رویکرد گوهر گرایان، به پلورالیسم دینى
آرشیو
چکیده
در این مقاله نگارنده، مساله رویکرد گوهرگرایان به پلورالیسم دینى را مطرح کرده و مىگوید: به طور کلى مىتوان در باب تنوع و تکثر ادیان مختلف، سه دیدگاه مهم را برشمرد . انحصارگرایى، که نجات و رستگارى را منحصر در یک دین مىداند . شمولگرایى، گرچه تنها یک دین را بر حق مىداند، ولى طبق این دیدگاه پیروان سایر ادیان هم، حتشرایطى مىتوانند نجات یابند . و بالاخره، پلورالیسم دینى که قائل به کثرت ادیان و محق بودن همه ادیان است . ایشان یادآور مىشود که برخى از اندیشمندان، تجربه دینى را مبنا و پایهاى براى پلورالیسم دینى قلمداد مىکنند، که ما از آن تحت عنوان «تجربه گرایان دینى» یا «گوهر گرایان» نام مىبریم . تجربه گرایان با گوهر انگاشتن «تجربه دینى» براى همه ادیان مىگویند ادیان داراى عنصرى واحد و مشترک به نام «تجربه دینى» مىباشند و همین عنصر مشترک دلیل بر حق بودن همه آنها مىباشد . نویسنده، نظریات شلایر ماخر و رودلف اتو را در این زمینه مطرح مىکند و با اشکالاتى که بر این نظریات وارد مىنماید نتیجهگیرى مىکند که «تجربه دینى» هیچ گونه حجیت معرفتشناختى ندارد و نمىتواند گوهر مشترک همه ادیان باشد، نتیجتا وقتى گوهر بودن تجربه دینى مخدوش شد، معقول نیست که مبناى پلورالیسم دینى قلمداد شود . امروزه در عرصه دین پژوهى با واقعیتى مواجه هستیم که معمولا از آن به عنوان «پلورالیسم دینى» یا کثرتگرایى دینى تعبیر مىشود که واکنشى است در قبال تعدد پدیده دین . تکثر و تنوع ادیان و مکاتب، یک واقعیت اجتنابناپذیر عینى است . آنچه در این بین محل بحث و نظر مىباشد، حقانیت و بطلان یا سعادت و نجات ادیان و متدینان است .متن
طرح مساله
در مواجهه با کثرت ادیان، پرسشهاى متعددى را مىتوان مطرح کرد، مانند این که چرا در طول تاریخ، ادیان و مذاهب مختلفى ظهور کردهاند؟ و یا این که پیروان هر دینى در مقابل پیروان سایر ادیان چه رفتار و واکنشى داشته باشند؟ و . . .
اما آنچه که در ذیل عنوان پلورالیسم دینى (یا کثرتگرایى دینى) در مجامع علمى مطرح مىشود به هیچ یک از سؤالات فوق مربوط نمىشود، بلکه پاسخى استبه این پرسش که آیا همه ادیان و مذاهب بر حقند و انسان مىتواند با انتخاب هر یک از آنها به نجات و رستگارى دستیابد؟ پاسخى که یک پلورالیست در قبال این مساله مىدهد، این است که ادیان مختلف همگى داراى سعادت، نجات و رستگارىاند و در واقع ما با «صراطهاى مستقیم» مواجهیم نه با یک «صراط مستقیم» . به طور کلى مىتوان در باب تنوع و تکثر ادیان مختلف، سه دیدگاه مهم را برشمرد:
انحصارگرایى، (Exclusivism) که دیدگاه غالب در بین دینداران مىباشد، نجات و رستگارى را منحصر در یک دین مىداند . شمولگرایى، (Inclusivism) ، گرچه تنها یک دین را بر حق مىداند، ولى طبق این دیدگاه پیروان سایر ادیان هم، حتشرایطى مىتوانند نجات یابند; چرا که لطف خداوند در سایر ادیان نیز تجلى یافته است .
و بالاخره، پلورالیسم دینى، (Religious pluralism) به منزله یک نظریه نوظهور در باب تکثر ادیان، یکى دیگر از رهیافتها در این زمینه مىباشد . کثرتگرایى دینى نظریهاى است در باب حق بودن ادیان و محق بودن دینداران، و بر آن است که کثرت پدید آمده در عالم دینورزى، حادثهاى است طبیعى که از حق بودن ادیان و محق بودن دینداران پرده بر مىدارد . کثرتگرایان معتقدند ادیان مختلف، پاسخها و واکنشهاى گوناگونى را که نسبتبه واقعیت غایى اتخاذ مىکنند، مىتوانند در راه رستگارى انسان باشند . (2) و على رغم این واقعیت که ادیان دعاوى متناقضى نسبتبه حق، نجات، درستى و نادرستى، و یا بایدها و نبایدها، تاریخ و بشر دارند، کثرت گرایان دینى مدعى هستند که همه این اقوال مىتوانند نسبتبه جهان بینىهایى که خاستگاه آن اقوال هستند، صحیح باشند . این نکته یکى از محلهاى بحثى است که جان هیک توجه بیشترى به آن دارد . (3)
و اما «تجربه دینى»
«تجربه دینى» یکى از مباحث مهم فلسفه دین و کلام جدید مىباشد، که با زمینههاى مختلفى همچون روانشناسى دین، پدیدارشناسى دین و معرفتشناسى دینى در ارتباط است . تجربه دینى واقعهاى است که شخص تجربهگر، آن را از سر مىگذراند و به آن آگاهى دارد . تجربه دینى یکى از مبانى مهم پلورالیسم دینى مىباشد، اما قبل از این که به مبنا بودن تجربه دینى براى پلورالیسم دینى بپردازیم، بهتر استبه زمینههاى تاریخى آن اشاره کنیم:
زمینههاى ظهور تجربه دینى
هنگامى که به تاریخچه استدلالهاى کلامى و فلسفى براى اثبات وجود خداوند نظرى افکنیم، در قرن هجدهم میلادى با شکاکیتى قوى در قبال دلایل عقل گرایان، (Rationalists) مواجه مىشویم . قرن هجدهم شاهد حضور فیلسوفى، تجربى مسلک است که ظاهرا معتقد به وجود نوعى «واقعگرایى خام» در معاصران خود است . این فیلسوف کسى جز «دیوید هیوم» نیست . هیوم با نقد و بررسى دلایل اندیشمندان نحلههاى الهیات طبیعى و الهیات وحیانى، آنها را از اثبات موجودى متعالى با صفاتى همچون خیر خواهى و قدرت مطلق و لایتناهى قاصر دانست . از دیدگاه او هر گونه بررسى جهان محسوس، شواهد بسیار ضعیفى را در اختیار بشر قرار مىدهد; و این شواهد نمىتواند مقدمه براى استدال بر وجود خدایى خیرخواه و لایتناهى باشد .
