بساطت، وصفی کمالی و تعیین کننده ی مرتبه ی وجودی موجود متصف به آن است. گستره ی این ویژگی در خدا، با قاعده ی بسیط الحقیقه همه چیز است و هیچ یک از آن ها نیست و در نفس انسانی، با عبارت نفس در وحدتش، همه ی قواست، بیان می شود. اهمیت تبیین نسبت دو قاعده این است که هم راه گشای شناخت خدا از طریق معرفت نفس است و هم رابطه ی طولی خدا با عالم، و ازجمله خود نفس را به گونه ای معقول ترسیم می کند. مسأله این است که دو قاعده ی یادشده، ازنظر مفهوم و مصداق چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ در حکمت صدرایی، نفس، خلیفه و مَثَلِ اعلای حق تعالی است و بین این دو، با حفظ مراتب، هم شباهت وجود دارد و هم تفاوت؛ به همین تناسب، قاعده ی کل القوی نیز بدیل و خلیفه ی قاعده ی بسیط الحقیقه است. با این وصف، مناسبت های وجودی و معرفتی خاصی بینِ این دو حاکم است که در این مقاله به آن پرداخته ایم.