آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

نظریه پلورالیزم، حقیقت و رستگارى را منحصر در دین خاصى نمى‏داند و همه ادیان را به طور نسبى از حقیقت مطلق بهره‏مند مى‏داند. برخى از متفکران نیز این نظریه را برگزیده و به استناد بعضى از آیات قرآن که صراط مستقیم در آنها به صورت نکره آمده است‏بر اثبات تعدد و تکثر صراط مستقیم پاى فشرده‏اند، نگارنده در پى آن است که اثبات کند پلورالیزم دینى از دیدگاه قرآن مردود بوده و صراط مستقیم یگانه است و تعدد و تکثرى در آن راه ندارد. در این راستا به نقد نظریه صراطهاى مستقیم پرداخته و شواهدى از سخنان متفکران آورده و اثبات نموده است که با آمدن شریعت جدید الهى، شریعتهاى پیشین منسوخ گردیده و معیار حق و باطل، شریعت اسلام است که هم جهانى است و هم جاودانى.

متن

پلورالیسم دینى چیست؟
نظریه‏اى است که در دهه‏هاى اخیر در جهان مسیحیت توسط جان هیک (2) فیلسوف دین و متکلم مسیحى معاصر طرح و ترویج‏شده است. مفاد این نظریه به‏اختصار این است که حقیقت و رستگارى منحصر در یک دین نیست، بلکه همه ادیان به طور نسبى از حقیقت مطلق بهره‏اى دارند و هیچ دینى را نمى‏توان یافت که نمونه تمام عیار و کامل دین حق باشد. بر این اساس، پیروى از برنامه‏هاى هر یک از ادیان مى‏تواند عامل نجات و رستگارى انسان باشد.
جان هیک حقیقت غایى و مطلق را یگانه مى‏داند، ولى بر این عقیده است که شناخت آن حقیقت‏به‏طور کامل براى بشر میسور نیست. بدین جهت، دریافت‏هاى معرفتى و شهودى انسان از حقیقت مطلق و غایى متعدد و متکثر است; و همه به‏طور نسبى از آن بهره شهودى و معرفتى دارند. این شناخت‏ها و شهودها پشتوانه و درونمایه آموزه‏ها و گزاره‏هاى دینى‏اند. این آموزه‏ها گوهر دین نیستند، گوهر دین متحول کردن شخصیت انسانهاست. بر این اساس، نباید آموزه‏هاى دینى را بیش از حد مورد تاکید قرار داد. از نظر وى، آموزه‏هاى دینى را نباید همچون نظریه‏هاى علمى، صادق یا کاذب دانست. عقاید و آموزه‏هاى دینى تا وقتى بتوانند دیدگاهها و الگوهاى انسان براى زیستن را متحول سازند، صادق‏اند. انسانهایى که به فرهنگ‏هاى گوناگون معتقدند، در قبال واقعیتى که با آن مواجه مى‏شوند، واکنش‏هاى گوناگونى نشان مى‏دهند. آن آموزه‏ها از این واکنش‏هاى گوناگون حکایت مى‏کنند.
به‏عبارت دیگر، هیک پیش از آن که‏به حقایق کلامى تعلق خاطر داشته باشد، به جنبه‏هاى وجودى و تحول‏آفرین دین تعلق خاطر دارد. دین از آن رو اهمیت دارد که حکایت‏خودمحورانه انسان را به حیاتى خدامحورانه تبدیل مى‏کند. اما این که این حقیقت در قالب چه مقولات و آموزه‏هایى بیان شود، چندان مهم نیست. (3)
برخى از نویسندگان و صاحب‏نظران مسلمان نیز نظریه پلورالیسم دینى را برگزیده‏اند آنان در تایید این نظریه به برخى از آیات قرآن کریم استناد کرده‏اند. از جمله این که قرآن کریم «صراط مستقیم‏» را به صورت نکره آورده است که بر تعدد و تکثر آن دلالت مى‏کند، و نیز برخى از آیات پس از اشاره به پیروان اسلام (مؤمنان) و یهودیان و نصرانى‏ها، یادآور شده است که راه نجات و رستگارى، در ایمان و عمل صالح خلاصه مى‏شود. از این جا مى‏توان نتیجه گرفت که پیروى از آیین یهود و مسیحیت مى‏تواند انسان را به رستگارى برساند، و راه رستگارى در پیروى از آیین اسلام خلاصه نمى‏شود.
