دو رؤیاى سرنوشتساز در تحریف مسیحیت
آرشیو
چکیده
سریال مریم مقدس یکى از برنامههاى موفق صدا و سیما بود که توانستبا زبان هنر، محیط و تاریخ آغاز مسیحیت را به تصویر بکشد . از آنجا که دین مسیحیتیکى از بزرگترین ادیان جهان معاصر و داراى پیروان بسیار زیادى است، به طور طبیعى براى بسیارى از مخاطبان این سریال این پرسش مطرح مىشود که آیا مسیحیتى که امروزه صداى ناقوس کلیساهایش در اکثر فیلمها و سریالهاى غربى شنیده مىشود، همان مسیحیتى است که مسیح «مریم مقدس» به دنبال تاسیس آن بوده یا اینکه در طول تاریخ، تحولات و تغییراتى در عقاید و مسیر آن به وجود آمده است . در این نوشتار با استفاده از متون اصلى مسیحیت و منابع تاریخى تلاش خواهیم کرد به این پرسش پاسخ دهیم .متن
مطالعه منابع تاریخى نشان مىدهد که دو تحول عمده و سرنوشتساز در قرون اولیه تاریخ مسیحیت، مسیر این دین الهى را به کلى تغییر داده است و جالب آنکه هر دو تحول با یک رؤیا آغاز مىشود .
رؤیاى اول سرآغاز ایجاد نظام عقیدتى جدیدى در مسیحیتشد که عقیده شرکآمیزى نظیر تثلیث - که عمدهترین عقیده مسیحیت کنونى است - از آن، سرچشمه مىگیرد;همچنین عقایدى نظیر باور به این که انسان ذاتا گناهکار و آلوده است، عقیده به اینکه خدا در کالبد مسیح مجسم شد و بر بالاى صلیب درد و رنج کشید تا انسان از آلودگى ذاتى خود نجات پیدا کند و عقیده به اینکه نان و شرابى که مسیحیان در مراسم خود مىخورند به خون و گوشت مسیح تبدیل مىشود و . . . . رسوخ این عقاید در دین بزرگى نظیر مسیحیتباعثشد بسیارى از کسانى که با دیگر ادیان آشنایى ندارند و در محیط غربى پرورش یافتهاند، دین را به عنوان مجموعهاى از عقاید نامعقول کنار بگذارند . در حالى که چنین عقاید نامعقولى در دینى نظیر دین مبین اسلام یافت نمىشود و اساسا در اسلام عقل یکى از منابع دینى است و ایمان به اصول عقاید زمانى پذیرفته مىشود که مبتنى بر دلایل اثبات شده باشد .
اما رؤیاى دوم سرآغاز ایجاد نظام و ساختارى تشکیلاتى شد که ما آن را با نام کلیساى قرون وسطى مىشناسیم . کارکرد کلیسا و نوع نظام طبقاتى حاکم بر آن در مسیحیت اولیه وجود نداشته است . ساختار و سازمانى که با رؤیاى دوم به مسیحیت تحمیل شد در طول قرون وسطى کارکردى نامعقول داشت و از حکومت دینى تصویرى نامطلوب بر جاى گذاشت که همین امر موجب کنار گذاشته شدن دین از نظام سیاسى کشورهاى مسیحى شد . در حالى که در دین مبین اسلام چنین ساختار و سازمان تشکیلاتى خاص و تعریف شدهاى یافت نمىشود و اساسا حکومتى دینى مورد نظر اسلام با حکومت کلیسا در قرون وسطى تفاوتى ماهوى و اساسى دارد . توجه به این نکته به ما نشان خواهد داد که جایگاه عالم دینى در نظام اسلامى نیز تفاوتهایى اساسى با جایگاه و کارکرد روحانیت کلیسا دارد . براى آنکه این دو رؤیا و پیامدهاى آنها را بررسى کنیم، لازم است در ابتدا تصویرى کلى از محیط پیدایش مسیحیت ارائه کنیم . در آغاز نگاهى به متون دینى مسیحیت مىاندازیم که منبع اصلى این نوشتار را تشکیل مىدهند .
