آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۴

چکیده

فلسفه زمان در قرن بیستم، در یک تقسیم بندی کلی، شاهد تقابل میان دو گروه از نظریه پردازان بوده است. نظریه پردازان A که به مدل پویای واقعیت باور دارند و نظریه پردازان B که به مدل ایستای واقعیت معتقدند. در گذر زمان مخصوصا پس از انتشار مقاله پرنفوذ پاتنم با عنوان «زمان و هندسه فیزیکی» در سال 1967، بحث از یکی از مشهورترین نظریات علمی قرن بیستم (نظریه نسبیت خاص) وارد مجادلات میان فلاسفه زمان شد. برخی فلاسفه استدلال کردند که این نظریه با مدل پویای واقعیت ناسازگار است. در واکنش، برخی طرفداران مدل پویای واقعیت تلاش کردند با اِعمال تغییراتی متافیزیکی در مدل پویا آن را با نظریه نسبیت خاص سازگار کنند. با این حال، مهمترین پیامد این راهکار کنار گذاشتن «واقعیت مطلق» است. از نظر منتقدین، سازگار کردن مدل پویا با نظریه نسبیت خاص هرچند امکان پذیر است، اما به هزینه از دست رفتن انگاره شهودی واقعیت و پذیرش انگاره ای غیرشهودی از آن است. در این مقاله تلاش می شود پس از بررسی این موضوع: چرا سازگار کردن مدل پویای واقعیت با نسبیت خاص مستلزم نسبی شدن مفهوم واقعیت است؟ استدلال شود که نسبی شدن واقعیت صرفاً غیرشهودی نیست، بلکه علاوه بر آن، واجد هزینه ای ناموجه و نیز متضمن نوعی ناسازگاری است.

تبلیغات