این اشکالات تاثیرى شگرف بر کانت، که متاثر از تفکر «هیوم» بود، بر جاى گذاشت . کانت روش کلامى استاد خود «ولف» را که روش عقلى بود نقد کرده و عقل نظرى را از ابراز حکم قطعى در باره وجود خداوند ناتوان دانست . شکاکیت کانت نسبتبه دلایل عقل گرایان در باب اثبات وجود خداوند، او را به عاملى درونى ارجاع داد . او معتقد شد که آگاهى درونى ما از «قانون اخلاقى» به عنوان تجربهاى درونى، عاملى براى اثبات وجود خداوند است . (4) بنابر این، کانت دین را به اخلاق فرو کاسته و دچار تحولگرایى شد .
انتقادات کانت و هیوم از متافیزیک و دلایل اثبات وجود خدا و همچنین عواملى نظیر نقادى مفهوم کتاب مقدس، تعارض علم و دین و ظهور مکتب رمانتیک، دستبه دست هم داده و موجب پدید آمدن تجربهگرایى دینى توسط فردریک شلایرماخر (1768- 1634) گردید . شلایرماخر با تاکید بر «احساس اتکاى مطلق» به عنوان گوهر دین، سعى کرد دین را که توسط غالب روشنفکران رد شده بود، به میان آنها باز گرادند; و دین را از دست اندازىها و انتقادات مصون سازد .
شلایرماخر، تاکید نمود مباحثات فراوانى که در مورد دلایل اثبات وجود خدا، اعتبار کتاب مقدس، معجزات و نظایر آن انجام شده است همگى در حاشیه دین قرار دارند . قلب دین همیشه احساسات و عواطف بوده است نه دلایل و مباحثات عقلى . بر خلاف آنچه پیروان مکتب اصالت عقل تصور مىکنند، خدا یک فرضیه براى تفسیر مفهوم کاینات نیست . خدا براى شخص متدین یک تجربه و یک حقیقت زنده است . توسط شلایرماخر دین توانستبه بسیارى از مشکلات آن زمان پاسخ دهد . در مرحله اول دین از فلسفه و علوم مستقل گردید . دین، بر اساس تجربه شخصى، داراى قلمرو مخصوص خود شد و براى اثبات حقانیتخود احتیاجى به دلایل دیگر نداشت و خود داراى اعتبار گردید . به علاوه مرکز و اساس دین، از کتاب مقدس به قلب ایماندار انتقال یافت . نقادى کتاب مقدس دیگرنمىتوانستبه مسیحیت لطمهاى بزند; زیرا پیام اصلى کتاب مقدس آن است که با فرد سخن مىگوید، و بعد از نقادى به طور روشنترى سخن مىگوید; زیرا نقادى باعثشده است که بتوانیم پیام کتاب مقدس را بهتر درک نماییم . (5)
چنان که اشاره شد، برخى از اندیشمندان، تجربه دینى را مبنا و پایهاى براى پلورالیسم دینى قلمداد مىکنند که ما از آن تحت عنوان «تجربه گرایان دینى» یا «گوهر گرایان» نام مىبریم . (6)
تجربه گرایان دینى، گوهر و قلب دین را نوعى احساس و تجربه شخصى مىدانند، منظور از بحث گوهر و صدف (یا هسته و پوسته) دین تعیین این مطلب است که ذاتى و عرضى دین چیست؟ یعنى حقیقت دین و دیندارى به چه چیزى قائم است؟ و چه چیزهاى دیگرى نسبتبه دین عرضىاند; یعنى از حقیقت دین خارج شده و در حاشیه دین قرار گرفتهاند که با از دست دادن آنها، دیندارى از بین نمىرود، بلکه قلب دین با طراوت خواهد تپید و به حیات خود ادامه خواهد داد؟
گوهر گرایانى همچون شلایرماخر، رودلف اتو، هالینگ ویونگ هر کدام با تقریرى مشابه، کثرت و تعدد ادیان را تبیین کردهاند . آن که در میان این دسته، از اهمیتخاصى برخوردار هست، شلایر ماخر و اتو است که ما در این مقال رویکرد این دو را نسبتبه تکثر ادیان بررسى خواهیم کرد .