کتاب مقدس
کتاب مقدس از دو بخش عهد عتیق و عهد جدید تشکیل شده است، که یهودیان تنها به عهد عتیق ایمان دارند اما مسیحیان عهد جدید را نیز مىپذیرند . اناجیل اربعه و نامههاى پولس بخش عمده ) به معناى بشارت است . قدیمىترین نسخههاى Gospel عهد جدید را تشکیل مىدهند . انجیل ( موجود از اناجیل مربوط به قرن سوم است و اصل آنها از نظر تاریخدانان بین سالهاى 60 تا 120 میلادى نوشته شده است . (1) در مسیحیت عقیده بر آن بود که غسل تعمید باعثحلول روحالقدس مىشود . روحالقدس که حافظ بشارت اولیه است در هر کس حلول کند، حرف او در مورد دین صائب است و معصومانه سخن خواهد گفت . در قرون اولیه پیدایش مسیحیت، اناجیل متعددى رواج داشت که از بشارت مسیح و سیره زندگى او سخن گفته بودند . ولى بر طبق نظر کلیسا اکثر این اناجیل کنار گذاشته شدند و تنها چهار انجیل رسمیتیافت . ایونئوس، از بنیانگذاران اولیه کلیسا، در سال 180 گفت: " چهار انجیل نه بیشتر و نه کمتر" . او استدلال جالبى براى این عقیده خود داشت و آن اینکه در جهان کائنات چهار جهت اصلى وجود دارد، نه بیشتر و نه کمتر . (2) به هر حال این اناجیل کلام الهى نیستند . آنها تاریخ حیات مسیح هستند که به وسیله انسانهاى عادى نوشته شدهاند . آنها مسیح را به چشم خود ندیده و به استناد تاریخ شفاهى سیره مسیح را ثبت کردهاند . البته کلیسا زمانى سعى داشته است ثابت کند نویسندگان این اناجیل آنچه را نوشتهاند، شاهد بودهاند . لکن تاریخدانان با تمسک به خطاهاى زیادى که در این اناجیل وجود دارد، به راحتى نشان دادهاند که نویسندگان اناجیل با محیط جغرافیایى و فرهنگ زادگاه و منطقه غعالیت مسیح آشنا نبودهاند . دریا دانستن دریاچهاى کوچک، جهل به محل شهرها، نام نبردن از میوه معروفى چون زیتون و درخت دانستن گیاه کوچک خردل، نام بردن از گرگ که در آن منطقه دیده نمىشود و یاد کردن از گلههاى خوک که یهود آن را حرام مىدانستند، برخى از شواهدى است که در مجموع عدم آشنایى نویسندگان اناجیل را با محیط جغرافیایى فلسطین نشان مىدهد . (3)
محیط جغرافیایى و سیاسى ظهور مسیحیت
مسیح در حدود دو هزار سال پیش در سرزمین فلسطین از مریم باکره متولد شد . فلسطین در آن زمان از نظر سیاسى تابع حکومت روم بود، ولى از نظر دینى استقلالى نسبى داشت و اجراى امور دینى آن به دستشورایى از یهود بود که با مجوز حاکمان رومى فعالیت مىکرد . در آن زمان حکومت روم در اوج انحطاط سیاسى و فرهنگى به سر مىبرد . درگیرىهاى داخلى و آشوبهاى اجتماعى وضعى متزلزل و شکننده براى این امپراطورى که از نظر وسعت و قدرت بى نظیر بود، به وجود آورده بود . فساد درباریان و نظام طبقاتى مشکلات را دو چندان مىکرد . وضعیتسیاسى آنقدر آشفته بود که معیار تعیین امپراطور گاهى قدرت نظامى بود و گاهى مقدار پولى که کاندیدا مىتوانستبه سربازان بپردازد .
بىثباتى سیاسى به حدى بود که در مدت 35 سال 37 امپراطور، هر یک براى مدتى تاجگذارى کرده، سپس تاج را به دیگرى واگذار کردند و در مدت پنجاه سال از 26 امپراطور تنها یکى به مرگ طبیعى جان داد . (4) در چنین وضعى دین و فرهنگ آشفتهتر از هر زمانى مىنمود . دین رومى که از خصوصیات اصلى آن شرک و امپراطورپرستى بود، بر اثر بىنظمى و فقدان قانون تضعیف شده بود . خدایان خانوادههاى بزرگ به واسطه از هم پاشیدگى خانوادهها از اعتبار ساقط شده بودند . دو مکتب اخلاقى رواقى و اپیکورى نیز به دلیل افراط و تفریطهاى عملى و عقیدتى نمىتوانستند جوابگوى خلا معنویتباشند .