قرآن و صراط مستقیم
پلورالیسم دینى از دیدگاه قرآن مردود است. از دیدگاه قرآن، طریق حق و راه سعادت و رستگارى بشر جز صراط مستقیم نیست; و صراط مستقیم یگانه است و تعدد و تکثر در آن راه ندارد. صراط در لغت‏به معنى راه روشن است. ریشه این واژه، کلمه صراط به معنى بلعیدن است. گویا صراط (راه روشن) روندگان خود را مى‏بلعد و مانع از آن مى‏شود که از درون آن خارج شوند. واژه مستقیم از قیام به‏معنى ایستادن گرفته شده است. چون در حالت ایستادگى، تسلط و چیرگى بر قوا حاصل مى‏شود، و بازگشت آن به پایدارى و تخلف‏ناپذیرى است.
از این جا روشن مى‏شود که صراط مستقیم راهى است که در هدایت‏بشر و رساندن رهروان به غایت و مقصود خویش، ثابت و تخلف‏ناپذیر است. چنان که مى‏فرماید: «فاما الذین آمنوا بالله و اعتصموا به فیدخلهم فى رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما» (نساء/ 174) : خداوند کسانى را که به او ایمان آورده و بدو پناهنده شده‏اند به سراى رحمت و فضل خویش وارد مى‏سازد، و به راه خود که راهى است استوار هدایت مى‏کند.
حاصل آن که، صراط مستقیم، در همه کاربردهاى آن در قرآن کریم بر ثبات و پایدارى و تخلف‏ناپذیرى دلالت مى‏کند و مفاد آن در مساله هدایت این است که هر کسى به صراط مستقیم هدایت راه یابد، بدون شک به غایت و کمال مطلوب خواهد رسید. (4)
صراط مستقیم یگانه است
در قرآن کریم، صراط مستقیم گاهى به صورت معرفه «الصراط المستقیم‏» و گاهى به صورت نکره «صراط مستقیم‏» به‏کار رفته است. البته، کاربرد دوم بیش از کاربرد نخست است. تعبیر نخست‏بر معین و مشخص بودن راه دلالت مى‏کند و چنین راه یگانه راهى یکتاست. در این صورت، تعبیر دوم که ترجمه فارسى آن راهى راست است‏بیانگر عظمت و اهمیت آن است نه کثرت و تعدد آن، چون لازمه معنى دوم ناسازگارى در کلام الهى است، درحالى که کلام خداوند از هرگونه ناهماهنگى و ناسازگارى پیراسته است (و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا) : اگر قرآن از جانب غیر خداوند بود در آن اختلاف بسیار مى‏یافتند. (نساء/ 82) .
بنابراین، صراط مستقیم یکى بیش نیست، و آن همان راهى است که پیامبران الهى و مؤمنان راستین برگزیده‏اند، کسانى که خداوند از آنان به‏عنوان نعمت داده‏شدگان یاد کرده است. (صراط الذین انعمت علیهم)، نعمت داده‏شدگان، طبق آیه 69 سوره نساء عبارتند از: پیامبران، راستگویان، شهیدان، صالحان. از طرفى، چون پیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر و شریعت او آخرین شریعت الهى است، و نیز شریعت و آیین او جهانى و همگانى است، پس از آمدن شریعت اسلام، راه راست و طریق حق، منحصر در آن است، چنان که در آیه 69 سوره نساء اطاعت از خدا و پیامبر اسلام را شرط رفاقت و همنشینى با نعمت داده‏شدگان دانسته است (و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا) نکره و نامعین بودن صراط مستقیم (راهى است) در بیشتر آیات، بیانگر عظمت و اهمیت این راه است، این‏گونه تعبیر در زبان عربى شناخته شده و مشهور است، چنان که درباره قرآن کریم نیز هر دو تعبیر معرفه و نکره آمده است، (القرآن العظیم، القرآن الحکیم، قرآن مبین، قرآن مجید) علامه طباطبائى در تفسیر آیه 16 سوره مائده که صراط مستقیم به‏صورت نکره آمده است، یادآور شده است که مقصود از آن یگانه راه راستى است که در آیات دیگر به خدا نسبت داده شده است و نکره بودن آن بر عظمت‏شان و بزرگى مقام آن دلالت مى‏کند. (5)
