سکولاریسم از دیدگاه شهید مطهرى
آرشیو
چکیده
سکولاریسم ایدهاى است که در جهان امروز به طور جد مورد توجه و التفات روشنفکران دینى و غیر دینى قرار گرفته است . آنچه در این میان بیشتر مجال بحث را فراهم کرده «نسبت و رابطه سکولاریسم با اسلام» است که در سالهاى اخیر دیدگاههاى کاملا متفاوتى درباره آن مطرح گشته است . از سوى دیگر ایدهها و اندیشههاى استاد شهید مرتضى مطهرى به عنوان یکى از شاخصترین احیاگران اندیشه دینى در عصر حاضر همواره مورد علاقه فرهیختگان بوده است . لذا بر آن شدیم که در این نوشتار مرورى بر آثار این متفکر دردآشنا و بصیر داشته باشیم و عقیده وى را در باب سکولاریسم جویا شویم . امید است این تلاش بتواند گوشهاى از ابهامات و شبهات این باب را بزداید .متن
الف) تعریف سکولاریسم
در عصر جدید سکولاریسم به معناى کنار گذاشتن آگاهانه دین از صحنه معیشت و سیاست معرفى شده است . (1) این واژه و معادل عربى آن در زمان استاد، واژهاى رایجبوده است;اگر چه ایشان ترجمه عربى آن به «علمانیت» را از نظر لغتبى ریشه مىداند . (2) تعریفى که استاد از این واژه به دست مىدهد جدایى دین از سیاست است . بنگرید: «. . . از جمله این تلاشها، طرح مسالهاى ستبه نام است) که به معنى جدایى دین از سیاست است . بعد Secularism «علمانیت» (این کلمه ترجمه لغت از سید جمال در کشورهاى عربى و به خصوص در مصر افراد زیادى پیدا شدند که با تکیه بر قومیت و در لباس ملىگرایى، عربیزم، و پان عربیزم به تبلیغ فکر جدایى دین از سیاست پرداختند . اخیرا هم شاهد بودیم که انور سادات همین مساله را باز، بار دیگر مطرح کرد، انور سادات در نطقهاى اخیرش به خصوص بر این نکته تاکید مىکرد که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آنجا انجام دهد . مذهب اصولا نباید کارى به مسائل سیاسى داشته باشد . (3) »
ب) نسبت اسلام و سکولاریسم
شهید مطهرى، به عنوان یک اسلامشناس، بارها در نوشته هایش بر ناسازگارى مؤلفههاى سکولاریسم با مبانى دین اسلام تاکید مىورزد . او این موضوع را از جنبههاى مختلف مورد بحث قرار مىدهد که در ذیل مىآید:
1 . نقش دین در همه شؤون زندگى
به گفته شهید مطهرى «اسلام آیینى است جامع و شامل همه شؤون زندگى بشر . . . اسلام عملا نظامى نوین و طرز تفکرى جدید و تشکیلاتى تازه به وجود آورد . اسلام در عین این که مکتبى است اخلاقى و تهذیبى، سیستمى است اجتماعى و سیاسى . اسلام معنا را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهدارى مىکند .» (4) وى در جاى دیگر به تحلیل جاودانگى اسلام پرداخته، دین اقلى را ناتمام و اسلام را پاسخگوى همه نیازهاى فطرى (اعم از فردى و اجتماعى) مىداند . (5)
2 . حکومتشانى از شؤون پیامبر
شهید مطهرى ریاست دنیایى را نتیجه قهرى ریاست در دین (6) و حکومت را یکى از شؤونى مىداند که پیغمبر اکرم دارا بود و این حکومت را نه از ناحیه مردم (و از باب وکالت) بلکه از ناحیه خدا (و از باب ولایت) تلقى مىکند . (7) او در کتاب ولاها و ولایتها مىنویسد: «ولا زعامتیعنى حق رهبرى اجتماعى و سیاسى . اجتماع نیازمند به رهبر است . آن کس که باید زمام امور اجتماع را به دست گیرد و شؤون اجتماعى مردم را اداره کند و مسلط بر مقدرات مردم است «ولى امر مسلمین» است . پیغمبر اکرم در زمان حیات خودشان ولى امر مسلمین بودند و این مقام را خداوند به ایشان عطا فرموده بود و پس از ایشان طبق دلایل زیادى که غیر قابل انکار استبه اهل البیت رسیده است .» (8)
3 . ضرورت توام شدن دین و سیاست
استاد شهید نسبت میان دین و سیاست را نسبت روح و جسم و مغز و پوست مىداند: «. . . بزرگترین آرزوى هواخواهان ترقى اسلام باید توام شدن سیاست و دیانتباشد . نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است . این روح و بدن، این مغز و پوستباید به یکدیگر بپیوندند . فلسفه پوستحفظ مغز است، پوست از مغز نیرو مىگیرد و براى حفظ مغز است . اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسى براى حفظ مواریث معنوى یعنى توحید و معارف روحى و اخلاقى و عدالت اجتماعى و مساوات و عواطف انسانى است .» (9) او در جاى دیگر مىافزاید: «. . . کار اساسى این است که مردم ایمان پیدا کنند که مبارزه سیاسى یک وظیفه شرعى و مذهبى است . تنها در این صورت است که تا رسیدن به هدف از پاى نخواهند نشست . مردم در غفلتند که از نظر اسلام، سیاست از دین و دین از سیاست جدا نیست . پس همبستگى دین و سیاست را باید به مردم تفهیم کرد .» (10)