آیینهاى شرقى نیز هرگاه رایج مىشدند به عنوان دشمنى شرقى محدود و اغلب سرکوب مىشدند .
در چنین دورانى در رود اردن مردى سى ساله که او را "کمربند چرمى بر کمر مىبود و خوراک وى از ملخ و عسل بود" (5) به تعمیدگیرندگان مژده آمدن کسى را مىداد که با روحالقدس تعمید مىدهد . او یحیى بود که مژده آمدن مسیح را مىداد .
چنین انتظارى مختص یهود بود . آنها منتظر کسى بودند که بیاید و آنها را از وضعى که در آن گرفتار بودند، رهایى بخشد . 5/4 میلیون یهودى در کل امپراطورى روم زندگى مىکردند . اگر به کتاب مقدس به عنوان تاریخ این قوم مراجعه کنیم، آنها همگى فرزندان دوازده پسر یعقوب بودند که روزى با احترام به مصر وارد شدند و با وفات یوسف به علت هراس مصریان از تعداد آنها، همگىشان به بردگى کشیده شدند، تا زمانى که موسى فرمان یافت که آنها را نجات دهد .
شاخصه اصلى آنچه در عهد عتیق به عنوان دین یهود منعکس شده است، دنیامدارى آنان است .
حتى کتاب مقدس آنها که مجموعهاى از کتابهاى تاریخى است، براى اینکه فضل و بزرگى پیامبران را نشان دهد، آنها را زمینداران و رمهداران بزرگى معرفى مىکند که اگر به کسى برکت مىدادند، او در آینده بز و گوسفند و زن و فرزند بسیار مىیافت . وعدههاى خدا نیز یا مال بود، یا سرزمین . عرفان مقولهاى است که با کتاب مقدس یهود ناسازگار است و شاید یکى از دلایل گرایش افراطى مسیحیتبه رهبانیت و ترک دنیا همین باشد . همچنین دین یهود انحصارى است و مختص فرزندان اسرائیل است . لذا آنها دین خود را تبلیغ نمىکنند و به دلیل آنکه معتقدند خدا تنها با آنها عهد خاصى بسته و آنها قوم برگزیده الهى هستند، نژاد خود را برتر مىدانند . و اساسا شریعتمدارى و احکام مشکل این دین باعث عدم رغبت دیگران به آن شده است .
نامزد مریم به روایت اناجیل، یوسف نجار است . در عهد قدیم آمده است که منجى قوم یهود از نسل داود ظهور مىکند، و به همین دلیل اناجیل اربعه نسل یوسف را به داود نبى مىرسانند، تا عیسى همان پادشاه موعود بنى اسرائیل باشد . شجرهنامههاى اناجیل با یکدیگر تطابق ندارند و از طرفى همگى تاکید دارند که عیسى از مریم باکره زاده شد، پس دیگر از نسل یوسف نجار نخواهد بود .
اینگونه تناقضات در کتاب مقدس مسیحیان کم نیست (6) و نظیر آن در کتاب آسمانى قرآن دیده نمىشود .
اگر بخواهیم از زندگى حضرت عیسى، آنگونه که در عهد جدید بیان شده است، تصویرى کوتاه ارائه دهیم، باید بگوییم که از کودکى او اطلاع چندانى نداریم . اولین سفر او که در اناجیل به آن اشاره مىشود سفر به اورشلیم است که در آن زمان عیسى 12 ساله بوده است . سپس عیسى در هنگام تعمید به دستیحیى ظاهر مىشود . یحیى با عیسى هم سن است و پس از سالها عبادت در بیابان به تعمید بنى اسرائیل مىپردازد و عاقبتبه دلیل اعتراض به حاکم وقتبه زندان مىافتد .