شلایرماخر، گوهر دین و پلورالیسم دینى
دیدگاه شلایرماخر بنیانگذار پروتستانتیسم لیبرال، اهمیتخاصى در فلسفه دین و تفکر جدید غربى دارد، به طورى که مىتوان برخى از عناصر کثرتگرایى دینى را در نوشتههاى او یافت . مهمترین مدافع پلورالیسم یعنى جان هیک از افکار او متاثر بوده است . شلایر ماخر در دو کتاب مهم خویش، یعنى کتاب «درباره دین» و کتاب «ایمان مسیحى» لب مشترک و یا گوهر دین را تبیین مىکند .
نظریه گوهر دین، معمولا به موازات نظریه گوهر مسیحیت، ساخته و پرداخته شده است . اقوال مطرح شده در باره گوهر دین براى متکلمان پروتستان جالب توجه بود; زیرا مىتوانستند از آن براى کاهش و رفع اختلافات بین فرقهاى در مسیحیتسود برند، و نیز تحولات جارى در کلیساى جهان معاصر را نسبى جلوه دهند .
نویسندگان مسیحى قرن نوزدهم که نظریههاى گوناگونى در باره گوهر دین مطرح کردهاند، غالبا نوعى دفاع تکاملى مسیحیت را نیز مطرح کردهاند; یعنى دفاع از این نظر که مسیحیت کاملترین دین است . این نکته، هم در آثار هگل و هم در آثار شلایرماخر به چشم مىخورد، هر چند آراى آن دو در باره گوهر دین متفارت است . به نظر هگل مسیحیت کاملترین دین است، زیرا او دین را فى نفسه ظهورى متعالى در تاریخ مىداند، و کاملترین تجلى و ظهور قابل تصور، حلول و یا تجسد است . از سوى دیگر آنچه که مسیحیت را به نظر شلایرماخر با عظمت جلوه مىدهد، تجربه دینى از تجسد الهى است که به وسیله کلیسا اشاعه مىشود . براى چنین متفکرانى، کاملترین تجلى گوهر دین در مسیحیتیافت مىشود و ادیان دیگر، مراحل ابتدایى مسیحیت محسوب مىشوند . اسلام براى کسانى با این طرز تفکر، مشکل ساز است، زیرا اسلام بعد از مسیحیت آمده است . اما آنها در باره این مساله بدینگونه اظهار نظر مىکنند که چون فهم و ادراک صحیحى از مسیحیت در میان اعراب قبل از اسلام وجود نداشت، بنابراین، اسلام مىتوانست در میان اعراب به منزله مقدمهاى براى مسیحیت محسوب شود . (7)
شلایرماخر، در کتاب «درباره دین» ، گوهر دین را نوعى احساس معرفى مىکند، اما در کتاب «ایمان مسیحى» صریحا از این احساس به «احساس و شوق به بیکرانه» نام مىبرد . (8) از نظر او تصور دین به عنوان یک ذات متعالى، شرط ضرورى وجود ادیان تاریخى است; و این ادیان را مىتوان مظاهر واقعى صورت ابتدایى دین دانست . ادیان، جزئى زاید و غیر ضرورى نیستند، بلکه تکثر ادیان براى ظهور تام و تمام وحدت متعالى دین ضرورى است . از آنجا که هر دینى بهرهاى از گوهر دین را در بر دارد، ادیان تاریخى را تا اندازهاى که در بیان گوهر یا صورت اولیه دین توفیق داشته باشند، مىتوان تا حدودى درست دانست . به گفته شلایرماخر، کثرت ادیان تاریخى یا مثبت (9) ، نتیجه مستقیم فعالیت روح القدس است . و با این که اکثر محتویات آنها دستخوش تحریف و تغییر مىشود، کم و بیش بهرهاى از ماهیتحقیقى دین دارند . ادیان را مىتوان به لحاظ اهمیتبا یک معیار طولىاى مرتب کرد که با تحول تکامل خود آگاهى دینى انسان در ارتباط است و از به اصطلاح اشکال و صور ابتدایى پرستش طبیعت و بت آغاز شده و از طریق چندگانه پرستى به یکتا پرستى مىرسد . اسلام، یهودیت و مسیحیت نمایندههاى اصلى ادیان توحیدى تلقى مىشوند .
از دیدگاه ایشان، از مخالفتبا تکثر دینى باید احتراز جست . هر کسى حق دارد دین خود را تکامل بخشد، هر چند اکثر مردم صورتى از ادیان موجود را انتخاب مىکنند که با احساساتشان منطبق باشد . با این بیان همه ادیان به یک میزان، جزئى و شخصىاند . به نظر شلایرماخر، هیچ چیز، غیر دینىتر از انکار کثرت و در خواست وحدت ادیان نیست; زیرا با توجه به درجات متفاوت ادراک و استعداد انسان، انواع مختلف دین همواره امکانپذیر است و باید پذیرفت که امکان وقوع تحولات دینى جدید در عرض مسیحیت همواره وجود دارد .
