدالرحمن مدنى مشهور به ابارویم که ایرانى بوده و در سال 70 هجرى در اصفهان متولد شد و در سال 169 در مدینه وفات نموده است. وى سنى بوده و علم قرائت را از امام محمدباقر علیهالسلام ، ابو جعفر یزید بن قعقاع مخزومى مدنى، ابن کثیر و چندى دیگر فرا گرفته است.(7)
5ـ عاصم بن ابى النجود بهدله در سال 76 قمرى در کوفه متولد شد و در سال 127 یا 128 در کوفه یا سماوه از دنیا رفت.(8) او قرآن را بر ابو عبدالرحمن سلمى که شیعه و از یاران امیرالمؤمنین على علیهالسلام بود، قرائت نمود و همچنین بر رز بن جیش و ابو عمر شیبانى قرائت کرد.(9) رز بن جیش هم از ابن مسعود فرا گرفته بود.(10)
6ـ حمزة بن حبیب بن عمّارة بن اسماعیل کوفى، در سال 80 به دنیا آمد و در سال 154 یا 156(11) جهان را بدرود گفت. جمعى او را شیعى مىدانند و قرآن را بر امام صادق علیهالسلام خوانده است.
7ـ ابوالحسن على بن حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فیروز (فزار) کسائى اسدى کوفى در سال 119 در کوفه پا به عرصه وجود گذاشت و در سال 189 یا 179(12) در رنبویه از روستاهاى شهر رى در گذشت.(13) وى شاگرد حمزه کوفى بوده است و جمعى او را شیعه دانستهاند.
با توجه به زمان تولد و وفات قرّاء که بیان شد و مکان زندگى هر قارى از جهت تأثیر فرهنگ شیعه و امامان علیهمالسلام بر قرّاء و یا تأثیر حکومت وقت بر برخى قاریان مىگوییم: ائمه علیهمالسلام عمدتا در مدینه بوده و عدّهاى از قراء از شاگردانِ ایشان بودهاند. کوفه محل حکومت امیرالمؤمنین على علیهالسلام ، داراى سه قارى است و عاصم که روایتش عمدتا مورد قبول است و شیعه و سنى بر آن اتفاق دارند از این شهر مىباشد و قرائت ابن عامر دمشقى ظاهرا اختلافات فاحشى با قرائت عاصم دارد و دمشق، زیستگاه ابن عامر، در آن زمان، محل حکومت معاویه بوده است.
تواتر و عدم تواتر قرائتهاى هفتگانه
آیةالله خویى در کتاب البیان،(14) آرا و نظریههاى دانشمندان اسلامى را در مورد تواتر و عدم تواتر قرائات سبع چنین بیان فرمودهاند: بعضى از دانشمندان اهل سنت قائل به این هستند که قرائتهاى هفتگانه به طور تواتر به خود پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىرسد و خود پیامبر صلىاللهعلیهوآله با همین قرائات مىخواندهاند. برخى دیگر، این عقیده را معروف و مشهور دانستهاند و از نحوه بیان ایشان به نظر مىرسد که قرائتهاى هفتگانه را متواتر مىدانند. بعضى دیگر این چنین مىگویند که هر کس این قرائتها را متواتر نداند، کفر ورزیده و عقیدهاش مخالف اسلام است.
اما نظریه معروف در میان شیعه که عدهاى از محققین و دانشمندان اهل سنت نیز آن را پذیرفتهاند، این است که این قرائتها متواتر نیست و به طور یقین آور به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله منتهى نمىشود. عدهاى از این قرائتها نوعى اجتهاد از طرف قاریان بوده و برخى دیگر نیز به صورت خبر واحد به پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىرسد. به عقیده صاحب البیان این نظریه در میان اهل سنت از بقیه نظرات مشهورتر است.
حضرت آیةالله خویى در تفسیر البیان،(15) تواتر را در مورد قرائتها لازم مىداند و چنین بیان مىنماید که تمام مسلمانان با اختلاف نظرى که دارند، تنها راه ثابت شدن قرآن را تواتر مىدانند. عدهاى از دانشمندان شیعه و سنى چنین استدلال نمودهاند که چون قرآن کلام خدا و معجزه الهى بود، انگیزه براى نقل آن بسیار بوده است. پس هر چه که داراى اهمیت بسیار بوده باشد و علل و انگیزه براى نقل آن زیاد باشد، طبعا فراوان نقل شده و به حد تواتر رسیده است.
پس با توجه به این مسأله، اگر خبر واحد در مورد قرآن بودن چیزى بیان شد صحیح و قابل تعبّد نیست و عمل کردن به حکم آن نیز وجوب شرعى ندارد. روشن است که میان تواتر قرآن و تواتر قراء، کوچکترین ملازمهاى نیست. پس مىتواند قرآن متواتر باشد و قسمتى، یا تمام قرائتهاى هفتگانه متواتر نباشد.
به نظر قارى محترم استاد جعفرى تبار اختلاف قرائات به هیچ وجه من عندالله نبوده و آنچه که اکنون به نام اختلاف قرائتها در میان مسلمین امروز و دیروز رایج و معمول بوده و غالبا نیز مورد قبول مىباشد در اکثر موارد اختلافى، تغییرى در معناى اراده شده ایجاد نمىکند؛ ولى با در نظر گرفتن وحى بودن قرآن تمام جزء جزء آن حتى ترتیب سور و آیهها نیز باید از منبع وحى آمده باشد و وجدان و عقل ما نمىپذیرد که این تغییرات چیز مهمى نباشد.
در اینجاست که نمىتوان موارد و کلمات مختلف را عین یکدیگر و همه را وحى منزل دانست. مسلم است که بین «مالک» و «ملک»، «یخدعون» و «یخادعون»، «کُذِبوا» و «کُذّبوا» و صدها مورد دیگر، تفاوت معنوى عمیق بوده و در برداشتها تغییرات اساسى ایجاد مىکند.
کدام فقیه است که فرق میان یطهُرْنَ و یطّهّرن را نداند و در حکمى که لازمه هر یک است مردّد نشود و این دو تعبیر و حکم را یکسان بداند.
