آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

واژه دیر آشناى اخلاق آنگاه که با کلماتى چون فلسفه ترکیب مى‏شود، گاه با کج فهمى‏هایى همراه مى‏گردد; چنان که بسیارى را گمان بر این است که «فلسفه اخلاق‏» چیزى جز فایده و ضرورت رعایت آداب اخلاقى نیست . نویسنده در این مقاله وجوه تمایز علم اخلاق و فلسفه اخلاق را بر مى‏شمارد و بر آن است تا به صورتى گذرا، تفاوت آنها را تبیین نماید . پیش از بیان تفاوت علم اخلاق با فلسفه اخلاق شایسته است ابتدا نگاهى گذرا به مفردات این دو اصطلاح یعنى واژه‏هاى «علم‏» ، «اخلاق‏» و «فلسفه‏» بیافکنیم تا با دقت و بصیرت بیشترى به بحث اصلى بپردازیم .

متن

uلم
واژه علم در لغت‏به معناى دانستن، یقین کردن، معرفت و دانش آمده است . (1) در انگلیسى برابر «علم‏» دو واژه قرار گرفته است، به معناى مطلق دانش، معرفت، و آگاهى و دیگرى Science که ابتدا در همان معناى دانش و معرفت‏به کار مى‏رفت اما از اواخر قرن هفدهم که گروهى (همچون جان لاک، جرج بارکلى و دیوید هیوم) سرچشمه همه شناخت‏ها را حس و تجربه دانستند و به فلاسفه آمپریست‏شهرت یافتند، کاربرد این واژه به علوم تجربى منحصر گشت; هر چند مى‏توان این گرایش را در قرون وسطى و در سخنان ویلیام اکامى، فیلسوف انگلیسى، ردیابى کرد . در قرن بیستم نیز پوزیتویست‏ها تنها علوم تجربى را شایسته نام علم دانستند و Science را تنها بر علوم تجربى اطلاق کردند .
علم در اصطلاح (2) داراى معانى متعددى است ولى آنچه در اینجا مورد نظر مى‏باشد عبارت است از مجموعه مطالب و قضایاى مرتبط و وابسته که پیرامون موضوع خاصى دور مى‏زنند و هدفى خاصى را دنبال مى‏کنند و در بحث ما موضوع عبارت از «اخلاق‏» است .
اخلاق
واژه «اخلاق‏» از نظر لغوى جمع «خلق‏» به معناى خوى، طبع، سجیه (3) و عادت (4) است، اعم از اینکه آن سجیه و عادت نیکو باشد یا زشت و بد .
در اصطلاح دانشمندان علم اخلاق و فیلسوفان تا به امروز براى اخلاق معانى متعددى ارایه شده است مثلا برخى خلق و اخلاق را ملکه‏اى نفسانى (کیفیتى که به سختى و کندى زایل مى‏شود) (5) دانسته‏اند که مقتضى صدور کارها از انسان بدون نیاز به فکر و اندیشه است، برخى نیز اخلاق را تنها بر فضایل اخلاقى اطلاق مى‏کنند و آن را در مقابل ضد اخلاق (6) به کار مى‏برند . و گاهى نیز به معناى نهاد اخلاقى زندگى (7) به کار مى‏رود . به هر حال معانى اصطلاحى متفاوتى براى اخلاق بیان شده است (8) اما مى‏توان اخلاق را در اصطلاح عالمان دین اسلام، اینگونه جمع‏بندى کرد که «اخلاق کیفیتى براى نفس آدمى است که رفتارهایى متناسب با آن از انسان بروز مى‏کند یعنى اگر کیفیت نفس خوب باشد، کارهاى خوب و اگر بد باشد کارهاى بد صورت مى‏گیرد; پس اخلاق به اخلاق حسنه و خوب و اخلاق رذیله و بد تقسیم مى‏گردد . این کیفیت نفسانى ممکن است‏به صورت غیر راسخ و یا به شکل ملکه در آید .