بنابر نظریه تجربهگرایى دینى شلایرماخر، که کثرت و تنوع ادیان را ضرورى و اجتنابناپذیر و انکار کثرت را غیر دینى مىداند، ادیان مختلف براى همدیگر مشکلى ایجاد نمىکنند; زیرا در همه آنها احساس حضور خدا مشترک است . «ممکن است اعتقادات ادیان با یکدیگر تفاوت داشته باشند ولى در تمام آنها تجربه مشترکى وجود دارد» . (10)
اتو، گوهر دین و تکثر ادیان
رویکرد گوهر گرایان به تکثرگرایى دینى را همچنین مىتوان در آثار رودلف اتو (1869- 1937) یافت . وى یکى از بزرگان سنت پروتستانتیسم لیبرال است که بر گوهر واحد همه ادیان تصریح مىکند . در نظر اتو، باطن و حقیقت همه ادیان از لطیفهاى ناشى مىگردد که امرى اولى و قائم به خود و بى نیاز از هر امر دیگر است . این لطیفه همان وجهه قدسى است . اما این وجهه قدسى به مرور زمان با امورى که در اصل، متعلق به حوزههایى مانند اخلاق است و با مفاهیم عقلانى آغشته گردیده، به گونهاى که آن صرافت و محوضت اولیه خود را از دست داده است و از این رو، براى آن که به آن لطیفه به طور پیراسته از ضمایم اشاره کنیم، از لفظ وجهه جلالى، (Das Numinouse) استفاده مىکنیم . بنابراین، وجهه جلالى عبارت دیگرى براى وجهه قدسى است، پیش از آن که معناى آن با مفاهیم اخلاقى آغشته گردد . (11)
وى این حالت روانى را کاملا منحصر به فرد و تقلیلناپذیر به هر امر دیگرى مىداند، بنابراین، مانند همه دادههاى کاملا اولیه و مقدماتى، در حالى که قابل بحث و بررسى است اما دقیقا قابل تعریف نیست «تنها یک راه براى تفهیم این معنا به دیگران وجود دارد . دیگران باید با ذهن خود به دقت و تامل و بحث و بررسى در باره این موضوع بپردازند تا جایى که به نقطهاى برسند که در آن امر «مینوى» با گریز، آنها را تکان دهد و به حیات و آگاهى آنها وارد شود» . (12)
هر چند دغدغه اصلى اتو از جدا سازى عنصر غیر عقلانى از امر مینوى و تقلیل آن عنصر به عنوان هسته مفهوم امر قدسى، فراهم آوردن تحلیلى پدیدار شناسانه از ساختار خود آگاهى دینى است، ولى در همان حال عنصرى را که مقوم مبناى مشترک یا گوهر همه ادیان است، نشان مىدهد . این موضوع، لوازم مهمى براى مطالعه ادیان دارد و تاثیر او بر افرادى که به تکثر دینى توجه دارند، حایز اهمیت است . به عنوان نمونه تصور و برداشت تیلیش (13) از دین و رویکرد سنخ شناسانه و پویاى وى به دین پژوهى تا حدود زیادى مرهون تحلیل پدیدار شناسانه اتو است، با این همه به زعم اتو، مفهوم امر قدسى مبناى مشترک یا گوهر دین است . از این رو او را به عنوان نماینده برجسته رویکرد گوهر گرایان به تکثر دینى معرفى مىکند .
نقد وبررسى
رویکرد گوهر گرایان به تجربه دینى و همچنین کثرتگرایى دینى، از منظرهاى مختلفى قابل نقد و بررسى است . در اینجا به خاطر اهمیتبحث تجربه دینى در اندیشه گوهرگرایان و این که تجربه دینى مهمترین اصل و مبناى پلورالیسم دینى از دیدگاه گوهرگرایان مىباشد، به برخى از ایراداتى که به تجریه دینى وارد است اشاره مىکنیم و در ادامه به بحث گوهر دین و پلورالیسم دینى خواهیم پرداخت . چنان که گذشت، دیدگاه تجربه گرایان (گوهر گرایان) نسبتبه تکثر ادیان بر مبناى گوهر انگارى تجربه دینى تبیین شد، در واقع مهمترین مبنایى که اینان بر آن تکیه و تاکید مىورزند و بر اساس همان مبنا به تبیین تعدد ادیان و درستى و حق بودن همه آنها، استدلال مىکنند، گوهر انگاشتن تجربه دینى براى همه ادیان است; بر اساس همین موضوع، ادیان داراى عنصرى واحد و مشترک به نام «تجربه دینى» هستند و همین عنصر مشترک دلیل بر حق بودن همه آنها مىباشد .
قبلا اشاره شد که شلایرماخر براى این که دین را از انتقادات روشنفکران حفظ کند، نظریه تجربه دینى را مطرح کرد . اگر چه شلایرماخر و بعد از وى، اتو، با طرح این نظریه تا حدودى در کار خود موفق شدند و دین را دوباره به صحنه باز گرداندند، لکن این دیدگاه مشکلات دیگرى را به همراه داشت و دین را با انتقادات و اشکالات دیگرى مواجه ساخت . از این رو قبل از پرداختن به نقد دیدگاه گوهر گرایان در باب پلورالیسم دینى، اصل و مبناى این نظریه را (تجربه دینى) مورد ارزیابى قرار خواهیم داد .
برخى از انتقاداتى که بر دیدگاه تجربه دینى وارد است، عبارتند از:
1- بیان ناپذیرى و معرفتبخش نبودن تجربه دینى
بنابراین نظریه، تاملات فلسفى و کلامى از نتایج و تبعات ثانوى تجربه دینى به شمار مىروند و از آن سرچشمه مىگیرند . اگرتجربه دینى در کار نباشد، مباحث فلسفى و کلامى هم وجود نخواهد داشت . مشکل اصلى نظریه یاد شده این است که چگونه مىتوان از احساسات غیر معرفتى، ادعاهاى صدق و کذب بردارى را که در فلسفه دین و الهیات یافت مىشوند، به دست آورد؟
تجربه گرایان بر این باورند که مىتوان از تجربه دینى، عقاید و نظریههاى ناظر به واقع را نتیجه گرفت در حالى که «امر مجرب و تجربه، هر دو بیان ناپذیرند و اگر تجربه چندان بنیادین است که از حد تمایز معرفتى فراتر مىرود، پس حقایق دینى چگونه نتیجه مىدهند؟ اگر بکوشیم چندین تجربهاى را به مدد تمثیل توصیف کنیم، باز هم از پیش، فرض کردهایم که مىتوانیم درک عرفتبخشى از آن واقعه داشته باشیم، و بنابراین، شخص مىتواند دریابد کدام یک از تمثیلها به آن تجربه متناسب است و کدام یک متناسب نیست» . (14)
2- زبان و تجربه دینى
وین پراودفوت موفقیعت نظریه شلایرماخر را در گرو سه فرضیه ذکر مىکند: (15)
1- 2) لحظه متمایز، در آگاهى دینى کاملا مستقل از مفاهیم و عقاید است .
