"چگونه از دین دفاع کنیم؟ حاشیهاى انتقادى بر مقاله «اعتبار تئوریهاى علمى»
آرشیو
چکیده
یکى از راههاى حل تعارض علم و دین، تشکیک در حجیت معرفتشناختى تجربه و حس است که نویسنده محترم مقاله «اعتبار تئوریهاى علمى»(2) این رویکرد را برگزیده است. ناقد محترم در این نوشتار کوتاه در صدد است نشان دهد که چنین رویکردى منجر به تشکیک در خود دین نیز مىشود. بنابراین، راه حل مناسبى براى حل تعارض علم و دین نیست. شایان ذکر است که چاپ این دست مقالات که در مقام نقد نویسندگان مجله رواق اندیشه مىباشد لزوما به معناى تأیید محتوى آن از سوى مجله نیست بلکه تنها به منظور ایجاد فضاى نقد و مناظره، چنین مقالاتى امکان چاپ مىیابند. یکى از وظایفى که هر دینى بر عهده متدینان خود مىنهد، دفاع از آن دین است. این وظیفه در اسلام به نحو مؤکّد است؛ زیرا دین اسلام دین فطرت و عقل است. بنابراین، علاوه بر شرع اسلام، عقل و فطرت نیز این وظیفه را بر عهده مسلمین مىگذارد. یکى از وجوه دفاع از دین دفاع در برابر افکار و آراى رقیب است. متدین باید در برابر افکار و آراى رقیب بتواند چنان دفاعى از دین خود بنماید که معقولیت دیندارى خود را نشان دهد. علم جدید غرب یکى از همین رقباى دین شمرده مىشود که از جهاتى چند، رقیب دین شمرده شد؛ از جمله: 1ـ ارائه توصیفى از واقعیات مغایر با توصیف دین از آنها؛ 2ـ ادعاى ایجاد سعادت و بهشت دنیوى با تسریع در رشد تکنولوژى و تغییرات فوقالعاده در شیوه زندگى بشر. در مقابل، متدینان به روشهاى مختلفى تلاش کردند در برابر این رقیب جدید و تازه نفس، از دین دفاع کنند و حتى به رقیب بتازند. یکى از قویترین و مهمترین این روشها خدشه در اعتبار تئورىهاى علمى است. در همین راستا، یکى از نویسندگان در مقاله «اعتبار تئوریهاى علمى» تلاش کرده است این اعتبار را زیر سؤال ببرد. وى با خدشه در اعتبار معرفت حسى و تجربى و با استمداد از آراى کوهن و فایرابند در فلسفه علم، در نهایت چنین نتیجه مىگیرد: «از این جهت، وقتى که نظریات علمى، از اعتبار نظرى برخوردار نیستند، در صورتى که میان یک نظریه علمى با یک نظریه فلسفى، عرفانى، دینى،... تعارض مطرح شود، نمىتوان با اعتماد به آن نظریه علمى، نظریه رقیب را از صحنه خارج نموده و آن را باطل دانست.»(3) وى براى این منظور استقراگرایى و ابطالگرایى را نقادى نموده و به آراى نسبىانگارانه کوهن و فایرابند نگاه مثبت دارد. به نظر مىرسد این رویکرد به علم بیش از آن که به نفع دین باشد، به نفع رقباى دیگر دین، از قبیل اومانیسم و لیبرالیسم باشد. در این نقد به توضیح همین نکته مىپردازیم.متن
1ـ دین و اعتبار استقرا
آیا انکار اعتبار استقرا، به نفع دین و معرفت دینى است؟ به نظر نمىرسد که چنین باشد. براى اثبات این امر، توجه نویسنده محترم مقاله را به این نکته جلب مىکنیم که با فرض عدم اعتبار استقرا، امکان اثبات اعتبار نقل متواتر غیرممکن مىگردد. دو شرط زیر از ارکان تحقق تواتر هستند:
1ـ کثرت مشاهده؛ 2ـ کثرت مخبرین به حدّى که عادتا ممکن نباشد بر دروغگویى هماهنگ شده باشند.