نقد نظریه صراطهاى مستقیم
از آنچه گفته شد، نادرستى سخن مؤلف صراطهاى مستقیم که نکره آمدن صراط مستقیم در آیات قرآن را دلیل بر «پلورالیسم دینى‏» دانسته و نتیجه گرفته است که صراط مستقیم هدایت، منحصر در یکى نیست، و هر یک از ادیان و مذاهب، مصداقى از صراط مستقیم و جلوه‏اى از آن هستند، روشن گردید. وى چنین گفته است:
«به‏جاى آن که جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم، باید مجموعه‏اى از خطوط راست دید که تقاطعها و توازیها و تطابقهایى را هم پیدا مى‏کنند، و آیا این که قرآن پیامبران را بر صراطى مستقیم (صراط مستقیم) یعنى یکى از راههاى راست نه تنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم) مى‏داند، به همین معنا نیست؟» (6)
از مطالب قبل روشن شد که در قرآن کریم درباره صراط مستقیم دوگونه تعبیر (نکره و معرفه) آمده است و با توجه به این که (الصراط المستقیم) بر یک راه راست در زمینه هدایت دلالت مى‏کند، تعبیر «صراط مستقیم‏» بیانگر عظمت و اهمیت آن است، نه تعدد و کثرت صراط مستقیم. جالب این جا است که دو تعبیر معرفه و نکره درباره صراط مستقیم در مورد پیامبران نیز به‏کار رفته است، چنان که درباره حضرت ابراهیم فرموده است «و هداه الى صراط مستقیم‏» (نحل/ 121) و درباره موسى و هارون مى‏فرماید «و هدیناهما الصراط المستقیم‏» (صافات/ 118) .
از آیات دیگرى که بر یگانگى صراط مستقیم دلالت مى‏کند آیه 153 سوره انعام است، چنان که مى‏فرماید «ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله ذلکم وصاکم به لعلکم تتقون‏» : این است راه راست من، از آن پیروى کنید، و از راههاى دیگر پیروى نکنید که شما را از راه خدا جدا مى‏سازد، خداوند شما را این گونه توصیه مى‏کند، شاید پرهیزگار شوید.
کلمه «هذا» در آیه یادشده اشاره به مجموعه‏اى از احکام الهى است که در آیات قبل (151- 152) بیان شده است این احکام عبارتند از:
1. شرک نورزیدن به خدا; 2. احسان به والدین; 3. اجتناب از کشتن فرزندان به‏خاطر مشکلات اقتصادى; 4. نزدیک نشدن به پلیدهاى آشکار و پنهان; 5. اجتناب از کشتن افراد بى‏گناه; 6. تصرف نکردن در مال یتیم مگر بر وجه احسن; 7. رعایت اصل توانایى در تکلیف; 8. رعایت قسط در معاملات; 9. رعایت عدالت در گفتار; 10. لزوم وفا کردن به عهد و پیمان.
این موارد دهگانه نمونه‏هایى از اصول و فروع تشریع اسلامى است که پیامبر اکرم (ص) از جانب خداوند ماموریت مى‏یابد تا آنها را بر مردم عصر رسالت‏بیان کند، آنگاه به آنان بگوید که این احکام و معارف توحیدى، صراط مستقیم خداوندند و پیروى از راههاى مخالف با آنها، انسان را از صراط مستقیم جدا مى‏سازد.