2- 2) بهترین توصیف آن لحظه، این است که بگوییم آن لحظه، احساس بى نهایتیا آگاهى از وابستگى مطلق است .
3- 2) زبان و آموزههاى دینى، بسط تعابیر خود جوش و طبیعى از این احساس یا آگاهى است، نه احکام یا ادعاهایى [راجع به جهان . ]
دو فرض اول با هم ناسازگارند . اگر براى شناسایى لحظه متمایز تجربه دینى، لازم است که به مفهوم وابستگى و به متعلق قصدى، اشاره کنیم، در آن صورت تجربه نمىتواند مستقل از زبان و اندیشه باشد . در غیاب مفهوم علت و مفهوم وابستگى، یا در غیاب این اندیشه که همه زنجیره علل که آن را جهان مىخوانیم، متکى به قدرتى جامعتر و جداى از آن است، آگاهى از وابستگى مطلق (که شلایرماخر از آن بحث مىکند) حاصل نخواهد شد .
بنابراین، انتقاد دیگر به این دیدگاه این است که طرفداران این نظریه درباره ماهیت عواطف و احساسات دچار سوء فهم شدهاند . عواطف از عقاید یا رفتارها بنیادىتر نیستند; در واقع عواطف نیز همانند عقاید و اعمال، قائم به مفاهیماند . عواطف «جزئى دارند که از مفاهیم و احکام تشکیل شده است . وقتى مىگوییم مفهوم جزء مقوم عاطفه است . مقصودمان این است که آن عاطفه را نمىتوانیم بدون ارجاع به آن مفهوم مشخص و معین کنیم . . . براى آن که عاطفهاى را مشخص و معین کنیم باید کیفیت آن احساس، موضوع آن عاطفه و مبانى عقلانىاى را که شخص به استناد آن، عاطفه را توجیه مىکند، مشخص و معین نماییم . حال مىتوان دید که در واقع بخشى از آن مبانى، اعتقاداتى هستند که شخص در باره علل موجده عواطف و احساساتش دارد» . (16)
هنگامى که فرد دیندار مىخواهد تجربه دینى خود را براى دیگران باز گو کند، این بازگویى و تعبیر را در قالب زبان مىگنجاند و زبان دین از این تعابیر فراهم مىآید . فیلسوفان و معرفتشناسان معاصر، از جمله پست مدرنها، بر این تصویر از رابطه زبان و تجربه مهم صحه نمىگذارند . به اعتقاد آنان، زبان ویژگى اصلى وجود انسانى است، که در متن تجارب نیز دخالت دارد . از این رو، هیچ تجربهاى فارغ از زبان وجود ندارد . (17)
3- معرفتشناسى و محال بودن تجربه بدون تفسیر
یکى از محصولات مهم معرفتشناسى معاصر این است که «تجربه بدون تفسیر محال است .» و هیچ تجربهاى بدون تفسیر وجود ندارد . صورت دیگرى از این مساله در فلسفه علم مطرح مىشود و از اصولى است که اغلب پست مدرنها به آن اعتراف دارند که «هر مشاهدهاى گرانبار از نظریات است» . (18) قول به تقدم تجربه بر مفاهیم و باورها، یعنى وجود تجربهاى محض و خالى از مفاهیم و باورها مىباشد . در حالى که هیچ تجربه تفسیر نشدهاى وجود ندارد و عقاید و باورهاى صاحب تجربه، در متن تجربهاش حضور دارند . «حتى علم به نفس که بهترین نمونه تجربه شهودى است، محصول استنتاج است . در نتیجه، اعتقادات فرهنگى و دینى، تجربه دینى را محدود و مقید مىکنند، تا آن جا که افرادى که در سنتهاى دینى مختلف هستند، واقعا تجربههاى متفاوتى را مىگذرانند . هیچ تجربه واحدى وجود ندارد، بلکه کثیرى از تجربههاى متنوع وجود دارد» . (19) به دلیل وجود چنین زمینهها و عقایدى است که دو عارف یهودى و مسیحى، دو نوع تجربه متضاد را از سر مىگذرانند و هیچ وجه مشترکى میان تجارب آنان نیست .