ایشان با برشمردن مثالهایى از قبیل «تجرى تحتها الانهار(16) ـ تجرى من تحتها الانهار» «وَ مَنْ یتولّ فانّ الله هو الغنى الحمید(17) ـ و من یتولّ فانّ الله الغنى الحمید» که اساسا اختلاف در مورد وجود و عدم یک کلمه است وجدانها را به تفکر بیشتر دعوت مىکند. در ادامه، رفتار توجیهگران که براى صحت قرائتها مثلاً به شعرى از عرب یا... استناد مىکنند مورد انتقاد قرار داده و مىگوید که قرآن کریم ملاک صحت و سقم همه چیز مىباشد و هیچ چیزى ملاک سنجش قرآن نیست.
در قسمت دیگرى از نوشتار خود بیان مىکند که به ظن قریب به یقین مىتوان تنها دلیل یا بزرگترین دلیل ایجاد اختلاف قرائتها را رسم الخط قرآن کریم در دو قرن اول ظهور اسلام دانست.
دقیق نبودن قوه حفظ برخى از حافظان و تغییرات اساسى لهجههاى مختلف نیز مزید علت یا جزء علت مىباشد و همچنین در زمانى که حرکتگذارى، نقطهگذارى و الفهاى وسط یا کلاً نبوده یا به طور قلیل موجود و مرسوم بوده و حتى بعد از ایجاد آنها، عدم آشنایى عامّه مردم با رسم الخط و نیز تشابه و مشکل بودن آن علامتها، دلیل معتبر و مهمى در التباسها و اختلافها و تغییر قرائتهاى قرآن کریم است. فرض بفرمایید در چنین مکتوبى «و اللّه بصیر بما تعملون» هیأت «ئصر» را مىتوان بصیر یا نصیر خواند و هیأت «ئعملون» را تعملون یا یعملون خواند؛ اما عرب بدوى مىداند که از جهت معنوى، ذات مقدّس ربوبى، بواسطه عمل من و شما قوه نصرت و ناصریّت و نصیریّت نیافته است. پس هیأت «ئصئر» یقینا «نصیر» نیست و بصیر است. به همین منوال هیأت «ئعملون» را در دو وجه مأنوستر «تعملون» یا «یعملون» مىتوان خلاصه نمود و...
این شباهتها و التباسها، در زمان خود پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیز بوده است؛ ولى بعد از حضرت و بخصوص در زمان عثمان و قضیه مصاحف هفتگانه این التباسها و اختلافها بیشتر و بیشتر شد...
فلان شهر یا فلان روستا کلمهاى را به صورتى مىخواندند و به همان صورت عادت مىکردند، بیش از 90 درصد اختلافات قرآنى در همین مقوله است و کمتر از ده درصد اختلافات در مقوله حذف و وجود یک کلمه مىباشد.
چرا حتى یک مورد نیست که خارج از این روال باشد؟
با کمى دقت متوجه مىشویم که دلیل، همان قضیه رسم الخطِ خطاطهاست و هر خطّاطى نیز سهو و خطا دارد، یک خطاط سهوا «هو» را در ضمن آیه 24 سوره حدید «و من یتول فإنّ الله هو الغنى الحمید»، ننوشته است و قرآن مکتوب او به دست فرد یا افرادى رسیده و آنها نیز آیه را بدون ضمیر (هو) خواندهاند.
قارى محترم در ادامه مقاله خود، یکى از راههاى تشخیص ضعف، قوت و مقایسه این قرائتها را آهنگ و علوم دیگر مىداند و مىنویسد: ما مىتوانیم با علوم ادبى و بلاغى و آشنایى با زبانشناسى، لهجهشناسى، آهنگ و وزن قرآن، ضعف ترکیبِ (و مَن یتولّ فإن الله الغنى الحمید) را در مقایسه با (و من یتولّ فإن الله هو الغنى الحمید) بفهمیم که اولى با سیاق تراکیب و وزن قرآن کریم تطابق ندارد.
ایشان مُثبت قرآنیت قرآن و قرائت کلمات قرآنى را فقط تواتر مىداند و به نظرشان کلیت روایت حفص از عاصم متواتر است و در مورد روایات دیگر مىگوید که نمىتوان حکم به تواتر قطعى کرد و ادامه مىدهد:
با وجود این دو روایت حفص، بویژه در رسم الخط عثمانىِ مرسوم، مواضعى که واجد اختلاف است موجود بوده و نمىتوان بدون تواتر قطعى در هر مورد وجه ضعیف یا غیر مشهور آن را پذیرفت.
از آن موارد، کلمه ضعف در سوره روم آیه 54 است که از حفص به ضم ضاد روایت شده و دو کلمه یَبسُطُ و بَسطَةً به ترتیب در سوره بقره آیه 245 و سوره اعراف آیه 69 با صاد خوانده شده است. البته امثال این موارد که در روایت حفص به چشم مىخورد، نیازمند مستند قوى روایى بوده و به صرف اتقان نظر همه قراء و روایتشان نمىتوانیم چنین مواردى را نپذیریم.
از صدر اسلام تاکنون معمولترین روایت، روایت حفص از عاصم کوفى بوده است؛ در مراحل بعدى روایات ورش، قالون، قرائت ابن کثیر مکى و ابو عمر و بصرى (بویژه روایت سوسى) و روایت دورى از کسائى کوفى و روایت خلف (از حمزه کوفى) قرار دارند. البته مرسومیّت روایات مذکور در میان عرف عام است؛ ولى در بین قاریان قرآن، بعد از روایت حفص روایت ورش از نافع مدنى و سپس روایت خَلَف مرسومتر و معمولتر است.
و با توجه به زیبایى و مأنوستر بودن روایت حفص، سایر روایات علاوه بر ضعف یا عدم قوت اسناد، از جهت فرش الحروف و تجوید نیز داراى ضعفهاى بسیارى مىباشند.
اگر به تاریخ مراجعه کنیم مىبینیم که در قرون اوّلیه اسلام و بلکه در هزاره اول، حفظ و قرائت قرآن ـ بویژه در میان اهل سنت ـ بسیار رواج داشت و از تقدس برخوردار بود؛ اما به مرور زمان تبدیل به جنبههاى مادى و کسب موقعیتهاى اجتماعى شده است.
قاریان از جایگاه عظیمى در بین مردم برخوردار بودند و غالبا بازار گرمى مىکردند و به جهت رفع یکنواختى، تنوع ایجاد نمودهاند.