عیسى به روایت اناجیل، خود را مجرى شریعت مىخواند (7) و اگر جایى حکم سبت را نقض مىکند فورا به عمل داود نبى تمسک مىکند تا بفهماند که این کار در روز سبت معصیت محسوب نمىشود و مطابق شریعت است . (8) نخستین معجزه عیسى در بازگشت از قانا در مجلس عروسى اتفاق مىافتد که آب را به شراب تبدیل مىکند . او سپس سفرى به اورشلیم مىکند و معبد را تطهیر کرده پس از آن به جلیل مىرود . در ایام عید خیمهها به اورشلیم مراجعت مىکند و پس از یک مسافرت کوتاه دوباره به اورشلیم باز مىگردد . سپس یکى از حواریون به او خیانت مىکند و ا و را تحویل مىدهد و او در سن 33 سالگى به صلیب کشیده مىشود، در حالى که تمام رسالت او سه سال طول کشیده است . اتهام نهایى او این بود که ادعاى پادشاهى بر یهود داشت و حکم اعدام او به همین جرم که با زبانهاى متعدد بر صلیب او نوشته شده بود، اجرا شد . طبق اناجیل او یهودى بود و بر این امر تعصب مىورزید; و اگر یک غیریهودى از او شفا مىگرفت، تاکید مىکرد که از بازمانده سفره فرزندان برگزیده خدا به دیگران هم سهمى مىرسد . ماموریتهایى که او به حواریون مىدهد به سفر تبلیغى شباهتى ندارد، و آنها تنها براى بشارت مىروند و ماموریت آنها بیشتر شبیه ماموریتى سیاسى است;و حتى شمعون که یکى از دوازده حوارى عیسى است، از فرقه فدائیان یهود بود که به جنگ مسلحانه با دولت روم باور داشتند . (9) آنچه گذشت تصویرى بود از محیط ظهور مسیحیت و خلاصهاى از حیات مسیح طبق اناجیل اربعه، که با رجعت عیسى و صعود موقت او به آسمان پایان مىپذیرد . اکنون مىتوانیم به بررسى نحوه تکوین مسیحیت پس از حضرت عیسى بپردازیم . مهمترین شخصیت در تکوین مسیحیت پولس است که قهرمان رؤیاى اول نیز به حساب مىآید .
رؤیاى اول
در روایات اسلامى پولس شیطانى معرفى شده است که پس از عیسى مردم را گمراه کرد (10) و جاى او در بدترین مکانهاى جهنم توصیف شده است . (11) همانطور که نشان خواهیم داد، پولس تمام عمر خود را وقف مبارزه با مسیحیت عیسوى کرد، که حاصل کار او تحریف این دین الهى و نفوذ افکار و عقاید انحرافى در مسیحیتبود . او در سال دهم میلادى و در خانوادهاى یهودى، در شهر طرسوس متولد شد . در شهر او آئین اورفئوسى رواج داشت که معتقد بودند خداىشان به منظور نجات آنها مرده، و امید داشتند روزى بازگردد و به آنها حیات جاودان ببخشد . (12) این همان اعتقادى است که پولس به مسیحیت وارد کرد و اکنون مسیحیان در مورد مسیح به چنین اعتقادى پایبند هستند .
او به اورشلیم سفر کرد تا قوانین شریعتیهود را بیاموزد . در آنجا با شوراى سنهدرین همکارى مىکرد . این شورا از طرف حکومت روم مجاز بود به امور مذهبى یهود رسیدگى کند . ظهور مسیحیتبزرگترین چالش یهود در آن زمان محسوب مىشد و این شورا آزار مسیحیان را به عنوان مبارزه با بدعت پیگیرى کرد . پولس در نامههایى که بعدها مىنویسد اعتراف مىکند که در زمان اقامتش در اورشلیم در امور مربوط به قتل و شکنجه مسیحیان همکارى داشته است . استیفان اولین شهید مسیحیتبود که پولس درجریان سنگسار او حضور داشت و به کسانى که حکم سنگسار را اجرا مىکردند کمک مىکرد . او در سال 31 با اجازه شورا به سوریه رفت تا مسیحیان آن دیار را به بند بکشد;اما در راه در رؤیا مسیح را دید که او را از این کار نهى مىکند و لذا در یک دگرگونى غیر منتظره به تبلیغ براى مسیحیت روى آورد . ویل دورانت در مورد رؤیاى سرنوشتساز پولس مىنویسد:
چون آگهى یافت که کیش جدید پیروانى در دمشق پیدا کرده است، از یک کاهن برزگ اجازه گرفتبه آنجا برود تا همه کسانى را " که متعلق به طریقتبودند" توقیف کند و با زنجیر به اورشلیم آورد . . . شاید منظره استیفان که تا حد مرگ سنگسار شد، . . . حافظه و سفرش را کتاب اعمال رسولان . . . ناگاه] به گفته [مغشوش ساخت و آتشى در قوه مخیلهاش افروخت .
