چگونگی تولید صحیح صورت های زبانی در کودکانی که هنوز قادر به درک صحیح آنها نیستند، در سال های اخیر کانون توجه بسیاری از زبانشناسان و به ویژه روانشناسان زبان بوده و به عنوان پرسش اصلی در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با رویکردی توصیفی تحلیلی، تلاشی است جهت شناساندن شیوه ای تبیینی پیرامون مسأله عدم تقارن میان درک و تولید گفتار. از میان تبیین های متأخر، «نظریه بهینگی دوسویه»، از توانی بالقوه در تبیین عدم تقارن ها برخوردار است که از دیگر تبیین ها معتبرتر می نماید. باوجوداین، فرض عمده پژوهش حاضر این است که این نظریه تقریباً قوی با چالش های عمده ای روبروست که اعتبار آن را زیر سؤال می برد. برای اثبات این ادعا، درباره چنین مسائلی بحث شده است: نبود یک مفهوم یا سامانه واحد از بهینگی دوسویه، سردرگمی پیرامون فرایند انسداد، عدم توافق در مورد نحوه مرتبه بندی و نوع و تعداد محدودیت ها در حیطه یک موضوع خاص برای تبیین عدم تقارن مزبور، شفاف نبودن رویکرد اتخاذی در مورد پردازش درک («از بالا به پایین» یا از «پایین به بالا» بودن). نتایج پژوهش حاکی از این است که نظریه بهینگی دوسویه به دلیل مسائل مذکور، همانند دیگر رویکردهای موجود در این حوزه، قادر نیست به لحاظ نظری و روش شناختی، مسأله ای مهم چون عدم تقارن میان درک و تولید گفتار را تبیین نماید.