اما انکار استقرا، اعتبار هر دو شرط را مخدوش مىسازد. زیرا انکار استقرا معادل با انکار اعتبار کثرت مشاهده است و این، شرط اول را بىاعتبار مىسازد؛ و شرط دوّم نیز از این حیث بىاعتبار مىشود که تنها طریق علم به این که «عادتا ممکن نباشد...» استقراست. نویسنده محترم مقاله توجه دارند که انکار اعتبار یقینى تواتر، اساس دین را یکجا به باد فنا مىدهد؛ براى مثال بدون اعتبار یقینى تواتر، هرگز نمىتوان یقین کرد که شخص حضرت محمّد بن عبداللّه صلىاللهعلیهوآله وجود داشته است!
2ـ دین و اعتبار مشاهده
نویسنده در مقاله خویش اعتبار مشاهده را زیر سؤال مىبرد و مىنویسد:
«... بر خلاف نظریه استقراگراى سطحى که مشاهده را مقدم بر نظریه مىداند نظریه باید مقدم بر مشاهده باشد.»(4)
و با صراحت بیشتر در عبارت زیر، گزارههاى مشاهدهاى را خطاپذیر مىداند:
«گزارههاى مشاهدتى، از آن جهت که مسبوق به نظریات است، قابل اعتماد نمىباشند. به سخن دیگر گزارههاى مشاهدهاى همان اندازه خطاپذیرند که نظریههاى مضمر در آنها خطاپذیرند.»(5)
اما به نظر مىرسد انکار اعتبار مشاهده نیز خدشهاى اساسى در معرفت دینى ایجاد مىکند؛ به عنوان مثال، به نمونههاى زیر توجه کنید:
الف) یکى دیگر از شرایط تحقق تواتر این است که مخبر عنه مستند به حس باشد نه نظریه. با فرض تقدیم نظریه بر مشاهده، این شرط غیر قابل تحقق مىشود.
ب) با فرض عدم اعتبار مشاهده، چگونه مىتوان یقین کرد خطوط قرآن کریم، چنان که هست، مشاهده شده و درست قرائت شده است؟
ج) اگر مشاهده بىاعتبار است، چرا خداوند گوش و چشم را مسؤول مىداند و از آنها انتظار علم و کشف واقع دارد؟ و مىفرماید:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوءادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْوءُلاً»(6)
یعنى: از چیزى که به آن علم ندارى پیروى مکن، همانا گوش و چشم و دل، همه از آن بازخواست مىشوند.
طبرسى در تفسیر آیه مىنویسد:
«گوش از آنچه شنیده، بازخواست مىشود و چشم از آنچه دیده.»
البته انکار نمىکنیم که قول به اعتبار معرفتشناختى مشاهده و استقرا با مشکلاتى نظرى همراه است، اما راه حل این مشکلات پاک کردن صورت مسأله نیست؛ چنان که قول به اختیار انسان، در مسأله جبر و اختیار، با مشکلات نظرى فراوانى روبروست، اما راه حل آن انکار اختیار نیست.(7)
3ـ ابطالگرایى پوپر
تقریرى که در مقاله مذکور از ابطالگرایى پوپر شده است، تقریرى است منطقى به صورت قیاسى استثنایى (به این معنا که فرضیه حکمى کلى است و گزاره مشاهدتى حکمى جزئى، اگر آن حکم کلى با یکى از جزئیات خود تطابق نداشت، ابطال مىشود). اما به نظر نمىرسد این تقریر از نظریه پوپر صحیح باشد. ماهیت نظریه پوپر قراردادگرایى است، نه منطقى. صورت منطقى آن تنها یک ظاهر و پوشش بر قراردادگرایى وى است.