فلسفه
فلسفه در اصطلاح نخستین همه علوم (علوم نظرى و عملى) را شامل مى‏شده است . علوم نظرى شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بوده که هر کدام شاخه‏هایى را در بر مى‏گرفته است و علوم عملى هم به سه شعبه اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن تقسیم مى‏شده است .
اصطلاح دوم فلسفه که تقریبا به قرون وسطى بر مى‏گردد، قلمرو وسیع‏ترى یافته، بعضى علوم قراردادى مانند ادبیات را هم شامل شده است . (9)
در اصطلاح سوم، فلسفه به علوم و معرفت‏هاى غیر تجربى اطلاق مى‏گردد و در مقابل علم (معرفت تجربى) به کار مى‏رود . طبق این اصطلاح فلسفه علومى مانند منطق، شناخت‏شناسى، هستى شناسى، روانشناسى نظرى (غیر تجربى)، زیبایى شناسى، اخلاق و سیاست را شامل مى‏شود گرچه اختلاف نظرهایى در این زمینه وجود دارد . (10)
اصطلاح چهارم فلسفه عبارت است از فلسفه اولى یا متافیزیک . (11)
گاهى نیز واژه فلسفه به صورت مضاف به کار مى‏رود مانند فلسفه تاریخ، فلسفه علوم اجتماعى، فلسفه دین و . . . . اگر مضاف‏الیه فلسفه یک علم مانند تاریخ و ریاضیات باشد، مى‏توان فلسفه آن علم را یعنى فلسفه تاریخ، فلسفه ریاضیات و . . . را یک علم درجه دوم به حساب آورد که نگاهى بیرونى به آن علم داشته و مبادى تصورى و تصدیقى آن علم را مورد بررسى قرار مى‏دهد . فلسفه اخلاق نیز از این قبیل است . اما اگر مضاف الیه مانند «دین‏» یک رشته علمى نباشد در آن صورت، فلسفه مضاف، یک علم درجه اول محسوب مى‏شود که دیگر نگاه بیرونى به مسایل آن مضاف الیه نخواهد داشت .
تفاوت علم اخلاق و فلسفه اخلاق
میان علم اخلاق و فلسفه اخلاق از جنبه‏هاى گوناگون تفاوت‏هایى وجود دارد که ما با توضیح هر یک از این دو علم، زمینه آشکار شدن این تفاوت‏ها را فراهم مى‏کنیم .
تعریف علم اخلاق
عالمان اسلامى و غربى تعریف‏هایى براى علم اخلاق ارایه کرده‏اند که به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم . برخى علم اخلاق را علم چگونگى اکتساب اخلاق نیکو دانسته‏اند که براساس آن افعال و احوال شخص نیکو مى‏شود . (12) برخى نیز آن را علم چگونه زیستن خوانده‏اند . (13)
با توجه به کتاب‏هاى اخلاقى چون جامع السعادات، معراج السعاده و ... (14) مى‏توان گفت که علم اخلاق از دیدگاه عالمان مسلمان علمى است که از انواع صفات خوب و بد بحث کرده، آنها را مورد شناسایى و تعریف و تبیین قرار داده، کیفیت اکتساب صفات خوب و فضایل را و نیز چگونگى زدودن صفات رذیله را بیان کرده است . بنابراین موضوع علم اخلاق عبارت است از صفات خوب و روش کسب آنها و صفات بد و راه زدودن آنها; این صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختیارى انسان مرتبط هستند در علم اخلاق مورد نظر مى‏باشند . غایت علم اخلاق رساندن انسان به کمال و سعادت جاودان و منزل مقصودى است که براى رسیدن به آن خلق شده است . چنانکه بیان شد علم اخلاق یکى از شعبه‏هاى فلسفه به معناى عام آن بوده است .