سیر تاریخى اختلاف قرائتها قرآن
ابن جزرى در کتاب معروف خود النشر فى القراءات العشر ابتدا به این نکته اشاره مىکند که خداوند فرموده ما قرآن را حافظیم. در ادامه بیان مىکند که اعتماد در نقل قرآن به حفظ قلوب و صدور بوده است نه بر حفظ مصاحف و کتب.(18) یکى از دلایل تکیه بر حفظ، عدم آشنایى عموم مردم یا کتابت بوده است. با تمام این اوصاف عدّهاى(19) در زمان پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله به کاتبان وحى شهرت داشتهاند؛ این دسته، گروه ممتازى بودند که به دستور حضرت، آیات قرآنى را مىنوشتند و به ترتیبى که فرمودند به یکدیگر ملحق مىکردند و هیچ آیه یا سورهاى نازل نمىشد، مگر آن که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مىفرمود: این آیه را کنار فلان آیه یا در فلان سوره قرار دهید.(20) بدین صورت آیات قرآن در زمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله حتى سوره بندى آن هم تنظیم شد.
قرآن را به خط کوفى که به تازگى در بین عرب رواج یافته بود، بر روى سنگ سفید و چوب خرما و پاره دیبا و چرم مىنوشتند؛ چون این عدّه همیشه ملازم رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله نبودند، موفق نشدند که هریک قرآنى جداگانه جمعآورى کنند و فقط یک نسخه از تمام آیات خدمت حضرت در پارههاى متفرّقه جمع شده بود که در اوایل مرض وفاتشان به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند:
«قرآن در عقب فراش من در صحیفهها و حریرهاست. آن را از این حالت پراکندگى جمعآورى کرده و ضایع مگذارید؛ چنان که یهود تورات را ضایع کردند.(21)»
علىبن ابیطالب علیهالسلام مشغول به جمعآورى شد و چندى بعد، آنگونه که پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرموده بود، استنساخ و جلد نمود. این اولین مرتبه جمعآورى و کتابت قرآن بود.
در زمان خلافت ابوبکر براى دومین بار قرآن جمعآورى شد؛ زیرا در سال دوازدهم هجرت میان مسلمین و مسیلمه که ادعاى نبوت نموده بود، جنگ یمامه در گرفت و در آن هزار و دویست نفر از مسلمین که هفتصد نفر آنها حافظ قرآن یا قارى بودند کشته شدند.
ابو بکر، زید بن ثابت را امر به تتبّع و جمع قرآن کرد و این مصاحف از او به عمر و از عمر به حفصه دختر عمر منتقل شد.(22)
در سال 30 هجرى در خلافت عثمان، حذیفة بن یمان، ارمنستان و آذربایجان را فتح کرد و مشاهده کرد که مردم در قرآن اختلاف دارند. او از عثمان خواست چارهاى بیندیشد و عثمان نیز به عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد که مصحفها را بررسىکنند و اگر در چیزى اختلاف کردند آن را به لغت قریش بنویسند؛ زیرا قرآن به لغت قریش نازل شده است.(23)
تعدادى مصحف نوشته شد و عثمان دستور داد آنها را به شهرهاى مختلف بفرستند، یکى به بصره، یکى به کوفه و شام و مکه و یکى را نزد خود باقى گذاشت که به آن مصحف امام مىگفتند. این مصحفها از نقطه و اعراب خالى بود، تا آنچه از پیامبر صلىاللهعلیهوآله رسیده صحیح و ثابت بماند؛ چون اعتماد بر حفظ بود، نه بر خط، هر دیارى به مصحف خود قرائت مىکرد. بعد از قرّاء سبعه اختلاف شده و روایات قرّاء سبعه مختلف نبوده است.(24)
طبق مطالب بیان شده چنین نتیجهگیرى مىشود که عثمان با فرستادن مصاحف و قرّاء به بلاد مختلف ظاهرا به اختلافات پایان داد؛ اما چون قرآن فرستاده شده خالى از نقطه و اعراب بود، اشتباهات دیگرى نیز در اثر تشابه الفاظ مانند مالک و ملک که هر دو به صورت «ملک» نوشته مىشد پیش آمد و اختلافات جدیدى بروز کرد که از اختلافات سابق خطرناکتر و شدیدتر بود و این اختلاف در بین قرّاء پیدا شد که هر یک دیگرى را تخطئه مىکرد و اجازه نمىداد در اخذ قرائت به دیگرى مراجعه شود و علاوه بر آن، چهبسا بعضى از قرائتها، فساد معنا را نیز در برداشت. پس مشخص شد که خالى بودن قرآن از رسم الخط و نحوه قرائت قاریان و احیانا لهجههاى متفاوت سبب اختلاف در قرائت شده است.
فرش الحروف و بررسى تغییرات در کلمه
در این قسمت براى بررسى بیشتر به تعدادى از موارد اختلافى که منجر به تغییر کلمهاى به کلمه دیگر شده، اشاره مىکنیم:
«مَلِک، مالِک»(25): عاصم و کسائى مالِک و بقیه قرّاء مَلِک خواندهاند. آیةالله جوادى آملى در تفسیر تسنیم(26) مالک را بر ملک ترجیح دادهاند و گفتهاند که ممکن است اشکال شود که مالکیت روز چگونه ممکن است؟ در جواب چنین بیان مىکنند که مالکیت موجودات و انسانهاست که به روز تعلّق نمىگیرد؛ اما خداوند مالک روز جزاست؛ یعنى، مالک آنچه در روز جزا خواهد بود.
همچنین شمولیت کلمه مالک از مَلِک بیشتر است؛ چون مالِک یعنى مالک همه چیز که از آن جمله مُلک است؛ پس خداوند مالک مُلک، یعنى مَلِک نیز هست.
«الصراط و صراط ـ السراط و سراط»(27): ابنکثیر، بهروایت قنبلدر تمامقرآنبه(س)و بقیهقرّاءبه(ص) خواندهاند. با مراجعه به لغت در مىیابیم، «السّراط» یعنى «الطریق الواضح»،«الصراط»یعنى«الطریق».(28)
«و ما یخدعون ـ و ما یُخادعون»(29): عاصم، حمزه، کسائى و ابن عامر «و ما یخدعون» خواندهاند و نافع و ابن کثیر و ابو عمرو «و ما یخدعون»، خواندهاند. در لغت «خادَعَهُ» به همان معنى «خَدَعَه»(30) آمده است.