در ابطالگرایى پوپرى امور زیر منوط به قرارداد یا تصمیماند:
1ـ اصل قواعد روششناختى علم تجربى(8)؛
این بدان معنا است که روش حدس و ابطال پوپرى یک قرارداد است.
2ـ ابطالپذیرى یا ابطالناپذیرى یک نظریه؛
پوپر مىنویسد:
«در واقع ممکن نیست با تحلیل صورت منطقى نظامى از گزارهها مشخص کرد که آیا آن یک نظام قراردادى از تعاریف بى چون و چراى ابطالناپذیر است، یا نظامى تجربى است، به معنایى که من ارائه کردم؛ یعنى نظامى ابطالپذیر...
تنها راه براى پرهیز از قراردادگرایى أخذ یک تصمیم است: تصمیم بر به کار نگرفتن روشهاى آن»(9) (تأکید از پوپر است.)
3ـ پوپر پذیرش گزارههاى پایه را نتیجه یک تصمیم مىداند:
«گزارههاى به عنوان نتیجه یک تصمیم یا یک توافق پذیرفته مىشوند و از این حیث آنها قراردادند.»(10)
علت این رویکرد پوپر این است که وى گزارههاى پایه را داراى اعتبار قطعى نمىشمارد و همچون نظریهها، آنها را آزمونپذیر مىداند.(11) به نظر وى گزارههاى پایه ترجیحى بر یکدیگر ندارند و از آن حیث که یکى مىتواند بار دیگر آزمون شود، این آزمونپذیرى متسلسل است و تنها با یک تصمیم قطع مىشود.(12)
نتیجه این تصمیمگراییها و قراردادگراییها این است که نظریهاى با یک حدس پذیرفته مىشود با یک تصمیم در معرض ابطال قرار داده مىشود و گزاره پایهاى که ابطالگر آن باشد، با یک تصمیم انتخاب شده و با یک تصمیم رابطه بین آن گزاره پایه و آن نظریه تأیید یا ابطال تعیین مىشود.
در اینجا در پى نقد نظریه پوپر نیستیم(13)، لکن این نظریه با آنچه نویسنده در مقاله مذکور آوردهاند، تفاوت ماهوى دارد و به همین دلیل اغلب نقدهاى ایشان نیز بر آن وارد نیست.
4ـ پارادایمهاى کوهن
نویسنده، علمشناسى کوهن را بدون هیچ گونه نقدى آورده است و با توجه به این که بر اساس آن و نیز بر اساس علمشناسى فایرابند حکم به بىاعتبارى تئوریهاى علمى دادهاند، ظاهرا نظریه وى را پذیرفتهاند یا لااقل چنین تصور کردهاند که این نظریه از توان رقابت علم جدید غرب با دین مىکاهد.
این نقد، جایگاه مناسبى براى نقد علمشناسى کوهن نیست اما مىتوان اشاره کرد که نظریه کوهن ـ و البته هر نظریه نسبىانگارانه دیگر ـ دچار ناسازگارى درونى است و قیاس ناپذیرى پارادایمها با مشکلات معرفتشناختى و نیز تاریخى (مبناى نظریه کوهن) روبرو است.
اما ناچار از اشاره به این نکتهام که نقد اعتبار تئوریهاى علمى بر اساس نظریه کوهن به نفع دین نیست؛ زیرا اولاً این نظریه به دلیل خدشه در اعتبار مشاهده و استقرا با مشکلاتى که ذکر شد، همراه است؛ ثانیا این نظریه انسان را محکوم به جبر مىگرداند. به نظر وى جامعه علمى پارادایم را به دانشمند انتقال مىدهد و دانشمند در درون این پارادایم است که مىتواند مفاهیم علمى و نظریههاى علمى ارائه دهد. این که نویسنده آوردهاند:
«در نظر کوهن، دانشمند عادى باید نسبت به پارادایمى که در آن کار مىکند، موضعى غیرنقادانه داشته باشد.»(14)
صحیح نیست؛ زیرا نظریه کوهن یک نظریه توصیهاىنیست، بلکه نظریهاى است توصیفى و صحیحتر آن است که بگوییم: «در نظر کوهن دانشمند عادى نمىتواند نسبت به پارادایمى که در آنکار مىکند، موضعى نقادانه داشته باشد.» قول به هویتاجتماعى تاریخى معرفت یا به اصطلاح دکترسروش هویت جمعى و جارى معرفت، نتیجهاش چیزى از سنخ نظریه قبض و بسط در معرفت دینى است.
