هگل در نخستین بخش از کتاب پدیدارشناسی روح ، ادعاهای مهمی از یقین حسی را مورد نقد قرار داده است که دارای اهمیت استراتژیک در کل فرایند کتاب خویش است. یقین حسی مدعی است که شناختی تکین و جزئی از ابژه بلاواسطه خود دارد؛ و از ادعای خود در سه گام و از طریق سه پناهگاهِ ابژه محض، سوژه محض و شهود محض دفاع می کند. با توجه به متن پدیدارشناسی روح، سعی به توضیح و تفسیر این مبحث شده است که چگونه هگل با استفاده از این چند اصطلاح کلیدی فلسفه خویش (که برای نخستین بار در بطن بخش یقین حسی مطرح شده و تا پایان کتاب نقش محوری ایفا می کنند)، یعنی وساطت، تلاقی سوژه و ابژه، صورت معقول کلیت در امر جزئی و همچنین قدرت نفی، می تواند به درون ادعاهای یقین حسی نفوذ کند و آن ها را به تناقض درونی دچار کند و نشان دهد که یقین حسی در طی مراحل خویش بااینکه به دنبال اثبات امر تکین بوده، با این وجود در تمام تلاش های خود، به واقع، به اثبات امر کلی نزدیک می شده است.