«فَتَلَقّى آدَمُ ـ فَتَلَقّى آدمَ»(31): عاصم، حمزه، کسائى، ابن عامر و نانع «آدمُ»، ابن کثیر و ابو عمرو «آدمَ» خواندهاند. تلقىّ الشىء منه: أخَذَهُ منه و یقال: تلقّى العلم عن فلانٍ.(32)
«مِنْ رَبِّه کلماتٍ ـ مِنْ رَبِّه کلماتٌ»(33): عاصم، حمزه، کسائى، ابن عامر و نافع «من ربّه کلماتٍ» خواندهاند، ابن کثیر و ابو عمرو «من ربّه کلماتٌ».
«و لایُقْبَلُ ـ و لاتُقْبَلُ»: عاصم، حمزه، کسائى، ابن عامر و نافع (لا یُقبَلُ) و ابن کثیر و ابو عمرو «لا تُقبَلُ» خواندهاند و در آیه «شفاعةٌ» فاعل است؛ چون مؤنث مجازى بوده (بین فعل و فاعل هم فاصله شده) فعل مذکر و مؤنث هر دو جائز است؛ اما با دقت در آیه شاید بتوان ترجیحى براى یُقبَلُ یافت:
«وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُوءْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»(34)
زیبایى کلام و تناسب وزن یُقبل، یُؤخذ و تناسب ابتداى ینصرون (یُنْ).
در بررسى بیشتر با مقایسه این اختلاف قرائتها این نتایج براى ما آشکارتر شود:
1ـ قرائت حفص از عاصم که قرآنهاى موجود بر اساس آن است، زیباترین و دقیقترین بوده و از نظر اسناد با واسطه ابىعبدالرحمن عبدالله بن حبیب اسلمى از امیرالمؤمنین علیهالسلام و ایشان از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آموخته است.
2ـ غالبا این اختلاف قرائتها از رسم الخط بدون نقطه و اعراب ناشى شده است؛ مثل «مالِک و ملک» که هر دو به صورت «ملک» نوشته شده بودند. «یقبل و تقبل»، «فتلقى ادم من ربه کلمات و فتلقى آدَمَ من ربه کلمات» و موارد دیگر که فراوان یافت مىشود.
3ـ با مقایسه موارد مختلف فرش الحروفى که در آن تغییر کلمه صورت گرفته، مشاهده مىشود که عمده این موارد به معنا ضربهاى نمىزند.
اکنون براى دقت و تأمل بیشتر در سایر موارد اختلافى مىتوان همین راه را ادامه داد و با در کنار هم قرار دادن این موارد و مراجعه به لغت و تفاسیر، ذوق ادبى و بلاغى و آهنگ و وزن آن به نتایجى در مورد قرائت برتر دست یافت.
بررسى پیدایش و تطوّر اختلاف قرائتها
دکتر عبدالهادى فضلى در کتاب مقدمهاى بر تاریخ قرائتهاى قرآن کریم ـ که دکتر سید محمدباقر حجتى آن را ترجمه نمودهاند ـ پیدایش قرائتها و تطور آنها را در دوازده مرحله بیان مىکند؛ در مرحله هشتم به فرستادن مصاحف به همراه قرّاء به بلاد مختلف که توسّط عثمان خلیفه وقت صورت گرفت اشاره مىکند و مىنویسد:
«عثمان مىخواست خاطر نشان کند که علاقمند است با هر مصحفى یک قارى همراه سازد که قرائت او با قرائت اهل آن بلد غالبا هماهنگ باشد؛ چرا که عثمان دستور داد مصحفهاى امام ـ طبق قرائتهاى مختلف و معتبر ـ با رسمالخطهاى مختلف نگارش شود. با توجه به این که قرائتهاى مختلف و معتبر به پارهاى از حروف قرآن کریم، محدود بود؛ چنان که «قال موسى»، در سوره قصص در مصحف مکه بدون واو و در سایر مصاحف با واو نگارش شده بود.
همچنین عثمان دستور داد که پارهاى از حروف و کلمات قرآنى به گونهاى نگارش یابد، که آن کلمه بتواند پذیراى وجوه مختلف قرائت باشد؛ مانند: «یخدعون» که در سوره بقره بدون الف نگاشته شده تا بتوان آن را «یخادعون» و با الف قرائت کرد و همچنین در یاءات زائد.»
مؤلّف کتاب مقدمهاى بر تاریخ قرآن کریم در مرحله دهم مىگوید قاریانى که نام آنها برده شد تمام فرصت خود را به قرائت و فراگیرى آن اختصاص داده بودند تا جایى که در سایه پشتکار و اهتمام خویش به صورت دانشمندانى در آمدند که مردم قرائت را از محضر آنان اخذ مىکردند و مردم بلاد با دیده قبول به قرائت آنها مىنگریستند. در مرحله یازدهم مىنویسد که یحیى بن یعمر (متوفاى سال 90 ق.) کتابى از قرائتها تألیف نمود که روایات مربوط به اختلاف مردم، آنچه موافق رسم الخط عثمانى بود گرد آورد؛ پس از او ابن مجاهد کتابى را در قرائتها تألیف کرد که مردم پس از یحیى بن یعمر به آن عمل مىکردند.
شروع جمع آورى قرائتهاى سبع توسط ابن مجاهد بوده است.(35)
علت شهرت قرّاء سبعه
علّت شهرت قرّاء سبعهاز نظر مرحوم فضلبنحسنطبرسى (متوفاىسال 548 ه) چنین آمده است:
1ـ اینقرّاء عمدهاهتمام و فرصت خود را درباره قرائتها مصروف داشته و به شدت در رابطه با قرائت مىکوشیدند و از عمل و آگاهى بیشترى نسبت به قراء دیگر برخوردار بودند؛ ولى قرائى که قرائتشان «شواذ» معرفى شده است، اهتمام آنها به امر قرائت محدود نبود؛ بلکه عنوان و سِمَت تخصّصى آنها، فقه یا حدیث یا سایر علوم دیگر بود و قسمتى از فرصت خود را در امر قرائت صرف مىکردند.