نورى از آسمان دور او درخشید، و به زمین افتاده، آوازى شنید که بدو گفت: "اى شائول، شائول، براى چه بر من جفا مىکنى؟ گفت "خداوندا تو کیستى؟ " خداوند گفت: "من آن عیسى هستم که تو بدو جفا مىکنى" (13) نحوه نقل این رؤیا که در آن از مسیح به عنوان خداوند نام برده شده نمایانگر افکارى است که پولس به مسیحیت وارد کرد . در واقع باورهاى اصلى مسیحیت امروزى حاصل نامهها و سفرهاى تبلیغى اوست;و اگر این رؤیا براى پولس روى نمىداد و او مبارزه علنى با عیسى را ادامه مىداد، شاید امروز با مسیحیتخالصترى روبرو بودیم و مسیحیت امروزى با مسیحیت عیسوى شباهتبیشترى داشت . پولس پس از این رؤیاى مورد ادعادى خویش، با مسیحى نامیدن خود، توانستبه آسانى مسیحیت را از مسیر اصلىاش خارج کند .
پولس پس از مسافرتى سه ساله که مىگوید به عربستان بوده است، به مدت هشتسال از صحنه تاریخ پنهان مىماند و در زادگاهش، احتمالا به تامل در الهیاتى مىپردازد که متاثر از تفکر یونانى است . (14) سپس به انطاکیه مىرود و در آن کلیسایى از غیر یهود ایجاد مىکند . او با کلیساى اورشلیم که مرکب از حواریونى نظیر پطرس و یعقوب، برادر عیسى، بود به شدت درگیر مىشود .
مساله مورد اختلاف آنها براى اجراى شریعت توسط غیر یهود بود که پطرس حوارى آن را لازم مىدانست، اما پولس بر این نظر نبود و حتى پیروان شریعت را ملعون مىخواند . (15) او توانست رهبرى مسیحیان غیر یهودى را به عهده گیرد و در واقع به سبب سهلگیرى در شریعت و به عهده گرفتن رهبرى مسیحیان غیر یهودى، روز به روز پیروان بیشترى پیدا کند، درحالى که مسیحیت عیسوى در میان جمعیت محدود صرفا یهودى رشد اندکى داشت، که پیروان آن هم پس از چندى در اثر درگیرىهاى داخلى پراکنده شده، از صحنه تاریخ کنار رفتند . پولس همچنین با دعوت کلیساها به فرمانبردارى محض از حکومت و حاکمان، خود را براى حکومتبىخطر جلوه مىداد . (16) پولس براى ترویج کیش خود تلاش بسیار کرد . او بسیار باهوش و آیندهنگر بود و سفرهایش تنها به مناطق مهم و مرکزى محدود مىشد . او در طول این سفرها، در کنیسه شهرها به موعظه مىپرداخت، و به تعداد طرفداران خود مىافزود، و چون جایگاه خود را محکم یافت، به راحتى پطرس حوارى را به ریاکارى متهم کرد . (17) این در حالى بود که عیسى با اشاره به پطرس گفته بود که من کلیساى خود را بر پایه این صخره بنا مىکنم . او در هر شهرى که طرفدارانى پیدا مىکرد، آنها را نظم مىبخشید و تبلیغ در اطراف آن شهر را به آنها واگذار مىنمود . سپس به جاهاى دیگر مىرفت، ولى از کار کلیساهایى که در شهرهاى مختلف پایهگذارى مىکرد غافل نبود;همواره با آنها مکاتبه مىکرد و گاه نمایندگانى براى سرکشى به آن مناطق اعزام مىنمود . او در نامههایش به حربه تهدید هم متوسل مىشد و مدام پیروان خود را از پذیرا شدن بشارت دیگران بر حذر مىداشت و وعده مىداد که "چون اطاعتشما نسبتبه ما کامل شد، آن وقت کسانى را که نافرمانى مىکنند مجازات خواهیم کرد . " (18) مسیحیتى که توسط عیسى پایهگذارى شده بود نتوانست از حوزه فلسطین خارج شود . اما پولس به خوبى مىدانست که چگونه از امپراطورى وسیع روم بهرهبردارى کند . او از زبان علم آن زمان که زبان یونانى بود، به عنوان زبان رسمى مسیحیت استفاده کرد و توانستسیل عظیمى از اصطلاحات یونانى را به مسیحیت وارد کند .