عبدالله‏بن مسعود گفته است «پیامبر اکرم (ص)» خطى را در برابر خود رسم کرد و فرمود: این راه رشد است، آنگاه خطوط دیگرى در جانب راست و چپ خود ترسیم کرد و فرمود: این‏ها راههایى است که در هر یک از آنها شیطانى است که مردم را به پیمودن آن فرا مى‏خواند. (7)
نکته دیگر، این که، در یک سیاق، و در جمله به هم پیوسته، هر دو تعبیر معرفه و نکره درباره صراط مستقیم به‏کار رفته‏است، مثلا گفته شده است: صراط مستقیم (راهى راست) آنگاه آن‏را راه خداوند (نه یکى از راههاى خدا) معرفى کرده است، این‏گونه تعبیر بر وحدت و یگانگى راه راست دلالت مى‏کند. مانند این که گفته شود: من تاریخ زندگانى فردى عادل را خوانده‏ام، آنگاه گفته شود: تاریخ زندگى امام على‏بن ابى‏طالب (ع) را که پیشواى عدالت‏خواهان است. از نظر ادبى، عبارت دوم بیانگر عبارت اول (عطف بیان) است. و چون عبارت دوم معرفه (معین و مشخص) است، عبارت نخست هم معین و مشخص خواهد شد.
این‏گونه تعبیر در آیاتى از قرآن کریم، از جمله در آیه 52 و 53 سوره شورى، درباره صراط مستقیم به‏چشم مى‏خورد، چنان که در آغاز فرموده است: اى پیامبر، تو به راهى راست (صراط مستقیم) هدایت مى‏کنى، آنگاه در بیان آن راه فرموده است: راه خداوندى که مالک آسمانها و زمین است، و همه چیز به‏سوى او باز مى‏گردد (صراط الله الذى له ما فى السموات و ما فى الارض، الا الى الله تصیر الامور) .
از مجموع مطالب یادشده، روشن شد که صراط مستقیم یکى بیش نیست، و آن همان راهى است که پیامبران الهى فرا روى بشر قرار داده‏اند، و به مقتضاى این که پیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر الهى و شریعت او آخرین شریعت آسمانى است، پس از بعثت پیامبر اکرم (ص) و آمدن شریعت اسلام، صراط مستقیم مصداقى جز شریعت اسلام ندارد.
گفتارى از استاد مطهرى
استاد مطهرى، در این باره سخن جامعى دارد که نقل آن در این جا سودمند خواهد بود:
«دین حق در هر زمانى یکى بیش نیست، و بر همه کس لازم است از آن پیروى کند. این اندیشه که اخیرا در میان برخى از مدعیان روشنفکرى رایج‏شده است که مى‏گویند همه ادیان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت‏یکسانند، اندیشه نادرستى است، درست است که پیامبران خدا همگى به‏سوى یک هدف و یک خدا دعوت کرده‏اند، ولى، این سخن به این‏معنا نیست که در هر زمانى چندین دین وجود دارد و انسان مى‏تواند در هر زمانى هر دینى را که مى‏خواهد بپذیرد، بلکه معناى آن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشر پیامبران لاحق - خصوصا خاتم و افضل آنان - بوده‏اند، و پیامبران لاحق مصدق پیامبران سابق بوده‏اند.
پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانى تسلیم شریعت‏هاى پیامبرى باشیم که دوره او است و قهرا لازم است در دوره ختمیه به آخرین دستورهایى که از جانب خدا و به‏وسیله آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این، لازمه اسلام، یعنى تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالتهاى فرستادگان اوست.
درست است که در دین اکراه و اجبارى نیست (لا اکراه فى الدین) ولى، این سخن به این معنا نیست که دین خدا در هر زمانى متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم، چنین نیست، در هر زمانى یک دین حق وجود دارد و بس، هر زمان پیامبر صاحب شریعتى از طرف خدا آمده و مردم موظف بوده‏اند که از راهنمایى او استفاده کنند و قوانین و احکام او را فرا گیرند تا نوبت‏به حضرت خاتم الانبیا (ص) رسید. در این زمان، اگر کسى بخواهد به‏سوى خدا راهى بجوید باید از دستورات دینى او راهنمایى بجوید. قرآن کریم مى‏فرماید «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرین‏» (آل عمران/ 85) : هر کس غیر از اسلام دینى بجوید، هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود.
اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است.
پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین، همان تسلیم است، ولى، حقیقت تسلیم در هر زمان شکلى داشته است و در این زمان، شکل آن همان دین گرانمایه‏اى است که به‏دست‏حضرت خاتم‏الانبیاء (ص) ظهور یافته است، و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس. به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهاى او است، و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزى است که آخرین رسول او آورده است‏» . (8)
پرسش
در دو آیه قرآن کریم، (9) از پیروان آیین اسلام، مسیحیت، یهود و مذهب صائبى یاد شده، و یادآورى شده است که هرگاه آنان به خدا و روز قیامت ایمان داشته و عمل صالح انجام دهند، اهل نجات و رستگارى، خواهند بود. مفاد این دو آیه این است که براى رستگارى، پیروى از اسلام یا آیین خاص دیگرى لازم نیست، آنچه مهم است، ایمان و عمل صالح است.
پاسخ
با توجه به آیاتى که بیانگر این مطلب است که اهل کتاب در زمان پیامبر اکرم (ص) مدعى بودند که یگانه راه نجات این است که فردى به‏عنوان یهودى یا نصرانى شناخته شود «قالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا او نصارى‏» (بقره/ 111)، این گونه آیات در صدد ابطال عقیده مزبور است، یعنى صرف این که انسان خود را به نامهایى چون مؤمن، یهودى، نصرانى یا صائبى بنامد، در رستگارى او کافى نخواهد بود، شرط اصلى رستگارى، داشتن ایمان خالص و عمل صالح است. این مطلب، اختصاص به هیچ دوره و زمانى ندارد. قبل از آمدن شریعت اسلام نیز که آیین مسیحیت، آیین حق بود، تنها انتساب به آن آیین آسمانى مایه نجات و رستگارى نبود، همین‏گونه است در زمان شرایع آسمانى پیشین و در زمان ما (پس از آمدن شریعت اسلام) . حاصل آنکه، آیه‏هاى یادشده، شرط نجات و رستگارى انسان را ایمان راستین به خدا و قیامت، و پیروى از شرایع الهى مى‏دانند و انتساب به یکى از شرایع را کافى در نجات و سعادتمندى انسان نمى‏دانند، و گرچه به لحاظ زمان اطلاق دارد، و شرایع سابق را نیز شامل مى‏شود ولى، با توجه به آیات دیگر قرآن، که جهانى بودن و خاتمیت نبوت پیامبر اکرم (ص) را بیان کرده، حقانیت شریعت در این زمان، مخصوص شریعت اسلام خواهد بود، از آن جهت که جهانى است. با آمدن شریعت اسلام پیروى از شریعت‏هاى پیشین پذیرفته نیست، به‏عبارت دیگر، شریعت اسلام ناسخ شریعت‏هاى پیشین است، و از آن جهت که جاودانى است، پس از آن شریعت دیگرى نخواهد آمد، و پیروى از هر مکتب و آیینى باید با محک آیین مقدس اسلام آزموده شود.
صراط مستقیم و سبل الهى
در قرآن کریم، علاوه بر صراط یا طریق مستقیم که یگانه راه حق و رستگارى است، از سبل الهى نیز سخن گفته شده است. تعابیر: سبیل الرشاد (10) ، سبیل الرشد (11) ، سبل السلام (12) ، سبیل المؤمنین (13) سواء السبیل (14) و قصد السبیل (15) نمونه‏هایى از کاربردهاى سبل الهى در قرآن کریم است. در مقابل سبل الهى، سبل شیطانى قرار دارد، واژه‏هاى: سبیل الطاغوت (16) ، سبیل المجرمین (17) ، سبیل المفسدین (18) ، سبیل الغى (19) و سبیل الذین لا یعلمون (20) ، به سبل شیطانى اشاره دارد.
بنابراین، صراط مستقیم حق محض است، و در آن باطل راه ندارد، ولى سبیل دوگونه حق و باطل دارد. سبیل الهى حق و سبیل شیطانى باطل است. همچنین صراط مستقیم یکى بیش نیست، ولى سبیل الهى متعدد است. چنان که مى‏فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت/ 69) : کسانى که در راه ما جهاد مى‏کنند را به راههاى خود (راههاى الهى) هدایت مى‏کنیم.