در میان عالمان مغرب زمین برخى علم اخلاق را به رفتار آدمى (نه به صفات و ملکات و سجایاى انسانى) مربوط مى‏دانند; مثلا ژکس مى‏گوید: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمى بدانگونه که باید باشد» . (15)
فلسفه اخلاق بحثى فلسفى درباره اخلاق، مسایل اخلاقى و احکام اخلاقى است (16) ، به عبارت دیگر مطالعات فلسفى پیرامون اخلاق را مى‏توان فلسفه اخلاق نامید . تحقیق پیرامون اخلاق داراى ابعاد متعددى است (17) که ابتدا به آنها اشاره و سپس بیان مى‏کنیم که فلسفه اخلاق کدامیک از این ابعاد را شامل مى‏شود .
1 . اخلاق توصیفى، (descriptive Ethics)
اخلاق توصیفى چیزى است که جامعه شناسان، روان شناسان، مورخان و انسان شناسان به آن مى‏پردازند، در اینجا تنها به گزارش، توصیف و تبیین پرداخته مى‏شود و از هر گونه توصیه یا امر و نهى پرهیز مى‏گردد . در اخلاق توصیفى به اخلاق ملت‏ها و اقوام مختلف و حتى اخلاق نحل توجه مى‏شود و مسایل و نظام‏هاى پذیرفته شده از سوى آن‏ها توصیف و تبیین مى‏گردد . براى مثال بحث از حرمت‏شراب خوارى در اسلام یک گزاره توصیفى است . در اینجا روش بحث و تحقیق ممکن است تجربى یا نقلى باشد; زیرا گروه مورد بحث اگر موجود باشند، گزاره مربوط به آنها قابل تجربه است و اگر از بین رفته باشند، گزاره به صورت نقل مطرح مى‏شود .
2- اخلاق هنجارى یا دستورى، (Normative Ethics) یا اخلاق درجه اول
در این بخش «موضوع‏» افعال اختیارى انسان از حیث‏خوبى و بدى یا بایستگى و نبایستگى است‏به این معنا که یکى از افعال اختیارى را تحت‏حکم باید و نباید یا خوب و بد قرار مى‏دهند . در این بخش دو بحث مطرح است: یکى احکام ارزشى یا الزامات عام مانند خوب بودن عدالت‏یا بد بودن ظلم یا لزوم عدالت و ضرورت دورى از ظلم; دیگر اینکه براى تبیین خوبى و بایستگى یک عمل نظریه‏اى مطرح مى‏شود، مثلا عده‏اى براى توجیه خوب بودن یک عمل نظریه خودگروى اخلاقى و گروهى دیگر نظریه سودگروى عام را مطرح مى‏کنند .(خودگروى اخلاقى عملى را که بیشترین غلبه خیر بر شر را براى خود شخص داشته باشد، و سودگروى عام فعلى را که بیشترین غلبه خیر بر شر را براى عموم داشته باشد، خوب مى‏داند) .
به عبارت دیگر اخلاق هنجارى دو بخش دارد که بخش نخست از معیارهاى کلى اخلاقى و چیستى خوب‏ها و بدهاى کلى و معیار کار خوب، رابطه خوبى و درستى و . . . سخن مى‏گوید . در اینجا نظریات مختلفى براى تبیین خوبى و بایستگى عمل مطرح مى‏شود . در بخش دوم از خوبى و بدى یا درستى و نادرستى، اخلاقى یا غیر اخلاقى بودن افعال خاص، سخن مى‏رود و مصادیق معیار کلى مطرح شده در بخش نخست، معین مى‏شود . (18)
3- فرا اخلاق، (Meta Ethics)
در فرا اخلاق که به آن اخلاق نظرى و اخلاق تحلیلى و فلسفى نیز گفته مى‏شود به تحلیل گزاره‏هاى اخلاقى پرداخته مى‏شود . فرااخلاق به سؤالات منطقى، معرفت‏شناختى و یا معنا شناختى پاسخ مى‏دهد . به دیگر سخن گزاره‏هاى اخلاقى در فرا اخلاق از چند جنبه مورد بحث قرار مى‏گیرند
الف) از حیث مسائل معنا شناختى، ; (sementical question) مفاهیم اخلاقى در این قسمت‏به دو دسته تقسیم مى‏شوند 1- مفاهیم ارزشى: مانند «خوب‏» و «بد» ، «درست‏» و «خطا» ، 2- مفاهیم الزامى: مانند «باید» و «نباید» و «وظیفه‏» . این نوع مفاهیم که محمول گزاره اخلاقى قرار مى‏گیرند، در این جا مورد بحث واقع مى‏شوند . البته در صورت مبهم بودن موضوع گزاره اخلاقى در همین قسمت معنا شناختى از موضوع یاد شده نیز بحث مى‏شود . همچنین هر مفهومى که پیش فرض قضایاى اخلاقى باشد مانند انتخاب، آزادى، میل و تصمیم در این بخش مورد بحث قرار مى‏گیرد .