جدا شدن کلیساهاى پولسى از یهودیتباعث ایجاد رخنهاى در مسیحیت پولسى شد که با تمسک به آداب و عقاید مشرکانه جبران گشت . کلیساى پولسى بر خرابههاى معابد شرک بنا شد و بسیارى از آموزههاى شرکآمیز به مسیحیت وارد شد که مهمترین آنها تثلیث است . پرستندگان دیونوسوس و میترا در مراسم خود جسم خدایان خود را مىخوردند . (19) این رسم امروزه در مسیحیت تحت عنوان تناول نان و شراب دنبال مىشود . ستایش خدایان رومى با ستایش قدیسان مسیحى تفاوت چندانى ندارد . تندیسهاى مریم و مسیح جاى پیکرهاى الهه یا خدایان رومى را گرفت . حتى لقبى که پولس براى مسیح به کار برد عنوانى بود که براى الههاى یونانى به کار مىرفت . (20) عیدهاى مسیحیان با اعیاد مشرکان مطابق است و لباس و بخور و سرودهاى روحانى و . . . همگى در معابد مشرکین رایجبوده است .
رؤیاى دوم
رؤیاى دوم حدود سیصد سال بعد از رؤیاى اول رخ داد، ولى تاثیر آن در تحریف مسیر مسیحیت کمتر از رؤیاى اول نبود . رؤیاى دوم یک ساختار تشکیلاتى به مسیحیت وارد کرد که آن را با نام کلیساى قرون وسطى مىشناسیم . البته کلیسا از ابتدا در مسیحیت مطرح بود;کلمه کلیسا در انجیل متى به کار رفته است;همان جملهاى که مسیح با اشاره به پطرس بیان کرد "کلیساى خود را بر این صخره بنا خواهم کرد" . (21) مسیحیت که یک جنبش اصلاحى در داخل قوم یهود بود ابتدا از کنیسهها براى انجام شریعت موسوى و بشارت دادن استفاده مىکرد . ولى این کلیسا صرفا مکانى براى تجمع و انجام مراسم بود، و اساسا لفظ کلیسا مشتق از "اکلیسا" (22) به معنى انجمن مردم است . ولى پس از این رؤیا نظام طبقاتى تعریف شدهاى بر کلیسا حاکم شد که دقیقا از نظام حکومتى روم باستان الگو گرفته بود .