بدون شک، سبیل الهى نیز چون صراط مستقیم حق است، با این حال سبیل الهى کثرت‏پذیر است ولى صراط مستقیم کثرت‏پذیر نیست. از این جا روشن مى‏شود که نسبت میان صراط مستقیم و سبل الهى، نسبت وحدت و کثرت است. و کثرت در سبل الهى، از قبیل کثرت‏هاى طولى است نه کثرت عرضى. کثرت طولى با وحدت ناسازگار نیست. مانند کثرت موجود در مراتب نور که با وحدت حقیقت آن منافات ندارد. از نظر اهل معرفت این‏گونه کثرت تحکیم‏کننده وحدت است، نه ناسازگار با آن.
زلف آشفته او موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته‏ترش باید کرد
پلورالیسم دینى مورد نظر جان هیک و همفکران او مربوط به کثرت عرضى ادیان است، نه کثرت طولى. آنان تثلیث مسیحى را با توحید اسلامى، خداى متشخص ادیان وحیانى را با خداى نامتشخص در فلسفه و عرفان هندى برابر مى‏انگارند و همه را تجلى‏ها و تعبیرهاى یک حقیقت مى‏دانند. از نظر عقل بازگشت کثرت‏هاى عرضى و مانعة‏الجمع به وحدت حقیقى امکان ندارد، زیرا به تناقض مى‏انجامد، اما بازگشت کثرت‏هاى طولى به وحدت حقیقى معقول و خردپذیر است.
نسبت صراط مستقیم با سبل الهى را مى‏توان چنین تصویر کرد که صراط مستقیم عالى‏ترین مرتبه هدایت است، و نیل به این مرتبه، در گرو این است که انسان همه سبل امن الهى را بپیماید. اما اگر تنها برخى از این سبل را طى کند، فقط به برخى از درجات و مراتب صراط مستقیم راه یافته است.
به‏عبارت دیگر، هدایت انسان به‏سوى خدا مراحل و مراتب گوناگونى دارد که هر یک از آنها یکى از سبل هدایت و رستگارى است. هرگاه کسى همه سبل هدایت را طى کند; درحقیقت، تمام مراحل و مراتب هدایت را پیموده و به صراط مستقیم راه یافته است. (21)
این مطلب که پیمودن سبل الهى، انسان را به قله هدایت و رستگارى که همان صراط مستقیم است مى‏رساند از آیه 16 سوره مائده به روشنى به دست مى‏آید چنان که مى‏فرماید: «قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم‏» . از این آیه استفاده مى‏شود که:
1. قرآن کریم و شریعت اسلام نورى است الهى که راههاى رستگارى و رهایى از گمراهى را به بشر مى‏آموزد.
2. شرط بهره‏مندى از نور هدایت قرآن و اسلام، برگزیدن رضایت‏خداوندى (ایمان و اخلاص) است.
3. انسان با عمل خالصانه به رهنمودهاى قرآنى، راههاى رستگارى و رهایى از گمراهى (سبل السلام) را طى نموده و از تاریکى‏هاى کفر و شرک و گناه رهایى یافته و در فضایى آکنده از نور معنوى. و در نتیجه به صراط مستقیم الهى وارد مى‏شود. صراطى که هرگز در آن انحراف راه نخواهد یافت.
خلاصه بحث
1. پلورالیسم دینى به این معناست که گرچه حقیقت مطلق و غایى واحد است، اما راههاى ارتباط با آن متعدد است، و این راهها هیچیک به‏طور کامل به حقیقت غایى نمى‏رسد. بلکه همگى از نوعى هدایت نسبى برخوردارند. بنابراین پیروى از همه ادیان مى‏تواند نجات‏بخش باشد.
2. پلورالیسم دینى، صراط مستقیم را متعدد مى‏داند و به‏جاى یک صراط مستقیم به صراطهاى مستقیم قائل است.
3. از دیدگاه قرآن پلورالیسم دینى مردود است، زیرا قرآن کریم تنها به یک صراط مستقیم قائل است. و راه حق را یگانه مى‏داند، راههاى دیگر، شیطانى و باطل‏اند و انسان را به رستگارى مطلوب نمى‏رسانند.
4. در هر دوره‏اى راه حق و طریق راستین هدایت همان بوده است که پیامبران الهى از جانب خداوند به بشر ارزانى داشته‏اند. یعنى صراط مستقیم، پیوسته در شرایع آسمانى تجلى و تبلور یافته است.
