انتقال معیارهای هنجاری معمولاً بر اساس قواعد کلی است که در متن قانون فرمولبندی میشوند. از اینرو، فهم قانون به عنوان یک موضوع معنیشناختی، تا حد زیادی در گرو فهم زبان و متضمن استفاده دقیق از آن در بستر حقوقی است. اما محدودیت ذاتیِ موجود در ماهیت زبان یا به تعبیر فیلسوفان حقوق «تعینناپذیری نسبی قانون» که خود ناشی از بافت باز زبان است، فهم ما را از محتوای قانون محدود و حاشیهای از آزادی عمل را برای قاضی فراهم میسازد که این امر به نوبه خود زمینه مناسبی را برای برساخت رفتارهای مجرمانه جدید (جرمانگاری ثانویه) و حتی در مواردی جرمزدایی از رفتارهای مجرمانه توسط قاضی میسر میسازد. در این مقاله که از نظر نوع کیفی و به لحاظ روش تحلیلی-توصیفی است، آزادی عمل قضایی در برساخت مصادیق تجاوز جنسی در نظام حقوقی ایران مستند به 227 پرونده کیفری تجاوز جنسی به بحث گذاشته شده است. نتیجه تحقیق حاکی از چالشِ به شدت مناقشهآمیز و به معنای واقعی کلمه، بزرگِ آرمان حاکمیت قانون در مقابل آزادی عمل قضایی است؛ زیرا ابهام در متن قانون با فراهم آوردن بستری مناسب برای حاکمیت سویههای ایدئولوژیک فرهنگ سازمانی در گفتمان قضایی ایران و کلیشههای جنسی قضات، به نوعی «قاعدهسازی قضایی» در بستر این جرم منجر شده است که در تعارض با نظر مقنن در تبصره 2 ماده 224 قانون مجازات اسلامی است. آنچه در بیشتر موارد نتیجهای جز عدم احراز عنف برای بزهدیدگان این جرم و گاه تجربه دوباره بزهدیدگی در آنان ندارد