در واقع کلیساى قرون وسطى تداوم حکومت امپراطورى است که در آن از دین به عنوان ابزارى براى تداوم ساختار حکومت استفاده شده است . در همین راستا تقدس پاپ برگرفته از امپراطورپرستى رومیان بود . خطاناپذیرى پاپ با حق وتوى امپراطورى برابرى مىکرد . شوراهاى کلیساها که به وضع قوانین دینى مىپرداختند نیز تقلیدى از شوارهاى قانونگذارى رومیان بود . عقاید اصلى مسیحیت در این شوراها به راى گذاشته مىشد و هر عقیدهاى راى بیشترى مىآورد به عنوان باورى صحیح و مطابق با واقع! رسمیت مىیافت . به عنوان مثال در مجمع نیقیه که اولین مجمع رسمى کلیسا محسوب مىشد و جهتحل یکى از اختلافات مهم کلامى برگزار شده بود، رئیس جلسه با درود بر امپراطور و تشکر از او جلسه را آغاز کرد . در این مجمع سه گروه فکرى شرکت داشتند که دو گروه در اقلیت و یک گروه در اکثریتبودند و در راىگیرى نظر گروه اکثریتبه کرسى مىنشست و به عنوان عقیده رسمى مسیحیت اعلام مىشد . (23) اسقفهاى کلیسا به تقلید از انتخابات مجالس رومى، با انتخابات تعیین مىشدند و تمام فسادى که در انتخابات سیاسى وجود داشت نظیر ارتشا، تقلب و حتى درگیرى خونین، در این انتخابات هم دیده مىشد . (24) در امپراطورى روم حکومتهایى محلى وجود داشتند که تابع حکومت مرکزى بودند و هر کدام در هر شهر و روستایى، نمایندهاى تعیین مىکردند، که همین نقش را در طول قرون وسطى کلیساهاى محلى بر عهده گرفتند، و به همین نحو مىتوان ساختارى مشابه سلسله مراتب حاکم بر امپراطورى روم در کلیساى قرون وسطى دنبال کرد .
رؤیاى اول در مسیر جنگ با مسیحیان براى پولس اتفاق افتاد و جالب است که رؤیاى دوم نیز در مسیر جنگ روى مىدهد . قهرمان این رؤیا یکى از امپراطوران روم به نام قسطنطین است . ما نمىدانیم که قسطنطین قبل از خواب در چه افکارى بوده که چنین رؤیایى نصیب او شده است، اما مىتوانیم وضعیت او را مجسم کنیم . او فرمانده سپاهى است که از بخشى از امپراطورى بزرگ روم براى جنگ با امپراطور خود - خوانده دیگر به راه افتاده است;اتحاد کشور به واسطه جنگهاى داخلى در حال از بین رفتن است;وحدت بر جامعه حاکم نیست;خدایان متعدد رومى جوابگوى خلا معنویت نیست;جامعه بزرگ رومى در حال متلاشى شدن است;فساد اخلاقى جامعه را از درون تهى کرده است;جامعه به اخلاق نیاز دارد، به یک روح واحد، به امید و به افرادى شجاع و نترس، و تمام این خصوصیات در مسیحیان جمع بود . مسیحیت مىتوانستخلا جامعه رومى را پر کند و مانع اضمحلال امپراطورى شود . اینک جمعى از لشگریان قسطنطین مسیحى هستند . مادر خود او هم به همین دین گرویده است . (25) یک دهم از کل جمعیت امپراطورى طرفدار این دین جدید هستند و براى تبلیغ دین خود انگیزه بالایى دارند . در چنین وضعى بهترین راه همان است که قسطنطین انتخاب کرد . او باید شبى چنین رؤیایى را مىدید و در یکى از شبهاى سال 312 بعد از میلاد در حالى که در اندیشه یافتن راهى براى پیروزى در جنگهاى داخلى بود، کلید پیروزى را در مسیحى شدن خود دید و نظیر پولس این کار را با یک رؤیا آغاز کرد . ویل دورانت رؤیاى دوم را به این نحو نقل مىکند:
بعد از ظهر روز پیش از نبرد، قسطنطین در آسمان صلیبى بر افروخته را با این کلمات به زبان یونانى دید: "در پرتو این علامت فتح کن . " فرداى آن روز صبح زود در خواب شنید که به او امر شده که روى سپرهاى سربازانش دو حرف اول نام مسیح را حک کند . ائوسبیوس یعنى یگانه مرجع این واقعه تخیلى بنا به اعتراف خویش صرفا به اعتماد قول خود قسطنطین واقعه را نقل کرده است . وى چنین استدلال مىکند "ولى چون دیدم که امپراطور به هنگام نقل این موضوع براى من، که قصد نوشتن تاریخش را داشتم به قید سوگند حقیقت آن را تایید کرد . . . دیگر چه جاى تردید در قول او مىتوانستباشد" . (26) البته امپراطور گر چه توانستبا قسم کاتب خود را نسبتبه حقیقى بودن این رؤیا قانع کند، ولى ما امروزه مىتوانیم شواهد بسیارى را بیابیم که نشان مىدهند این رؤیا به قول ویل دورانتیک مانور خردمندانه سیاسى بود . (27) این رؤیا سرآغاز قرون وسطى بود و باعثشد که شاکلههاى اصلى امپراطورى روم به نام حکومت دین باقى بمانند . بعد از این رؤیا بود که ساختار کلیسا بر خرابههاى امپراطورى بنا شد و دین به عنوان ابزارى جهتحفظ ساختار امپراطورى روم به کار گرفته شد . در واقع رؤیاى اول تحریف عقیدتى مسیحیت را به دنبال داشت و رؤیاى دوم ابعاد اجتماعى و سیاسى این دین را تخریب کرد . نظامىگرى و حقوق در مشخصه اصلى امپراطورى روم بودند که کلیسا آنها را در طول قرون وسطى تحت عنوان قدرت پاپ و قوانین کلیسا حفظ کرد و در دوران رنسانس این امانت را به سلامتبه وارثان جدید حکومت رومى منتقل کرد، و این میراث امروزه تحت عناوین جدیدى در مغرب زمین حفظ شده است .
