تفاوت های فرھنگی و گوناگونی مفاهیم زبانی بسیاری از مترجمان را مجبور میکند تا برای حفظ معنا و پیام متن اصلی، کل ساختار جمله را تغییر دهند. درحقیقت آنھا متنها را باز آفرینی میکنند: حال این دگرگونی ممکن است در ساختار دستور زبان عبارات ایجاد شود و یا به انتخاب لغتھایی فراتراز جایگزینھای معمول ومتداول بیانجامد. سوال اینجاست که مترجم تا کجا میتواند شکل و ساختار جملات را قربانی معنای اصلی متن مبدأ کند؟ آیااین مسٔله به قرابت زبانی و فرھنگی دو زبان نیز مرتبط است؟ آیا کار مترجم جدااز برگردان کردن کلمات، واسطه گری فرھنگی نیز میباشد؟ و در نهایت آیا اساساً میتوان زبان یک کشور را بدون در نظر گرفتن جامعه وفرھنگش فرا گرفت وآن را مقوله ای مستقل دانست؟ در غیراین صورت یک مترجم به غیر از یادگیری زبان یک کشور باید به فراگیری و درک مفاهیم فرھنگی آن کشور نیز مبادرت ورزد؛ چرا که چنانچه او به فرھنگ آن در تمامی ابعادش اشراف کافی نداشته باشد، گرفتارابھامات بی شماری خواهد شد.