پر واضح است که این سخنان تا چه اندازه در بیدارى مردم مسلمان در عصر طاغوت موثر بوده و روحیه انقلابىگرى و طاغوت ستیزى را در دل آنان زنده مىکرده است . وى در جاى دیگر روند دور نگاه داشتن دین از سیاست را موجب جریحه دار شدن عواطف اسلامى مىخواند و آن را از ریشههاى انقلاب اسلامى قلمداد مىکند . (11)
4 . تبیین معناى صحیح همبستگى دین و سیاست
از آنجا که همواره دین ملعبه حکام و خلفاى جور بوده تا به وسیله آن، حکومتخود را مشروعیتببخشند;شهید مطهرى لازم مىبیند که روش و نظام صحیح این همبستگى را تبیین کند: «هبستگى دین و سیاست که امثال سید جمال مطرح مىکردند به معناى این نبود که به قول کواکبى استبداد سیاسى به خود قداست دینى بدهد، بلکه برعکس به معنى این است که توده مسلمان دخالت در سرنوشتسیاسى خود را یک وظیفه و مسؤولیت مهم دینى بشمارد . همبستگى دین و سیاستبه معنى وابستگى دین به سیاست نیستبلکه به معنى وابستگى سیاستبه دین است . . . . چنانکه مىدانیم وابستگى دین به سیاستبه مفهومى که در بالا طرح شد، یعنى مقام قدسى داشتن حکام، اختصاص به جهان تسنن دارد . در شیعه هیچگاه چنین مفهومى وجود نداشته است . تفسیر شیعه از «اولوالامر» هرگز به صورت بالا نبوده است .» (12)
ج) افشاى جریانات سکولاریستى در جهان اسلام
استاد مطهرى ابعاد مختلف این جریانات را از زمان صدر اسلام تا دوران حیات خود شناسایى و معرفى مىکند . او با بصیرت خاص خود ماهیت این جریانات را تجزیه و تحلیل مىکند .
1 . پیشینه سکولاریسم در تاریخ اسلام: او با انتقاد از حکومتخلفا و به خصوص حکومت اموى مىگوید: «. . . اینجا بود که سیاست از دیانت عملا جدا شد;یعنى کسانى که حامل و حافظ مواریث معنوى اسلام بودند از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمىتوانستند بکنند و کسانى که زعامت و سیاست اسلامى در اختیار آنها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند و تنها تشریفات ظاهرى را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حکام اجرا مىکردند . آخرالامر کار یکسره شد و این تشریفات ظاهرى هم از میان رفت و رسما سلطنتها به شکل قبل از اسلام پدید آمد و روحانیت و دیانتبه کلى از سیاست جدا شد . از اینجا است که مىتوان فهمید بزرگترین ضربتى که بر پیکر اسلام وارد شد از روزى شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد .» (13)
2 . ماهیت مروجان سکولاریسم در جهان عرب: «. . . اندیشه علمانیت را در جهان عرب، مسیحیان عرب تبلیغ کردند . واضح است که اگر همبستگى دین و سیاست اصل مسلم شناخته شود، مسیحیان عرب نقشى در جامعه نخواهند داشت .» (14)
3 . دلیل طرفدارى برخى مسلمانان از سکولاریسم: «. . . ولى تنها مسیحیان عرب نبودند که اندیشه علمانیت را تبلیغ مىکردند، عدهاى از مسلمانان نیز سخت طرفدار آن بودند، آن هم مسلمانان روشنفکر متدین . چرا؟ این مسلمانان در حقیقت از یک جریان دیگر رنج مىبردند و آن این که در جهان تسنن به حکم این که خلفا و سلاطین را «اولوالامر» مىدانستند و اطاعت آنها را از جنبه دینى واجب مىشمردند، همبستگى دین و سیاستبه صورت در خدمت قرار گرفتن دین از طرف سیاستبود . آنان که طرفدار جدایى دین از سیاستبودند این چنین جدایى را مىخواستند;یعنى مىخواستند خلیفه عثمانى یا حاکم مصرى صرفا یک مقام دنیایى شناخته شود نه یک مقام دینى، و وجدان مذهبى و ملى مردم در انتقاد از او آزاد باشد .» (15)
استاد مطهرى در ادامه خاطر نشان مىسازد که در معارف شیعى هیچگاه چنین مفهومى و در نتیجه این نوع طرفدارى از سکولاریسم وجود نداشته است . با این همه، وى با آگاهى از رواج این اندیشه در میان برخى از روشنفکران شیعى به نقد آن مىپردازد .