5ـ ضابطه ستیزى فایرابند
نویسنده، علمشناسى ضابطه ستیزانه (آنارشیستى) فایرابند را «یکى از چالشآمیزترین و جالبترین تبیینهاى معاصر از علم»(15) خوانده است و نتیجه تحلیل او از این نظریه چنین است:
«توجه اجمالى به کلام فایرابند روشن مىسازد که معرفتهاى تجربى و نظریههاى علمى از اساس معتبرى برخوردار نیستند و هیچگاه نمىتوان صحت و درستى یک نظریه علمى را معتقد شد.»
قبل از این که به بررسى مبانى نظریه فایرابند بپردازیم و نشان دهیم که نظریه فایرابند براى دین بسیار خطرناکتر از علم جدید غرب است، تذکر سه نکته را ضرورى مىدانیم.
1ـ در عبارت نویسنده سهو القلمى روى داده است؛ وى مىنویسد:
«... تبیینى است که «پل فایرابند» بویژه با تکیه بر کتاب «علیه روش» ارائه نموده است.(16)»
که صحیح این است:
... تبیینى است که «پل فایرابند» بویژه در کتاب «علیه روش» ارائه نموده است.
2ـ ایشان عبارت «anything goes» را به «هر چیزى امکانپذیر است»(17) ترجمه کرده است. این ترجمه به دو دلیل درستنیست؛ اولاً فایرابند این اصل را به عنوان یک توصیه بیان مىکند، در حالى که عبارت ایشان مفهوم توصیهاىندارد، ثانیا اینعبارت در فرهنگ آکسفورد پیشرفته چنین معنا شدهاست:
anything that sb say or does is accepted or allowed. however shocking or unusual it may be.
عباراتى از قبیل عبارات زیر به عنوان ترجمه صحیحتر anything goes پیشنهاد مىشود:
هر چه پیش آید، خوش آید
هر چه مىخواهد دل تنگت بگو
هر چه آن خسرو کند، شیرین بود
3ـ نویسنده هم به نظریه فایرابند و هم به نظریه کوهن، به دیده تأیید و قبول نگریسته است؛ در حالى که این دو نظریه، در تعارض کامل با یکدیگرند. در علمشناسى کوهن، جز در وضعیت بحرانى، هیچ کارى خارج پارادایم انجام نمىشود اما علمشناسى فایرابند هیچ چیز را مانع راه دانشمند نمىبیند. لازم بود ایشان این تعارض را حل کنند.