ب) مسائل معرفت‏شناختى اخلاق، ; (Epistemological question) در این قسمت‏براى مثال به بحث از خبرى یا انشایى بودن گزاره «عدالت‏خوب است‏» پرداخته مى‏شود که اگر خبرى باشد صدق و کذب مى‏پذیرد و اگر انشایى باشد صدق و کذب نمى‏پذیرد; مثلا نظریه احساس گرایى و نظریه توصیه گرایى به انشایى بودن این قبیل گزاره‏ها معتقدند اما نظریه‏هاى طبیعت گرایى و شهودگرایى قائل به اخبارى بودن آنها هستند .
ج) مسائل منطقى اخلاق، ; (Logical question) در این قسمت موضوع بحث ارتباط گزاره‏هاى اخلاقى با یکدیگر و نیز با قضایاى غیر اخلاقى است، مثلا مساله معروف باید و هست در این قسمت مطرح مى‏شود . شاید مهمترین مساله فرا اخلاق مساله بنیان، (Foundation) و توجیه، (Justification) داورى‏هاى اخلاقى باشد یعنى پاسخ به پرسش‏هایى از قبیل اینکه «چرا من باید عادل باشم؟» ; «مبناى این الزام چیست؟» ; «چه توجیهى براى پذیرش آن مى‏توان ارائه کرد؟» .
گروهى از فیلسوفان متاخر، فلسفه اخلاق را به تفکر در نوع سوم یعنى فرا اخلاق منحصر کرده‏اند . (19) نوع فیلسوفان تحلیل زبانى چنین گرایشى دارند (20) و در بحث‏هاى فرا اخلاقى خود بیش از هر چیز به مباحث معنا شناختى داورى‏هاى اخلاقى مى‏پردازند; زیرا گمان مى‏کنند مسائل فلسفى به طور عام و مسائل فلسفه اخلاق به طور خاص تنها از طریق تحلیل زبان و آشکار کردن معناى واژه‏ها و جملات پاسخ مى‏یابد . (21)
تفکر سنتى، فلسفه اخلاق را شامل فرا اخلاق و اخلاق هنجارى مى‏داند . اما از آنجا که پاره‏اى از نظریات روان شناختى و انسان شناختى بر پاسخ به مسائل هنجارى و فرا اخلاقى تاثیر مى‏گذارند (چنانکه در بحث‏خودگروى، لذت گروى و نسبى گروى چنین است)، نوعى تفکر تجربى - توصیفى که از دسته نخست‏بود در بحث دخالت مى‏کند . از جمله ویلیام . کى . فرانکنا چنین دیدگاهى دارد . (22) به هر حال «به نظر مى‏رسد که فلسفه اخلاق، عنوان دیگرى براى «فرا اخلاق‏» باشد و اخلاق توصیفى و هنجارى را شامل نشود; زیرا فلسفه اخلاق در واقع به بحث و بررسى درباره مبانى تصورى و تصدیقى علم اخلاق و گزاره‏هاى اخلاقى مى‏پردازد . . . به عبارت دیگر چون موضوع فلسفه اخلاق، علم اخلاق و مسایل مورد بحث در اخلاق هنجارى است; لذا نمى‏توان بررسى مسایل اخلاق هنجارى را نیز از جمله مسایل علم اخلاق دانست .» (23)
با توجه به تعریف علم اخلاق و فلسفه اخلاق و تبیین قلمرو هر کدام، تفاوت‏هاى این دو روشن مى‏شود:
الف) موضوع علم اخلاق عبارت است از صفات خوب و بد از آن جهت که با افعال اختیارى انسان مرتبط است اما موضوع فلسفه اخلاق مبادى تصورى و تصدیقى اخلاق و به عبارت دیگر اصول موضوعه علم اخلاق است .
