آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴

چکیده

بر اساس نظریه ی بینامتنیت، هیچ متنی به خودی خود و در انزوا شکل نمی گیرد و نمی توان آن را بدون ارتباط با متون دیگر، درک و دریافت نمود. در واقع بر اساس این دیدگاه، تمام دانش ها به صورت زنجیروار وابسته به متون قبل از خود هستند. علاوه بر متون نوشتاری، نوعی ارتباط بینامتنی در نقاشی و به ویژه در دوره ی کلاسیک وجود دارد که در طول تاریخ هنر به تناوب در آثار بسیاری از هنرمندان به گونه ایی واضح و صریح انجام شده است. در این میان، پس از تعریف بینامتنیت از دیدگاه دو نظریه پرداز مهم این مکتب از جمله جولیا کریستوا و ژرار ژنت و سپس تقسیم بندی این مفهوم در آثار آن ها، سعی می شود روابط بینامتنی را که صرفاً از همنشینی دو یا چند نقاشی در یک اثر واحد به وجود آمده است را مورد بررسی قرار دهیم. در همین راستا مسئله اصلی این پژوهش، بررسی و تحلیل انواع رابطه ی بینامتنی است که از حضور یک نقاشی در اثر دیگری از یک نقاش، به دست می آید؛ از این رو سوال مهم این تحقیق این است آیا می توان با بررسی چینش عناصر و اجزای ساختار تصویر، دو گونه از روابط بینامتنی را که در این نقاشی ها باعث ارتباط معنایی دو متن با یکدیگر می شود، تشخیص داد؟ در این نوشتار، با توجه به نظریه ی ژرار ژنت و تقسیم بندی دو گونه ی مهم بینامتنیت توسط او و انطباق آن با ارجاعات مستقیم تصویری توسط نقاشان، به شیوه ایی توصیفی و سپس تحلیلی، آثار برجسته ایی از نقاشی دوران باروک مورد ارزیابی قرار می گیرد. درک این نوع روابط بینامتنی ، نه تنها در فرایند تحلیل یک نقاشی، بلکه در روش و نحوه ی ارجاعات تصویری به آثار دیگران هم سودمند است.

تبلیغات