مطالعه نحوه تکوین مسیحیت امروزى به ما نشان مىدهد که تحریفهایى که در این دین الهى ایجاد شد، عامل اصلى بد نامى دین در عرصههاى اجتماعى و سیاسى در جوامع غربى است .
تناقضات و عقاید نامعقولى که در مسیحیت دیده مىشود همگى از خارج به این دین الهى وارده شدهاند و نمىتوان آنها را آموزههاى الهى دانست . این حقیقتى است که خداوند وعده آشکار کردن آن را داده است:
و آنگاه که خداوند به عیسى بن مریم مىگوید: «آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟ » او مىگوید: «منزهى تو، من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیستبگویم، اگر چنین سخنى را گفته باشم، تو مىدانى . تو از آنچه در روح من است، آگاهى;و من از آنچه در ذات (پاک) تو است، بى خبرم . به یقین تو از تمام اسرار و نهانها باخبرى .» (28)
پىنوشتها:
1. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه احمد آرام و دیگران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1370، ج3، ص 654 .
2. جلالالدین آشتیانى، تحقیقى در دین مسیح، نشر نگارش، 1368، ص 45 .
3. کرى ولف، درباره مفهوم انجیلها، ترجمه محمد قاضى، فرهنگ، تهران، ص 5424، در این صفحات همچنین نمونههایى از تناقضات آشکار موجود در انجیل نشان داده شده است .
4. چارلز رابینسون، تاریخ باستان، ترجمه اسماعیل دولتشاهى، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، ص725 .
5. مرقس، 1: 7 .
6. ر . ک: کزى ولف، پیشین .
7. متى، 3: 15;5: 1917 .
8. لوقا، 6: 2 .
9. معرفى عهد جدید، ص 125 .
10. علامه مجلسى، بحار الانوار، دار احیا التراث العربى، بیروت، 1403ق، ج13، ص212، حدیث5 .
11. همان، ج8، ص311، حدیث77 .
12. ویل دورانت، پیشین، ج3 .
13. ویل دورانت، پیشین، ج3، ص682681 .
14. همان، ص682 .
15. غلاطیان، 3: 1 .
16. رومیان، 13: 1 .
17. نامه به غلاطیان، 2: 1 .
18. قرنتیان، 10: 1;10: 6 .
19. ویل دورانت، پیشین، ج3، ص702 .
20. القدس حناجرجس الخضرى، تاریخ الفکر المسیحى: یسوع المسیح عبر الاجیال، دار الثقافه، القاهره، 1986، ج1، ص386 .
21. متى، 16: 18 و 18: 17 .
22. Egglosia لاتینى و Ecclsia یونانى.
23. القدس حناجرجس الخضرى، پیشین، ج1، ص262 .
24. ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراطورى روم، ترجمه ابولقاسم طاهرى، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373، ص305 .
25. ویل دورانت، پیشین، ص763 .
26. همان، ص764763 .
27. همان، ص 765 .
28. مائده/116 (ترجمه مکارم شیرازى).