ب) روش بحث در علم اخلاق توصیفى و نقلى است ولى در فلسفه اخلاق از روش عقلى و تحلیلى استفاده مى‏شود، اگر چه در صورتى که اخلاق توصیفى را استطرادا وارد بحث فلسفه اخلاق کنیم روش توصیفى هم مطرح مى‏شود، در این صورت روش بحث در فلسفه اخلاق اعم از روش بحث در علم اخلاق خواهد بود .
ج) هدف اخلاق رساندن انسان به کمال از راه بیان روش کسب فضایل و زدودن صفات رذیله است اما فلسفه اخلاق در مرتبه نخست‏به دنبال طرح کلى نظریه هنجارى است (در صورتى که اخلاق هنجارى جزء فلسفه اخلاق باشد) و در بخش فرا اخلاق به دنبال توجیه و بنیانى براى مبادى تصورى و تصدیقى اخلاق است . طبیعى است که علم اخلاق و فلسفه اخلاق از جهت مسایل نیز متفاوتند .
پى‏نوشت‏ها:
1) حسن عمید، فرهنگ فارسى، امیرکبیر، تهران، چاپ سوم، 1360، ج 2، واژه علم .
2) براى ملاحظه معانى اصطلاحى علم ر . ک: محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، جلد اول، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، چاپ چهارم، 1370، درس چهارم .
3) المنجد فى اللغة و الاعلام، دارالمشرق، بیروت، چاپ بیست و سوم، ماده خلق .
4) حسن عمید، پیشین، کلمه اخلاق، ص 99 .
5) ابو على مسکویه، کیمیاى سعادت (ترجمه طهارة الاعراق)، میرزا ابوطالب زنجانى، تصحیح ابوالقاسم امامى، تهران، انتشارات نقطه، 1375، ص 57 .
6) ویلیام، کى، فرانکینا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادى صادقى، موسسه فرهنگى طه، قم، 1376، ص 28 .
7) همان ص 29 .
8) براى مطالعه معانى اصطلاحى اخلاق ر . ک: محمدتقى مصباح یزدى، فلسفه اخلاق، تحقیق و نگارش احمدحسین شریفى، شرکت چاپ و نشر بین الملل، تهران، چاپ اول، 1381، صص 13- 17 .
9) مصباح یزدى، آموزش فلسفه ج 1، ص 37 .
10) مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 1، ص 64 .
11) همان، ص 64 .
12) ر . ک: خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، کتابفروشى اسلامیه، بى‏تا، تهران، ص 14 .
13) مرتضى مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى، صدرا، تهران، چاپ ششم، 1368، ج 2، ص 190 .
14) ر . ک: ملامهدى نراقى; جامع السعادات، موسسه اعلمى، بیروت، چاپ ششم، 1408، ه ق; ملااحمد نراقى، معراج السعادة، تهران، انتشارات رشیدى، تهران، بى تا .
15) ژکس، فلسفه اخلاق، (حکمت عملى)، ترجمه ابوالقاسم پورحسینى، شرکت‏سهامى کتاب‏هاى جیبى، تهران، 1357، ص 9 .
16) فرانکنا، پیشین، ص 25 .
17) همان .
18) ر . ک: صادق لاریجانى، مقاله فلسفه اخلاق، مجله تخصصى کلام، ش 11، ص 68- 73 .
19) فرانکنا، پیشین، ص 27 .
20) مصباح یزدى، فلسفه اخلاق، پیشین، ص 24 .
21) محسن جوادى، مساله باید و هست، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ اول، 1375 .
22) فرانکنا، پیشین، ص 27 .
23) مصباح یزدى، فلسفه اخلاق، صص 24- 25 .

 

تبلیغات