پراودفوت قدمى پیشتر مىرود و مىگوید:
این ساختار مفهومى و اعتقادى نه تنها شکل دهنده تجربه است، بلکه جزئى از تجربه است; یعنى آن احساس و عاطفهاى که احساس گرایان، تجربه دینى را صرفا به آن تفسیر مىکنند، نمىتواند بدون ارجاع به مفهوم و عقیده مشخص گردد . براى مشخص کردن عاطفه یا احساس خاصى، باید کیفیت، موضوع و مبانى توجیه عقلانى آن را نیز مشخص کنیم . در نتیجه، بخشى از آن مبانى، همان اعتقاداتى هستند که شخص تجربهاش را بر اساس آنها تفسیر مىکند . به عبارت دیگر، یک جنبه ذهنى قوى در تجربه دینى وجود دارد که مانع انعقاد عینیت تام و تمامى بر آن مىشود و در نتیجه نمىتوان از وجود تجربه دینى، به عینیت داشتن متعلق آن رسید . (20)
4- تحویل گرایى
چنان که از توضیح زمینههاى پیدایش تجربهگرایى دینى روشن شد، تجربهگرایى دینى دو هدف عمده را تعقیب مىکرد: یکى این که با استفاده از روش پدیدار شناختى، توصیفى دقیق از دین و دیندارى و خود آگاهى دینى ارائه دهد . دوم این که در مقابل نقادیهاى روشنفکران، از دین دفاع کند . هر دو هدف متکى بر رد تحویلگرایى است; اثبات استقلال حوزه دین و حفظ آن از انتقادات، منوط به این است که تحویل دین به دیگر حوزهها نادرستباشد . توصیف هم در خدمت هدف دوم است; یعنى اگر قلب دین به طور دقیق توصیف شود، تحویلگرایى نیز رد خواهد شد . بنابراین، عمل توصیف با رد تحویلگرایى به هم تنیدهاند . (21)
بنابراین، دیدگاه مزبور به شدت با تحویل و تقلیل دادن، (Reduction) دین و از جمله تحویل آن به اخلاق و . . . مختلف است، در حالى که خود دچار خطاى تحویل گروى شده است . و در واقع، دین را که داراى ابعاد و اضلاع مختلفى است، به یک بعد آن; یعنى بعد تجربى و درونى دین (تجربه دینى) فرو کاسته است و در نتیجه از سایر ابعاد اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و همچنین محتواى معرفتى و عقلانى دین غفلت ورزیده است .
5- ناهمخوانى با تاریخ و متون دینى
این دیدگاه که در واقع راه حلى در مقابل انتقادات روشنفکران بر ضد دین بود، با ادعاى ادیان مخالف است; ادیان مدعىاند که حقایقى را از طریق گزارشهاى پیامبران به دیگران منتقل مىکنند .
به عبارت دیگر، از دقت در متون دینى در مىیابیم که به جاى آن که بر تجارب پیامبران تاکید کرده باشند، بر گزارشهاى آنان از وحى تاکید کردهاند و همین گزارشها موضوعیت دارند و اطاعت و پیروى دیگران بر پایه همین گزارشها استوار شده است . بنابراین، دیدگاه یاد شده به جاى حل مساله، صورت مساله را پاک کرده است . علاوه بر این که این دیدگاه مخالف ادعاى خود ادیان و پیامبران است، (22) این نگرش با واقعیت تاریخى ادیان نیز همخوانى ندارد; چرا که وقتى سراغ تاریخ مىرویم هیچ اثرى از تاکید پیامبران بر تجارب دینى (آن گونه که گوهر گرایان ادعا مىکنند) به عنوان گوهر دین، دیده نمىشود .
6- گوهر واحد یا گوهر متعدد؟!
اشکال دیگرى که این دیدگاه دارد، در این است که نسبتبه ماهیت هسته مشترک توافق نظر وجود ندارد . افزون بر این، علاوه بر تنوع میان سنتهاى دینى، در درون هر سنت دینى هم، تنوع زیادى به چشم مىخورد . دین جهانى معتدل، مىبایستبر تجارب خصوصى و تصورات انتزاعى استوار باشد که از مجموعه خاطرات تاریخى، مناسک و سرگذشتهاى گروهى الگوهاى رفتارى مخصوص جوامع دینى موجود تجرید شدهاند . (23) گوهرگرایان هر کدام تقریر متفاوتى از گوهر و هسته مشترک ادیان اظهار کردهاند; شلایر ماخر گوهر دین را «احساس و شوق به بیکرانه» معرفى مىکند و اتو آن را «نیروى مینوى امر قدسى» ذکر مىکند و . . . . اگر نظریه گوهرگرایى تجربه دینى را بپذیریم، به جاى گوهر واحد و مشترک، گوهرهاى متعددى خواهیم داشت، در حالى که ادعا این بود که فقط یک گوهر وجود دارد و همه ادیان در آن مشترکند نه چند گوهر متفاوت!
شاهد بر این مدعا، انتقاد برخى از گوهر گرایان از یکدیگر در مورد گوهر دین مىباشد . به عنوان نمونه، اتو در کتاب «مفهوم امر قدسى» به نقد سخن شلایرماخر مىپردازد که مىگوید: آن لطیفه منحصر به فردى که گوهر ادیان را تشکیل مىدهد، احساس و شوق به بیکرانه و یا احساس وابستگى مطلق، است . وى این سخن شلایرماخر را از جهات گوناگونى قابل نقد مىداند: اشکال مهمى که بر دیدگاه شلایرماخر وارد مىشود آن است که «احساس وابستگى» در قلمروها و در رابطه با امور گوناگونى مىتواند براى انسان روى دهد که به هیچ وجه صبغه دینى ندارد، مانند فقر و ناتوانى، محرومیت و محدودیت . انسانى که از احوال دینى بى بهره است، مىتواند احساس وابستگى به غیر را در خود دریابد، وابستگى به آب، هوا، غذا، لباس، مسکن و مانند آن . روشن است که هیچ یک از اینها را نمىتوان حالتى دینى خواند .
