هدف مقاله حاضر بررسی وضعیت تاریخی خاصی است که در آن نسبتی تازه میان «متون ادبی» و «تربیت ملت» برقرار شد و صورت بندی متفاوتی برای «ادبیات» رقم خورد. برای رسیدن به این منظور از روش تبارشناسی استفاده شد. از منظر تبارشناختی، پدیده ها ذاتی فراتاریخی ندارند و در پی رخ دادهای تاریخی و در درون مناسبات پیچیده قدرت برساخته می شوند. یافته های پژوهش نشان می دهد، «شعر» و «تربیت» در گفتمان قرون میانی تعریف، کارکرد و صورت بندی خاصی داشتند و در پیوند با سازوکار قدرت وصولگر و ساخت سلسله مراتبی جامعه، نسبتی با یکدیگر می یافتند. مواجهه حاکمیت قاجار و جامعه ایران با بحران های متعددی همچون جنگ، وبا و قحطی، قدرت وصولگر را با مانع مواجه کرد. با فعال شدن سازوکار های جدید قدرت (انضباطی و زیست سیاست) و شکل گیری پیش فرض برابری، ساخت سلسله مراتبی جامعه آرام آرام سست شد و مسئله تعلیم و تربیت عمومی همچون راه نجات دولت و ملت مسئله مند شد. صورت بندی گفتاری نقد ادبی، «خلقیات مردم ایران» و «متون ادبی» را به ابژه تبدیل و نسبتی تازه میان این دو برقرار کرد. دراین میان، مجموعه ای از متون و موقعیت های اجتماعی متفاوت ذیل دال واحد «ادبیات» گرد آمدند. نتایج پژوهش نشان می دهد که با تغییر سازوکارهای قدرت در دوره قاجار، گسستی اساسی در هستی تاریخی ایرانیان پدید آمد و نسبت های تازه ای میان امور برقرار شد؛ «ادبیات» و «تربیت» تعریف، کارکرد و مفصل بندی تازه ای یافتند و نسبتی تازه با یکدیگر برقرار کردند.