آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۸

چکیده

   این مقاله به توصیف روشی جدید برای ارزیابی تأثیر یک فیلم بر فعالیت مغزی بینندگان می پردازد. در این روش، فعالیتِ مغز در خلال تماشای آزاد فیلم ها از طریق «تصویربرداری کارکردی به شیوه تشدید مغناطیسی»[1] (fMRI) اندازه گیری می شود و به منظور ارزیابی شباهت ها در زمان پاسخ دهی و منطقه پاسخ دهنده مغز در بین بینندگان هنگام تماشای فیلم از تحلیل «همبستگی میان سوژه ای»[2] (ISC) استفاده می شود. نتایج تحقیقات ما نشان می دهند که بعضی از فیلم ها می توانند به مقدار درخور توجهی فعالیت مغزی و حرکات چشمی بینندگان را کنترل کنند. با وجود این، یافته های مذکور برای انواع محصولات متحرک تصویری مصداق ندارد و میزان کنترل فعالیت های مغزی بینندگان به تبع محتوا و تدوین و سبک کارگردانی فیلم تفاوت می کند. به نظر ما ISC می تواند در حوزه مطالعات سینما به منزله یک ابزار سنجش کمیِ عصب شناختی مفید واقع شود و از آن به منظور سنجش تأثیرات سبک های گوناگون تولید فیلم بر مغز بینندگان استفاده شود؛ ISC همچنین می تواند روش ارزشمندی برای ارزیابی بهتر محصولات در صنعت فیلم سازی و سینما باشد. به این نتیجه رسیده ایم که این روش با نزدیک کردن دو رشته کاملاً متفاوت و دور از هم عصب شناسی شناختی و مطالعات سینما می تواند دریچه ای به سوی یک فضای بین رشته ای جدید به نام «مطالعات سینمایی عصب پایه»[3] باز کند. <br clear="all" /> [1]. Functional Magnetic Resonance Imaging. [2]. Inter-subject Correlation. [3]. Neurocinematic Study.

تبلیغات