تا سده ی نوزده نظام اقلیدس را یگانه توصیف از جهان می پنداشتند. بعده ا روش ن ش د که هندسه ی اقلیدسی هی چ الگویی برای مسائلی چ ون پدیده های به ظاه ر بی نظ م درخ ت، ساحل دریا، اقتص اد، تاریخ و... ندارد. پس هندس ه ه ای نا اقلیدسی؛ مانند هندسه ی فرکتالی ایجاد شدند. بنوا مندلبروت ریاضیدان لهستانی، توانست یکی از نظریه های مطرح شده ی ریاضی از سال1861 را به صورت هندسه ی جدیدی ارائه دهد که به آن هندسه ی بدون اندازه یا فرکتالی (برخالی) گویند. این هندسه حاصل نظریه ی آشوب و خوانش ترسیمی آن، و از شاخه های جدید ریاضیات با ارائه ی مفهوم جدیدی از بعد فیزیکی و مفاهیمی مانند «خودهمانندی» و «خود تمایلی» است که در برابر تفسیر و شبیه سازی اشکال مختلف طبیعت انعطاف بی نظیری نشان داده است. نظریه ی آشوب و هندسه ی فرکتالی کاربردهای وسیعی در علوم انسانی، هنر، گرافیک رایانه ای، تحلیل هنری پیدا کرد. هندسه فرکتالی دانشی در اختیار هنرمند، برای آفرینش طرح هایی بس نوین و همسو با روان طبیعت گرای اوست. در این پژوهش به دنبال یافتن کاربردهای فرکتال در هنر هستیم با این پرسش اصلی که در کدام بخش از هنرها، ردپای هندسه ی فرکتالی را می توان دید. منابع اختصاصی درباره ی فرکتال و هنر، پراکنده و بیش تر به صورت مقاله است. برای گردآوری داده های مورد نیاز از روش کتابخانه ای، و برای تحلیل داده ها از روش توصیفی استفاده شد. دانش فرکتال امکانی در اختیار هنرمند است برای آفرینش طرح هایی بس نوین و باشکوه که با روان طبیعت گرای آدمی همسو است و فرکتال آفرینش همه گونه طرح غیرتکراری را برای هنرمند امکان پذیر می کند.