2ـ قرائت این قرّاء (قراء سبعه) ـ هم لفظا و هم سماعا ـ در رابطه با آغاز تا پایان قرآن کریم، به طور سند به دست آمده است؛ به عبارت دیگر، روایات مربوط به قرائتهاى آنها شامل همه کلمات قرآن کریم مىشود و به صورت سند نقل شده است. این قرّاء نه تنها آگاه به قرائت بودند، بلکه خود با این وجوه عملاً در مقام اقراء سر و کار داشتهاند.(36)
دمیاطى (متوفاى سال 117 ق.) مىنویسد: باید بدانیم سببى که باعث اخذ قرائت از قراء مشهور شده و قرائت قراء دیگر به عنوان ملاک و مأخذ قرائتها قرآن کریم تلقى نشد این است که اختلاف مربوط به قرائتها ـ که رسم الخط مصاحف عثمانى، آن قرائتها را پذیرا بود ـ رو به ازدیاد گذاشت.
بدعتِ پیشگامان و آن گروهى که در امر قرائت بر طبق هوس و دلخواه خود دست اندر کار قرائت شده بودند و هماهنگ با رأى و نظر خود، قرآن کریم را به گونهاى که تلاوت آنها بدان صورت روا نبوده است، قرائت یا اقراء مىکردند، موجب شد که مسلمین تصمیم بگیرند بر قرائتهاى قرّاء مورد اعتماد و افراد موثّقى متّفقا رأى دهند؛ یعنى راجع به قرائت قرّائى به توافق رسند که صرفا اهتمام خویش را درباره قرآن و قرائت آن مبذول مىداشتند. از این رو، بر آن شدند از هر سرزمین و یا شهرى ـ که مصحفى از طرف عثمان به سوى آن فرستاده شده بود ـ پیشوایان و قرّائى را انتخاب کنند که معروف به وثاقت و امانت در نقل و درک صحیح و کمال علم بوده و عمرى را در قرائت و اقراء سپرى کرده باشند و کارشان معروف و مشخص بوده و اهل سرزمینى که این قرّاء در آن مىزیستند بر عدالت آنها اتفاق داشته و قرائت آنان نیز با رسم الخط مصحفشان ناسازگار نبوده است.
علت انتخاب قرّاء سبعه
ابن مجاهد اولینکسىاست که قرائتهاى سبعه را مدوّن کرد. او در مقدّمه کتاب «السبعة» مىنویسد:
1ـ پارهاى از قرّاء و حاملان قرآن کریم، دانا، آگاه به وجوه و اعراب و قرائتها و آشناى به لغات و معانى کلام و بیناى به عیوب قرائتها و اهل نقد آثار و اخبار مىباشند. اینان همان پیشوایانى هستند که حافظان قرآن کریم در هر سرزمینى از بلاد اسلامى به ایشان پناه آورده و حلّ مشکل مربوط به قرائت را نزد ایشان جستجو مىکردند.
2ـ گروهى از قرّاء به اعراب کلمات قرآن، قواعد عربى و دستور زبان آگاهى دارند و در قرائت خود گرفتار اشتباه و لغزش نمىشوند؛ اما به جز این کار، داراى آگاهیهاى دیگرى نیستند. اینگونه قرّاء بسان اعراب بادیهنشین هستند که طبق لغت و زبان خود، قرائت و تکلّم مىکنند و در ایجاد دگرگونى زبان خویش ناتوان مىباشند. کیفیت خواندن و مکالمه آنها ـ که با قواعد هماهنگى دارد و اشتباه و لغزش در آن دیده نمىشود ـ فطرى است.
3ـ عدّهاى از قُرّاء فقط قادرند آنچه را از دیگران فرا گرفتهاند، ادا نمایند و به دیگران تسلیم کنند؛ نه از اعراب و قواعد عربى آگاهى دارند و نه چیز دیگرى مىدانند. این دسته همان حافظانند که بعید نیست به علت طول زمان و مرور ایّام نسبت به معلوماتشان دچار نسیان گردند و چون متکى بر حفظ بوده و از علم عربیت و دستور زبان عربى سررشتهاى ندارند گاهى دچار خطا شده و این خطا را به عنوان روایت از دیگران بازگو و خویشتن را از آن تبرئه مىکنند. چه بسا از نظر مردم مورد تأیید تلقّى گردد؛ در نتیجه این اشتباه را از او آموخته و براى دیگران نقل مىکنند. یا قرآن را بر کسى خوانده که گرفتار نسیان بوده و إعراب را نادرست خوانده و شبههاى در ذهن او به هم رسیده و سرانجام دچار اشتباه مىگردد. چنین حافظان و قاریانى نباید مورد تقلید قرار گیرند و نمىتوان به نقل و روایتشان احتجاج نمود.
4ـ دستهاى از قرّاء، قرآن کریم را از لحاظ اعراب درست قرائت مىکنند و به معانى آیات آشنا هستند و لغات قرآن کریم را مىشناسند؛ اما نسبت به قرائتها، اختلاف مردم، آثار و روایات درباره قرائتها فاقد علم هستند؛ و چه بسا آگاهى آنها به اعراب و دستور زبان عربى آنان را بر آن مىدارد که قرآن را به وجهى که در زبان عربى جایز و مطابق با قواعد آن است قرائت کنند؛ قرائتى که هیچ یک از پیشینیان، قرآن را بدان گونه نخواندهاند. باید این دسته را نوآوران و بدعت گزارانى شمرد که مورد نکوهش و اعتراض متخصصان قرائت قرار گرفتهاند.
