درباره واژه «اسپانور» میان مترجمان اندرز خسرو قبادان و نیز دیگر کوشندگان زبان و ادبیات فارسی میانه و فرهنگ نویسان و دانش نامه نویسان، در همه سطوح واج نویسی، آوانویسی، تبیین معنا و تعیین مدلول، اختلاف هست. اسپانور را معادل یکی از هفت شهر مداین، اصفهان، آخور اسبان، آرام جای (نه لزوماً آرامگاه) و مرغوزن (آرامگاه) گرفته اند. به سبب جای گیری این واژه در صدر اندرزنامه و محدودشدن فضای اندرزنامه به مکان اسپانور، هر خوانشی از این واژه بر کلیت تعبیر مخاطب از متن اندرز خسرو قبادان تأثیر می گذارد. در این مقاله، با استفاده از سه قلمرو به واژه اسپانور پرداخته خواهد شد: نخست، داده های تاریخی؛ دوم، تحلیل ساخت واژگانی اسپانور؛ و سوم، شواهد متن برای شرح متن که در علم معانی و اغراض سخن می گنجد. نیز در این مقاله، از روایت های اساطیری برای شرح اسپانور یاری گرفته می شود. نتیجه بررسی این گمان را تقویت می کند که اسپانور با ساخت واژگانی aspān (مشتق از «اسپ»)+پسوند war (به معنی پهنه، مرز و محدوده) است و معنی آن، نه اصفهان و مرغوزن، بلکه سازه یا پهنه ای در پیوند با اسب و در معنی میدان گاه عمومی است و همان سازه ای است که در دوره اسلامی با نام عمومی «میدان شاه» جزئی ثابت از الگوی کاخ سازی ایرانی بوده است. این میدان گاه، با توسعه یافتن، مبدل به یکی از هفت شهر مداین شده است؛ بنابراین، مدلول اسپانور در اندرز خسرو قبادان میدان گاه مداین و یکی از هفت شهر آن بوده که مهم ترین سازه بارِ ساسانیان، یعنی ایوان مداین، در آن ساخته شده بوده است. این بخش از مداین همین امروز نیز با نام اسبانبر در کرانه شرقی دجله و در جنوب تیسفون قرار دارد.