4 . نقد بومى سازى اندیشه سکولاریسم در ایران: «. . . روشنفکران جامعه امروز ایران نباید ایران امروز را با اروپاى امروز اشتباه کنند و همان نسخه را براى ایران تجویز کنند که روشنفکران اروپا از قبیل سارتر و راسل براى اروپاى معاصر تجویز مىکنند . . . . اسلام مسیحیت نیست، اسلام و بالخصوص اسلام شیعى، مذهب حرکت و انقلاب و خون و آزادى و شهادت است . روشنفکر ایرانى به توهم این که در اروپاى امروز مذهب نقش ندارد و نقش خود را در گذشته ایفا کرده است، نقش مذهب را در ایران نیز تمام شده تلقى نکند، که نه ایران اروپا است و نه اسلام مسیحیت است .» (16)
د) تایید حرکتهاى ضد سکولاریستى
در این زمینه مىتوان به تجلیل شهید مطهرى از امام خمینى;به عنوان بنیانگذار نهضت اسلامى و سید جمال اسدآبادى به عنوان احیاگر کشورهاى اسلامى اشاره کرد . او در مورد امام امت ;مىفرماید: «از جمله اقدامات اساسى این رهبر مخالفت جدى و دامنه دار با مساله جدایى دین از سیاستبود . . . وقتى از زبان یک مرجع تقلید، از زبان کسى که مردم با وسواس کوشش مىکنند تا کوچکترین آداب مذهبى خود را با دستورهاى او منطبق کنند، در کمال صراحتبیان شد که دین از سیاست جدا نیست و به مردم خطاب شد که اگر از سیاست کشور دورى کردهاید در واقع از دین دورى کردهاید، مردم چگونه به جنب و جوش افتادند و به نوعى بسیج عمومى اقدام کردند .» (17) و در مورد سید جمال نیز مىگوید: «. . . شاید فضل تقدم در این زمینه با سید جمال باشد . سید جمال شاید نخستین کسى بود که احساس کرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حرکتى ایجاد کند باید به آنها بفهماند که سیاست از دین جدا نیست، این بود که او این مساله را به شدت در میان مسلمین مطرح کرد، بعدها استعمارگران تلاش زیادى کردند تا در کشورهاى مسلمان رابطه دین و سیاست را قطع کنند .» (18) و در جاى دیگر مىفرماید: «اعلام همبستگى دین و سیاست و اعلام ضرورت شرعى آگاهى سیاسى براى فرد مسلمان و ضرورت دخالت او در سرنوشتسیاسى کشور خودش و جامعه اسلامى یکى از طرحهاى سید براى چاره جویى دردهاى موجود بود . . . سید طرح همبستگى دین و سیاست را براى دو جبهه لازم مىدانست: جبهه استبداد داخلى و جبهه استبداد خارجى . . .» . (19)
ه) شهید مطهرى و ایده «افیون بودن دین»
از آن چه گذشت کاملا روشن مىشود که شهید مطهرى دین اسلام را یک دین کامل و جامع مىداند که خود داعیه حکومت دارد و همواره در مقابله با مستبدان و استعمارگران پیشتاز بوده است . با این همه، گاه دیده مىشود که برخى، ایده «افیون بودن دین» را به آن شهید بزرگوار نسبت داده، آن را مستمسک ترویجسکولاریسم در جامعه دینى قرار مىدهند .
حقیقت مطلب آن است که استاد آن نوع اندیشه دینى را که از تعالیم اصیل اسلام دور افتاده و سکون و سکوت را در جامعه آن روز ایران تبلیغ مىکرده است، افیون مىخواند: «. . . فکر دینى ما باید اصلاح شود . تفکر ما درباره دین غلط است، غلط . به جرات مىگویم از چهار تا مساله فروع، آن هم در عبادات، چند تایى هم از معاملات، از اینها که بگذریم دیگر ما فکر درستى درباره دین نداریم . . . ما مسلمانهایى هستیم که فکرمان درباره اسلام غلط است . . . . لنین گفته است دین تریاک اجتماع است .