از تقسیمات ابن مجاهد چنین بر مىآید که او در صدد پاسدارى از راه و رسم قرائتهاى قرآنى است تا روایات و قرائتها از طریق نقل و روایت مورد اعتماد به طریق نقل و روایت مشکوک منحرف نشود؛ به عبارت دیگر از طریق نقل و روایت از رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام به طریق اجتهادات شخصى جابهجا نگردد.(37)
مؤیّد این شهرت علمى در مورد قرّاء سبعه را اتّفاق علما به قرائت آنها و وثاقت ابن مجاهد و علوّ مرتبت علمى و عمق آگاهى او، در قرائات مىتوان دانست.(38)
ابنمجاهد قرائتها را بهدو دسته «قرائتهاىسبعه» و «قرائتهاىشواذّ» تقسیم مىکند: قرائت سبعه آن بخش از قرائتهاست که مورد اتفاق اکثر قراء سرزمینهاى اسلامىاست. و خارج از آن، قرائت شاذّ است.(39)
ابن جنّى مىگوید:
«ما قرآن کریم را به قرائتهاى شاذّه تلاوت نمىکنیم؛ چون نمىخواهیم این قرائتها میان مردم رایج شود.»(40)
مقیاس انتخاب قرائتها سبع از نظر ابن مجاهد
مقیاس و معیار ابن مجاهد در انتخاب قرائتهاى سبع دو امر است:
1ـ قارى باید از سوى مردم سرزمینش به اتفاق نظر از لحاظ قرائت مورد قبول و تأیید باشد.
2ـ باید تأیید مردم سرزمین قارى از آنجایى ریشه گیرد که این قارى از لحاظ علمى در قرائت و لغتشناسى از غنابرخوردار است؛ آنهم بدانگونه کهبیانگر اصالت و عمقاو در فنّقرائتولغتمىباشد.(41)
با این نکته مشخص مىشود که قرائتها سبع ابن مجاهد را نباید تنها قرائتهاى متواتر و صحیح دانست، بلکه احیانا قرائتهاى غیر از سبعه نیز وجود دارند که مانند قرائتهاى سبع از تواتر و صحت برخوردار هستند.(42)
مقیاس امتیاز میان قرائتهاى صحیح و غیرصحیح
سرانجام، مؤلف کتاب تاریخ قرائتهاى قرآن کریم در مرحله آخر ـ عصر تطوّر مقیاس امتیاز میان قرائتها صحیح و قرائتها غیرصحیح ـ مىگوید: مقیاسى که مکّى بن ابى طالب براى تشخیص صحیح و غیرصحیح یاد نموده، داراى سه شرط بود:
1ـ داراى وجهى قوى و معتبر در عربیّت و هماهنگ با قواعد و دستور زبان بود.
2ـ با رسم الخط مصحف عثمانى قابل انطباق به نظر مىرسید.
3ـ عموم مردم پذیراى آن بوده و قرائت خود را متّفقا بر اساس آن قرار مىدادند.
این مقیاس با این سه شرط تطوّر یافت. علّت این تطوّر از آن رو بود که شرط سوّم، یعنى پذیرش عامه مردم، احیانا به گونهاى تلقّى مىشد که نمىتوانست عهدهدار ضبط و مصونیت قرآن و قرائت صحیح آن باشد. پس مقیاس دیگرى شکل گرفت: 1ـ صحّت سند؛ 2ـ موافقت و انطباق با قواعد عربیت و دستور زبان و لغت؛ 3ـ انطباق با رسم الخط مصحف عثمانى.
قفرق میان قرآن و قرائتها
1ـ قرآن و قرائتها در حقیقت متفاوت از یکدیگر هستند.
بدرالدین محمد بن عبدالله زرکشى (متوفاى سال 749 ق.) مىگوید:
قرآن و قرائتها دو حقیقت متغایر هستند. قرآن عبارت است از وحیى است که بر محمد صلىاللهعلیهوآله نازل شده است، به منظور بیان قوانین الهى و اعجاز؛ اما قرائتها عبارت از اختلاف وحى از لحاظ حروف و کلمات و کیفیّت اداى حروف این کلمات از نظر مشدّد یا مخفّف خواندن و امثال آنها.(43)
از دانشمندان معاصر چند تن از علما طبق نظریه زرکشى قائل به تفاوت قرائتها و قرآن هستند:
الف) آیةالله حاج سید ابوالقاسم خوئى؛(44)
ب) دکتر صبحى صالح؛(45)
ج) ابراهیم ابیارى؛(46)
2ـ نظریه تفاوت قرائتها از لحاظ محتواى آنها بر شرایط قرائتهاى صحیح. در این نظریه آمده است اگر قرائتهاى واجد صحّت سند و منطبق با دستور زبان عربى و مطابق با رسم الخط مصحف عثمانى باشد، مىتوان آن را به عنوان قرآن تلقّى کرد و میان چنین قرائتها و قرآن تفاوتى نیست؛ امّا آن قرائتهایى که حتى فاقد یکى از سه شرط باشد تنها مىتوان عنوان قرائت بر آن گذاشت.
3ـ ابن دقیق العید مىگوید: هر قرائتى ـ حتى قرائتهاى شاذّه ـ نیز شایسته احراز عنوان قرآن است.(47)
در بین این نظریهها، مؤلف کتاب تاریخ قرائتهاى قرآن کریم، نظر نخست را قابل قبول دانسته و به توضیح نظر آیةالله خوئى در این رابطه مىپردازد و مىگوید:
«هر یک از قرّاء سبعه ممکن است احیانا گرفتار اشتباه شده باشند و دلیلى از نظر عقل و شرع وجود ندارد که لزوما باید از قارى خاصّى از این قرّا سبعه و یا دیگران در قرائت قرآن پیروى نمود، عقل و شرع نیز ما را از پیروى امرى که قطعى و یقینى نیست منع کرده است.»(48)
آنگاهایشاندر اینکه قرائتها باید بهعنواناجتهاد از سوىقرّاء تلقّىگردد بهادلّه زیراستشهاد مىنماید:
دلیل اول: ابن ابى هاشم مىگوید: علت اختلاف قرائتهاى سبع و قرائتهاى دیگر این است که مناطقى که مصاحف عثمانى فرستاده شد یکى از صحابه در آن منطقه به سر مىبرد و اهل آن منطقه قرائتها را از او اخذ مىکردند و مصاحف مزبور نیز عارى از هر گونه مشخصات اعراب و نقطههاى حروف متشابه بوده است.
