دین پژوهیِ تطبیقی در آغاز حیاتِ خود در سده ی نوزدهم در اروپا، در مناسباتش با نهاد دینِ مسیحیت و با نهاد علم چالش هایی در پیش داشت. مسیحیت از وجهِ دینی و علمِ جدید از وجه علمی به «علمِ دین» ایرادهایی می گرفتند. در همین دوره در الهیاتِ مسیحیِ پروتستان جریانی پیشرو و جویای همراهی با وضعیتِ مدرن شکل گرفت، موسوم به الهیاتِ لیبرالی، که راه را برای علمِ نوپای دین پژوهیِ تطبیقی هموار کرد و بر آن تأثیراتی هم بر جا گذاشت. در این مقاله که به روشی توصیفی و تحلیلی نوشته شده است، موارد مهمی از این تأثیرگذاریِ الهیاتِ لیبرالی بر علمِ دین پژوهیِ تطبیقی نشان داده شده اند؛ الهیاتِ لیبرالی انحصارگرا نبود و نگاهی عام تر به دین داشت، برای تجربه های شهودی و غیرعقلانیِ دینی شأن و جایگاهی قائل شد، در آموزه های مابعدالطبیعیِ مسیحی بازنگری کرد و از اهمیتِ شماری از آن ها کاست. درعوض بر اهمیتِ محورهایی دیگر همچون اخلاق افزود، به پژوهش های تاریخی درباره ی صدرِ مسیحیت و کتاب مقدس مجال و اهمیت داد و همچنین برای آشتیِ دین و علم کوشید. این ویژگی ها در کاستن از چالش های پیشِ رویِ دین پژوهیِ تطبیقی موثر بودند. الهیاتِ لیبرال با طرحِ مباحثِ فوق راه را برای تثبیتِ دین پژوهی باز کرد و علاوه بر این موجب طرحِ مباحثی در دین پژوهیِ تطبیقی شد؛ تقریب ادیان و صلح باوری و همچنین رویکردی طرفدارِ تجربه ی درونی با محوریتِ اندیشه های رودلف اتو از این قبیل هستند.