یک نفر از نویسندههاى عرب از یک فیلسوف مادى دیگرى نقل مىکند که دین انقلاب ضعفا علیه اقویا و ابرمردها است . این نویسنده عرب مىگوید کدامیک درست است؟ آیا دین تریاک است و وسیله بىحسى استیا انقلاب و جنبش است؟ مىگوید: هر دوتا درست است;دین زندگى است، حرکت است، جنبش است، اما کدام دین؟ آن دینى که پیغمبران آوردند . در عین حال دین تریاک اجتماع است . اما کدام دین؟ آن معجونى که ما امروز ساختهایم .» (20) عجیب اینجاست که برخى براى تبرئه کسى که دین را در حکومتهاى دینى نه تنها افیون تودهها بلکه افیون حکومتها مىداند، (21) گفته او را با گفتار شهید مطهرى قیاس مىگیرند . (22) در حالىکه استاد شهید دینى را افیون مىداند که تن به مبارزه با بدعتها و تحریفها و رستاخیز انقلابى نمىدهد و بلکه با کنار کشیدن از صحنه سیاست و عزلت نشینى راه را براى حکام فاسق و مستبد هموار مىکند (23) و آن روشنفکر دینى را که وارد عرصه حکومت و سیاستشود، افیون تلقى مىکند .
پس میان این دو گفته تناقض حاکم است، نه مشابهت! ! آنچه سستى این مقایسه را روشنتر مىسازد آن است که استاد در جاى دیگر، ایده افیونانگارى دین رابه کلى زیر سؤال مىبرد . (24)
راه تفکیک نهاد دین و نهاد دولت آن قدر ناهموار است که حتى همفکران روشنفکر، یاد شده نیز این نظریه را نقد کردهاند و فروکاهش دین به یک نهاد اجتماعى را نپذیرفتهاند . آنان با تایید دخالت دین در دو مقام «تدبیر» و «نظارت» ، این وظیفه را بر دوش حوزههاى علمیه مىدانند . (25)
در پایان بحث، یادآور مىشویم که استاد مطهرى سیاست را در دین اسلام مبتنى بر اخلاق مىداند و آن را با مکر و حیله و غدر ناسازگار مىبیند . (26) وى در یادداشتى ناتمام به منشا حق حاکمیت و انواع حکومت پرداخته است (27) که در صورت تکمیل مىتوانست در زمینه بحثسکولاریسم و نسبت آن با اسلام راهگشا باشد . او همچنین در مورد ولایت فقیه مباحثى ارزشمند به یادگار گذاشته است (28) که پرداختن به آنها نوشتارى مستقل مىطلبد.
پىنوشتها:
1. Rosemary Goring(ed)., Dictionary Of Beliefs Religions, Wordsworth, second edition, 1995. P. 468.
2. مرتضى مطهرى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، تهران، چاپ شانزدهم، 1371، ص 25 .
3. مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، انتشارات صدرا، تهران، چاپ چهاردهم، 1377، ص 52 .
4. مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، انتشارات صدرا، تهران، چاپ شانزدهم، 1374، ص 31 .
5. مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، چاپ چهاردهم، 1374، ج 3، ص 178- 195 .
6. امامت و رهبرى، ص 96 .
7. همان، ص 112 .
8. مجموعه آثار، ج 3، ص 280- 281 .
9. امامت و رهبرى، ص 32 .
10. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 21 .
11. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 117 .
12. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 26 .
13. امامت و رهبرى، ص 31 .
14. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 25 .
15. همان، ص 25- 26 .
16. استاد مطهرى و روشنفکران، انتشارات صدرا، تهران، چاپ سوم، 1374، ص 93- 94 .
17. پیرامون انقلاب اسلامى، ص 52- 53 .
18. همان، ص 52 .
19. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 21 و 25 .
20. مرتضى مطهرى، ده گفتار، انتشارات صدرا، تهران، چاپ ششم، 1369، ص 148- 150 .
21. هاشم آغاجرى، هفته نامه عصر ما، تفکیک نهاد دین و نهاد دولت، 26/5/79 .
22. براى نمونه، ر . ک: روزنامه حیات نو: مطهرى و قرائتهاى مختلف از دین، 16/7/79، ص 3 .
23. نظیر عملکردى که انجمن حجتیه پیش از انقلاب اتخاذ کرده بود .
24. مجموعه آثار، ج 3، ص 391 .
25. هفته نامه عصر ما: دین و دولت در فراسوى ادغام و افتراق، 19/5/79 .
26. مرتضى مطهرى، سیرى در سیره نبوى، انتشارات صدرا، تهران، چاپ چهاردهم، 1374، ص 53- 55 .
27. مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى، انتشارات صدرا، تهران، چاپ یازدهم، 1377، ص 152- 154 .
28. براى نمونه، ر . ک: پیرامون انقلاب اسلامى، ص 85- 87 .