آنگاه ابن ابى هاشم گفته است: بنابراین، ثابت شد که اهل هر منطقه قرآن کریم را به همان کیفیت قرائت مىکردند که به صورت سماع از صحابه اخذ کرده بودند. از این رو، با حفظ این شرط که قرائت مذکور با رسم الخط مصحف عثمانى منطبق باشد و قرائاتى را که مخالف رسمالخط مصحفعثمانىبود رهاکرده و بهآن توجهىنمىکردند و بههمینجهت میان قرّاء اینمناطق، اختلاف در قرائتها پدید آمد.(49)
دلیل دوم: زرقانى مىگوید: علما در صدر اول اسلام نقطه و اعرابگذارى مصاحف را مکروه مىدانستند؛ چون به شدت مىکوشیدند که قرآن کریم ـ طبق رسم الخط مصحف عثمانى ـ نگهدارى شود و سنت چنان رسم الخطى را حفظ کرده باشند و بیم آن داشتند که مبادا نقطه و اعرابگذارى به ایجاد تغییر و دگرگونى در قرآن کریم منجر شود. به این دلیل از این کار خوددارى مىکردند. ولى زمان دگرگون شد و مسلمین ناگزیر شدند حروف متشابه قرآن را نقطهگذارى کرده و اعراب و مشخصات را روى حروف و کلمات پیاده کنند و بالاخره از آن مىترسیدند که تجرّد قرآن از مشخصات املایى ـ اعم از اعراب و نقطه ـ به تغییر در خود قرآن منجر شود.
دلیل سوم: احتمال عدم وثاقت در مورد همه راویان قراء سبع.
عدهاى حفص دورى و نیز خودِ نافع را از نظر حدیث ضعیف شمردهاند.
دلیل چهارم: علم اجمالى به عدم صدور پارهاى از قرائتها از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ؛ اجمالاً علم داریم که پارهاى از این قرائتها از نبى اکرم صلىاللهعلیهوآله صادر نشده است و همین امر موجب تساقط قرائتها بوده و ناچاریم به اصول لفظیه و عملیه رجوع کنیم.(50)
میرزا ابوالحسنشعرانى اجتهاد در اظهارنظر شخصىدر مورد قرائتقراء سبعهرا بهشدت رد مىکند.(51)
ابیارى مىگوید: نمىتوانیم تأویلات فراوانى را که قراء ارائه کردهاند و در نتیجه آن احیانا یک کلمه قابل حمل بر بیست یا سى وجه و یا بیشتر مىگردد، صحیح بدانیم. حتى طرق این قرائتها تنها در رابطه با قرائتهاى عشر به 98 طریقه مىرسد.
بنابر تحقیق این تأویلات عدیده نتیجه اجتهاد قرّاء بوده که مىتوان آن را زیاده روى و تجاوز از حدّ در اجتهاد و استنباط دانست. اگر ما دنباله سخن زمخشرى را در مورد قراء تعقیب کنیم مىبینیم موارد زیادى از قرائتها را مردود اعلام کرده و پذیراى آنها نشده است.
ابن قتیبه در این باره مىگوید: از این طبقه به ندرت افرادى دیده مىشوند که در درجه قرائت خود از غلط و اشتباه مصون باشند.(52) ما وقتى چنین امکانى ایجاد مىکنیم که چنین قرائتها به حیات خود ادامه دهند، مانند کسانى هستیم که مىخواهیم از ایده و هدف جمعآورندگان قرآن در زمان عثمان و همچنین از هدف امیرالمؤمنین علیهالسلام که قبل از عثمان دستاندرکار جمع و تدوین قرآن کریم شدهاند تمرّد کنیم و از مقصود و مقصد صحابه که برخوردارى قرآن از یکنواختى و وحدت در تلاوت بوده تخطّى کنیم. این نظریه بنابر این است که چنین قرائتى نتیجه اجتهاد قرّاء بوده و نگارش مصحف و پیاده نکردن مشخصات املایى ـ از قبیل نقطهگذارى، حروف متشابه و اعراب ـ باعث پدید آمدن پارهاى از اینگونه قرائتها گردید.(53)
نظر فقهاى شیعه در جواز قرائت به قرائتها سبع
فى الجمله جواز قرائت به این قرائتها، گرچه متواتر نباشد، مورد اتّفاق علما است. البته در بعضى از شرایط آن اختلاف شده است.
شیخ طبرسى مىنویسد: از مذهب امامیه ظاهر مىشود که آنان اجماعا گفتهاند قرائت به قرائاتى که بین مردم متداول مىباشد، جائز است و در عمل نیز به آنچه این قراء گفتهاند تابع گشته و عمل به قرائتى را که نادر باشد کراهت داشتهاند.(54)
علامه حلى مىنویسد: قرائت هر یک از قرائتهاى هفت نفر مشهور، جایز است؛ زیرا همه آنها متواترند و قرائتهایى که شاذّند جایز نیست.
سپس اضافه مىنماید از قرائتها آنچه نزد من محبوبتر است، قرائت عاصم ـ که از طریق ابوبکر بن عیاش نقل شده ـ و قرائت ابى عمرو بن علاء مىباشد.(55)
شهید محمدبنمکّى (شهید اول) مىنویسد: قرائت به متواتر جائز است و قرائت به شاذّ جائز نیست و بعضى از قرائت ابى جعفر، یعقوب و خلف که مکمل قاریان ده قرائت معروفند، منع کردهاند؛ ولى اصحّ آن است که جایز باشد؛ زیرا همانطورى که آنهفت قرائتمتواتر است، اینسهقرائت هم متواتر است.(56)
از حاشیه کتاب مدارکالاحکام ـ تألیف آقاى وحید بهبهانى ـ نقل شده که مقصود از تواتر، قرائتى است که در زمان امامان معصوم علیهمالسلام شایع بوده و منع نفرمودهاند و از آن کشف مىشود که آن بزرگواران آن را صحیح دانسته و در نماز تجویز نمودهاند.
مرحوم طباطبایى صاحب عروةالوثقى مىفرماید:
احوط این است که نمازها با یکى از قرائتهاى هفت نفر معروف قرائت شود گرچه اقوى کفایت غیر آن است؛ در صورتى که با اسلوب عربى مطابق باشد.(57)
آیةالله خویى در حاشیه عروه باب قرائت در نماز مىفرماید:
قرائتىکه شایعومتداولباشد، خواندن آن در نماز جایز است، و لو از قراء هفتگانه نباشد؛ اما این که هر قرائتىکهموافقبا اسلوبعربىاست، جائزباشد،کما اینکهدر متندیده مىشود، ممنوع است.(58)
حضرت امام قدسسره در حاشیه عروه مىنویسد:
احوط این است که در نماز از قرائت قرآن موجود که در دسترس همه است تخلّف نشود.
