هدف از این مقاله ارائه چهارچوبی تئوریک برای فهم سیاست خارجی کشورها (ایران) است. روشی که نگارندگان به واسطه آن در پی فهم و چگونگی ساختار سیاست های خارجی کشورها هستند، «روش پدیدارشناسی» می باشد. این نوشتار قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که؛ «بر اساس رویکرد پدیدارشناسی؛ منطق حاکم بر سیاستِ خارجی دولت ها، چگونه قابل درک می شود و چگونه شکل می گیرد؟». فرضیه پژوهش بر این مبناست که «پدیدارشناسی با تعلیق و اپوخه روایت های مسلط و آغشته به «قصدیت» از سیاست خارجی، می تواند در فهم ما از سیاست خارجی کشورها یاری رسان باشد. به بیان دیگر پدیدارشناسی از مفاهیم علمی که برای درک پدیدارهای سیاسی برساخته می شوند، گذر می کند و با خود «واقعیت» و «هستی» پدیدارها مواجه می شود.» نتیجه مقاله از این قرار است که روش پدیدارشناسی علاوه بر دارا بودن مزایای سایر رویکردها و روش شناسی های رایج در فهم سیاست خارجی، می تواند ابزارها و مفاهیم تحلیلیِ متفاوتی از قبیلِ «اگو استعلایی»، «زیست جهان» و «بین الاذهانیت» برای فهم سیاست خارجی کشورها در اختیار ما قرار دهد. در کنار این مفاهیم، پدیدارشناسی از عنصر مهم «قدرت» غافل نیست و به نقش آن در چگونگی شکل گیری سیاست خارجی دولت امعان نظر نشان می دهد.