5. با آمدن شریعت جدید الهى، شریعت پیشین منسوخ گردیده، و از درجه اعتبار افتاده است، البته، این سخن بدان معنى نیست که هیچ‏گونه معارف و احکام مشترکى میان شریعت الهى پیشین و پسین وجود نداشته است، بالعکس، مشترکات شرایع آسمانى در زمینه عقاید، اخلاق و احکام فراوان بوده است، ولى به هر حال شریعت جدید دربرگیرنده حقایقى بوده است که در شریعت پیشین نبوده، یا این که برخى از احکام شریعت پیشین را تغییر داده است. روشن است که در مساله حق و باطل در ادیان، مجموع، من حیث المجموع مورد نظر است، نه وجود پاره‏اى از آموزه‏ها و گزاره‏هاى حق و درست، بر این اساس با آمدن شریعت‏بعدى، حق کامل را باید در آن یافت و نه در شریعت پیشین.
6. با آمدن شریعت اسلام، همه شرایع الهى پیشین منسوخ گردیده است. شریعت اسلام هم جهانى است و هم جاودانى، بنابراین، حق و باطل را باید با آن اندازه‏گیرى نموده و هدایت و رستگارى کامل را باید در ایمان و عمل به این شریعت الهى یافت. نه در شرایع یا مکاتب دیگر.
7. در شریعت و آیین حق، کثرت عرضى راه ندارد، ولى کثرت طولى راه دارد. این کثرت‏ها همان سبل الهى را تشکیل مى‏دهند، که درجات و مراتب صراط مستقیم الهى‏اند. از این روى، اگرچه صراط مستقیم یکى بیش نیست، ولى سبل الهى متعدد است، و هر کس به همان اندازه که سبل الهى را برگزیده و مى‏پیماید; از صراط مستقیم بهره‏مند مى‏گردد، و هرگاه همه سبل الهى را برگزیند و بپیماید; به قله صراط مستقیم راه خواهد یافت. رسیدن به چنین درجه و مقامى او را از هرگونه لغزش مصون مى‏دارد.
8. نکره بودن صراط مستقیم در برخى از آیات قرآنى دلیل بر تعدد و کثرت در صراط مستقیم نیست، بلکه این تعبیر به عظمت و اهمیت صراط مستقیم اشاره دارد، چنان‏که درباره قرآن کریم نیز دو تعبیر معرفه و نکره بکار رفته است. همچنین در برخى از آیات، صراط پیامبران به دو صورت معرفه و نکره بیان شده است.
9. آیاتى که ایمان و عمل صالح را شرط رستگارى انسان دانسته، بیانگر این حقیقت است که برگزیدن شریعت آسمانى به تنهایى عامل نجات نخواهد بود، و تنها به این که انسان خود را مسلمان یا یهودى یا مسیحى بنامد، نباید بسنده کند، بلکه باید ایمان راستین داشته و به مقتضاى آن عمل کند. از این مطلب نمى‏توان نتیجه گرفت که پیروى از هر آیینى در زمان ما مى‏تواند نجات‏بخش باشد، زیرا این مطلب با اصل جهانى و جاودانگى اسلام منافات دارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. Religious Pluralism.
2. John Hick,(1922-...)
3) ر . ک: مایکل پترسون، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، صص 408- 409، جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، صص 243- 245.
4) المیزان، ج 1، ص 33.
5) المیزان، ج 6، ص 246.
6) عبدالکریم سروش، صراطهاى مستقیم، ص 27.
7) زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص 80.
8) مرتضى مطهرى، عدل الهى، صص 330- 334، چاپ هشتم.
9) بقره/62، مائده/69
«ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارى و الصابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون . »
10) اعراف/146.
11) قصص/38.
12) مائده/16.
13) نساء/115.
14) مائده/12.
15) نحل/9.
16) نساء/76.
17) انعام/55.
18) اعراف/142.
19) اعراف/146.
20) یونس/89.
21) ر . ک: المیزان، ج 1، ص 3 و ج 4، ص 407.

 

تبلیغات