اشکال دیگر شلایرماخر آن است که حالت وابستگى را یک حالت درونى و نفسانى; یعنى شعور به حال بخصوصى در نفس من، که همان حالت وابستگى من است، به شمار مىآورد . مواجهه اصلى و ابتدایى انسان، به زعم شلایرماخر، با همین حالت و وابستگى است، و از طریق آن و با گونهاى استدلال در مرحله دوم به ساحت الهى راه مىیابد . بنابراین، توجه انسان ابتدا به حالت وابستگى خود و سپس به مبدا و منشایى است که شخص به او وابسته مىباشد . به عقیده اتو، این تحلیل کاملا بر خلاف واقعیت امور نفسانى است . چنین نیست که مواجهه ما با وجهه جلال، یک مواجهه ثانوى باشد . (24)
با توجه به ایرادهایى که نسبتبه تجربه دینى ذکر شد و همچنین، مشکلاتى که نظریه گوهر انگارى تجربه دینى داشت، نمىتوان گوهر بودن تجربه دینى را براى ادیان مختلف پذیرفت . البته در ادیان بر توجه به باطن و روح اعمال تاکید شده است; پیامبران، خود به باطن اعمال توجه خاصى داشتند و پیروان خود را هم به آن ترغیب و تشویق مىکردند، ولى نشاندن این حالات و تجارب در مقام گوهر دین - بدین معنا که اگر کسى واجد این حالات و تجارب باشد، دیندار است و کسى که فاقد آن باشد از دایره دینداران خارج مىشود - با تعالیم دینى و واقعیت تاریخى ادیان نمىسازد . لازمه گوهر پنداشتن تجربه دینى، خروج اکثریتبسیار بزرگى از دینداران از جرگه دینداران است و فقط تعداد بسیار نادر و محدودى دیندار خواهند بود .
پلورالیسم دینى و گوهر دین
چنان که گذشت، لازمه سخن گوهر گرایان در مورد گوهر دین این است که آنها وجود صور متکثر دین را یک ضرورت تاریخى براى تحقق گوهر ادیان مىدانند . حال به این مساله مىرسیم که آیا واقعا پلورالیسم دینى لازمه منطقى تجربه دینى است؟ قبل از این که به این موضوع بپردازیم، ذکر این نکته خالى از فایده نیست که تجربهگرایى دینى به دو صورت «ذاتگرایى» (25) و «ساختىگرایى» (26) تقسیم مىشود: ذاتگرایى سابقهاى دیرینه دارد و اولین کسانى هم که بحث تجربه دینى را بنا نهادند، ذات گرایان بودند . (27)
شلایرماخر و اتو (که در این نوشتار در مورد آنها بحثشد) ذاتگرا بودهاند . ذاتگرایى به طور کلى دو ادعا دارد:
1- زبان، معلومات و فرهنگ صاحب تجربه در تجربهاش دخالت ندارند و به آن شکل و صورتى خاص نمىدهند .
2- همه تجارب دینى و عرفانى على رغم شکل و شمایل متنوع آنها، هسته مشترکى دارند که در همه فرهنگها و سنتها ثابت و یکسان است و همان تجربه خام و محض، غیر متاثر از زبان، فرهنگ و معلومات است .
بنابر نظریه ساختىگرایى:
اولا تجربه دینى گرانبار از نظریات، پیش دانستهها، انتظارات، زبان و فرهنگ صاحب تجربه است و به آن شکل و محتواى خاصى مىدهند (ادعاى معرفتشناختى .)
ثانیا طبق اصل اول، هیچ تجربه خام و محضى در کار نیست تا هسته مشترک بین تجارب مختلف باشد . هر کدام نظام پیچیدهاى از معارف، پیش دانستههاى خاص، فرهنگ خاص، محتوا و شکل خاصى به خود گرفتهاند . و نمىتوان این امور را کنار گذاشت و به تجربه خام دستیافت .
پلورالیسم دینى در صورتى نتیجه منطقى تجربه دینى مىتواند باشد که گوهر همه ادیان، تجربه واحد باشد (ذاتگرایى)، همچنان که گوهر گرایان هم به آن معتقدند، تفاسیر از گوهر دین خارجند و گوهر دین که همان تجربه واحد است هدف نهایى دین را بر آورده مىکند . اگر گوهر ادیان یک نوع تجربه نباشد، پلورالیسم نتیجه گرفته نمىشود; زیرا انحصارگرا راهى دارد که نشان دهد فقط یک نوع تجربه که گوهر دین خاصى است، به هدف نهایى - نجات و سعادت بشر - منجر مىشود، نه دیگر انواع تجربه . (28)
سوال اساسى و مهمى که پلورالیستها یا به عبارت دقیقتر، گوهرگرایان پلورالیستباید به آن پاسخ دهند این است که بر اساس این نظریه چه راهى وجود دارد تا بتوان تشخیص داد که همه ادیان درباره یک واقعیت و یک گوهر مشترک سخن مىگویند؟ یک راه که قابل تصور است (و البته عملا ممکن نیست) این است که گوهرگرایان، خود تمامى ادیان را درک و تجربه کرده باشند و به آن عنصر مشترکى که قائل هستند، برسند . راه دیگر این است که همه ادیان مختلف به داشتن گوهر واحد و مرکزى میان خودشان تاکید کرده باشند، در حالى که چنین چیزى عملا در طول تاریخ اتفاق نیفتاده است . و چنان که قبلا هم گذشت هیچ یک از پیامبران و ادیان الهى به تجربه دینى (آن گونه که گوهرگرایان ادعا مىکنند) تاکید نکردهاند، بلکه ملاک دیندارى را چیزى غیر از تجربه دینى معرفى کردهاند . بنابراین، هیچ ضمانتى وجود ندارد که ادیان داراى عنصر واحد و مشترکى بهنام «تجربه دینى» هستند و چنین ادعایى، فاقد دلیل است . علاوه بر این که خود گوهرگرایان هر کدام تصویرى مختلف از این عنصر به اصطلاح مشترک، ارائه دادهاند و هیچ یک توافقى بر تعیین آن عنصر مشترک ندارند . بنابراین، نمىتوان از تجربه دینى، پلورالیسم دینى را نتیجه گرفت .
