غزالی پیش و بیش از هر اندیشمند دیگری در تاریخ تفکر اسلامی، به مقوله ی علوم دینی و تعیین حدود و ثغور آن همت گماشته است؛ تلاش های پیگیر او در این زمینه، برخاسته از خطری بود که پیشِ روی علوم ناب اسلامی احساس می کرد؛ این وضعیت مهم ترین انگیزه ی آغاز پروژه ی عام «احیاء علوم دین» بود که طیف وسیعی از تلاش های غزالی، از مبارزه ی فکری با جریان های ضددین و بدعت گذار تا تعریف علم دینی و بیان اقسام آن را شامل می شد؛ این تلاش ها هم زمان به معنای تغییر در پارادایم و گفتمان اندیشه ی اسلامیان پیرامون علم دینی نیز بود؛ به نحوی که می توان ظهور غزالی را مبدئی برای دوره ای نوآیین از علم شناسی اسلامی قلمداد کرد؛ این دوره که به طور مشخص در برابر جریان عقل گرایانه و فلسفی قرار می گرفت، با رویکردی شریعتمدارانه – صوفیانه، نگاهی مینیمالیستی را تبلیغ می کرد که برای توسعه ی علوم مشخصی که در عداد علوم دینی قرار نمی گرفتند، حد مشخصی می گذاشت. به این ترتیب، در این بافتار فقط علمی مجوز و امکان ترویج و توسعه را می یافت که در دنباله ی مسیر «سلف صالح» قرار می گرفت و فرد و جامعه را در مسیر آبادانی آخرت قرار می داد.