ادعاى من این بود که نظریه فایرابند براى دین بسیار خطرناکتر از علم جدید غرب است و تضعیف علم جدید غرب بر اساس علمشناسى ضابطه ستیزانه فایرابند نه تنها در رقابت علم و دین، به دین فرصت بهترى نمىدهد، بلکه دین را به مراتب شدیدتر از علم نامعتبر مىسازد. براى اثبات این ادّعا به بررسى این نکته مىپردازیم که چرا فایرابند نظریه ضابطه ستیزانه درباره علم ارائه داد؟ وى بر اصول اومانیسم تأکید فراوان دارد و بر همین اساس، از لیبرالیسم افراطى، به عبارت بهتر ضابطه ستیزى و آنارشیسم و دموکراسى افراطى به شدّت حمایت مىکند. تعلق خاطر وى به اومانیسم او را به آنجا مىکشاند که نسبىانگارى پروتاگوراس را که مىگوید: «انسان مقیاس همه چیز است، مقیاس هر آنچه هست به این که هست و مقیاس هر آنچه نیست، به این که نیست.» با تقریرى توصیهاى مىپذیرد:
قانونها، عرفها و واقعیتهایى که در حضور مردم مطرح مىشوند، در نهایت بر اخطارها، باورها و تصورات افراد بشرى موکول گردد.(18)
عجیب این که (به عبارت دقیقتر، مضحک این که) فایرابند این اصل را رئالیستى مىخواند! دموکراسى مورد نظر فایرابند نیز بر همین اصل مبتنى است:
در تصمیم بر این که چه چیز صادق است یا کاذب، براى اجتماع با ثمر است یا بىثمر، حرف آخر با شهروندان است، نه گروههاى خاص.(19)
البته منظور فایرابند از گروههاى خاص، افرادىاند که معیار واحدى براى عقلانیت قائلند. اصولاً این تأکید وى بر این نحوه عدم اعتبار علم، ناشى از تعلق خاطر وى به اومانیسم و دموکراسى و لیبرالیسم است که او را وادار به نگرش ضابطه ستیزانه در علم کرده است و او را وادار ساخته که مثلاً ابراز عقیده نماید:
عوام مىتوانند و باید بر علم نظارت نمایند.(20)
زیرا این مقتضاى آزادى فایرابندى است و هر کسى حق دارد در چنین جامعه آزادى هر نظریهاى که دلش خواست ابراز دارد.
تصور مىکنم با ذکر همین چند نقل قول از فایرابند روشن شده باشد که چرا وى به ضابطهستیزى در علم روى آورده است. نگاه تاریخى فایرابند نیز نمىتواند مورد قبول باشد. وقایع تاریخى وقایعى شخصیهاند و مىتوان آنها را به صور گوناگون تحت قضایاى کلى در آورد و بخصوص آنها را تحت قاعده کلى «وقایع تاریخى هیچ قاعدهاى ندارند» در آوردن البته هیچ مؤونهاى ندارد!
نتیجه:
از دین از موضعى واقعگرایانه دفاع کنیم، نه از موضعى نسبى انگارانه و شکاکانه. نتیجه دفاع نسبىانگارانه و شکاکانه از دین، نقض غرض و هدم دین است؛ امرى که نویسنده محترم مقاله نیز هرگز راضى به آن نخواهد بود.
________________________________________
1 کارشناس ارشد فلسفه.
2 ـ این مقاله در بیستمین شماره مجله رواق اندیشه به چاپ رسیده است.
3 ـ سید محمود نبویان، اعتبار تئوریهاى علمى، مجله رواق اندیشه، ش 20، ص 38.
4 ـ همان، ص 25.
5 ـ همان، ص 30.
6 ـ اسراء / 36.
7 ـ به نظر مىرسد بتوان نشان داد که مشاهده بر علمى یقینى استوار است اما این مختصر جایگاه مناسبى براى اثبات آن نیست.
8- K.R. Popper, The logic of Scientific Discovery, Harper & Row, Newyork, 1965, P.53.
9- Ibid, P.82.
10- Ibid, P.106.
11- Ibid, P.104.
12- Ibid, P.105.
13 ـ براى مطالعه بیشتر ر.ک.: الیزابت استروکر، درباره قراردادگرایى پوپر، ترجمه ابوالحسن حسنى، مجله ذهن، شماره 7ـ6، 1376.
14 ـ سید محمود نبویان، پیشین، ص 34.
15 ـ همان، ص 35.
16 ـ همان.
17 ـ همان، ص 36.
18- P.Feyerabend, Farewell to Reason, Verso, London, 1978, P.96.
19- Ibid, P.59.
20- P.Feyerabend, Science if a Free Society, Verso, london, 1987, P.48.