در کتاب جامع الاحکاماز آیةاللهصافىگلپایگانى(دامظلّه)استفتایىدر اینبارهشدهکهآنرانقلمىکنیم:
«س 210 ـ شخصى وفات یافته و از جوانى ایشان نمازهاى خود را با قرائت سوره حمد با اختلافِ سائر قرائتها مىخوانده به این صورت که به جاى «صراط الذین انعمت علیهم» صراط من انعمت علیهم و به جاى «و لاالضالین»، و غیر الضالّین مىخوانده، ایشان در آن زمان توجه به مسائل شرعى داشته و مقید بوده و این نوع قرائت را مقبول و برىء الذمه مىدانسته، آیا چنین قرائتى وجود دارد؟ در صورت وجود چنین قرائتى خواندن نماز با آن مجزى و برىء الذمه است یا نه؟ در صورت عدم کفایت این قرائت از نماز، تکلیف ورثه این شخص چیست؟ با این که ایشان در این مورد وصیتى نداشته است.
ج: قرائت قرآن کریم بر حسب روایات و اتفاق فقهاى عظام(رضوان الله علیهم) طبق قرائتهاى معروفه و مشهوره در عصر حضرات ائمه طاهرین علیهمالسلام کافى و مجزى است که معروفترین و مشهورترین آنها قرائت ده نفر است که قرائت هفت نفر آنها شهرت و تداول بیشتر داشته و مىتوان اقتضا بر قرائت این هفت نفر را موافق با احتیاط و قدر متیقّن دانست و قرائت من انعمت و غیر الضالین از هیچ یک از این هفت نفر نقل نشده است و از قرائتهاى مشهوره نیست و منحصرا قرائت عمر بن الخطاب و عبدالله بن زبیر بوده و مع ذلک در بین اهل سنت معمول بها [متداول] نشده؛ با آن که قرائت عمر است از قرائتهاى متروکه است و روایتى که در تفسیر على بن ابراهیم است به قرینه روایات دیگر که همین قرائت مشهور را که در مصاحف، همه مطابق با آن است تأیید مىنمایند، قابل حمل بر تقیه است... و نهایت امر این است که شخص مذکور معذور است و ان شاء الله تعالى معاقب نباشد، ولى اعمالش مجزى و امتثال و اطاعت امر نیست.»(59)
________________________________________
1ـ عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد قم.
2ـ حجر / 9.
3ـ ابراهیم پور فرزیب، تهذیب القرّاء در شرح قواعد و قرائتهاى سبعه، ص 19.
4ـ در سال 70 هجرى متولد و در سال 154 هجرى وفات یافت.
5ـ حاج حسن بیگلرى، سرّ البیان فى علم القرآن.
6ـ محمدجواد شریعت، پیشین، ص 29.
7ـ حاج حسن بیگلرى، پیشین، ص 57.
8ـ همان.
9ـ سید ابوالقاسم خویى، البیان، صص 238 و 239.
10ـ همان.
11ـ دکتر محمدجواد شریعت، پیشین.
12ـ سید محمدباقر حجتى، پیشین، ص 334.
13ـ حاج حسن بیگلرى، پیشین، ص 59.
14ـ سید ابوالقاسم خویى، پیشین، ص 138.
15ـ همان.
16ـ توبه / 100.
17ـ حدید / 24.
18ـ ابن جزرى، النشر فى القرائات العشر، صص 4، 5 و 6.
19ـ چهارده نفر که مشاهیر آنها، على بن ابیطالب علیهالسلام ، زید بن ثابت، عبدالله بن مسعود، ابىّ بن کعب و معاذ بن جبل بودهاند.
20ـ ابراهیم پور فرزیب، پیشین، ص 11.
21ـ همان.
22ـ همان، ص 12؛ ابن جزرى، پیشین، ج 1، ص 7.
23ـ این جمله سخن عثمان است.
24ـ ابن جزرى، پیشین، صص 8 و 9.
25ـ فاتحة الکتاب / 4.
26ـ عبدالله جوادى آملى، تفسیر تسنیم، ج 1، صص 385 و 390.
27ـ بقره / 6 و 7.
28ـ ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، مجمع اللغة العربیة، ج 1، صص 427 و 512.
29ـ بقره / 9.
30ـ بقره / 9.
31ـ بقره / 37.
32ـ ابراهیم انیس و دیگران، پیشین، ج 2، ص 836.
33ـ همان.
34ـ بقره / 48.
35ـ عبدالهادى فضلى، مقدمهاى بر تاریخ قرائتهاى قرآن کریم، ترجمه سید محمدباقر حجتى، صص 29، 46 و 48.
36ـ همان.
37ـ همان، ج 1، ص 391.
38ـ همان، ص 52.
39ـ المُحْتَسب، ج 1، صص 33ـ32، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 54.
40ـ عبدالهادى فضلى، پیشین.
41ـ همان، ص 655.
42ـ ابن جزرى، پیشین، ص 43، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 65.
43ـ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 318، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 86.
44ـ سید ابوالقاسم خویى، پیشین، ج 1، ص 171.
45ـ الموسوعة القرانیة، ج 1، به نقل از سید ابوالقاسم خویى، پیشین.
46ـ سید ابوالقاسم خویى، پیشین، ص 180.
47ـ عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 7.
48ـ سید ابوالقاسم خوئى، پیشین، ص 181، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین.
49ـ عبدالهادى فضلى، پیشین.
50ـ سید ابوالقاسم خویى، پیشین، ص 182، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 89.
51ـ عبدالهادى فضلى، پیشین، ص 93.
52ـ تأویل شکل القرآن، ص 42، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین.
53ـ الموسوعة القرانیة، ج 1، ص 80، به نقل از عبدالهادى فضلى، پیشین.
54ـ سید ابوالقاسم خویى، پیشین، ص 99.
55ـ علامه حلى، منتهى المطلب، ص 273.
56ـ همان.
57ـ سید محمدکاظم طباطبایى یزدى، العروة الوثقى، ج 1، ص 655.
58ـ همان، ص 657.
59ـ لطفالله صافى گلپایگانى، جامع الاحکام، ج 1، صص 69ـ68.