با توجه به مباحثى که تاکنون در زمینه افکار و اندیشههاى گوهرگرایان، همچون تجربه دینى، گوهر دین، و بخصوص پاسخى که اینان در قبال تنوع و تکثر ادیان دادند، به این نتیجه رسیدیم که تجربه دینى هیچ گونه حجیت معرفتشناختى (حداقل براى دیگران) ندارد و همچنین به خاطر اشکالات فراوانى که دارد، نمىتواند گوهر مشترک همه ادیان باشد . و نتیجتا وقتى گوهر بودن تجربه دینى مخدوش شد، معقول نیست که مبناى پلورالیسم دینى قلمداد شود.
پىنوشتها:
1) محقق و نویسنده .
2) ر . ک، هادى صادقى، پلورالیسم (دین، حقیقت و کثرتموسسه طه، ص 55 .
3) محمد لگنهاوزن، اسلام و کثرتگرایى دینى، ترجمه نرجس جواندل، موسسه طه، ص 36 .
4) رضا اکبرى، گاتینگ و تجربه دینى، نقد و نظر، ش 24- 23، ص 262 .
5) ویلیام هوردرن، راهنماى الهیات پروتستان، ترجمه طاطهوس میکایلیان، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 41- 40 .
6) قبل از این که پاسخ گوهرگرایان نسبتبه تکثر ادیان را مورد بحث و بررسى قرار دهیم، بهتر است نکتهاى را متذکر شویم و آن این که، تجربهگرایان دینى را مىتوان به دو گروه «ذات گرایان» و «ساختى گرایان» تقسیم کرد; منظور از ذات گرایان، آن عده از تجربهگرایانى هستند که معتقدند: میان تجارب دینى گوناگون، هسته مشترک و گوهرواحدى وجود دارد، بدین معنا که یک تجربه محض و خالصى وجود دارد که بین همه انواع تجارب دینى مشترک است . «شلایر ماخر» و «رودلف اتو» از پیشگامان تجربهگرایى دینى، از مهمترین کسانى هستند که ذاتگرا محسوب مىشوند، در مقابل، «ساختى گرایى» بر آن است که از آن جایى که پیش دانستهها، انتظارات، معلومات، فرهنگ و . . . صاحب تجربه همواره در تجربه او تاثیرگذار هستند از این رو نمىتوان به هسته مشترکى بین تجارب دینى قائل شد .
بنابراین، منظور از تجربه گرایان دینى، همان ذات گرایان مىباشند که به گوهر مشترک بین تجارب دینى قائلند و منظور از «گوهرگرایان» در این نوشتار، ناظر به همین افراد مىباشد .(توضیح ذات گروى و ساختى گروى در باب تجربه دینى را در ادامه بحثخواهیم آورد .)
7) محمد لگنهاوزن، پیشین، صص 22- 21 .
8) گلین ریچاردر، به سوى الهیات ناظر به همه ادیان، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ص 80 .
9) (Positive) به دینى که چگونگى رابطه ذاتى خداوند و انسان را بیان مىکند، دین مثبت گفته مىشود، دین «مثبت» یا «رسمى» دینى است که صورتى وحدت بخش داشته باشد . مسیحیت و یهودیت هر دو مثالهاى دین محبتاند . همان، ص 80
10) ویلیام هوردرن، پیشین، ص 43 .
11) ویلیام ج . وینرایت، امر قدسى از نگاه رودلف اتو، ترجمه على شیروانى، نامه مفید، ش 19، ص 136 .
12) رودلف اتو، مفهوم امر قدسى، ترجمه همایون همتى، انتشارات نقش جهان، ص 48 .
13) در مورد دیدگاه وى، ر . ک: پل تیلیش، پویاى ایمان، ترجمه حسین نوروزى، انتشارات حکمت .
14) مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، طرح نو، ص 43 .
15) وین پراودفوت، تجربه دینى، ترجمه عباس یزدانى، موسسه طه، صص 55- 54 .
16) مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ص 43 .
17) ر . ک: علیرضا قائمىنیا، تجربه دینى، مدرنیته و پست مدرنیسم، هفت آسمان، ش 4- 3، ص 128 .
18) ر . ک: علیرضا قائمىنیا، تجربه دینى، و گوهر دین، بوستان کتاب، قم، صص 249- 243 .
19) مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ص 55 .
20) هادى صادقى، دین و تجربه، نقد و نظر، ش 24- 23، صص 236- 235 . نقدهایى که تا اینجا ذکر شد (یعنى نقد شماره 1، 2 و 3) بر اساس دیدگاه «ساختىگروى» در باب تجربه دینى است که از مهمترین نمایندگان این دیدگاه، کتز (katz) و پراودفوت ( Proudfoot) مىباشند .
21) علیرضا قائمىنیا، تجربه دینى و گوهر دین، پیشین، ص 120 .
22) ر . ک: علیرضا قائمىنیا، وحى و افعال گفتارى، انجمن معارف، صص 60- 59 .
23) این اشکال را ایان باربور در کتاب «دین در عصر دانش» متذکر شده است . ر . ک: ایان باربور، پلورالیزم دینى، ترجمه رضا گندمى نصرآبادى، دینپژوهان، اردیبهشت 79، ص 67 .
24) ویلیام ج . وینرایت، پیشین، صص 138- 1 و نیز، ر . ک: رودلف اتو، پیشین، صص 55- 53 .
25. Essentialism
26. Constructivism
27) ر . ک: علیرضا قائمىنیا، وحى و افعال گفتارى، پیشین، ص 103; عباس یزدانى، تجربه دینى، انجمن معارف، ص 33 .
28) علیرضا قائمىنیا، پلورالیزم تحویلى، نشر دارالصادقین، ص 22 .